شناسهٔ خبر: 62184 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

خداوند به مثابه عاشق اول/ بررسی تطور مفهوم عشق در متون صوفیانه/ ترجمه مقاله منتشر نشده‌ای از ویلیام چیتیک

چیتیک در این مقاله از راه قرآنی تصوف سخن می‌گوید و عشق را گنج شایگان کیهان‌شناسی سنتی معرفی می‌کند

فرهنگ امروز/ ویلیام چیتیک، مترجم: فرحناز آیت‌اللهی | مورخان دریافته ‏اند آیین تصوف قابلیت چشم گیری در جذب توده ‏ها و نفوذ در فرهنگ عامه داشته است. خوانش صوفیه از قرآن از طریق جذبۀ شخصی مرشدان پرهیزگار و آثار ادبی گسترده‏ ای انتقال یافته است که بیشتر آن در قالب شعر و آوا است. الهی ‏دانان و فقهای اسلام ترجیح می ‏دادند که رساله ‏های خشک و رسمی خویش را به زبان عربی، که زبان جهانی مسلمانان در عرصۀ علم و دانش بود، بنگارند. با این همه، آنها آن دسته از آثارشان را که در میان عامۀ مردم محبوب بود به فارسی، ترکی، زبان‌های دیگر و حتی خود عربی می‏ نوشتند. شاعران شعرهایشان را به زبان خود می ‏سرودند و شعر به وسیله ‏ای زیبا و در دسترس برای تعالیم صوفیه تبدیل شد. برای مثال مثنوی جاودانه جلال‌الدین رومی قرآن پارسی نامیده می ‏شود، این نه به آن دلیل است که آن دو شباهت ظاهری‏ ای با هم دارند بلکه، به آن خاطر است که مولانا قادر بود به زبانی غیرفنی، روزمره و قابل فهم هر فارسی‏ زبانی را به خود جذب کند؛ چیزی که خود آن را «اصلِ اصلِ اصلِ دین مذهب می‏ نامید» توصیف شایسته ‏ای از خود قرآن که زیربنای هر چیزی در جهان اسلام است. 

عشق موضوع محبوب صوفیه
مضمون اصلی محبوب‏ترین اشعار، مخصوصاً اشعار صوفیان، عشق است با تمام فراز و فرودهایش و شادی ‏ها و غم‌هایش. مرزهای تصوف به عنوان نوعی انسان‌شناسی کیهانی و معنوی را چه بسا بتوان با نگاه کردن به چند آیۀ قرآنی دربارۀ عشق و نحوۀ درک آنها دریافت. آیه‏ای که عموماً بیش از همه نقل شده است بی ‏شک این آیه است: خدا قومی را که بسیار دوست می‏دارد خواهد آورد که آنها هم خدا را دوست دارند، به طور خلاصه خدا آنها را دوست دارد و آنها او را. احمد سمعانی، در مقام الهی‏دان، بیان می‏ کند که خداوند از زیباترین اسمائش در قرآن نام می‏ برد تا برای بندگانش روشن کند که آنها نباید صفات الهی را برای خود به کار ببرند و باید بپذیرند که این صفات متعلق به خداوند است. جلال از آن خداوند است و خواری از آن انسان؛ علم از آن اوست و جهل از آن آنها. قدوسیت از آن اوست و تلوث از آن آنها؛ حیات از آن اوست و ممات از آن آنها، وحدت از آن اوست و کثرت از آن آنها؛ خداوند این‏ گونه سخن می‏ گوید. اما «وقتی او خبر از عشق داد، درست همان‏طور که آن را برای خود تصدیق نمود برای ما نیز تبیین کرد ـ او آنها را دوست دارد و آنها نیز او را.»

خدا و آدم: عاشق و معشوق
دقت کنید که در این آیه از خداوند و انسان به عنوان عاشق و معشوق یاد می ‏شود. توحید ما را به این واقعیت آگاه می ‏سازد که هیچ عاشق و معشوق حقیقی ‏ای به جز خداوند نمی ‏تواند وجود داشته باشد. پس چگونه می‏توان انسان را عاشق خداوند نامید؟ چرا او باید متعلق به عشق خداوند باشد؟ می‏ توانیم با این حدیث پیامبر آغاز کنیم «خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد». با عنایت به توحید، این بدان معناست که هیچ چیز جز خداوند حقیقتاً زیبا نیست و تنها عاشق حقیقی خداست. به هر روی، خداوند انسان را بر صورتی زیبا آفرید «شما را به نیکوترین صورت‌ها بیافرید». صورت‏های ما زیباست زیرا خداوند ما را بر صورت خویش آفرید. که این به آن معناست او ما را با زیباترین اسماء صورت داد. خدا زیبایی را دوست دارد؛ بنابراین زیبایی صورت‏ های انسانی را دوست دارد به عبارتی، او تجلی اسماء حسنای خود را در خلقت دوست دارد.

گنج پنهان عشق
پس نخست این پرسش مطرح است که چرا جهان را آفرید؟ او در قرآن می‏فرماید جن و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند (۵۱:۵۶) که عبارت آخر را می ‏توان چنین نیز معنی کرد: «مرا خدمت کنند». ایفای نقش کامل انسان به عنوان خلیفه‌الله نیازمند خدمتگزاری برای خداست و چه خدمتی بالاتر از اینکه فرد خودش را نفی و خدا را تصدیق کند، صفات رذیله‏ اش را نابود و صفات الهی‏اش را احیا کند. اما خدمتگزاری/پرستش چه ارتباطی با عشق دارند؟ در اینجا متون اهل تصوف ترجیح می‏ دهند که پاسخ را از زبان حدیثی قدسی نقل کنند: «من گنجی پنهان بودم، می ‏خواستم شناخته شوم بنابراین خلق را آفریدم تا مرا بشناسند». به عبارت دیگر، خداوند جهان را آفرید زیرا او، همچنان که در این حدیث قدسی از عشق متقابل سخن به میان آمده، انسان ‏ها را دوست دارد؛ پس به آنها توانایی شناخت او و عشق‏ ورزی متقابل به او را داده است. انسان با احیای فطرت خویش، خود را در مقام خادم خداوند باز می‏ شناسد و پروردگارش را مالک اسماء حسنی، که عاشقانه ‏ترین نام‏ ها نیز هست، می ‏داند. زیرا زیبایی باعث جذب عشق می‏ شود. به عبارت دیگر، این بازشناسی عشق انسان را به جانب خداوند برمی ‏گرداند و عشق نیازمند خدمتگزاری پرشور و خالصانه است.

زیبایی وجه الهی
پس عاشقی جز خداوند وجود ندارد و خداوند انسان را دوست دارد، به عبارت دیگر، انسان بر «صورت» یا به هیئت خدا آفریده شد زیرا که او بازتاب زیباترین اسماء خداوند است. و هیچ معشوقی جز خداوند نیست به بیانی دیگر، انسان، خدا و تنها خدا را دوست دارد چه آن را بداند چه نداند؛ زیرا تنها خداوند زیباست؛ و همۀ عشق جذب زیبایی ‏اش می‏ شود. نویسندگان صوفی به‌ویژه مشتاق بیان این حقیقت بوده‏ اند زیرا آن را برخلاف باور عموم مردم دانسته ‏اند که می‏گویند ما عاشق فلان فرد یا شیء هستیم. درواقع در قرآن آمده است که مردم را آرایش حب نفسانی که عبارت از میل به زن‌ها و فرزندان و همیان‏های زر و سیم و اسب‌های نشاندار نیکو و چهارپایان و مزارع و املاک است در نظر زیبا و دلفریب است. اما چرا اینها دلفریب به نظر می‏رسند؟ زیرا انسان خدا را دوست دارد و زیبایی وجه الهی را در نشانه ‏هایش می‏بیند بی ‏آنکه از این موضوع آگاه باشد. همان‏طور که مولانا می‏گوید، متعلقات عشق چیزهایی هستند که با صفات الهی به اصطلاح آب‌طلاکاری شده‏ اند. آدمیان باید تلاش کنند تا دریابند که آنچه نسبت به آن عشق می ‏ورزند نه خود آن چیزها بلکه خداوند است. 

هدف عاشقانه خلقت
بنابراین هدف از آفرینش‏گری خداوند، آن‏طور که احتمالاً عده‏ای فکر می‏کنند ایجاد دنیایی در آن بیرون نبوده است بلکه، خداوند و معشوق‏ هایش می‏ خواستند در کنار یکدیگر باشند همان‏طور که قبل از خلقت بودند. مولانا این بازی عشق را چنین توصیف می‏کند که ما جملگی عادت کرده بودیم همچون ماهیانی در اقیانوس وحدت الهی غوطه خوریم بی‏آنکه از تمایزمان با آب آگاه باشیم. آنگاه خداوند ما را به زمین خشک می ‏افکند، به قلمرو جدایی، حسرت، درد و رنج. تنها با چشیدن طعم جدایی است که می‏توانیم لذت آب را به خاطر آوریم و مشتاق بازگشت به آن شویم. وقتی‌که بازگردیم بار دیگر در اقیانوس وحدت با آگاهی کامل از لذت عشق به‌کمال‌رسیده شنا خواهیم کرد. 

من او را دوست دارم
به نظر می‏ رسد که صریح‏ترین اشاره به موضوع وحدت الهی در قدیمی‏ترین منابع اسلامی احتمالا این حدیث قدسی باشد که در آن پروردگار از بنده‏ای سخن می‏گوید که از طریق اعمال نیک درصدد تقرب به اوست. وقتی بنده در این راه پیشرفت می‏کند خداوند می‏فرماید: «من او را دوست می‏دارم و وقتی کسی را دوست بدارم گوشی می‏شوم که او با آن می‏شنود، چشمی که او با آن می‏بیند، دستی که او با آن می‏گیرد و پایی که با آن راه می‏رود». این حدیث موضوع شرح و تفسیرهای بی ‏پایانی در متون اهل تصوف است زیرا در قالب واژه‏ هایی انضمامی از ثمرۀ دوست داشتن خداوند می‏گوید. اما کسانی که عاشق خدا هستند نقشی اساسی ایفاء می‏کنند: عشق بندگان به خداوند آنان را به پیروی از طریق هدایت سوق می‏دهد. اگر عشق آنها به بیراهه رود احتمالاً جذب چیزهایی شده ‏اند که به اصطلاح آب‌طلاکاری شده است نه خود خداوند که طلای ناب است. بنابراین آنها پیشرفت نخواهند کرد. آنها اگر خواهان پیشرفت هستند باید رفتارشان زیبا باشد و احسان بر پایه عمل کنند و خود را با خصایل نیکو بی آرایند. یگانه راه دستیابی به این هدف پیروی از پیامبر است. بر پیامبر چنین وحی شده است: «اگر خداوند را دوست دارید از من پیروی کنید و خداوند نیز شما را دوست خواهد داشت». وقتی خدا ما را دوست بدارد او گوشی خواهد شد که با آن می ‏شنویم، چشمی که با آن می‏ بینیم و قلبی که با آن عشق می ‏ورزیم.

معشوقان خدا
«خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.» واضح است که محمد، آخرین رسول و ستودنی‏ ترین مخلوق خدا، تجسم فضیلت و زیبایی انسانی است. همانطور که این حدیث قدسی اشاره می‏کند: «فقط به خاطر تو آسمان‌ها و زمین را خلق کردم». خداوند جهان بیرون را آفرید تا عشقش بازشناخته شود و محمد این نقش را به بهترین نحو ایفا کرد؛ بدین صورت که خود را معشوق اول خداوند قرار داد و از خود الگویی برای همۀ عاشقان خدا ساخت. انسان‌ها با پیروی از پیامبر می‏توانند مفهوم زیباترین اسماء الهی را در نهاد خویش به فعلیت درآورند و زیبایی بازتاب این اسماء در انسان است که خدا دوست می‏دارد. بی‏تردید این نیز حقیقت دارد که خداوند همۀ انسان‌ها و در واقع همۀ مخلوقات را دوست دارد. او همه چیز را زیبا خلق کرد و او عاشق زیبایی است. بر همین اساس هم ثمرۀ عشق باز شناخته شدن خداوند خلق همۀ مخلوقات و نه فقط انسان بوده است. با این همه قرآن صراحتاً جز انسان هیچ موجود دیگری را معشوق خویش ننامیده است. به طور خاص در قرآن آمده است که خداوند احسان‏‌کنندگان (در ۵ آیه)، خداترسایان (در ۳ آیه)، عادلان و خالصان (در ۲ آیه)، توبه‏ کاران، شکیبایان و توکل‌کنندگان را دوست دارد. هم‌چنین در قرآن آمده است کسانی هستند که خدواند آنها را دوست ندارد مانند: کافران، خطاکاران، مفسدین، متجاوزین، افراطیون، مغروران و فخرفروشان. به عبارت دیگر، قرآن به ما می‏گوید که خداوند عشق خاصی نسبت به کسانی دارد که راه او را پیروی می‏کنند و این عشق ابداً همان عشقی نیست که به جهان هستی بخشید. راه‌هایی که معشوقان خداوند دنبال می‏کنند در شخص پیامبر، آن مقتدای پسندیده و آن شخصیت والامقام گنجانده شده است.

راه‏ های رسیدن به خدا
بزرگان تصوف منازل و راه‌های رسیدن به خدا را به شیوه ‏های مختلفی بیان کرده ‏اند، اما دریافت مشترک آنها این است که قرآن و سنت سرمشقی هستند برای فهم و درک آن وجه الهی که در روح هر فردی بالقوه نهان است. هر انسانی فراخوانده شده تا آن گنج پنهان را بیابد، نام‏ هایی را که حضرت آدم آموخت به یاد آورد، آن معشوق حقیقی را دوست بدارد و بگذارد که آن عاشق حقیقی او را در آغوش کشد. باید از اعماق قلب خود معنای حقیقی توحید را درک کرد و آن را فعلیت بخشید. مولانا این راه قرآنی تصوف را این‏گونه جمع‏ بندی می‏ کند:
عشق آن شعله‌ست کو چون برفروخت
هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت
تیغ لا در قتل غیر حق براند
در نگر زان پس که بعد لا چه ماند
ماند الا الله باقی جمله رفت
شاد باش ‏ای عشق شرکت سوز زفت

عشق در بیان ابن‏عربی

میل به وحدت در عناصر جهان
ابن‌عربی برای شرح این موضوع ابتدا به تعدادی از زنان زیبایی که در اشعار عربی مورد مدح و ستایش قرار گرفته ‏اند اشاره می‏کند: هیچ‌کس جز پروردگارش را دوست ندارد اما او خود را در حجاب عشق به زینب، سواد، هند، لیلا، دنیا، پول، مقام، و هر چیزی که در این جهان بدان عشق می‏ورزیم پنهان ساخته است. شاعران شعرهایشان را دربارۀ این چیزها هدر می‏ دهند در‏حالی‏که از حقیقت امر بی‏خبرند. عارفان] یعنی کسانی که خود و خدا را می‏ شناسند[ هیچ‌گاه شعر، مدیحه یا غزلی را که در پس نقاب صورتش خدا نباشد، نمی‏ شنوند. معنای اشعاری با مضامین عشق متقابل زمانی اندکی آشکارتر می ‏شود که میل و اشتیاق عشاق را بازتاب دهیم. اگر خداوند آنها را دوست دارد و آنها هم خداوند را، هر دو مشتاق یک چیزند و آن با هم بودن است. به زبان تخصصی اهل تصوف، آنها مشتاق وصالند نه فراق، زیرا عشق هیچ‌گاه با دوری به کمال نمی‏ رسد. هرچند، این نیز حقیقت دارد که عاشقان نمی ‏توانند به هم برسند مگر اینکه ابتدا از هم جدا باشند. به طور مشخص همین میل به وحدت است که موجب می ‏شود آن حقیقت یگانه در آغاز دوگانگی و جدایی را پدید آورد. قرآن می‏ فرماید فرمان نافذ خداوند چون اراده خلقت چیزی کند به محض اینکه بگوید موجود باش بلافاصله موجود خواهد شد. این میل به خلق چیزها چیزی نیست جز همان من گنج پنهانی هستم که قرار است بازشناخته شود زیرا بدون خلقت علی‏ حده دیگر نه کسی هست که خدا را بازشناسد و نه کسی که عاشقش شود. 

عشق در بیان عطار
هفت منزل عشق

شرح و تفسیر راه‌های آراسته شدن به صفات زیبا، زمینه‌ساز نگارش کتاب‏ های بی ‏شماری به دست استادان تصوف بوده‏ است. چه بسا شناخته‌شده‏ ترین آنها در غرب، منطق‌الطیر نوشتۀ فریدالدین عطار باشد، کتابی با اشعار بلند فارسی که چندین بار به انگلیسی ترجمه شده است. عنوان این کتاب اشاره به آیه‏ای قرآنی دارد که در آن دربارۀ حضرت سلیمان گفته می‏ شود که او زبان پرندگان را فرا گرفته است. طبق خوانش عطار، این آیه به دانش پیامبرانه سلیمان از روح انسان اشاره دارد، روحی که در بین همۀ مخلوقات این توانایی را دارد که تا بارگاه الهی پر بکشد. هر یک از پرندگان این داستان نمایانگر قِسمی انسان با قوت‌ها و ضعف ‏هایش است. پس از بحث و جدل فراوان، سی مرغ تصمیم می‏گیرند که به جست‏ و جوی سیمرغ بروند، پادشاه افسانه‏ ای مرغان که در سرزمینی دور سکنا دارد. آنها با مشقات زیاد از فراز هفت کوه، که هر یک بلندتر از قبلی است و هر کدام نمایانگر منزلی در راه رسیدن به خداست، می‏گذرند، منزل ‏هایی که هر کدامشان در حکم خصیصه‏ هایی هستند که باید کیفیت ثابت و همیشگی روح باشند. این هفت منزل عبارتند از طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فقر که بر پایه اصطلاحات قرآنی ‏اند و بازتاب‌دهندۀ قرن‌ها آموزش و تمرین صوفیانه به منظور احیای فطرت و دستیابی به «خداگونگی»اند. پرندگان وقتی به پایان راه می‏رسند درمی ‏یابند که همۀ خصایص شان محو و نابود شده و تنها ماهیت سیمرغ باقی مانده است. این «سی مرغ» اذعان می‏ کنند که از همان وهلۀ نخست آنان تجلی سیمرغ بوده ‏اند.

روزنامه سازندگی

نظر شما