شناسهٔ خبر: 60536 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

داریوش رحمانیان: تاریخ تفکر را نباید با تکیه بر سوپراستارها نوشت

داریوش رحمانیان گفت: نباید تاریح تفکر را با تکیه بر سوپراستارها نوشت؛ یعنی بگوییم فقط سیدجمال، آخوندزاده، ملکم‌خان و... فکر می کردند و فقط با تکیه بر آثار آنها می‌توانیم تاریخ تفکر بنویسیم.

تاریخ تفکر را نباید با تکیه بر سوپراستارها نوشت

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست سوم از سلسله نشست‌های وضعیت تفکر در ایران معاصر با عنوان «متفکران ایرانی و پرسش از انحطاط»، عصر سه‌شنبه ۲۳ مهر به همت گروه فلسفه خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

 بر پایه این گزارش، «داریوش رحمانیان» استاد ممتاز دانشگاه تهران طی سخنانی به ارایه مباحث خود در باب موضوع این نشست پرداخته و با محور کتاب «تاریخ علت شناسی انحطاط و عقب ماندگی ایرانیان و مسلمین» که عنوان رساله دکتری وی بود، دیدگاه های خود را مطرح و با حاضران به اشتراک گذاشت. 

رحمانیان در ابتدای مباحث خود اظهار کرد: از چندی قبل که از من دعوت شد تا برای این موضوع جهت سخنرانی به اینجا بیایم از جناب شجاعی سوال کردم که از من چه توقعی دارید و من در مورد تفکر در ایران معاصر چه می توانم بگویم، که به من پاسخ دادند شما گزارشی روزآمد در مورد رساله دکترای خودتان ارایه کنید چراکه این گزارش نشان دهنده تجربه زیسته و تاملات دو دهه اخیرتان است.

استاد دانشگاه تهران در مورد این اثر گفت: بخش اعظم کتاب «تاریخ علت شناسی انحطاط و عقب‌ماندگی ایرانیان  و مسلمین» سال ۱۳۷۹ به رشته تحریر در آمد و در سال ۱۳۸۱ دفاع و سال ۱۳۸۲ منتشر شد.

رحمانیان افزود: من در این بحث خواهم گفت که چه طور می شود به مقوله انحطاط به شکل میان رشته ای اندیشید آن هم با رویکرد فیلسوفانه و مورخانه، این بحث از نظر من فراتر از دو دیسیپلین خاص یعنی رشته دانشگاهی و فلسفه است؛ اما قبل از آن می خواهم اشاره ای به کتاب داشته باشم که عنوان رساله دکتری من بود.

این پژوهشگر تصریح کرد: بسیاری به من گفته اند که چرا این اثر را تجدید چاپ نمی کنید، هرکس این اثر که ۵۰۰ صفحه می شود را ببیند متوجه می شود که چرا فقط یکبار چاپ شده است، به هر صورت این اثر نیازمند بازنویسی و ویرایش است و در این هجده سالی که از انتشار کتاب گذشته این کار از من برنیامده است. در واقع نمی خواستم این موضوع را رساله دکتری خود قرار دهم و به حسب شرایط و به نوعی مجبور شدم تا این موضوع را انتخاب کنم در حالی که از دوره کارشناسی روی موضوع دیگری کار می کردم.

وی با بیان اینکه من از دوره پیش از دانشگاه دغدغه این موضوعات را داشتم، گفت: البته نمی دانم چه قدر درست است که با این مفاهیم به وضعیت امروز ایران بیندیشیم، از سوی دیگر از اینکه تعابیری چون تنزل یافته، انحطاط یافته، توسعه نیافته را در آن زمان و البته تاکنون به کار ببرم برایم مقوله نا به هنجار یا منزجر کننده ای نبود و نیست، البته معتقدم اگر کسی بخواهد در مورد گذشته این جهان انسانی بیندیشد باید دستگاه مفهومی و نظریه‌اش محکم و استوار و شفاف باشد و در یک کلام منطق علم و پژوهش را بپذیرد.

این پژوهشگر تاریخ ادامه داد: باید به لحاظ به کارگیری مفاهیم دقت کنیم تا بار سیاسی و ایدئولوژی‌زده پیدا نکنند هرچند که پیدا کردند از جمله مفهوم انحطاط و عقب ماندگی بار منفی حمل کرده و در واقع بار سیاسی و ایدولوژیک دارند؛ معتقدم که این مفاهیم باید به صورت جدی تنقیح شده و در حقیقت روشن و دقیق و روشمند در مورد وضعیت کنونی ایران به کار برده شود.

رحمانیان اظهار کرد: زمانی که وارد دانشگاه شدم با اینکه ورودم به رشته تاریخ کاملا شانسی بود اما اکنون نه تنها ناراحت نیستم بلکه خوشحالم از سرنوشتم که با تاریخ پیوند خورد چون فارغ از این که رشته تاریخ در ایران وضعیتی بحرانی، ملامت آور، فاجعه بار، رسوایی آور و ننگ‌آور دارد، اما معرفت تاریخی معرفتی حقیقتا ناب و بی مانند است. در نتیجه از همان زمان مساله ای پیش روی من شکل گرفت بر این مبنا که من دغدغه دارم درمورد انحطاط و عقب ماندگی و ریشه ها و چرایی آن فکر کنم بنابراین در این مسیر باید ببینم که دیگران چه گفتند و نه فقط دیگران در زمان حال، بلکه تاریخ چه گفته است و این گونه شد که این رساله دکتری شکل گرفت.

وی با بیان اینکه ما نمی توانیم نوآوری داشته باشیم بدون آنکه در گذشته تامل کرده باشیم، گفت: شروعِ بدون آگاهی از گذشته مثل آن است که تلگراف را در عصر اینترنت اختراع کنیم. در آن کتاب و طی مقدمه ای کوتاه اشاره کردم که ما مفهوم قدیمی به نام انحطاط و زوال و تنزل داریم، البته در آن کتاب اندکی به پیشینه بحث پرداختم اما بعدها و در طول سال های اخیر از دغدغه های همیشگی من پرداختن به همین پیشینه بوده است؛ یعنی ببینم تاریخ تاملات، اندیشه های ما ایرانیان و البته در کنار ما ایرانیان و کمی فراتر مسلمانان و مقداری برای آنکه بهتر خودمان را بشناسیم به غربی ها نیز عنایت دارم تا ریشه یابی کنم.

استاد دانشگاه تهران اظهار کرد: از دغدغه های اصلی من در این دو دهه این بود که به کارگیری تعابیرم درست باشد، اما حتی برخی گفتند این تعابیر لفاظی است با این وجود من تا زمانی که مجاب نشوم که  این تعابیر غلط هستند همچنان آنها به کار میبرم، لذا از تعبیر انحطاط‌ شناسی استفاده می کنم که منظورم از آن اندیشیدن به انحطاط است.

وی گفت: برای مثال وقتی وارد دنیای شاهنامه می شویم متوجه می شویم که دغدغه اصلی فردوسی زوال و انحطاط است؛ بارها در مورد فردوسی گفته ام که باید بیشتر حواس مان باشد، شاهنامه فردوسی حامل همه باورها و اندیشه های ما تا زمان اوست، می‌شود با رویکرد پارادایمیک امثال فردوسی را مطالعه کرد البته پارادایم به شکلی که بتوان در تاریخ اندیشه و با رویکردهای تحلیل گفتمان به کار برد، اینکه ببینیم شناخت‌مانی که فردوسی را در درون خودش می‌پروراند و او را تبدیل به سوژه سخنگو می کند چیست. البته نمونه های متعدد دیگری نیز داریم، ما باید به خوبی به مساله توجه کنیم، نوع فکر قدمای ما به انحطاط قابل توجه است، من سال ها است که در آثار شیخ اجل سعدی شیرازی تامل می کنم آثار او از بابت انحطاط شناسی بسیار قابل تامل است.

تا اوایل قاجاریه ما مرجع خودمان هستیم،  همچنان ایرانی هستیم و خود را کانون جهان و نَه حاشیه جهان، می دانیم. البته درست است که دوره صفویه به حاشیه رفته ایم اما ایرانی هنوز آن حس را دارد که ایران دل عالم است و پادشاه ایران هم قبله عالم است و ایران در مرکز عالم است و در واقع یک حس برتری نسبت به دیگران را دارد.

رحمانیان در ادامه به کتاب «تاریخ علت شناسی انحطاط و عقب ماندگی ایرانیان و مسلمین» اشاره کرد و گفت: در آن اثر هم نشان دادم که جدا از این پیشینه ها، جدا از امثال ابن خلدون و جدا از اتفاقاتی که بعد از انقراض صفویه می افتد شرایط چگونه پیش می رود، انقراض صفویه تکان و زلزله شدید در جهان ایرانی بود و برخی اذهان را به  پرسش وا داشت که چرا این دولت این قدر آسان سقوط کرد، مورخان ما به آن اندیشیدند، اما این موارد هیچ کدام باعث تحول پارادیمی در اندیشه ما نشد و ما همچنان داریم به انحطاط فکر می کنیم یعنی از فرازی به نشیب آمده ایم و از یک وضعیت طلایی در گذشته به زوال گراییده ایم. 

استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: تا اوایل قاجاریه ما مرجع خودمان هستیم،  همچنان ایرانی هستیم و خود را کانون جهان و نَه حاشیه جهان، می دانیم. البته درست است که دوره صفویه به حاشیه رفته ایم اما ایرانی هنوز آن حس را دارد که ایران دل عالم است و پادشاه ایران هم قبله عالم است و ایران در مرکز عالم است و در واقع یک حس برتری نسبت به دیگران را دارد.

وی گفت: برای نمونه چهره روسیه را در اندیشه و فرهنگ ما در دوره قاجاریه و پیش از آن تامل کنید، در آن دوران روس ها نماد عقب ماندگی و ذلت نزد ایرانیان و بلکه مسلمانان هستند، برای نمونه اسلاوها به طور کلی نماد بدبختی به شمار می آیند. در ادبیات اوایل قارجاریه به دلایل جنگ  با روسیه تعبیر منحوس و رو سیَه را در مورد روسیه کم نداریم اما به تدریج در سفرنامه ها، روس و روسیه برای ما تبدیل به آمار و آرزو شده و مرجعیت پیدا کرده و مرجعیت خودمان از دست می رود و اینجاست که مفهوم عقب ماندگی شکل می گیرد که مفهومی مدرن و وضعیتی جدید است.

رحمانیان اظهار کرد: بعدها اما با ظهور متفکرانی چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، آخوند زاده، میزرا آقاخان و طالبوف سرکار داریم. اگر از من سوال کنند که نوآوری ام در این دو دهه چیست خواهم گفت که متوجه شدم تاریخ تفکر را نباید با تکیه بر سوپراستارها نوشت، یعنی این که بگوییم سیدجمال، آخوندزاده، ملکم‌خان، میرزاآقاخان، طالبوف و دیگران و فکر کنیم که فقط آنها داشتند فکر می کردند و فقط آنها هستند که با تکیه بر آثارشان می توانیم تاریخ فکرمان را بنویسیم. این بسیار غلط است.

استاد دانشگاه تهران اظهار کرد: در دوره ناصرالدین شاه برخی متفکران ما فارغ از نقدهایی که به آنها وارد است نوآور به شمار می آیند، ملکم خان نوآور است، اما تاکنون پیام اش توسط جامعه نخبه ما شنیده نشده است و ما ملکم‌خان را شعبده‌باز و کسی که دنبال رشوه گیری در لاتاری است می شناسیم که از همان سنت دیو و فرشته سازی نشات گرفته است، من ضمن احترامی که برای سید جواد طباطبایی قایلم اما ببینید متفکرانی که تاریخ اندیشه برای ما می نویسند یعنی طباطبایی و امثال او چه خطایی مرتکب می شوند، مثلا طباطبایی در کتاب «نظریه حکومت قانون در ایران» می نویسد من ملکم را در بحث نمی آورم و اصلا او را حذف می کند به دلیل این که او امام مقلدان بود.

اگر قرار باشد که وضعیت تفکر ما بهبود یابد مورخان باید دست به دست هم بدهند و تاملی فیلسوفانه در تاریخ داشته باشند و دست از این کلان‌روایت ها و کلیشه‌ها که در تاریخ ما جا افتاده بردارند و فارغ از تبعات و درگیری های ایدئولوژیک و باندی و دار و دسته بازی، به شکل روشمند درمورد مساله بیندیشند. 

وی افزود: اولین کسی که ملکم را مسخره می کرد و تهمت هایی نظیر اینکه او مسلمان نیست، فراماسونر است، رشوه بگیر و شعبده باز است به او زد، علامه قزوینی بود و این ادامه یافت تا کارهای «هما ناطق» که در مقاله‌ ای به نام «ما و میرزا ملکم‌های ما» شدیدا نقد کرد البته او بعدها تجدیدنظر کرد. با این وجود شخصی چون سید جواد طباطبایی خودش از آنها تقلید می کند یعنی خودش در مورد ملکم داوری مقلدانه دارد.

رحمانیان گفت: اگر قرار باشد که وضعیت تفکر ما بهبود یابد مورخان باید دست به دست هم بدهند و تاملی فیلسوفانه در تاریخ داشته باشند و دست از این کلان‌روایت ها و کلیشه‌ها که در تاریخ ما جا افتاده بردارند و فارغ از تبعات و درگیری های ایدئولوژیک و باندی و دار و دسته بازی، به شکل روشمند درمورد مساله بیندیشند. 

وی افزود: بسیاری معتقد بودند عامل بدبختی ما استبداد و عامل پیشرفت غربی ها دموکراسی است، اما کسی سوال نکرد که چرا استبداد اینجا آمد و ریشه دار شد و آن سو چگونه دموکراسی آمد، ملکم خان اولا به گمان من نخستین متفکری است که متوجه این می شود که یک نقصی در تفکر و کل منظومه تفکر قدیم وجود داشت که نمی توانست علوم انسانی و اجتماعی را بیافریند؛ این علوم شاخصه تفکر جدید و منظومه فکرو فرهنگ و معرفت جدید است، فارغ از اینکه ما الان چه  نقدهایی به علوم انسانی داشته باشیم.

استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: میرزا ملکم خان در تاریخ ما نخستین متفکری است که به این شاخص بودن علوم  انسانی در تمدن جدید اشاره می کند لذا پیام او آن است که اگر می خواهی جدید باشی واصلاحات اساسی داشته باشی و پیشرفت کنی باید علوم انسانی را بیاوری. پیام مهم میرزا ملکم خان  در دو کلمه خلاصه می شود، او بارها داد می زد که ما گرفتار این هستیم که نظم و خوشبختی و سعادت را از اشخاص می خواهیم یعنی از اخلاق و صفات آنها خوشبختی طلب می کنیم لذا همواره در طول تاریح دنبال اشخاص راه افتاده ایم و تاریخ ما تاریخ اشخاص شده است. این در حالی است که در غرب نهادگرایی شکل گرفته نَه شخص‌باوری و این بحث مهمی است لذا کسی مثل سید جواد طباطبایی در کتاب نظریه حکومت قانون در ایران، به آسانی بزرگترین نظریه پرداز در دوره قاجار را کنار می گذارد.

رحمانیان گفت: همچنین سیدجمال الدین اسدآبادی از نظر من نوآور است، البته بسیاری او را یک واعظ، یک مرد سیاسی و شخصی می دانند که دانش چندانی نداشت و حداکثر نه یک فیلسوف که یک متکلم بود، به اعتقاد آنها او کسی بود که هدفش فقط دفاع از دین بود و حتی برخی مطرح کردند او دین را برای اهداف سیاسی خود هدف قرار داد، در حالی که او واقعا متفکر نوآور بود، سید جمال نخستین کسی است که به طور جدی ما را به تجدیدنظر در تفکر فرا می خواند و در مورد تفکر فلسفی قدیم مان بارها هشدار می دهد  و در آثارش مسلمانان را فرا می خواند که از این مولفه های قدیم بگذرید و تا چه زمان می خواهید در پرده و حجاب این مولفه ها به خود و جهان بیندیشید، اسیر و از علل و عوامل جهان و چند و چون آن پرسش کنید.

استاد دانشگاه تهران گفت: سید جمال پیام مهمی دارد، او می گوید انحطاط و علت آن را از قرآن بپرسید. قرآن یک پیام بسیار عمیق در این زمینه دارد و سید جمال اگر این عبارت من درست باشد می خواهد یک فلسفه تاریخ قرآنی را به شکل جدید به ما ارایه کند، شماره های عروة الوثقی را ببیند که تمام این شماره ها اول آیه ای از قرآن است و بعد تفسیر ارایه شده است، البته بعد تفسیر شده است البته روح عروة الوثقی برای سید جمال و جملاتش بنا به تعبیری برای شیخ محمد عبدو است اما اندیشه برای سید جمال است.

وی ادامه داد: از زمان دفاع از رساله و برگزاری جلسه نقد کتابی که منتشر شد تا به امروز بر این اعتقاد راسخم که اگر تعبیر انحطاط شناسی درست است باید به تاریخ انحطاط شناسی نیز بپردازیم؛ انحطاط شناسی ما گرفتار انحطاط شده است، در دنیای قدیم شد آنچه که نباید می شد در عصر جدید هم شد و شده آن چیزهایی که نباید می شده است. معقتدم اگر این انحطاط شناسی را به درستی پویا می کردیم دچار انحطاط نمی شدیم و انحطاط جوامع از آن جهت است که نمی‌توانند به انحطاط و عقب ماندگی به درستی فکر کنند. 

رحمانیان گفت: اگر انسان فقط به سلامتی بیندیشد و نَه بیماری بالاخره بیمار می‌شود، قوم و ملتی هم که به انحطاط نیندیشد دچارش می شود، انحطاط شناسی ما در طول صد و پنجاه تا دویست سال اخیر مثل موج بلند شد اما بعد با کَله زمین خورد؛ وضعیت ما در چهار دهه اخیر در مورد اندیشیدن به انحطاط بسیار وخیم بوده و صرفا مبتنی برکارهای تقلیدی و کلیشه ای بوده است. چندین اثر منتشر شده که بارها تجدید چاپ شده‌اند و البته به نوبه خودشان در جامعه اثرگذار بودند مثل کتاب «ما چگونه ما شدیم» نوشته صادق زیباکلام و «چرا ایران عقب ماند و غرب به پیش رفت» نوشته کاظم علمداری،  اما هر دو این آثار نوآوری ندارند.

وی در بخش دیگری از مباحث خود گفت: با وجود همه نقدهایی که به سیدجواد طباطبایی دارم و البته قبل از هرچیز بگویم که من شاگرد او هستم و بسیار خوشبختم که سر کلاس هایش نشستم چراکه واقعا احساس کردم با یک متفکر سر و کار دارم، او کسی است که می اندیشد و در پروژه من که تاریخ انحطاط‌ شناسی است فکر نمی کنم کسی مهمتر از او را بتوانم معرفی کنم. او با آثارش در جامعه حرکت ایجاد کرد، کشور ما حرکت و پویایی نیاز دارد، فکر نیاز به دمیده شدن کوران ها دارد، طباطبایی توانسته کوران ایجاد کند تا نظریه انحطاط تدوین شود.

رحمانیان اظهار کرد: انحطاط شناسی کار یک تن و یک فن نیست، نیاز به کارهای میان رشته ای و چند رشته ای و توانایی های گوناگون در ساحت های مختلف دارد، اگر کسی فکر کند که فلسفه ای که امروز در دل دانشگاه های ما وجود دارد می تواند به مقوله انحطاط شناسی بپردازد غفلت بزرگی کرده است،  اگر کسی فکر کند که از دل رشته جامعه شناسی و علوم سیاسی حاضر می تواند این کار را انجام دهد غفلت است چون هرکدام از این رشته ها به درجات گرفتارند و در پارادایم هایی اسیر شدند و از نوآوری بازداشته اند، بنابراین نیاز به کار میان رشته ای داریم.

نظر شما