شناسهٔ خبر: 60685 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مصفا تمام زندگی کرد و تمام مرد

میلاد عظیمی گفت: شعر مصفا زبان آراسته درخشانی دارد؛ برای کسانی که شعر فارسی را می‌داند و با شعر کلاسیک انس دارد، شعر او استمرار یک سنت ادبی هزارساله است. شعر مصفا عاطفه زلال نافذی دارد؛ که استاد فروزانفر او را یک شاعر مشتعل می‌خواند.

مصفا تمام زندگی کرد و تمام مرد

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ پنج روز پیش، حوالی غروب هشتم آبان‌ماه بود که جامعه ادبی و فرهنگی در سوگ ادیب، شاعر، محقق و مصححی نشست؛ که ذکر خیر او همیشه همراه و هم‌تراز استادانی چون زرین‌کوب، فروزانفر، شفیعی‌کدکنی، بهار و این قبیل بزرگان بود. مظاهر مصفا که از معدود بازماندگان نسل طلایی ادبیات دانشگاه تهران بود، در حالی که 87 سالگی‌اش را پشت سر می‌گذاشت، غروب پنج‌شنبه هشتمین روز از ماه دوم پاییز چشم بر این دنیای فانی بست..
 
مصفا هم بر گردن شعر و ادب و فرهنگ حق بسیار داشت و هم سایه استادی‌اش بر سر دانشگاه تهران سنگینی می‌کرد. به همین خاطر پس از درگذشتش انتظار می‌رفت مراسم تشییع و تدفین با تشریفات بالا و در شان نام او برگزار شود. مراسمی که بعدترها عکس و فیلم آن به عنوان برگی از تاریخ ادبیات ایران، به دست نسل‌های بعد برسد اما مصفا بدون هیچ تشریفاتی و بی دخالت هیچ ارگان آکادمیک و غیرآکادمیکی؛ پیرو وصیتش، در زادگاهش تفرش به خاک سپرد.

در واقع خانواده‌اش ترجیح داده بودند که دانشگاه تهران -که سال‌ها خانه دوم مصفا بود و حق استادی و معلمی بر گردن شاگردان زیادی از آن را داشت- برای تشییع مصفا ورود نکند و اجازه تشییع او در دانشگاه را نداده بودند. دلیل آن هم شاید همان بازنشستگی زودهنگام و بی‌موقع و جفایی بود که از طرف دانشگاه در حق مصفا شده بود؛ شاید دلیل دیگری هم داشته، اما نهایتا تصمیم خانواده مصفا بر تشییع و تدفین بی‌تکلف و بی‌سروصدای او در تفرش بوده؛ ولی به گفته امیربانو کریمی؛ همسر مظاهر مصفا؛ دانشجویان او که حالا هر کدام بر کرسی‌های استادی ادبیات فارسی دانشگاه‌ها ایستاده‌اند؛ از شهرهای مختلف راه‌های دور و نزدیک، خود را به مراسم تشییع و تدفین مصفا رسانده‌اند و استاد خود را تا منزل ابدی‌اش بدرقه کرده‌اند.
 
بعدازظهر دوشنبه (13 آبان‌ماه) است و مراسم یابود این شاعر و مصحح معاصر، در هتل لاله تهران برگزار می‌شود. مراسمی که باز هم از طرف خانواده مصفاست و گویا هیچ ارگان و نهادی در برگزاری آن دخالت نداشته است.
 
مراسم در سالن اجتماعات هتل لاله برگزار می‌شود. دو طرف ورودی سالن، پوشیده از حدود 50 بنر از طرف ارگان‌ها و اشخاص حقیقی و حقوقی مختلف است؛ که به جای تاج‌گل‌های بزرگ، پر هزینه و تقریبا بی‌مصرف برای عرض تسلیت و همدردی به خانواده مصفا اهدا شده و بر روی هر کدام اعلام شده که هزینه خرید تاج گل به یک مرکز خیریه اهدا شده است. کار پسندیده‌ای که امید است همه‌گیر شود.
 
در ورودی سالن علی مصفا، پسر بیشتر شناخته شده استاد، در کنار چند تن دیگر از اعضای فامیل به رسم ادب ایستاده‌اند و پذیرای تسلیت‌های میهمانان هستند. سالن مراسم بسیار بزرگ و یکدست صندلی چیده شده است. در جلوی مجلس و اطراف سالن، برخلاف آن پدیده فرهنگی در ورودی هتل، پر از تاج گل‌های بزرگ و احتمالا گرانی است که بیشتر از هر چیز حال و هوای مراسم ختم را حفظ کرده است. سمت راست سن امیربانو کریمی، همسر استاد مصفا و چند خانم دیگر نشسته‌اند، که شباهت عجیب دو نفر ایشان به امیربانو، نشان می‌دهد که کیمیا و گلزار مصفا، دختران استاد هستند. مانند بیشتر میهمانان که قبل از نشستن به سراغ ایشان می‌روند و بعد از عرض تسلیت به آن‌ها، می‌نشیند، به سراغ امیربانو کریمی می‌روم و درگذشت استاد مصفا را به ایشان و فرزندانشان تسلیت می‌گویم.
 
گوشه‌ای در سالن جایی برای نشستن پیدا می‌کنم و رفت و آمد میهمانان را تماشا می‌کنم. کم کم سالن پر می‌شود از افراد مشهور، مسئول، ادیب، استاد و... . جمعیت سالن بر تعداد صندلی‌ها غلبه می‌کند و سالن شلوغ می‌شود. بیشتر میهمانانی که می‌شناسم، استادان ادبیات، همکاران و شاگردان مظاهر مصفا هستند که سرآمد آن‌ محمدرضا شفیعی‌کدکنی است. ژاله آموزگار، میرجلال‌الدین کزازی، مهدی ماحوزی، قدمعلی سرامی، مریم حسینی، ایرج شهبازی، ابراهیم خدایار، مریم مشرف و دیگرانی چون ایشان نیز از شخصیت‌های ادبی و فرهنگی حاضر در مراسم هستند.
 
 در میان جمعیت و رفت و آمدها مسئولانی چون محسن جوادی، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلام، محمدجواد حق‌شناس، رئیس کمیسیون فرهنگی، اجتماعی شورای شهر تهران و نیکنام حسینی‌پور،مدیرعامل موسسه خانه کتاب هم به چشم می‌خورند.
 
به خاطر علی مصفا، فرزند ارشد استاد مصفا و همسرش لیلا حاتمی که هر دو از سرآمدان بازیگری و سینما هستند، در طول مراسم شاهد حضور اصحاب سینما چون علی نصیریان، بهمن فرمان‌آرا، زری خوشکام، محمدرضا شریفی‌نیا، نگار جواهریان، سروش صحت، بهروز شعیبی، مصطفی زمانی و رضا درمیشیان هم هستیم.
 
به نظر می‌رسد اجرای مراسم تماما دست شاگردان مصفا است. حبیبی، از شاگردان دور استاد، برایش قرآن قرائت می‌کند. وحید عیدگاه، از استادان دانشگاه تهران اجرای برنامه را برعهده دارد و سخنران‌های مجلس هم مریم حسینی و میلاد عظیمی از شاگردان استاد مصفا در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بودند.
 
قرار بود اولین سخنران مراسم مهدی ماحوزی باشد که به گفته خود ایشان از دوره دبیرستان تا دکتری شاگرد مصفا بوده است؛ اما به دلیل عدم حضورش در دقایق اولیه مراسم؛ مریم حسینی، عضو هیات علمی و استاد ادبیات دانشگاه الزهرا و از شاگردان مصفا شروع کننده مراسم است.
 
حسینی شروع و مبنای صحبت‌هایش را خاطراتی که از کلاس‌های استاد مصفا در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران داشت، گذاشت و گفت: امروز به عنوان یکی از شاگردان کوچک استاد که سال‌ها درس‌آموز مکتب و کلاس او هستم تلاش می‌کنم چهره ایشان را از پس گذر سال‌ها و پشت میز کلاس درس به یاد بیاورم، که شاهنامه را آرام، اما پرشور تدریس می‌کرد؛ و با نگاهی نافذ شیفتگی‌اش نسبت به شاعران را ابراز می‌کرد. با نگاهی تیزبین همه را می‌دید، اما کمتر افاضه می‌کرد و سکوت و خموشی پیشه ایشان بود.
 
شیفتگی مصفا به شعر فارسی بی‌مانند بود
حسینی تنهایی، صبر، سکوت، تواضع، قناعت و آزادگی را از ویژگی‌های بارز مظاهر مصفا برشمرد و عنوان کرد: مصفا سال‌ها فردوسی، سنایی، سعدی و مولوی تدریس ‌کرد و همراه با آن تلاش کرد تا معارف و مفاهیم حقیقت را پیش خود سازد و عارفانه زندگی کند. شیفتگی او به شعر فارسی بی‌مانند بود کلیات سعدی و دیوان او و سنایی و چند شاعر دیگر را تصحیح کرده و همراهی با این بزرگان سخن، کلام او را پخته و سخته کرده بود.
 
استاد ادبیات دانشگاه الزهرا ضمن اشاره به سلطه بی‌مانند مصفا بر شعر و واژگان گفت: همراهی این تسلط با سوز و شور شاعرانه و تجربه سال‌ها تدریس و تحقیق مصفا، اشعاری ناب از او در تاریخ ادب معاصر ایران بر جای گذاشته، که اگر بخواهیم جایگاه تاریخی شعر او را بیابیم، بی‌تردید دیوان او در کنار اشعار سخن‌سرایانی چون ملک‌الشعرای بهار، مهدی حمیدی شیرازی و پرویز ناتل خانلری قرار می‌گیرد. هرچند که رواج شعر نیمایی در دوره شاعرانگی او، مانع شد که شعر این شاعران مورد توجه قرار گیرد، اما زمانه قاضی و داور دیگری است، که سرانجام سخن والا را بر صدر می‌نشاند و قدر می‌نهد.
 
 حسینی در بخش دیگر سخنان خود عنوان کرد: مصفا در خلوت خانه و کاشانه خود زیست و سرود و لذت دم‌خوری با ارباب سخن را تجربه کرد. در سال‌های بیماری اندوه‌گسارانی داشت که از اندوهش کاستند و تیمارداری‌اش کردند. مصفا در ناملایماتی‌های روزگر همه کسان را داشت؛ خانواده عزیزی که تا لحظات آخر عمرش غم‌خور و غمگسار او بودند، درد او را قسمت کردند.
 
در ادامه کلیپی از استاد مصفا پخش می‌شود که از کتاب گزیده اشعارش شعری می‌خواند. تصویر که بازتر می‌شود، او را نشسته بر مبلی در پذیرایی منزلش می‌بینیم. جایی نزدیک به همان گوشه دنجی که این سال‌های پایانی عمرشان، بر تخت بیماری خوابیده بود.
 
در ادامه میلاد عظیمی، استادیار دانشگاه تهران و از شاگردان مظاهر مصفا و امیربانو کریمی به عنوان دومین سخنران مراسم به جایگاه دعوت شد و درباره جایگاه مظاهر مصفا در فرهنگ ایران گفت: مظاهر مصفا از چند جهت می‌تواند مورد بررسی قرار داد؛ در وهله اول مصفا شاعری بزرگ و برجسته بود. او از برجسته‌ترین کلاسیک‌های روزگار ما و یکی از قصیده‌سراهای بزرگ روزگار ما است؛ که قدر او شناخته نشد و به حق خود نرسید.
 
مصفا باندباز نبود
عظیمی ضمن بیان اینکه مصفا دل توانگری داشت، اضافه کرد: او بهترین شعرها را می‌سرود اما حاضر نبود آن‌ها را منتشر کند و ما هنوز مجموعه شعرهای مصفا را در اختیار نداریم. مصفا باندباز نبود؛ در روزگاری که ارزش شاعران و هنرمندان بر مبنای باندبازی‌ها و ارتباطات ناسالم معین می‌شود و دنیای ارزش‌گذاری‌های روزنامه‌ای است؛ او راه خودش را می‌رفت و کاری به این مسائل نداشت. او در خلوت خود نشسته بود و کار خودش را می‌کرد. با آزادگی هم که داشت، حاضر نبود خط شعر خود را منتشر کند.
 
شعر مصفا عام نبود
استادیار دانشگاه تهران ضمن بیان اینکه شعر مصفا شعر عام نبود؛ عنوان کرد: شعر مصفا بلاغتی داشت که برای خوانندگان غیرورزیده دستیاب نبود و خواننده برای فهم شعر او، باید مقدماتی فراهم می‌کرد. مصفا با همه عشقی که به مردم داشت، حاضر نبود از معیارهای هنری و بلاغی تنزل کند و براساس مزاج مستمع شعر بگوید، بنابراین هرچند که خیلی از شعرهایش به میان مردم آمده، اما شعرش عام نبود. مصفا در شاعری به حق خود نرسیده است؛ که هر چه پیش‌تر برویم و شعرهایش منتشر شود قدر شاعری‌اش بیشتر شناخته می‌شود.
 
شعر مصفا استمرار یک سنت ادبی هزارساله است
وی افزود: شعر مصفا زبان آراسته درخشانی دارد؛ برای کسانی که شعر فارسی را می‌داند و با شعر کلاسیک انس دارد، شعر او استمرار یک سنت ادبی هزارساله است. شعر مصفا عاطفه زلال نافذی دارد؛ که استاد فروزانفر او را یک شاعر مشتعل می‌خواند.  از امتیازات شعر مصفا همین عاطفه نافذ و سوزان آن است.
 
 عظیمی در ادامه ضمن اشاره به پدیده جوان‌مرگی هنری، گفت: بسیاری از شاعران بزرگ روزگار ما مبتلا به جوان‌مرگی هنری هستند، یعنی شعر آن‌ها تا یک زمانی رو به تعالی دارد، شاهکارهای آن‌ها مال دوره جوانی است و از سنی به بعد، به تکرار یا افول می‌رسند؛ اما مصفا براساس شعرهایی که ما از او دیده و خوانده‌ایم؛ این‌طور نبود. شعرش هم از لحاظ لفظی و هم عاطفی مسیر تعالی و رشد مستمر دارد؛ درست مانند ملک‌الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی.
 
استادیار دانشگاه تهران در بخش دیگری از سخنان خود گفت: از خانلری پرسیدند آیا شعر ملک‌الشعرا باقی ماندنی است یا خیر، او گفت شعر بهار برای نسلی که با ادبیات فارسی پیوندی ندارد و زبان و ادب و فرهنگ را نه از کتاب‌ها که از روزنامه و رادیو تلویزیون می‌گیرد؛ ماندگار نخواهد بود، اما برای کسانی که زبان فارسی بلدند و زمینه‌ فرهنگی و سیاسی و اجتماعی شعر ملک‌الشعرا را می‌دانند، باقی خواهند ماند. در واقع شعر مصفا هم همین‌طور است. شک ندارم هرچه بگذرد چهره شاعرانه مصفا برجسته‌تر و پرارزش‌تر خواهد شد.
 
عظیمی ضمن اشاره به استاد دانشگاه بودن مصفا در درجه بعد از شاعری او، بیان کرد: مصفا نوع خاصی از استادهای دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود که با دیگر استادان بزرگ دانشکده فرق داشت؛ ما در مصفا استادی را می‌دیدیم که با تمام وجود شعر و ادبیات فارسی پیوند عاطفی داشت و به معنای واقعی و در تمام حالات با شعر زندگی می‌کرد و می‌توانست این لذت را به شاگردان خود منتقل کند. ما از مصفا لذت بردن از شعر و با شعر زندگی کردن را یاد گرفتیم.
 
مصفا بیش از آن که شاعر آزادی باشد، شاعر آزادگی است
وی ضمن بیان اینکه مصفا برای ما یک استاد کاریزماتیک و محبوب بود، جوانمردی، مهربانی، یک‌رنگی و صراحت کلام مصفا را از دیگر ویژگی‌های مصفا دانست و گفت: مصفا شجاعت ادبی داشت، بسیار صریح بود و اصالتی در رفتار او بود که او را نزد شاگردانش بسیار دوست‌داشتنی کرده بود. از ویژگی‌های بارز دیگر مصفا، ایران‌دوستی او بود، که چند ویژگی دارد؛ ایراندوستی مصفا مطلقا با مسلمانی و دینداری‌اش تضاد و تناقضی نداشت؛ مثل ملک‌الشعرای بهار.
 


 

عظیمی در پایان گفت: ایران برای مصفا قلمرو فرهنگی و تاریخی ایران بود و هر جا که زبان فارسی و فرهنگ ایرانی دارد. تاریخ و فرهنگ ایران و قلمرو زبان فارسی برای او مهم بود و عشق به ایران برای او با عشق و علاقه به مردم ایران تنیده شده بود و او جزو شاعران مردم‌دوست به حساب می‌آید. مصفا مردم‌دوست و ظلم‌ستیز بود. او شاعر آزادی و از مهم‌تر شاعر آزادگی بود؛ ما شاعر آزادی زیاد داریم، اما مظاهر مصفا بیش از آن که شاعر آزادی باشد، شاعر آزادگی است. او اعتقاد داشت، آزادگی مردم آزاده است.
 
پدرم تمام زندگی کرد و تمام مرد
در ادامه امیراسماعیل مصفا، فرزند مظاهر مصفا که دانش‌آموخته فیزیک دانشگاه صنعتی‌شریف است، در سخنانی گفت: خیلی زود فهمیدم که در برخورد با پدرم، با دو آدم روبه‌رو هستم؛ یکی پدرم و دیگری طوفان بی‌قرار ناآرام، سخت و مهیب و غریب که دومی بر اولی بسیار غلبه داشت. یعنی گاهی از زیر دست و پای آن  مجنون پریشان می‌توانستم پدری هم ببینم. آدمی که شب تا صبح در خانه راه می‌رفت و بر دیوار شعر می‌نوشت و حال غریبی داشت؛ که این وجه پریشان و غریب بر وجهه پدری او بسیار غلبه داشت.
 
او ادامه داد: یادم می‌آید زمانی که از دانشگاه تهران اخراجش کردند، شاعرترین روزگارش بود و صبح تا شب و شب تا صبح شعر می‌گفت. هیچ وقت او را این همه شاعر ندیده بودم، آن روزها می‌دیدم که شعر چگونه در وجود او جوش می‌خورد و در آن روزگار، آن وجه غریب و دیوانه‌ای، اصیل‌ترین تجلی خود را برای من داشت  و وقتی که او را می‌دیدم، دلم هیچ‌کس دیگری را نمی‌خواست؛ یعنی حسرت دیدار احدی در دل من نبود و این بی‌نیازی به خاطر این بود که از نزدیک با او مانوس بودم.
 
مصفا در ادامه گفت: من هرگز نتوانستم دست او را ببوسم؛ حتی شیفته و مرغوب شخصیتش هم نشدم؛ حتی چشم انصافم بر روی ضعف‌هایش بسته نشد و گاهی گستاخی و جسارت می‌کردم و نسبت به شعرهایش نقد هم داشتم. هیچ کدام از این‌ها نشدم، چون هیچ‌کدام را از او یاد نگرفتم. او هرگز مرغوب و شیفته احدی نبود و هرگز دست کسی را نبوسید و این برای من بزرگ‌ترین درس زندگی بود. و شیفته کسی نبود.  تنها کسانی که دست‌شان را بوسید امیری فیروزکوهی و غلامحسین صدیقی بود. غیر این دو دست کسی را نبوسید و سرمایه‌ای که این رفتار  او برایم ما به جای گذاشت؛ تمام‌نشدنی است.
 
فرزند مظاهر مصفا در بخش دیگر سخنان خود گفت: چند سال پیش آن وجه غریب دیوانه مرد. او شاعر مرد. به تدریج خاموش و از دنیای واقعی منفک شد و در نتیجه شاعر مرد. علی‌رغم این همه تلخی، یک وجه بسیار تسلی‌بخش برای ما داشت و آن این بود که نمی‌دید چه بلایی بر سر هر آن‌چه که عاشقش بود؛ یعنی شعر، زبان فارسی، دانشگاه و دانشجو، مردم و از همه مهم‌تر عشق جاویدان و تمام‌نشدنی‌اش ایران آمده است. 
 
او در پایان گفت: وقتی که شاعر مرد، من تازه پدرم را دیدم و توانستم او را نوازش کنم و ببوسم. این چند روز بود که فهمیدم برای مرگ پدرم عزاداری نمی‌کنم، چون او تمام زندگی کرد و تمام مرد. بسیاری از آرزوهایش برباد رفت، ولی هرگز ناکام نبود و هیچ حسرتی به دلش نماند. درد بسیار کشید اما هرگز قربانی نبود. مرد بود. بزرگا مردا که این پدرم بود، نه از بابت مسعود و محمود. مرد بود، شریف، اصیل و جوانمرد و آزاده بود، نه یک سال که نود سال... یادش به شادی.
 
امیربانو کریمی، همسر و همکار مظاهر مصفا نیز با تشکر از حاضرین در مراسم یادبود مظاهر مصفا و با بیان این‌که 55 سال با مصفا زندگی کرده است، درباره نحوه آشنایی و ازدواج‌ خود با او گفت: من و مصفا با هم وارد دانشکده ادبیات شدیم. من از تهران و او از قم.  دو سال با هم هم‌شاگردی بودیم. تا اینکه من سال سوم جای یکی از دوستانم که شرایط سختی داشت، امتحان فلسفه دادم. آن زمان مصفا ‌قیافه خوب و موجهی داشت و بین خانم‌ها خواهان زیادی داشت. یکی از این خانم‌ها که فکر می‌کرد مصفا به من گوشه چشمی دارد، گزارش داده بود که من جای فرد دیگری امتحان داده‌ام و همین باعث شد که من یک سال از تحصیل محروم شدم و یک سال از مصفا عقب ماندم. بنابراین دیگر همکلاسی نبودم. بعد هم مصفا به قم برگشت و رئیس فرهنگ قم شد. هر دوی ما از دواج کردیم، هر دو جدا شدیم و نهایتا بعد از حدود 15 سال، دوباره آقای مصفا سراغ من آمد و با هم ازدواج کردیم.
 
او ادامه داد: من مصفا را دوست داشتم، اما در برخی اخلاق‌ها با هم تضاد و اختلاف هم داشتیم. مثلا من آدمی نبودم که بخواهم زیر تسلط شوهر باشم، اما او آدم سنتی‌ای بود و همیشه می‌خواست بر من تسلط داشته باشد. در طی زندگی افت و خیز و قهر و آشتی زیاد داشتیم؛ اما اشتراکات زیادی هم داشتیم. مثلا  سلیقه شعری‌مان دقیقا همخوان بود.
 
امیربانو کریمی در ادامه گفت: آنچه که من در مصفا بسیار تحسین می‌کردم  این بود که مظاهر مصفا مسئولیت زیادی نسبت به خانواده‌اش داشت. خصیصه‌ای که در هنرمندان کمتر دیده‌ام و معمولا از این ماجرا منفک هستند. مصفا در عین اینکه جوشان و خروشان بود، با شعر مانوس بود و زندگی می‌کرد. شاعر بود و زمان زیادی برای شعر می‌گذاشت، اما به همان نسبت به زندگی فکر می‌کرد. به نظرم بهترین پدر دنیا بود و نسبت به بچه‌ها بسیار مهربان بود. من او را تحسین می‌کردم و اصلا یکی از دلایلی که پای مرا در این زندگی سفت می‌کرد، علاقه زیاد او به بچه‌ها و مسئولیت‌پذیری‌اش نسبت به آن‌ها بود.
 
همسر مظاهر مصفا در ادامه به بیان خاطره‌ای از بزرگداشت خود در دانشگاه پرداخت و گفت: قرار بود در دانشگاه تهران مراسم بزرگداشتی برای من برگزار شود و از مصفا خواسته بودند که در آن مراسم صحبت کند. شب قبل از مراسم به من گفت، اگر سخنرانی کنم، می‌گویم این خانم صبح‌ها تا ساعت فلان خواب است و ۴۰ سال است که نه یک چایی و نه صبحانه به من نداده است؛ که من هم گفتم اشکالی ندارد؛ یادم هست در آن مراسم مصفا گفت با همکارتان ازدواج نکنید، زیرا همیشه سرشان در کتاب و مقاله و... است. همین خانم کریمی در این ۴۰ سال به من یک چای هم نداده است. ما با هم این شوخی‌ها را داشتیم؛ اما برخی این را جدی می‌گرفتند.
 
امیربانوکریمی در پایان گفت: خوشحالم که نامم کنار نامی چون مصفا می‌آید. در تمام این سال‌ها که با هم زندگی کردیم، همیشه و همه‌جا از او به خوشنامی یاد می‌کنند و بچه‌هایی داریم که از آن‌ها راضی هستیم. مصفا این اواخر که در بستر بیماری بود اصلا ناله نمی‌کرد و دل ما را خون نمی‌کرد. بر خلاف برداشت خیلی‌ها او آلزایمر نداشت و تا همین آخر شعرهایش را به خاطر داشت و حتی اشتباهات شعری دیگران را اصلاح می‌کرد.
 
نی‌نوازی و خوانش یکی از شعرهای مظاهر مصفا، پایان بخش مراسم یادبود این شاعر، ادیب و مصحح نام‌آشنا بود.

نظر شما