شناسهٔ خبر: 60699 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

بیژن عبدالکریمی: تأخر تاریخی مهمترین مسأله فرهنگی ماست

عبدالکریمی گفت: زیست جهان ما دگرگون شده و باید درک آنتولوژیک از جهان امروز داشته باشیم. مهمترین مسأله فرهنگی ما تأخر تاریخی است یعنی اندیشه ما با زندگی واقعی جامعه ارتباط برقرار نمی کند.

تأخر تاریخی مهمترین مسأله فرهنگی ماست

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛  پنجمین جلسه از سلسله نشست‌های مسئله فرهنگ، با همکاری موسسه خانه کتاب و دفتر مطالعات و برنامه ریزی راهبردی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، دوشنبه ۱۳ آبان در سرای اهل قلم برگزار شد.

بیژن عبدالکریمی در ابتدای این نشست گفت: دوست دارم بحث را از معرفی خودم آغاز کنم. من یک دانش آموخته فلسفه هستم و به هیچ جریان سیاسی تعلق ندارم. نه می خواهم قدرت سیاسی را تعریف کنم و نه به آن لگد می زنم. به اندازه کافی این امر در رسانه ها صورت می پذیرد. من برای همه دست اندرکاران احترام قائلم. با این وجود پیشاپیش اگر مفاهیمی به کار می‌برم که بار گزنده ای دارند عذرخواهی می کنم، اما دردی دارم و به خاطر این درد است که این مسایل را مطرح می کنم.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی در ادامه به اساس‌نامه و اهداف شورای عالی انقلاب فرهنگی اشاره کرد و ادامه داد: خارج از هرگونه تعارف، اگر به این دو مورد یا به چشم انداز آموزش و پرورش و دانشگاه رجوع کنید خواهید دید که قرار بود نسلی را تربیت کنیم که به خویشتن تاریخی خود بازگردد، با میراث تاریخی خودش ارتباط برقرار کند و به دنبال تحقق ارزش های والای معنوی باشد، اما آنچه در واقعیت اجتماعی شاهدیم این است که کاملاً حرکت طی طریق معکوس بوده و در هیچ دوره ای چنین شکافی میان جوانان و حتی افراد عادی جامعه با میراث تاریخی ایجاد نشده بود.

وی گفت: امروز نوعی خودزنی و کینه نسبت به خویشتن تاریخی در میان جوانان وجود دارد و بی برو برگرد و بدون هیچ تعارفی ما در اهداف و هدف‌گزاری های فرهنگی شکست خورده ایم. کسی هم که این شکست را نمی پذیرد یا منصبی دارد که می خواهد موقعیت خود را حفظ کند یا شارلاتانی است که می خواهد از این وضعیت سودی ببرد.

عبدالکریمی اظهار کرد:  فکر نمی کنم آن کس که درد دین و فرهنگ و تفکر دارد با کسی که درد ارزش دارد، چندان اختلاف نظری داشته باشند، مگر بر سر تحلیل ها. در این میان سوال این است که مسأله فرهنگ چیست. فرهنگ مقوله ای است که به هیج وجه نمی توان آن را اوبژه پذیر کرد. برای درک بهتر موضوع مثالی را مطرح می کنم؛ مولانا قصه ای دارد که در آن ماهی های جوان از ماهی پیر می پرسند آب چیست. او پاسخ می دهد: نمی‌دانم  و از هرکسی می پرسند نمی داند تا یک ماهی می گوید هفت دریا را طی طریق کنید تا به ماهی حکیم برسید و زمانی که به او رسیدند پاسخ داد: به من بگویید چه چیز آب نیست، همه چیز آب است.

این استاد دانشگاه گفت: ما درون فرهنگ غرقیم، از ساده ترین رفتارها تا پنهانی ترین روابط زن مرد در زندگی خانوادگی تا کلی ترین مناسبات بین المللی با فرهنگ سر و کار داریم و اگر حیات اجتماعی را به دایره ۳۶۰ درجه تشبیه کنیم، در تمام آن با مقوله فرهنگ مواجهیم، اما امروز مسأله اصلی ما در فرهنگ این است که هیچ درکی از آن نداریم و در ساختار اجتماعی و سیاسی مان فقر عظیمی در خصوص درک مقوله فرهنگ وجود دارد. آنچه که نهادهای فرهنگی ما از فرهنگ می فهمند شکل تبلیغات است. فکر می کنیم اگر پوستر چاپ کنیم و سریال بسازیم و شعاری را در مطبوعات حقنه کنیم، کار فرهنگی کردیم در حالی که این فعالیت ها نسبتی با مقوله فرهنگی ندارد. این همه تلاش برای اصلاح فرهنگی در کشور صورت گرفت، اما چه فکر می کردیم و چه شد.

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی  تصریح کرد: شکاف عظیم موجود میان آرمان و هدف‌گذاری فرهنگی ما نشان از آن دارد که راه را درست نرفته ایم و فرهنگ را با بسیاری از امور خلط می کنیم، فرهنگ امر دم دستی نیست. هرکس نمی تواند مدعی باشد که من با مقوله فرهنگ سر و کار دارم. یک استاد دانشگاه به هیچ وجه با مقوله فرهنگ سر و کار ندارد. چنین نیست اگر کسی کارمند وزارت آموزش و پرورش، یا کارمند و یا رئیس ارشاد بود فرد فرهنگی است و با مقوله فرهنگ نسبت دارد چراکه باید درک از مقوله فرهنگ وجود داشته باشد.

در ساختار اجتماعی ما درکی از مقوله فرهنگ وجود ندارد

وی افزود: ما در مورد فرهنگ زیاد حرف می زنیم و انقلاب خود را انقلاب فرهنگی می‌خوانیم، این جمله ای کلیشه ای و گفتمانی است. ادعای من این است که در ساختار اجتماعی ما به طور کلی هیچ درکی از مقوله فرهنگ وجود ندارد که برای اثبات این ادعا به سه گونه مناسبات انسانی اشاره می کنم که در میان ما آدمیان وجود دارد؛ یک رابطه بر اساس عنصر اتوریته و قدرت است. رابطه زندانبان با زندانی بر این ساس است. او حکم می دهد و زندانی تبعیت می کند. ارتباط پلیس با شهروندان نیز چنین است و مثال های دیگری که وجود دارد. سیاست رابطه ای مبتنی بر اتوریته است.

عبدالکریمی گفت: نوع دیگری از رابطه وجود دارد که مبتنی بر سود طرفین است و ترس و تبعیت در آن وجود ندارد؛ مثلاً من یه یک قصابی می روم پول می دهم و گوشت می‌خرم، قصاب باید راضی باشد و من هم که پول می دهم باید راضی باشم. این اقتصاد است اما فردی که با اسلحه به مغازه قصابی می رود و اسلحه را بر شقیقه قصاب می گذارد و می گوید به من گوشت بده از قالب مثال قبل خارج شده و این کارش در واقع خلط دو رابطه و ویران کردن رابطه اقتصادی است.

این استاد دانشگاه افزود: نوع دیگری از رابطه وجود دارد که انسانی ترین نوع آن محسوب می شود و من ناچارم علی الحساب اسم آن را رابطه فرهنگی بگذارم. وقتی که من وارد کلاس می شوم اگر در پشت اتوریته ها پنهان شوم و به دانشجویان بگویم که کره‌بزها!جوجه ها! من دکتر بیژن عبدالکریمی هستم و خودم را پشت ورق پاره دکتری پنهان کنم و برای خود کاریزما ایجاد کرده و یا دانشجو را تهدید کنم و بگویم که چه قدر به من پول میدهی تا به شما نمره دهم، این هرگز رابطه فرهنگی نیست. رابطه فرهنگی یعنی من بر اساس تعهدی که بر اساس آن به حقیقتی رسیده ام حرفم را بگویم. این دستاورد علمی من است و دانشجو بر این اساس با من رابطه آزادانه ای برقرار می کند که طی آن پدیده ای صورت می گیرد که اسم آن را تأثیر می گذاریم. یعنی ممکن است روزی اسم بیژن عبدالکریمی بیاید و قلب یک دانشجو شاد شود.

وی با بیان اینکه رابطه فرهنگی یعنی مواجهه فردی با حقیقت و تحت تأثیر گرفتن وجود از آن، گفت: این چیزی است که در کل ساختار و نهادهای فرهنگی ما به هیچ وجه وجود ندارد، چون درکی از این مقوله نیست، تازه مدعی هم هستند که کار فرهنگی می کنند و تصور می کنند که کار فرهنگی کار ساده ای است. کار فرهنگی جایی است که با جان و وجدان یک جامعه و مخاطب ارتباط برقرار کند و هر کسی نمی تواند آن را تأمین کند. متأسفانه در ساختار اجتماعی ما اگر بخواهم مسأله فرهنگ را صورت بندی کنم، باید بگویم مقوله فرهنگ با مقوله اتوریته پیوند خورده و از عنصر تأثیرگذاری مدنی تهی شده است.

فرهنگ، مستقل از اراده های ماست

عبدالکریمی افزود: ما درک سیاسی، پلیسی و نظامی از مقوله فرهنگ داریم و حتی مفاهیمی که در مورد آن مطرح می کنیم سیاسی است. مفاهیمی نظیر تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، بسیج فرهنگی و ... مفاهیم سیاسی است. این در حالی است که فرهنگ یک مقوله عینی است. به این معنا که مستقل از سوژه و اراده های ماست. همان گونه که اگر من بخواهم از این دیوار بگذرم و سرم را محکم بر آن بگذرم و اصرار کنم که عبور کنم سرم می شکند، مقوله فرهنگی نیز به همان اندازه عینیت دارد که مقولات فیزیکی.

وی ادامه داد: چنین نیست که بتوانیم با فرهنگ هرکاری انجام دهیم. فرهنگ به شدت مقابل شما مقاومت می کند. فارغ از اینکه قبول کنیم یا نکنیم، مقوله فرهنگ مستقل است و این نکته ای است که نهادهای فرهنگی باید بفهمند. فرهنگ امری سوژه‌محور و انسان‌محور نیست. نه به این معنا که با انسان رابطه ای ندارد، اما نگاه کنید جهان بر اساس اراده انسان نمی چرخد. همه امور جهان تابع اراده ها و طرح‌های ما نیست. تاریخ، امری سوژه محور و بشرمحور نیست، به این معنا که همه جریانات تاریخ، تابع آرزوها و طرح های ما نیست، ما هدف گذاری هایی می کنیم اما بعد می بینیم که جامعه و تاریخ سر از جای دیگری در می آورد.  

این استاد فلسفه گفت: هیچ کسی در سال ۵۶ و ۵۷ فکر نمی کرد که ایران سال ۹۸ اینجا باشد. ما اراده کردیم و برنامه ریزی کردیم و طرح ها دادیم، اما تاریخ روی کاکل بشر نمی‌چرخد. این بدان معنا نیست که بشر نقش ندارد، اما همه چیز تابع برنامه‌ریزی های ما نیست چه آنکه تمام رویدادهای زندگی تابع نقش های ما نیست. وقتی بچه بودیم می گفتند انشا بنویسیم که بزرگ شدید دوست دارید چه کاره شوید؛ در این انشاها هیچ کسی نگفت من می خواهم کارمند ارشاد بشوم. کسی نگفت می خواهم لیسانس تئاتر بگیرم و مشاور املاک در بنگاه معاملات املاک شوم، کسی ننوشت که بزرگ شوم می خواهم همسرم را طلاق دهم و ... این موارد در زندگی رخ می دهد چون همه چیزِ زندگی تابع ما نیست.

این محقق اظهار کرد: حرفم این است که فرهنگ درست مثل خود جهان، مثل خود تاریخ، امر سوژه محور نیست و درکی بسیار کمیک و تراژیک است که یک عده در اتاق در بسته بنشینند و برای فرهنگ برنامه ریزی کنند، از این جهت است که می گویم ساختار اجتماعی ما درکی از مقوله فرهنگی ندارد و این مهمترین مسأله جامعه ماست. فرهنگ چیزی نیست که از اراده ما تبعیت کند. ما خیلی چیزها می‌خواهیم، اما واقعیت جهان چنین نیست که هرچه اراده کردیم به زور از آن تبعیت کند. من نمی گویم با واقعیت جهان همسو شویم، اما بفهمیم که اراده های ما تا کجا دخیل است.

باید درک آنتولوژیک از جهان امروز داشته باشیم

عبدالکریمی ادامه داد: مسأله دیگر اینکه زیست جهان ما دگرگون شده و این زیست جهان بخشی از تاریخ هستی است. مدرنیته و زیست جهان مدرن، امر عارضی نیست. جهان کنونی همان جهان گذشته نیست. سوبژکتیویسم جدید، امری است که گذشتگان ما هیچ تجربه‌ای از آن نداشتند. ما جهان کنونی و مولفه های آن را درک نکرده ایم. باید درک آنتولوژیک از جهان امروز داشته باشیم و ساختار ما کاملاً تهی از این درک است.

مهمترین مسأله فرهنگی ما تأخر تاریخی است

این استاد دانشگاه گفت: اگر بخواهم تمام مسائل فرهنگی خودمان را در یک جمله خلاصه کنم، مهمترین مسأله فرهنگی ما تأخر تاریخی است. مرادم از تأخر تاریخی این است که ما به مقولاتی می‌اندیشیم که این مقولات با زندگی واقعی جامعه ارتباط برقرار نمی کند. ما هنوز می خواهیم با مقولات عالم سنت بیندیشیم بی خبر از آنکه چند قرن است که عالم سنت به زیر آب رفته است. مسأله مهمتر اینکه ساختار فرهنگی باید بفهمد که ما با دومین شکاف تمدنی خود مواجه شده ایم، یعنی این مسأله که چه طور عالم سنت را با عالم مدرنیته سازگار کنیم، امروز خود به بخشی از عالم کهن تبدیل شده است.

عبدالکریمی اظهار کرد: یکی از مهمترین عوامل انقلاب صنعتی دوم در آی. تی و رسانه است. همان طور که انقلاب صنعتی اول صرفاً انقلاب در صنعت نبود، بلکه انقلاب در زیست جهان بشر بود و دین و روابط اجتماعی و نظام سیاسی را دگرگون کرد، امروز هم مسأله این نیست که چند اسمارت فون دست بچه های ماست، مسأله این است که انسانی ظهور کرده که با انسان گذشته ماهیتاً متفاوت است. جهانی ظهور کرده که با جهان دیروز متفاوت است. جهان امروز جهان رسانه ای شده است، انسان امروز انسان آنلاین است.

این استاد دانشگاه افزود: در جهانی که همه چیز سوبژکتیو است و حقیقت، امر انسانی شده است و در جهانی که اخلاق، امر انسانی است، ما می خواهیم از حقایق غیرانسانی دفاع کنیم. من مخالف این نیستم، اما زمان متفاوت است. ما قدرت دیالوگ با جهان را نداریم. ما نمی توانیم آن ارزش ها را در جهان کنونی باز تفسیر کنیم. متأسفانه من هیچ صاحب نظری را حتی میان روشنفکران و اساتید دانشگاه ندیدم که مسأله ایران را در وجه جهانی بفهمد.

وی با بیان اینکه آنچه امروز ظهور کرده طی تحولاتی است که در یک هزاره صورت پذیرفته است، تصریح کرد: تبدیل دین به ایدئولوژی بزرگترین عاملی بود که سبب شد جامعه ما در هیچ دوره ای حتی در دوره پهلوی آنچنان که در روزگار کنونی ما جهت گیری سکولاریته رواج دارد، رواج یابد.  بارها گفته ام تفسیر ایدئولوژیک از دین گوساله سامری زمان ماست، به این معنا که می خواهیم ندای بشری را به عنوان ندای الهی تلقی کنیم.

عبدالکریمی گفت: ما خرد ایرانی را قربانی کردیم. هانری کربن می گفت: «اگر نهیلیسم در روزگار کنونی پادزهری داشته باشد، آن خرد ایرانی است». سنت احیا نشده، سنت نیست، جسد بی روح سنت است. این داعش است، داعش می گوید اسلام، اما اسلامی که در آن معنا و حکمت و معنویت وجود ندارد، جسد مرده اسلام است.

نظر شما