شناسهٔ خبر: 59431 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ
نسخه قابل چاپ

دربارۀ طفل یتیم جامعه‌شناسی ادبیات در ایران؛

«جامعه‌شناسی ادبیات» یا «اجتماعیات در ادبیات»

ادبیات جامعه‌شناسی ادبیات در ایران تا مدت‌ها به‌صورت «اجتماعیات در ادبیات» تدریس می‌شد. چنان‌که می‌دانیم، کانون توجه جامعه‌شناسی ادبیات، رابطۀ میان اثر هنری، مخاطبانش و ساختار اجتماعی‌ای است که اثر در آن تولید و درک می‌شود و می‌خواهد ببیند یک اثر ادبی چگونه در شرایطی خاص به وجود می‌آید و سنت‌های فرهنگی و ترتیبات اجتماعی چه تأثیری بر تخیل نویسنده می‌گذارند. اما در «اجتماعیات در ادبیات» کوشش بر این است که ببینیم نویسنده یا شاعر چگونه مفاهیم جامعه‌شناسی را به زبان ادبی بیان کرده‌اند.

فرهنگ امروز/ شاپور بهیان:

جامعه‌شناسی ادبیات یکی از شاخه‌های علم جامعه‌شناسی است و مثل سایر شاخه‌های این علم، به روشی نظام‌مند، بی‌غرض، سرد و جدا با موضوع خود مواجه می‌شود. همچنان‌که در سایر شاخه‌های جامعه‌شناسی، هیچ موضوعی نیست که تاب نگاه تیز و نافذ جامعه‌شناس را بیاورد، در جامعه‌شناسی ادبیات هم هیچ موضوع ادبی‌ای، مقدس، مبتنی بر امر استعلایی و تافتۀ جدابافته تلقی نمی‌شود و اثر ادبی در وهلۀ نخست به‌منزلۀ یک موضوع، امری در خور موشکافی، تبیین و تحلیل و حتی «تقلیل» در نظر گرفته می‌شود و این‌ها همه برخلاف آن‌چیزی است که معمولاً در ساحت ادبیات و نقد ادبی مرسوم می‌گذرد.

در نقد ادبی معمولاً آنچه اهمیت دارد، ساختار درونی اثر، صورت خیالی، استعاره، نحوۀ ترسیم شخصیت، طرح و از این قبیل است و امور بیرونی، اگر هم توجهی برانگیزند، صرفاً به‌عنوان پس‌زمینه در نظر گرفته می‌شوند. منتقد ادبی غالباً دشمن هرگونه رویکرد بیرونی به اثر است. ازهمین‌روست که پیر بوردیو معتقد است که جامعه‌شناسی هنر (و ادبیات) نمی‌توانند به‌خوبی بر یک بستر قرار گیرند.

در خود حوزۀ جامعه‌شناسی نیز از همان آغاز، جامعه‌شناسی ادبیات با اقبال چندانی مواجه نشد. کنت و اسپنسر در قرن نوزدهم و دورکیم و وبر در قرن بیستم، فقط به‌طور اتفاقی به ادبیات پرداختند. شاید تنها مارکس بود که بیشتر از آن‌ها به ادبیات توجه نشان داد، اما آرای او در زمینۀ ادبیات پراکنده و غیرمدون و گاه متناقض است. شاید ازهمین‌روست که جامعه‌شناسی ادبیات در مقایسه با سایر شاخه‌های جامعه‌شناسی در حوزه‌هایی مثل سیاست، آموزش‌وپرورش، تغییرات اجتماعی و دین، نتوانست چنان‌که باید تثبیت شود و مشروعیت پیدا کند. هم در حوزۀ نظریه و هم در حوزۀ پژوهش، کار چندانی که دارای دقت علمی باشد صورت نگرفته است. بنابراین تعجب‌آور نیست که بیشتر کسانی که دست به مطالعات جامعه‌شناسی ادبیات زده‌اند، خود مشخصاً جامعه‌شناس نبودند، از جمله ایان وات، ریموند ویلیامز، ریچارد هوگارث، فرانک کرمود، کنت بروک و ماری مک‌کارتی.

در ایران وضع جامعه‌شناسی ادبیات بهتر از اینکه هیچ، بسیار بدتر است. ازآن‌رو که جامعه‌شناسی ادبیات دست‌به‌گریبان مسائلی است که جامعه‌شناسی در کل با آن درگیر است، از جمله مسائل ناشی از مقاومت در برابر نهادینه شدن آن، مستقل شدن آن از سایر میدان‌های قدرت و سیاست و اقتصاد و از طرفی هم با مسائل خاص خودش روبه‌روست که ناشی از فقدان یک سنت نیرومند پژوهشی، عدم تثبیت، فقدان وجه و احترام در میان خود جامعه‌شناسان در حدی که به‌صورت درسی نخودی تلقی می‌شود که «اختیاری» است و دانشجو در «گرفتن» یا «نگرفتن» آن مختار است و بعید نیست در دانشگاه‌هایی که حتی خود جامعه‌شناسی از ادبیات مستقل دانسته نشده است (مثل دانشگاه اصفهان) بشنویم که درس جامعه‌شناسی ادبیات را دو استاد مشترکاً تدریس می‌کنند؛ نصف ترم را یک استاد جامعه‌شناس و نصف ترم را یک استاد ادبیات. از ترکیب این دو، جامعه‌شناسی ادبیات به وجود می‌آید!

به‌جز این، جامعه‌شناسی ادبیات در ایران تا مدت‌ها به‌صورت «اجتماعیات در ادبیات» تدریس می‌شد. چنان‌که می‌دانیم، کانون توجه جامعه‌شناسی ادبیات، رابطۀ میان اثر هنری، مخاطبانش و ساختار اجتماعی‌ای است که اثر در آن تولید و درک می‌شود و می‌خواهد ببیند یک اثر ادبی چگونه در شرایطی خاص به وجود می‌آید و سنت‌های فرهنگی و ترتیبات اجتماعی چه تأثیری بر تخیل نویسنده می‌گذارند. اما در «اجتماعیات در ادبیات» کوشش بر این است که ببینیم نویسنده یا شاعر چگونه مفاهیم جامعه‌شناسی را به زبان ادبی بیان کرده‌اند. مثلاً مفهوم آنومی یا بی‌هنجاری را، که از اصطلاحات دورکیم است، در آثار دیکنز و داستایوفسکی جست‌وجو کنیم یا مفهوم بوروکراسی را، که از اصطلاحات ماکس وبر است، در آثار کافکا بیابیم و از طرف دیگر ببینیم شرایط و اوضاع‌واحوال یک دوره چگونه در اثر یک نویسنده یا شاعر منعکس شده است. مثلاً برخی از اشعار انوری بازتابی است از ناامنی دوره‌ای که او در آن می‌زیست و یا نحوۀ حکومت شاه ابواسحاق از یک طرف و امیر مبارزالدین محمد از طرفی دیگر، دو واکنش متفاوت در شعر حافظ برانگیخته‌اند.

سنت دیرپای ادبیات فارسی «بت»‌های تعرض‌ناپذیر این ادبیات، از جمله فردوسی، حافظ و سعدی و متولیان محافظه‌کار آن‌ها در دانشگاه‌ها، دانشی به نام جامعه‌شناسی ادبیات را به ذوقیات و اخوانیاتی از گونۀ «اجتماعات در ادبیات» تبدیل می‌کند.

در خود قلمرو جامعه‌شناسی نیز جامعه‌شناسی ادبیات «بچه یتیمی» است که هرکس از راه برسد، یکی در سرش می‌زند. درسی اختیاری است که معمولاً دانشجو برای پر کردن واحدهای یک ترمش، امکان دارد اگر درس دیگری نباشد، آن را بردارد و استاد نیز ممکن است برای پر کردن ساعت موظفش، آن را اختیار کند. درهرصورت، وضع اسفبار جامعه‌شناسی ادبیات، هم پدیده‌ای عام است و هم مصیبتی خاص.

نظر شما