شناسهٔ خبر: 62279 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

سید احمد فردید به روایت منوچهر صدوقی سها؛ فیلسوفی با دشمنان و عاشقان فراوان

سید احمد فردید رحمت الله علیه شخصی بود که در تاریخ تفکر معاصر ایران مطرح است و دشمن و مرید و عاشق فراوان دارد و خود این معنا کاشف از این است که او در اصطلاح «مردی» است.

فیلسوفی با دشمنان و عاشقان فراوان

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ موضوع سخن، مرحوم سید احمد فردید رحمت الله علیه است. بنده نه شاگرد او بودم و نه مدافع او هستم و نه مخالف او بودم؛ اما او را بسیار دوست دارم و احترام زیادی برای او قائل هستم. دلیل آن در وهله اول این است که به گمان من صرف نظر از اینکه چه می‌گفت و چه را می‌گفت، لااقل دلش می‌خواست خودش باشد و حرفی بزند و این اساس فلسفه است؛ در فلسفه تقلید معنا ندارد و فیلسوف باید متفکر بذات و بالفعل باشد. و خودش فکر کند و تفکر کند. لذا، فردید، براساس استقلال رأیی که داشت یا می‌خواست که داشته باشد، این معنا برای من مهم است و به همین جهت برای او احترام زیادی قائل هستم.

جهت دوم این است که در تصوف کسانی که با متون صوفیه مأنوس یا آشنا ‌اند، اشخاصی هستند که از آنها با عنوان «مجانین العقلا» یا «عقلای مجانین» یاد می‌شود که اشخاص بزرگی بودند. به‌خصوص در قرن‌های اول و دوم و سوم قمری این قبیل اشخاص متعدد هستند، آنها مردمانی بزرگ بودند که به دیوانه معروف می ‌شدند ولی دیوانگی آنها عاقل ساز بود. من بدون اینکه بخواهم این عنوان را به مرحوم فردید اطلاق کنم می ‌خواهم بگویم ملاک این معنا در مرحوم فردید نیز بود و موجب جاذبه شدید او برای اهل این مسائل می‌شد.

به هر حال، فردید رحمت الله علیه شخصی بود که در تاریخ تفکر معاصر ایران مطرح است و دشمن و مرید و عاشق فراوان دارد و خود این معنا کاشف از این است که او در اصطلاح «مردی» است؛ بیهوده سخن به این درازی نبود... من نیز نه موافقم و نه مخالف و در حدی که گفتم دوستدارم و خاطراتی نیز با آن مرحوم دارم.



نحوه آشنایی با «فردید»
من بعد از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان به دانشکده الهیات دانشگاه تهران رفتم. دلیل آن هم این بود که فوق‌العاده به فلسفه علاقه داشتم ولی متاسفانه وقتی داخل دانشکده شدم با سر به زمین خوردم و متاسفانه حالتی از تنفر از دانشگاه در من ایجاد شد، سال بعد از نو کنکور دادم و به دانشکده حقوق رفتم و این بار بدتر پشیمان شدم و به حد تنفر رسیدم. با این حال بیشتر اوقاتم در دانشکده الهیات و کمتر از آن در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران می‌گذشت. من هم مثل اکثر دانشجویان آن زمان نام «فردید» را شنیده بودم ولی او را ندیده بودم. در یک جلسه‌ای در روز پنجشنبه حوالی ظهر در تالار فردوسی دانشکده ادبیات مرحوم فردید را بر منبر دیدم و به مناسبتی از مرحوم علامه طباطبائی اسمی آورد و این عبارت را گفت که اگر آقای طباطبائی علامه بزرگوار است من هم علامه کوچکوارم! این اولین حرفی بود که من در آن جلسه عمومی از مرحوم «فردید» شنیدم و متوجه شدم او معلم فلسفه معمولی نیست و جور دیگری است و تیپ خاصی برای خود دارد و از همان جا به او علاقه‌مند شدم.

دیدار در انجمن حکمت و فلسفه ایران
 چند سال گذشت و زمانی که به‌عنوان معلم وارد دانشگاه صنعتی شریف شدم، آنجا محلی به نام مرکز تعلیمات عمومی تشکیل شده بود و دوست عزیز ما آقای دکترنصرالله پورجوادی متصدی آن مرکز بود؛ قبلا نیز آقایان دکتر رضا داوری و دکتر عبدالکریم سروش، دکتر غلامعلی حدادعادل و آقای ویلیام چیتیک که آن زمان ایران بودند، در آنجا حضور داشتند. آن موسسه توسط آقای دکترسید حسین نصر تاسیس شده بود و امروز با عنوان گروه فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف شناخته می ‌شود. من به دعوت دکتر پورجوادی و با معرفی استاد بهاء الدین خرمشاهی به آنجا رفتم و از آنجا توسط همین دوستان عزیز با انجمن حکمت و فلسفه ایران که امروز موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه نامیده می ‌شود آشنا شدم. مرحوم فردید آنجا درس داشت و برای من هم درسی گذاشته بودند. به نظرم دکتر پورجوادی در جلسه‌ای من را به مرحوم فردید معرفی کردند؛ خوشحال شد و خندید و من هم بسیار خوشحال شدم. به یاد دارم وقتی با من دست می‌داد دست من را ول نکرد و با دست دیگرش روی دست من می‌کوبید، ظاهرا دوستان گفته بودند که بنده هم طلبه فلسفه هستم و او احساس سنخیت کرده بود. در همان ملاقات مرحوم فردید به من گفتند که کلیات ظرف وجودیاش چیست و کجاست؟ می‌دانیم که در عالم خارج کلیات هر چه که هست جزئی است و متشخص است. در خارج که کلی به ما هو کلی تحقق ندارد... 

آقای فردید در کنار تفسیر کلاسیک جدید در دبیرستان و کلاس و درس و... سابقه طلبگی نیز داشته است البته نه اینکه لباس روحانیت بپوشد، بلکه مثل ما بود و در کنار دبیرستان و دانشگاه همین سابقه را داشته است و به‌خصوص در محضر استاد اعظم، سید الحکما و العرفا آقای سید کاظم عصار تحصیل کرده بود

ما وقتی می‌گوییم انسانِ کلی ناطق است در عالم خارجی عینی که انسان کلی و ناطق کلی تحقق ندارد، خیال هم که نیست، پس بالاخره در کجا متحقق است؟ این یکی از مسائل مهم فلسفی است... من چیزی نگفتم و احتراما حرف نزدم، چون هر چه می‌گفتم قطعا منجر به بحث می‌شد و دیدم درست نیست که بحث کنم، خود ایشان گفتند که در «اذهان عالیه»، یعنی ظرف تحقق این کلیات اذهان عالیه است... همین منجر به آشنایی بیشتر ما باهم شد.

فردید و آکادمی فلسفه
در همان ایام مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی رحمت الله علیه به فکر افتادند که به تعبیر خودشان «آکادمی فلسفه»‌ای تاسیس کنند. به گمانم حدود سال 1360 بود و از عده‌ای از اساتید را دعوت کردند و چند جلسه هم برقرار شد ولی متاسفانه مثل بسیاری از کارهای اینچنینی به نتیجه نرسید و تعطیل شد. اشخاصی که آنجا بودند از اساتید وقت بودند شخص دکتر مهدی حائری رحمت الله علیه تشریف داشتند و از مرحوم استاد محمد تقی جعفری نیز دعوت کرده بودند. مرحوم آیت‌الله محمد رضا ربانی عارف متاله عصر و جناب آقای دکتر رضا داوری و عده‌ای از اساتید فلسفه بودند و از علمای قم نیز به این جلسات تشریف می‌ آوردند. مرحوم فردید در این جلسات بسیار مصر شده بود و با اصرار می‌گفت که فقه و اصول نیز جزء فلسفه است و باید در این آکادمی تدریس شود. البته« اصول» نسبت‌هایی با عقل دارد و می‌توان برخی از مسائل آن را به فلسفه چسباند آنچنانکه شیخ مصطفی عبدالرزاق در کتاب عالی «تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة» می‌گوید فلسفه اسلامی همان اصول است، ولی فقه یا همان حقوق خودمان بسیار عجیب است که کسی بگوید فقه هم جزو فلسفه است و باید در آکادمی‌های فلسفه تدریس شود! طبیعتا همه به اتفاق مخالف این معنا بودند و باید هم اینچنین می‌بود! چون چنین حرفی قابل طرح نیست ولی«فردید» طرح کرد و با جدیت می‌خواست این نظر خود را پیش ببرد. طبیعتا برخی خندیدند و برخی عصبانی شدند و برخی عکس العمل تندی نشان دادند، به هر حال همه به نوعی مخالف بودند. این جلسه تمام شد و در جلسه بعدی که آقایان آمدند و تشکیل جلسه دادند، فردید مرحوم، باز شروع به صحبت کرد و همان عکس العمل سابق از افراد دیده شد... همان‌طور که می‌دانیم به لحاظ نحوی برخی از کلمات غیر منصرف اند؛ کلمه «احمد» هم از جمله همین کلمات است؛ در آن شعر معروف هم هست: من همان احمد لا ینصرفم / که «علی» بر سر من جّر ندهد... ما، علی احمدِ نمی‌گوییم، می‌گوییم علی احمدَ... نام مرحوم فردید نیز سید احمد بود. آقای فردید بعد از دفاع از نظریه آنچنانی اش دفعتا گفت: من همان احمد لاینصرفم... یعنی از این حرفی که گفتم بر نمی‌گردم، مرحوم علامه جعفری رحمت الله علیه که در حاضر جوابی آیتی بودند، فورا گفتند:«اضافه تان می‌کنیم، منصرفتان می‌کنیم. » آن هم به لحاظ نحوی این است که اگر غیر منصرف مضاف واقع شود، منصرف می‌شود. اگر «احمد» در حالت اطلاق باشد، می‌شود احمدَ و اگر مضاف شود و اضافه تحقق پیدا کند از ادله انصراف است و با اضافه نحوی غیر منصرف، منصرف می‌شود. به هرحال حاضر جوابی خوبی بود...
 
فردید و علامه جعفری
حال که صحبت از علامه جعفری شد مساله دیگر نیز قابل بیان است: علامه جعفری کتابی با عنوان «عرفان مثبت و منفی» دارند؛ من کاری با کیفیت عنوان ندارم، به هر حال ایشان اسم کتاب را به این عنوان نام‌گذاری کرده‌اند، من به لحاظ حفظ امانت تاریخی و حفظ حقوق اشخاص، می‌دانم و اعلام می‌کنم که این تعبیر از مرحوم فردید است. البته با چند و چون آن کاری ندارم و صرفا به همین بیان اکتفا می‌کنم.

سابقه طلبگی داشت
مطلب دیگر این است که آقای فردید در کنار تفسیر کلاسیک جدید در دبیرستان و کلاس و درس و... سابقه طلبگی نیز داشته است البته نه اینکه لباس روحانیت بپوشد، بلکه مثل ما بود و در کنار دبیرستان و دانشگاه همین سابقه را داشته است و به‌خصوص در محضر استاد اعظم، سید الحکما و العرفا آقای سید کاظم عصار تحصیل کرده بود. البته من مدت و متن آن را نمی‌دانم. همچنین در خدمت آقا میرزا طاهر تنکابنی نیز درس خوانده بود. ایشان نیز با واسطه استاد ما هستند و گفته می‌شود که آخرین حکیم مشایی ایران است. همچنین به درس شریعت سنگلجی رفته بوده است.
داخل پرانتر باید عرض کنم که شریعت سنگلجی راعده‌ای جزء اصلاح گران دینی می‌دانند. عده‌ای برعکس! مثل مرحوم فردید، دوست و دشمن زیاد دارد. با تمام این تفاسیر، او کتابی به نام تلخیص الفلسفه دارد؛ البته شریعت در خدمت میرزا حسن کرمانشاهی و میرزا هاشم اشکوری تحصیل فلسفی داشته است. ولی در حدی نبوده که بتوان او را به‌عنوان حکیم معرفی کرد. بنده از مرحوم حسین قلی مستعان که شاگرد او بود، شنیده‌ام که شریعت به درس میرزا حسن کرمانشاهی می‌رفت و می‌نشست ولی در آن طبقه نبود. او فاضلی بود که ذوق فلسفی 

هر روز به یک حالی بود اواخر به لحاظ فکری طوری شده بود که همه می‌دانند و دشمن تراشی ایشان نیز از همین جهت بود و من به این بخش ورود نمی‌کنم. عده‌ای از او بد می‌گفتند و می‌گفتند او که اینهمه از اسلام و اسلامیت حرف می‌زند {این}اعتقاد او این نیست

هم داشته است. من نسخه اصلی این کتاب را در کتابخانه ملی ایران دیدم که دست نوشته اصلی شریعت بود، آنجا بحثی در مورد رد پوزیتیویسم دارد که بسیار جالب است. وفات شریعت در 1320 یا 1321 شمسی است و قطعا این کتاب را در روز آخر زندگی خود ننوشته است، شاید در حدود سال 1310 یا 1315 نوشته باشد ـ کتاب به زبان عربی است ـ جالب اینکه آنجا عنوانی به این نحو وارد کرده است... به نظر من آشنایی شریعت با این مکتب و مسائل آن، قاعدتا باید از طریق مرحوم فردید بوده باشد... این مطلب در تاریخ معاصر ما جای توجه دارد.

مطلب دیگری هم هست کمی مفرح است. خدا را گواه می‌گیریم که سر سوزنی قصد بدی ندارم، ما انشاا... اهل اهانت به کسی نیستیم ولی لطایفی وجود دارد که اگر انسان بخواهد آن حرف‌ها را در پرده معنا کند لطف مطلب از بین می‌رود... مرحوم فردید در زمانی که به انجمن فلسفه رفتیم، کلاس‌هایی در انجمن داشت که متاسفانه با بدگویی از این و آن، آن هم به اسم، آمیخته می‌شد. مثلا به مرحوم بازرگان که نخست‌وزیر مملکت بود به اسم اهانت می‌کرد و به دیگران و اهالی علم و... بد می‌گفت. مدیر انجمن در آن زمان دوست عزیز ما آقای مهدی چهل تنی بودند. من این حکایت را از قول آقای چهل تنی عرض می‌کنم که مکرر برای ما تعریف کرده‌اند و ما را خندانده اند؛ آقای چهل تنی به من گفتند که من یکبار به آقای دکتر فردید گفتم، خواهش می‌کنم به کسی به اسم اهانت نکنید. این افراد رجال سیاسی و علمی مملکت هستند، اولا اهانت یعنی چه و آنهم به اسم، این کار شایسته ساحت دانشگاه نیست... فردید می‌گوید نه من حرف‌هایم را می‌زنم. باز هر چه خواهش می‌کنند، نمی ‌شود. آقای چهل تنی به مرحوم فردید زنگ می‌زند و می‌گوید لطفا از این جلسه دیگر تشریف نیاورید... او می‌گوید چرا؟، آقای چهل تنی می‌گوید: به خاطر توهین‌هایی که می‌کنید... فردید میگوید من حرف‌هایم را خواهم زد و به همین نحو هم حرف می‌زنم، آقای چهل تنی می‌گوید پس من به دربان می‌ سپارم که وقتی شما تشریف آوردید از ورود شما ممانعت کنند. او گفت اگر این کار را بکنید پشت در انجمن چادر می‌زنم و حرفهایم را آنجا می‌زنم. آقای چهل تنی می‌گویند اگر این کار را بکنید آن دیگر به من مربوط نمی‌شود و به شهرداری مربوط است و شهرداری می‌آید و شما را می‌برد. خداوند او را بیامرزد... فرد بسیار مُصری بود.

همیشه به یک حال نبود
مطلب دیگری نیز که به گمان من مهم است، این است که آقای فردید همیشه به یک حال نبود و احوال مختلفی داشت: صوفی ابن الوقت باشدای رفیق / نیست فردا گفتن از شرط طریق... هر روز به یک حالی بود اواخر به لحاظ فکری طوری شده بود که همه می‌دانند و دشمن تراشی ایشان نیز از همین جهت بود و من به این بخش ورود نمی‌کنم. عده‌ای از او بد می‌گفتند و می‌گفتند او که اینهمه از اسلام و اسلامیت حرف می‌زند {این}اعتقاد او این نیست... ولی دوست عزیز ما آقای دکترهرمز بوشهری که دانشجوی ما بود و به انجمن می‌آمد و بعدها همکارمرحوم استاد جلال الدین آشتیانی شد، یکبار برای ما نقل کرد که ازمرحوم فردید در مصاحبه‌ای در تلویزیون که سر و صدای زیادی کرده بود در سال 1354، پرسیده شد هندبوک شما چیست... فردید دست در جیب خود کرد و قرآن کریم را در آورد و بلند کرد و گفت:«قرآن کتاب دیروز و امروز و فردا»... این مطلب مهمی است و ممکن است بسیاری از بد بینی‌هایی که دوستان دارند را تلطیف کند.
 
شعر امیری فیروزکوهی درباره فردید
مرحوم استاد امیری فیروزکوهی رحمت الله علیه جلسه‌ای هفتگی در خانه خود داشتند که عده‌ای از فضلا در آن جلسات بودند. زمانی بود که فردید در روزنامه کیهان وقت اطلاعیه‌های عجیب و غریبی می‌داد که در کیهان چاپ می‌شد، این اطلاعیه‌ها صفات عجیبی داشت که اصطلاحا مشتمل بر تتابع اضافات بود... مثلا آدمِ خوبِ دانایِ راهروِ... و به این طریق اعلامیه‌ها را منتشر می‌کرد؛ مرحوم امیری نیز اهل ذوق و نشاط بودند و آنها را از روزنامه قیچی می‌کردند و زیر تشکچه‌ای که روی آن می‌نشستند می‌گذاشتند و وقتی رفقا میآمدند، آنها را می‌خواندند و می‌خندیدند... همان ایام بود یا قبل از آن که مرحوم امیری، شعری برای فردید ساخته بود که متاسفانه در دیوان او نیست و من هم فقط یک مصرع آن را به یاد دارم و خیلی دلم می‌خواست کل این شعر را بدانم و نقل کنم به نظرم استاد دکتر مهدوی دامغانی این شعر را حفظ باشند و ایشان باید روایت کنند. با ایها الفردید و به زبان عربی شروع می‌شد... بقیه‌اش یادم نیست ولی یک مصرع آن این بود که: انت من انطق خلق الله مالم تتکلم... تو از سخنگوترین بندگان خدایی به این شرط که حرف نزنی... یاد همه اهل فضل و فضیلت به هر مشربی که هستند خوش باد و زنده و وفات کرده آنها نیز خوش باشند.

نظر شما