شناسهٔ خبر: 59937 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

یادداشتی از محمدرضا تقوی؛ علوم آکادمیک بر سوبژکتیویسم دکارتی استوار است/ علم بدون جهت نیست

هیچ فاعل شناسایی به هنگام مطالعه پدیده ها، نمی تواند مبادی فلسفی مورد باور خود را کنار بگذارد؛ بنابراین، می توان گفت که هیچگاه علم بدون جهت نخواهد بود.

علوم آکادمیک بر سوبژکتیویسم دکارتی استوار است/ علم بدون جهت نیست

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی است از سید محمدرضا تقوی، استاد روانشناسی دانشگاه شیراز که در ادامه می خوانید؛

آیا علوم جهت دار هستند؟ اگر بلی؛ دلالتهای آن برای روش شناسی علوم انسانی کدام است؟ اگر از مفهوم علم به معنای مطلق آگاهی بگذریم (الف) و علم را به صورت سازمان یافته در نگاه پارادایمی ببینیم آنگاه علم، حائز ویژگی «نظام وارگی» خواهد بود. ویژگی نظام وارگی، حامل این مفهوم است که علم حتماً مبتنی بر مبادی، مبانی، تعریف، موضوع، غایت و روش خاصی است.

به عبارت دیگر، از آنجا که ۱) علم توسط فاعل شناسا فراچنگ می آید، ۲) عمدتاً فلاسفه علم، انفکاک مشاهده و نظریه را برنمی‌تابند و ۳) هیچ فاعل شناسایی به هنگام مطالعه پدیده ها، نمی تواند مبادی فلسفی مورد باور خود را کنار بگذارد؛ بنابراین، می توان گفت که هیچگاه علم بدون جهت نخواهد بود. جهت داری علم، حداقل در علوم انسانی، به مفهوم وجود دیدگاه ها و پارادایم‌های مختلف است و طبعاً یکی از این گونه ها علم دینی است.

به لحاظ تعریف، علم دینی، نظام واره ای علمی است که از نظر مبادی (هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی و ...)، هدف (جاری کردن و تقویت سنّتهای الهی)، غایت (حرکت به سمت تقرّب فردی و اجتماعی)، منابع (برگرفته از نظام تکوین اعم از آفاقی و انفسی و نظام تشریع)، روش (متناسب با ساحات ادراکی انسان و عوالِم وجودی)، معیار صحّت («همراستایی با غایت» و شروط «کارامدی و انسجام/ هماهنگی») و نظام موضوعات (برگرفته از الگوهای بالادستی، واقعیات اجتماعی و در راستای تحقق ظهور منجی عالم) به سمت اتحاد وجودی با امهات اعتقادات اسلامی میل می‌کند.

محقق علوم انسانی اسلامی، سعی می‌کند به قدرت طاقت بشری به علم معصوم(ع) نزدیک شود؛ اما مسلم است در هر صورت، چنین دانشی حاصل تلاش بشری است و لذا می‌تواند در طول زمان تغییر، تعدیل، رشد و تحول یابد.

الف) حتی وقتی از علم به معنای مطلق آگاهی تعبیر می شود باز فضای «فهم» جهت دار است. این که چه موضوعاتی توجه فرد را به خود جلب می کند،  فرد به چه موضوعی می اندیشد، چگونه ادراک می کند و چگونه به سؤالات پاسخ می گوید و ... قطعاً اراده فرد در آن مؤثر است بلکه دقیق تر، اراده فرد جزء مهم علت معده ادراک است، گرچه که مجموعه ای از عوامل این فضا را شکل می دهند.

به نظر می رسد بین اندیشمندان حوزه فلسفه علم، این توافق وجود دارد که ابتنا و جهت داری علوم آکادمیک دانشگاهی جهان بر سوبژکتیویسم دکارتی استوار است که بعدها توسط فلسفه کانت نهادینه شد. این طرح با دیدگاه اومانیستی، که انسان را اشرف موجودات تلقی می نماید که حق دارد جهان و هر آن چه که در آن است، را مطابق خواسته خود به استخدام درآورد، کاملاً هماهنگ بود. لذا با رشد دیدگاه های اومانیستی در قرون اخیر، این دیدگاه به تدریج بر مجامع علمی دنیا، حاکمیت یافت. 

باید اذعان نمود که جهت دار بودن علوم موضوعی نیست که بتوان به سادگی، آن را زیر سؤال برد. وقتی علم به عنوان یک نظام معرفتی، مبتنی بر مبادی، تعریف، موضوع، غایت و روش مشخص استوار باشد حتماً علم جهت دار است. زیرا باور به مبادی، غایت و ... حتماً فضای فهم را به گونه ای ویژه رقم می زند که افراد با باور به مبادی و غایت و ... دیگر، به نحو دیگری مسأله را فهم می نمایند و علت ایجاد مکاتب مختلف در یک رشته علمی نیز همین است. بنابراین قطعاً علم «بدون جهت» نمی تواند محقق شود.

به نظر می رسد دیدگاه اسلامی نیز جهت داری علم را باور دارد (رشاد، ۱۳۹۳). پیش انگاره باور دینی این است که واقعی ترین نگاه به هستی را باید در منظر امام (ع) جستجو نمود. منظر امام (ع) عین نفس الامر، نومن و ذات اشیاء را بیان و معرفی می نماید (اللهم ارنی الاشیاء کما هی). امام (ع) معصوم است و معصوم (ع) بی واسطه حقایق را در می یابد (الف). آن چه مانع درک حقیقت است حجب ظلمانی (گناه و تعلق) و حجب نورانی است که امام (ع) از تمام این حجاب ها فارغ است. لذا باور این است که سمت و سوی علوم باید از منظر امام (ع) تبعیت نماید.

الف) برای آشنایی با ویژگی های علم امام معصوم (ع) به ۲ حدیث اشاره می شود: «امام عالمی است که جهل در او راه ندارد دعوت‌کننده‌ای است که هیچ گاه از جواب عاجز نمی‌شود، معدن قدس و طهارت و تعبد و علم و عبادت است» (الکافی، ج ۱، ص۲۰۱).

«هنگامی‌ که خداوند سبحان بنده‌اش را برای امور بندگانش برگزید، سینه‌اش را برای این مسئولیت گشایش می‌دهد و چشمه‌های‌ حکمت را در قلبش می‌گذارد و علم را همواره به او الهام‌ می‌نماید بعد از آن از جواب چیزی ناتوان نمی‌شود و در رسیدن‌ به حق سرگردان نمی‌گردد پس او معصوم و مؤید و موفق و مصیب خواهد بود و از خطا و لغزش در امان می‌باشد. خدا او را بدین فضیلت اختصاص داد تا حجت و شاهد بر بندگانش باشد و این فضل خدا است که به هرکس خواست عطا می‌کند و خدا دارای فضلی بزرگ می‌باشد» (بحارالانوار، ج ۲۵، ‌ص۱۲۷).

منطقاً هر اندازه که نگرش فاعل شناسا به مبادی و مبانی واقعی تر باشد قادر است از یک خاستگاه و جایگاه واقعی تر به پدیده های مورد مطالعه بنگرد. اگر بپذیریم که منظر امام(ع) واقعی ترین نگاه به پدیده ها است آنگاه کشف منطق حاکم بر این نگاه، قوی ترین «منطق» و «روشگان» حاکم بر علم خواهد بود. اینک اگر قول، فعل و سیرۀ امام (ع) بخواهد مورد الگوبرداری قرار گیرد، حتی الامکان باید تمام و کمال صورت پذیرد. به نظر می رسد مصداق ادراک کامل، علاوه بر میزان سنخیت با معصوم (ع) ادراک نظام واره ای باشد.

یکی از خصوصیات نظام وارگی، روشمند بودن نظام واره است. علی القاعده نمی توان به چنین دانشی مجهز گردید بدون آن که به روش شناسی آن دست یافت. کما این که نمی توان به چنین دانشی مجهز شد بدون آن که به مبادی آن دست یافت و همین طور به موضوعات، مسائل، غایات و .... بنابراین این چنین نیست که خطوط اصلی روش شناسی، از بیرون از آنچه که از قول و فعل و سیرۀ امام در دست ماست، بتواند بر چنین نظام معرفتی بار شود. قطعاً ابداع روش شناسی جدید، بدون در نظر گرفتن قول و فعل و سیره امام معصوم (ع)، مربوط به دین نیست بلکه مربوط به ذهن فاعل شناسایی است که آن را استخراج نموده است . مفهوم این حرف هم این نیست که می توان برای چنین دانشی، به روش شناسی ایجابی کارآمدی، صرفاً بر اساس آیات و روایات، دست یافت بدون این که از سایر منابع معرفتی (از جمله عقلانیت انسان اعم از عقل تجربی، عقل تجریدی و عقل شهودی) به طور بهینه استفاده به عمل آید.

این که ادراک نظام واره ای قول و فعل امام (ع)، ادراک کل را می طلبد؛ و ادراک کل، برای ما انسان های محدود، بسیار دشوار است، راقم را به این نتیجه می رساند که چنین ادراکی، حداقل در بخش هایی، نمی تواند از طریق علم حصولی بدست آید، بلکه باید توسط انسان هایی وارسته، و از طریق، آن چه که مرحوم آخوند ملاصدرا از آن به «القائات سبّوحی» یاد می نماید، یا کشف شهودی (خسروپناه،۱۳۸۲) و «توجه عرفانی» حاصل آید. این موضوع در مدل مختار راقم ذیل روش شناسی و با عنوان «ادراک لایه های عمیق تر واقعیت» مطرح شده است (بهار ۱۳۹۵، فصلنامه مطالعات معرفتی).

در پاسخ به این سؤال که «آیا روشگان و منطق حاکم بر قرآن و سنت قابل شناسایی است؟ و اگر بلی؛ دلالت های آن برای روش شناسی علوم انسانی کدام است؟» باید گفت: علم اصول به عنوان روش شناسی تخصصی، مسئولیت استخراج نظر امام معصوم (ع) را دارد. فقیه جامع الشرایط پس از بررسی های لازم (اجزاء جمله و کل گزاره)، خبر را تحت عناوینی چون خبر واحد، خبر صحیح، خبر موثق و ... تقسیم بندی می نماید و نظر خود را در پاسخ به این سؤال که «منظور امام (ع) از بیان این گزاره چیست؟» یا «امام (ع) می خواهند چه مطلبی را بیان نمایند؟» ارائه و از این طریق مسائل مستحدثه فردی را پاسخ می دهد.

در پاسخ به نیازهای وسیع جامعه اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اینک با این سؤال روبرو هستیم که آیا ممکن است پس از بررسی تعداد کثیری از گزاره های منتسب به امام (ع)، از حیث میزان صحت خبر در یک موضوع واحد، فقیه جامع الشرایط به این سؤال جواب دهد که ۱) «امام (ع) از بیان این مطلب می خواستند به چه هدفی برسند؟» و ۲) «امام (ع) چگونه گام به گام هدف خودشان را محقق می کند؟». استخراج این «چگونگی» در واقع همان «روشگان» و «منطق» امام (ع) است؛ و آن چه که ما در روش شناسی به آن احتیاج داریم همین است؛ و هر چیزی غیر از این، استخراج روش شناسی منتسب به محقق (فاعل شناسا) است و نه روش شناسی منتسب به امام (ع).

تا به اینجا، چگونگی تحقق عملی قول و فعل و سیرۀ امام (ع) برابر با «روشگان» و «منطق» امام (ع) دانسته شد. امّا ادراک این کل (= منطق دین) امری بس عظیم می نماید، چه بسا شبیه ادراک توحید باشد. چه کسی می تواند توحید را ادراک نماید؟ کسی می تواند توحید را ادراک نماید که اشراف بر توحید داشته باشد. امّا توحید نامحدود و ما محدود هستیم و هرگز محدود را بر نامحدود اشرافی نیست. پس چگونه توحید و اسماء و صفات را می فهمیم؟ توحید، و اسماء را می فهمیم فقط به اندازه ای که خداوند، خودش، خودش را معرفی کرده است و نه ذرّه ای بیشتر.

اینک سؤال اینجاست: چه مقدار قادریم که منطق دین را دریابیم؟ هیچ، به غیر از آن مقداری که دین، خودش را معرفی کرده است. به نظر می رسد ادراک منطق دین، می تواند توسط فقهاء و اصولیین به دست آید امّا کافی نیست. زیرا ما با امر عظیمی روبرو هستیم. باید تمام توان را به خدمت گرفت تا این امر عظیم در حد وسع بشری محقق گردد.

احتمالاً شاخه شاخه شدن دین شناسی به فقه، فلسفه، عرفان، اخلاق و ... هم بیانگر این حقیقت است که دین شامل تمام این دانش هاست و هم بیانگر این حقیقت است که چون اشراف بر کل دشوار بوده است و توان محققین محدود، لاجرم دین واحد، به منزلۀ یک پیکرۀ منسجم، بخش بخش شده، به دانش های مختلف تقسیم شده است تا امکان تمرکز و فهم آن فراهم شود. اینک که به دنبال کشف منطق دین هستیم لاجرم باید تمام توان ها بسیج شوند.

لذا اجتماع فقها، فلاسفه، عرفا و ... برای ادراک منطق دین، آن هم به میزان فهم بشری، لازم می آید. تنها چنانچه اندیشمندان تمام شاخه های دانش اسلامی از ابعاد مختلف به موضوع بنگرند  و در یک هم افزایی جهت دار، برای درک منطق دین تلاش نمایند و تمام سهم خود را از مجاهده علمی ایفا نمایند (آنگاه خداوند هم سهم خود را به میان می آورد).

با فرض کشف منطق دین، اینک سؤال این جاست: آیا روش شناسی مستخرج از بیان و فعل و سیره و ادعیه امام (ع) همان روش شناسی علوم انسانی اسلامی است؟ پاسخ به این سؤال نیازمند تعمقات و ملاحظات دیگری است. به نظر می رسد آنگاه که خطوط اصلی روشگان منتسب به امام(ع) احصاء گردید نیازمند آنیم که دانشمندان علوم انسانی اسلامی، تحلیلی از وضع موجود و مطلوب جامعه داشته باشند و آنگاه با هدف و غایتی که امام معصوم (ع) مشخص نمودند و با روشگان احصاء شده از سیرۀ ایشان، به تبیین چگونگیِ عملیاتی نمودنِ اهداف و در راستای غایات بپردازیم.

بدیهی است این کار تنها از عهدۀ نظریه پردازانی معتقد و مجهز به دو بال علم و تقوی بر می آید و به نظر می رسد علی القاعده باید یک کار تیمی باشد. بدیهی است پس از این مرحله، نظریه های تولید شده باید مورد راستی آزمایی قرار گیرند. بدیهی است هر نوع راستی آزمایی نیازمند تعیین معیار صحت می باشد که مجدداً باید از متن مکتب، احصاء گردد.

به نظر می رسد همان طور که امام (ع) در حد فهم افراد با آنان سخن می گویند و واقعیت از لایه های متعددی برخوردار است که در یک پیوستار از عمق قرار دارد، روش شناسی نیز، بر اساس کیفیت محقق نیز به لایه های متعددی تقسیم می شود. به عبارت دیگر در نظام وارۀ علوم انسانی اسلامی محقق تنها یک تکنسینِ مجریِ پژوهش نیست که با فراگیری تعدادی از تکنیک ها، به امر تحقیق مبادرت ورزد. بلکه بر اساس موضوع پژوهش، کیفیتِ فاعل شناسایی که به امر تحقیق مبادرت می ورزد متفاوت می شود.

لذا شاید بتوان توان محققین را به مثابه طیفی در نظر گرفت که در یک سرِ آن، کسانی قرار می گیرند که از یک طرف، به صورت همه جانبه و تنزیهی، از دنیای سکولار و بی دینی فاصله گرفته و از طرف دیگر به صورت سِعی (یکپارچه) و وجودی با ارزش های اصیل اسلامی ارتباط برقرار کرده اند. در سر دیگر طیف افرادی قرار دارند که کمترین فاصله تنزیهی با عالَم سکولار و کمترین ارتباط وجودی با ارزش های اسلامی را برقرار کرده اند. بی شک هنگامی ما به علوم انسانی اسلامی فاخر دست می یابیم که بتوان محققینی در حد و شان پژوهش در معارف غنی و کلام حکمی امام (ع) پرورش داد (بحث تفصیلی در این قسمت نیازمند پژوهشی مستقل است).

جمع بندی

گفتیم که ما به عنوان پیرو امام (ع)، باید تلاش کنیم تا فعل و قول و سیره امام (ع) را به عنوان بک نظام وارۀ فکری منسجم دریافت نماییم، آنگاه تلاش کنیم تا منطق مجموعه گزاره های منتسب به امام (ع) را در یک موضوع خاص، ادراک نماییم (و به دنبال پاسخ به این سؤال باشیم که امام (ع) چگونه به اهداف خود دست می یابند؟)؛ و بفهمیم که امام (ع) طی چه مراحلی و در هر مرحله طی چه اقداماتی، اهداف خویش را محقق می سازند؟

نظر شما