شناسهٔ خبر: 59489 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

احتشام‌السلطنه چگونه به توپ بستن مجلس شورای ملی را روایت می‌کند؟

دوم تیرماه سالروز به توپ بستن مجلس شورای ملی است که با همدستی روسیه و محمدعلی شاه به وقوع پیوست، اما با ایستادگی مشروطه‌خواهان زمینه سقوط ششمین شاه قاجار فراهم آمد.

احتشام‌السلطنه چگونه به توپ بستن مجلس شورای ملی را روایت می‌کند؟

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ محمدعلی شاه، ششمین پادشاه سلسله قاجار است. وی پسر و ولیعهد مظفرالدین شاه و نوه دختری (ام‌خاقان) امیرکبیر بود که در زمان ولیعهدی حکومت آذربایجان را داشت و از همان زمان که به پادشاهی نشست، مخالفت خود را با مشروطه‌خواهان آغاز کرد. یکی از رویداهای مهمی که در دوره سلطنت وی رخ داد به توپ بستن مجلس شورای ملی به دستور محمدعلی شاه بود.

دوم تیر ۱۲۸۷ خورشیدی ساختمان مجلس شورای ملی از سوی قزاقان مسلح روس با توپخانه هدف حمله قرار گرفت و آسیب دید. این حادثه در دومین سال سلطنت محمدعلی شاه قاجار و در شرایطی که مجلس شورای ملی نخستین دوره تجربه قانونگذاری را پشت سر می‌گذاشت‌، اتفاق افتاد. حادثه به توپ بستن مجلس که از خشن‌ترین مقاطع حوادث عصر مشروطه بود، نقطه اوج خصومت نظام استبدادی قاجار با مردم بود. این حادثه در دومین هفته رئیس الوزرائی میرزا احمدخان مشیرالسلطنه و در شرایطی که محمدعلی شاه با راهنمایی نظامیان روس نقاط مختلف تهران را به ستاد عملیاتی خود علیه مشروطه‌خواهان تبدیل کرده بود، رخ داد.

احمد کسروی در این باره می‌نویسد: «از روزی که جنبش مشروطه‌خواهی در ایران آغاز شد، محمدعلی میرزا که آن زمان ولیعهد بود، روی دشمنی نشان داد زیرا از آغاز زندگانی با فرمانروایی خودکامانه بار آمده و همیشه مردم را زیردست خود دیده بود و این بار دشوار می‌افتاد که مردم سری افرازند و در برابر او ایستاده سخن از کشور و کارهای آن بگویند و خود کسی نبود که معنی مشروطه یا سررشته‌داری توده را نیک بداند و از سودهای آن آگاه باشد و به نام دلبستگی به کشور و نیرومندی آن از هوس‌های خود چشم پوشد.»

وی در ادامه به دوم تیرماه و ماجرای به توپ بستن مجلس اشاره می‌کند و می‌گوید: «روز سه‌شنبه دوم تیرماه (۲۳ جمادی‌الاولی) در تاریخ مشروطه یک روز بی‌مانندی بود کشاکش آزادی‌خواهی و خودکامگی که از دو سال پیش در میان می‌بود، امروز رویه جنگ و خونریزی به خود گرفت و مشروطه و مجلس پس از دو سال ایستادگی از پا افتاد. محمدعلی میرزا که دشمنی آشکار داشت، امروز چون زمینه را آماده می‌دید، به کار پرداخت.»



محمدعلی میرزا از گام نخست با مشروطه بدخواهی می‌کرد و می‌کوشید چه هنگامی که در تبریز می‌بود و چه پس از آنکه به تهران آمد، هرچند زمان یکبار نقشه‌ای برای برانداختن مجلس می‌کشید و آزادی‌خواهان تبریز را در برابر خود می‌دید. واپسین نقشه او شورش استرداران و داستان میدان توپخانه بود که باز آزادی‌خواهان تبریز با یک شاهکاری از میدان بیرونش کردند. پس از آن محمدعلی میرزا تا دیرزمانی خاموش ماند و با مجلس رویه‌کارهایی می‌کرد و می‌توان گفت که از برانداختن مجلس ناامید شده دیگر نقشه‌ای را دنبال نمی‌کرد. پیشامدهایی که یکی از آن‌ها داستان بمب‌اندازی و دیگری بدزبانی‌های مساوات و دیگر روزنامه‌ها بود، دوباره او را به تکان آورده بار دیگر به اندیشه برانداختن مجلس انداخت. به‌ویژه که در این هنگام روسیان پا پیش گذارده چنین کاری را خواستار بودند.

کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» به دو ترس جدی این پادشاه اشاره می‌کند و می‌نویسد: «محمدعلی شاه از دو چیز می‌ترسید: یکی آنکه انگلیس و دولت‌های اروپایی که ایران را یک کشور مشروطه شناخته بودند رنجیدگی کنند و زبان به ایراد باز کنند. دیگری آنکه آزادی‌خواهان سرکردگان را بیم دهند و از کوشش به زبان توده بازگردانند. روسیان به هر دو چاره نشان داده چنین نهادند که شاه چون مجلس را برانداخت یک آگهی پراکنده گرداند که آن را بهر دستگیر گردانیدن چند تن تباهکار کرده است و گرنه مشروطه را برنینداخته است و سه ماه دیگر دوباره مجلس گشاده خواهد شد. از آن سوی برانداختن مجلس با دست لیاخوف باشد که بریگاد قزاق را به کار اندازد و به سربازان نیاز بسیاری نباشد.»



احتشام‌السلطنه، مشروطه‌خواه و رئیس مجلس شورای ملی در کتاب خاطراتش که به کوشش سید محمدمهدی موسوی نوشته شده دراین باره می‌نویسد: «وقوع حوادثی را در طهران بر ضد مجلس از مدت‌ها قبل احساس می‌کردم و از دو سو مجلس و مشروطیت را بر لب پرتگاه می‌دیدم و رفع و دفع هیچیک از مخاطرات دوگانه ممکن و میسر به نظر نمی‌رسید. از سویی شاه و عوامل و ایادی که به دور خود جمع کرده بود در کمین مجلس و مشروطه بودند و شواهدی در دست بود که در اولین فرصت ممکن مجلس را تعطیل و مشروطیت را موقوف خواهند کرد. مع‌الاسف، مجلس مقدس و نهضت ملی، تنها همین یک دشمن را در کمین نداشت. زیاده‌روی و هرزه‌گی و هتاکی جمعی اوباش و اراذل که به نام مشروطه دست به تعدی و تجاوز به جان و مال و حیثیت و شرف مردم دراز کرده بودند، اکثریت و عامه را از مجلس و مشروطه متنفر ساخته بود. سکوت و عدم اعتنای مردم پایتخت در برابر کودتای وحشیانه شاه مستبد، از روی ترس و وحشت نبود، بلکه حقیقت این است که مردم ایران بالخصوص ساکنین تهران از مجلس و آزادیخواه نمایان، سرخورده بودند و آنچه می‌خواستند در وجود چنین مشروطیتی نمی‌دیدند.  

قیام محمدعلی‌شاه بر ضد مجلس و مشروطه نه تنها به رژیم مشروطیت و نظام تازه حیات ابدی بخشید بلکه کسانی را که به دست قزاقان تحت فرمان شاپشال و لیاخوف و فراشان شاهی به دار آویخته شدند، حیات ابدی ارزانی داشت. اگر واقعه توپ بستن مجلس رخ نمی‌داد، هیچ معلوم نبود در قیام و انقلاب عمومی مردم  ـ که از دست تعدی و سیاهکاری صدرنشینان و زبان‌آوران مجلس و انجمن‌سازان و جریده‌نگاران و اراذل و اوباش دنباله‌رو ایشان به جان آمده بودند ـ چه سرنوشتی در انتظار آنان بود. اما مسلم این است که در صفحات تاریخ، جایی که اکنون دارند، به دست نمی‌آوردند. خوشبختانه، رذالت و جلافت شاه و ایادی او در به توپ بستن مجلس و قتل و شکنجه و آزار و حبس و نفی بلد آزادیخواهان و نمایندگان مجلس و روحانیون و فرار دادن اشخاص به سفارت‌خانه‌ها و خراب کردن مجلس و آن کثافت‌کاری‌ها که از محمدعلی‌شاه و امیر بهادر و شاپشال و غیره بروز کرد، اسباب تجدید حیات و تقویت مشروطه شد و در حکم خون تازه‌ای بود که به بدن نیمه جان مشروطیت ایران رسید و مایه بقا و تقدیس و تطهیر مشروطیت و مجلس و عوامل وابسته به رژیم گردید.»
 

نظر شما