شناسهٔ خبر: 60921 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

سایه، بورژوایِ مارکسیست/ شفیعی کدکنی پدرخوانده ادبی است

نویسنده کتاب «امیرهوشنگ ابتهاج شاعری که باید از نو شناخت» می‌گوید که سایه زندگی اشرافی داشت ولی ادعای مارکسیسم می‌کرد و هم‌اکنون نیز که بدل به یک سلبریتی شده است.

سایه، بورژوایِ مارکسیست/ شفیعی کدکنی پدرخوانده ادبی است

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛  به مناسبت انتشار کتاب «امیر هوشنگ ابتهاج: شاعری که باید از نو شناخت» نوشته حسن گل‌محمدی، با این مترجم، منتقد و پژوهشگر ادبیات گفت‌وگویی داشتیم که بخش نخست آن چندی پیش در این نشانی منتشر شد. در آن قسمت از گفت‌وگو گل‌محمدی به تاثیر عضویت ابتهاج در حزب توده و سیطره ایدئولوژیک این حزب بر اندیشه‌های ابتهاج بحث شد. گل‌محمدی اشاره کرد که آثار سایه عرفانی نیست و بررسی کرونولوژیک اشعار ابتهاج نشان می‌دهد که این شاعر فقط برای پیشبرد اهداف و ایدئولوژی حزب توده، اشعار خود را سروده است.

این منتقد همچنین ورود حزب توده به حوزه فعالیت‌های فرهنگی را هم سودمند و هم مخرب خواند که البته وجه تخریبی‌اش بر سودمندی آن می‌چربید. به باور گل محمدی ریشه بسیاری از اختلافات فرهنگی و عدم قبول و باور یکدیگر و بدگویی‌های حتی روشنفکران نسبت به هم ریشه در خط مشی‌های فرهنگی حزب توده داشت و بدگویی و جفای ابتهاج به شخصیت‌هایی چون شهریار، فریدون مشیری، احمد شاملو و... را نیز باید در همین راستا دید. با ما در بخش دوم گفت‌وگو با حسن گل‌محمدی همراه شوید.

در بخش نخست درباره وجوه مختلف حضور حزب فرهنگی توده صحبت کردید. احزابی مانند حزب توده با گرایشات استالینیستی در جهان فعالیت داشتند. این حضور تاثیر مهمی بر ادبیات آن کشورها هم گذاشته بود و شما این تاثیر در ادبیات ایران را بیشتر تخریبی خواندید. این وجه تخریبی که حاصل دیدگاه‌های استالینیستی است، نیازمند توضیح بیشتر است.

ادبیات مارکسیستی چه در ایران و چه در جهان، ادبیاتی ایدئولوژیک و وابسته به سیاست‌های مخرب ک. گ. ب بود که در آن سعادت بشر و توسعه و رشد اخلاقیات جامعه در نظر گرفته نمی‌شد. شما به دستورالعمل‌هایی که سردمداران حکومت سوسیالیستی شوروی برای نویسندگان، شاعران و هنرمندان خود و جهان برای سرودن، نوشتن و خلق کردن تهیه و تدوین و ابلاغ کرده‌اند، مراجعه کنید. همه این آثار باید تهی از ارزش‌های محتوایی باشند. به همین دلیل من ادبیات مارکسیسم روسی را که ادبیاتی فرمایشی، دستوری و ایدئولوژیک است و در آن انسان مطرح نیست و امیال و خواسته‌های حزب موضوعیت و رجحان دارد، مخرب می‌دانم.

ولی به طور کلی و اجمالی می‌توان عنوان کرد که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ شوروی و تشکیل جماهیر سوسیالیستی در آن کشور، جهان را به صورت دو قطبی مارکسیسم و امپریالیسم درآورد. این اتفاق روی ادبیات جهان هم تاثیر زیادی گذاشت. البته این نکته را باید در اینجا عنوان کنم که پس از برقراری حکومت مارکسیستی در شوروی و بعد از چند سال که عملکرد سیستم این حکومت مورد ارزیابی و نقد قرار گرفت بسیاری عنوان کردند که مارکسیسم روسی با مارکسیسم کلاسیک مطرح شده در جهان و اندیشه‌های مارکس تفاوت فاحشی دارد.

تفاوت پذیرش مارکسیسم اهالی ادبیات ایران با سایر کشورهای دیگر در این بوده است که بسیاری از نویسندگان، شاعران، هنرمندان و روشنفکرنماهای ایرانی با مارکسیست از طریق احزاب کمونیست و حزب توده بدون مطالعات اساسی و زیربنایی این مکتب سیاسی آشنا شدندبدیهی است ادبیات و ارزش‌های آن نقش ارزنده و تعیین کننده‌ای در هر جامعه دارد. ادبیات اهدافش ایجاد امکانات برای روشنگری و چگونگی رسیدن یک جامعه به سعادت، آرامش و پیشرفت است. تبلور اندیشه‌های اهل قلم در اعتلای فرهنگ جامعه و آموزش و هدایت افراد گنجینه ارزشمندی محسوب می‌شود. ادبیات هر کشوری نشان دهنده سطح دانش آگاهی و شعورمندی جامعه و مردم آن کشور است.

ظهور مارکسیسم در جامعه بشری چه در شوروی و چین و چه در کشورهای اقماری آنان، سعی کرد از ادبیات به عنوان وسیله‌ای برای توجیه رسیدن به اهداف ایدئولوژی مربوطه استفاده به عمل آورد. بنابراین ادبیات مارکسیستی وسیله‌ای است تا تئوری مارکسیسم در جوامع بشری اشاعه پیدا کند. تئوری که هدف آن برقراری حکومت ایدئولوژیک در سطح جهان است و به انسان سازی و حفظ حرمت انسانی تکیه ندارد. بنابراین اگرچه شاید بتوانیم پس از پیدایش مارکسیسم بگوییم که زمینه‌های رقابت و رشد در ادبیات جهانی بوجود آمد و جهان دو قطبی به صورت رقابتی عمل کرد ولی این رقابت نتیجه اخلاقی، رفتاری و سعادتمندی برای جوامع مارکسیستی به ارمغان نیاورد. کما اینکه ما شاهد بودیم جامعه سوسیالیستی شوروی با آن همه دبدبه و کبکبه و تبلیغات و جبروتی که از خود نشان می‌داد نتوانست یک سعادت نیم بند حتی در حد رفاه معمولی برای انسان‌های جوامع خود ایجاد کند.

البته نباید فکر کنیم که این کار توسط ادبیات سرمایه داری و امپریالیستی صورت گرفته است. نه آنها هم مشکلات خاص خود را دارند ولی زمینه‌های نسبی رفاه در جوامع سرمایه‌داری به ظاهر هم که شده بیش از جوامع مارکسیستی است. ادبیات هم همینطور است. به گمان من اگرچه نمی‌توان به طور قاطع درباره تاثیر ادبیات مارکسیستی در جوامع مربوطه اظهار نظر کرد و باید این امر را نسبی پنداشت ولی می‌توانیم بگوییم که آثار تخریبی ادبیات در جوامع مارکسیستی از جوامع سرمایه داری بیشتر بوده است. چون آنها سعی کرده‌اند شرایط نادرست داخل کشورهای به حصار کشیده خود را به خارجی‌ها موفق نشان دهند و جامعه‌شان را دارای سعادت نسبی و رفاه خلقی معرفی کنند. ولی هنگامی که دیوارهای فاصله فروریخت، دیدیم اینگونه نبود. بویژه آنکه سیستم سوسیالیستی جماهیر شوروی از درون به علت بی عدالتی فساد دزدی و ناتوانی اقتصادی فرو ریخت.

یک نقد عمده به بسیاری از چپ‌های ایرانی بویژه توده‌ای‌ها این بود که آشنایی چندانی با آرا مارکس نداشتند و مارکس نخوانده مارکسیست شده بودند. حتی برخی از جوانانی که در آن دوران‌ها به عضویت حزب توده درآمدند بعدها در خاطرات خود نوشتند که بزرگان حزب ما را از مطالعه آثار مارکس منع می‌کردند و اصولا تا زمان ترجمه نصف و نیمه و پر از غلط ایرج اسکندری از «سرمایه» مارکس هیچ ترجمه صحیحی از این اثر مهم وجود نداشت. البته از نظر تئوریک سران بعدی حزب مانند طبری در سطح بالایی بودند، اما درباره بسیاری از اعضای این نکته واقعا صحبت ندارد.

تفاوت پذیرش مارکسیسم اهالی ادبیات ایران با سایر کشورهای دیگر در این بوده است که بسیاری از نویسندگان، شاعران، هنرمندان و روشنفکرنماهای ایرانی با مارکسیست از طریق احزاب کمونیست و حزب توده بدون مطالعات اساسی و زیربنایی این مکتب سیاسی آشنا شدند. در حالیکه در جوامع دیگر بویژه کشورهای اروپایی که در میان آنها بزرگترین حزب کمونیست بعد از شوروی در فرانسه ایجاد شده بود افراد با مطالعه آثار و مانیفست‌های کمونیستی به احزاب مربوطه می‌پیوستند، در ایران اینگونه نبود. شعارهایی که اغلب موجب وسوسه شدن اقشار پایین جامعه می‌شد توسط سردمداران حزب توده که خود اطلاع کمی از تئوری‌های مارکسیستی داشتند موجب رشد این اندیشه در جامعه ما شد. همین امر موجب شد که توده‌ای‌ها به طور تقلیدی از حزب کمونیست شوروی، چشم و گوش بسته پیشنهادات و دستورات آنها را در جامعه ایران اجرا کردند.

در سال ۱۳۶۲ که توده‌ای‌ها به جرم جاسوسی دستگیر شدند، سایه نیز در جلسه‌ای که به صورت مخفی در دفتری وابسته به حزب تشکیل شده بود، دستگیر شداغلب آثار ادبیات مارکسیستی که در ایران انتشار یافت ترجمه آثار ادبیات دوران انقلاب شوروی بود. نویسندگان، شاعران و مترجمان ایرانی هم اغلب از زبان فرانسه این آثار را ترجمه کرده‌اند چون زبان روسی نمی‌دانستند. حتی حزب توده به تبعیت از حزب کمونیست شوروی برای خلق آثار ادبی، مانیفست فکری دیکته شده به نویسندگان، شاعران و هنرمندان توده‌ای ارائه می‌داد و آنها باید در چارچوب این مانیفست به خلق آثار خود می‌پرداختند. به همین علت است که اثر قابل توجهی در ادبیات کشورمان از نویسندگان توده‌ای نداریم و آنچه داریم اغلب ترجمه‌های ناموفق و تحت اللفظی از نویسندگان شوروی است. این مساله در بسیاری از جوامع و کشورهای دیگر نیز مطرح بوه است. علاقه‌مندان را به خواندن کتاب ارزشمند «رمون آرون» فیلسوف، جامعه شناس و مورخ بزرگ فرانسوی با عنوان «افیون روشنفکران» که خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده است جلب می‌کنم که در آن واقعیت‌های زیادی درباره علت روشنفکران به کمونیسم شوروی روشن شده است.

سایه در یکی از گفت‌وگوهای خود با نشریه «مهرنامه» حضور و عضویتش در حزب توده را رد کرده است. نظر شما درباره این ادعا چیست؟

این ادعا کاملا نادرست است. استاد سایه از نوجوانی تعلق خاطر فراوان به حزب توده داشت و همین گرایش موجب نگرانی پدرش شده بود. او نه تنها عضو حزب توده بود بلکه در تمامی فعالیت‌های فرهنگی حزب حضور فعال داشت. در نشریات و مجلات آنها مطالب فراوانی به چاپ رساند و کتاب‌ها و نوشته‌های او سخت مورد توجه حزب و نشریات حزب بوده است. سایه هنگام اخراج از کانون نویسندگان در جلسه بلند شد و اعلام کرد که «من توده‌ای‌ام.» در سرتاسر کتاب «پیر پرنیان اندیش» حمایت و عضویت او در حزب توده عنوان شده است. او یکی از اعضای فعال شورای نویسندگان و هنرمندان حزب بود. در سال ۱۳۶۲ که توده‌ای‌ها به جرم جاسوسی دستگیر شدند، سایه نیز در جلسه‌ای که به صورت مخفی در دفتری وابسته به حزب تشکیل شده بود، دستگیر شد. اغلب ناشران کتاب‌های شعر سایه هم هم‌مرام با او بوده‌اند. در این رابطه ده‌ها مدرک و دلیل دیگر نیز وجود دارد که به طور مبسوط در کتابم آمده است. برخورد و دستگیری و زندانی شدن او به علت فعالیت و عضویت در حزب توده بوده است. اینکه استاد در مصاحبه با مهرنامه گفته‌اند توده‌ای نبودند صلاح و مصلحت روز را در نظر گرفته تا مشکلی از لحاظ رفت و آمد به ایران نداشته باشد.

 پس از بازداشت گسترده اعضای حزب توده پس از انقلاب و آزادی فوری کسانی که دخالت چندانی در امور نداشتند، ابتهاج آزاد نشد و این عدم آزادی او عجیب بود و البته در نهایت هم به دلیل خواهش و نامه شهریار از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و احترامی که ایشان برای استاد شهریار قائل بود، ابتهاج بدون محاکمه آزاد شد. به نظر شما اگر توصیه استاد شهریار نبود، چه اتفاقی برای ابتهاج می‌افتاد؟

همانطور که به طور مجمل این موضوع در کتاب «امیر هوشنگ ابتهاج: شاعری که باید از نو شناخت» آمده است، تعداد دستگیرشدگان اعضای حزب توده زیاد بودند ولی از میان آنها صرفا تعدادی که جاسوسی و عضویت آنها در حزب توده محرز بود نگه داشته شدند که استاد سایه هم یکی از آنها بود. به همین علت سایه پس از دستگیری در زندان ماند. همانطوریکه گفتید نامه وساطت آمیز استاد شهریار باعث آزادی او شد، ولی سایه ارزش این کار شهریار را ندانست و در کتاب «پیر پرنیان اندیش» هم حسابی از خجالت او درآمد. بنا به گفته‌های خود سایه در کتاب مصاحبه‌هایش در زندان به او چندان سخت نگذشته بود و هنوز محاکمه نشده نامه استاد شهریار به گرفتاری او پایان داد. اگر این اتفاق نیفتاده بود، قطعا او نیز مانند سایر اعضای حزب توده محاکمه و احتمالا محکوم می‌شد. کما اینکه استاد به آذین مدت هشت سال در زندان ماند تا آزاد شود. سایر دستگیرشدگان هم همینطور. سایه پس از آزادی از زندان نیز همواره نگران اظهارات اعضای حزب توده باقیمانده در زندان بود چرا که واهمه داشت آنها مطالبی را در بازجویی‌هایشان عنوان کنند و او دوباره دستگیر شود. به همین علت خانواده و خودش به کلن آلمان رفتند.

به صحبت‌های سایه در کتاب «پیر پرنیان اندیش» درباره استاد شهریار اشاره کردید. او در این سخنان یک وجه از زندگی خصوصی استاد شهریار را با لحن زننده‌ و نامناسبی بیان می‌کند. کلا اظهار نظرهای او درباره شاعران دیگر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

استاد سایه در کتاب «پیر پرنیان اندیش» و در مصاحبه‌ها و گفت‌وگوهای خود و حتی در اشعارش حرمت بسیاری از شاعران، نویسندگان و هنرمندان را رعایت نکرده است پشت آنها حرف‌ها، اظهارنظرها و مطالبی را عنوان کرده که دور از شان خود او و این افراد است. یکی از اشتباهات بزرگ سایه بیان اینگونه مطالب است که در پاره‌هایی از آنها درستی و دقت لازم وجود ندارد. برای من روشن نیست که چرا بزرگان علم و ادب کشورمان وقتی که به سنین بالای عمر می‌رسند به جای آنکه الگوی رفتاری شایسته و درستی برای نسل‌های جوان باشند به دنبال هم حرف‌های نادرست می‌زنند. این کار دلایل مختلفی دارد که بسیاری از آنها ناشی از کیش شخصیت، نحوه تربیت، آموزش و تحصیل و عقده‌های فروخفته دوران عمر بویژه مسائل حسادت، عدم موفقیت و خود بزرگ‌بینی کاذب است.

سایه در کتاب «پیر پرنیان اندیش» و در مصاحبه‌ها و گفت‌وگوهای خود و حتی در اشعارش حرمت بسیاری از شاعران، نویسندگان و هنرمندان را رعایت نکرده است پشت آنها حرف‌ها، اظهارنظرها و مطالبی را عنوان کرده که دور از شان خود او و این افراد استشما در کتاب خود بجز نقد اشعار به نقد کتاب «حافظ به سعی سایه» هم پرداخته‌اید. می‌دانیم که این کتاب با استقبال بسیار مخاطبان مواجه شد. اصولا هر مکتوبی که از سایه منتشر می‌شود به شدت مورد استقبال قرار می‌گیرد و حضور او در برخی مجامع ادبی داخل و خارج کشور نیز با جذب مخاطبان بسیاری به این مجامع شد. به زعم شما آیا سایه اکنون تبدیل به یک سلبریتی شده یا پدرخوانده ادبی است؟

استقبال از کتاب‌ها و آثار سایه دلایل مختلف دارد. حزب توده مدت ۷۰ سال روی سایه و شعر او تبلیغ کرده است ناشران آثار سایه اغلب توده‌ای و افراد معروف بودند. آنها کتاب‌هایی که چاپ می‌کردند توسط بسیاری از هم مسلکانشان خریدار داشت و اکنون نیز دارد. رادیو و تلویزیون که سایه مدتی در آنجا کار می‌کرد و خوانندگان معروف اشعار او را می‌خواندند در معروفیت سایه نقش بزرگی داشتند. زندانی شدن سایه بعد از انقلاب برای او یک وجهه مخالف و اپوزیسیونی درست کرد. حضور پر آب و رنگ در انتخابات از او چهره‌ای سلبریتی مانند ساخت. سایه در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ و انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری به اتفاق میلاد عظیمی همراه با دوربین و تبلیغ زیاد، رای داد. در سایت‌ها خبر و عکس آنها است.

ویژه‌نامه‌های گوناگون از نشریات داخل و خارج از کشور به نام او در معروفیتش تاثیر بسزایی داشت. تخصیص جوایز متعدد و غیرمتعارف با فعالیت‌های ادبی او مانند جایزه دکتر محمود افشار، جایزه صلح و عدالت، مصاحبه‌های تبلیغی توسط مجلات برای بالا بردن تیراژ خود، برگزاری شب‌های شعر در داخل و خارج برای او، نبودن افراد شاخص ادبی و آثار ارزشمند تالیفی در جامعه ادبی فعلی و بسیاری از تبلیغات برنامه ریزی شده توسط افراد و محافل خاص فرصت طلب و منافع پرست در داخل و خارج کشور سایه را به یک سلبریتی تبدیل کرده است که این نقش در فروش آثار او بسیار موثر است. پدرخوانده ادبی اگر مفهومی داشته باشد در حال حاضر فقط درباره کسی مانند استاد دکتر شفیعی کدکنی صدق می‌کند و نه سایه.

 شما در کتاب به زندگی تجملاتی ابتهاج هم اشاره کرده‌اید. زندگی بورژوایی او با عضویتش در حزب توده متناقض نیست؟

درست همینطور است. آثار و رفتار استاد سایه در طول مدت طولانی عمر او در تضادهای عجیبی است. از جمله تضاد بین نحوه افکارش با روش و سبک زندگی. همانطوریکه عنوان کردید استاد سایه زندگی اشرافی و بورژوایی داشته و دارد. خودش گفته که در منزل بزرگش دارای وسایل زندگی قیمتی و عتیقه بود. روزی چندین ساعت به بازی بیلیارد می‌پرداخت. لباس، کفش و کراوات خود را از فروشگاه‌های معروف خارج می‌خرید. در خانه کلفت‌ها و نوکرها کار منزل را انجام می‌دادند. او و افراد خانواده‌اش از راحتی کامل برخوردار بودند. سایه در همین زندگی بورژوایی آثار پرولتاریایی خلق کرد. در محافل حزبی و بیرون از خانه طرفدار حزب توده و خط مشی آنها بود. البته باید دانست که اغلب سران و بزرگان حزب توده این گونه زندگی می‌کردند. آنها صبح از خواب بیدار می‌شدند، به سمت قبله مسکو تعظیم می‌کردند. صبحانه بورژوایی مفصل نوش جان می‌کردند. کت و شلوار می‌پوشیدند و کراوات یا پاپیون می‌زدند. راننده شخصی آنها را به محل کارشان می‌برد. در آنجا متن دستورات دیکته شده مسکو بودند. از جیب سفارت شوروی نهار مفصل اشرافی می‌خوردند. به یاد پرولتاریا و کارگران کم درآمد شعار می‌دادند. شب بار عام در منزلشان برقرار می‌شد، با صرف شام و کباب بره و مرغ. لیوان‌های ودکای روسی را به یاد بزرگان حزب کمونیست شوروی می‌نوشیدند و با گوش دادن به رادیو مسکو به تجزیه و تحلیل گفته‌های آن می‌پرداختند و برای یکدیگر هریک جداگانه جاسوسی می‌کردند و گزارش به سفارت شوروی می‌فرستادند.

حزب توده مدت ۷۰ سال روی سایه و شعر او تبلیغ کرده است ناشران آثار سایه اغلب توده‌ای و افراد معروف بودندهم‌اکنون مشغول چه پروژه‌های تحقیقاتی هستید؟

در حال حاضر کل وقت من به کار تحقیق و پژوهش روی ادبیات و تاریخ کشورمان سپری می‌شود. ضمن نگارش مقالات گوناگون برای نشریات مختلف به سه کار تحقیقاتی اشتغال دارم که روزی ۱۰ ساعت روی آنها کار می‌کنم و امیدوارم بتوانم در سال‌های آتی آنها را به جامعه فرهنگی کشورمان تقدیم کنم. کار اول من تحقیق کرونولوژیک روی اشعار استاد دکتر شفیعی کدکنی است که درصدد هستم مضامین و ریشه‌های سروده‌های ایشان را تعیین کرده و آنها را به نقد درست علمی و آکادمیک بکشم. درصدد هستم نام این کتاب را «نقد و بررسی اشعار استاد شفیعی کدکنی: از شعر چریکی تا عرفان حلاج» بگذارم. موضوع دیگر ترجمه کتاب مهمی است به نام «تاریخ کانادا» که من آن را از میان ده‌ها کتاب انتخاب کرده‌ام. کتاب دیگرم رمانی است با عنوان «مجسمه‌ها» که در آن روند چگونگی برخورد جوامع مختلف را در موضوعات ادبی، هنری، فلسفی، تاریخی و اجتماعی به نقد می‌کشم و برای رهایی از گرفتاری‌ها راه حل‌هایی ارائه می‌دهم.

نظر شما