شناسهٔ خبر: 63505 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

اندیشمندی که مطالعات سیاسی اسلامی را رونق داد/بررسی چالش های فقهی

مرحوم فیرحی در بیان چالش های فقه معتقد بود: علوم انسانی یکی از جاهایی است که می‌تواند به فقه کمک کند. اما امروزه به لحاظ سازمانی مشخص نیست که تکلیف تشخیص موضوعات این چنینی برعهده کیست!

اندیشمندی که مطالعات سیاسی اسلامی را رونق داد/بررسی چالش های فقهی

فرهنگ امروز/ سارا فرجی: حجت الاسلام داوو فیرحی نظریه‌پرداز و پژوهشگر علوم سیاسی و اندیشه سیاسی اسلام روز ۲۱ آبان ماه سال جاری در سن ۵۶ سالگی بر اثر ابتلاء به کرونا درگذشت.

مروری بر زندگی و تحصیلات فیرحی

حجت الاسلام داود فیرحی سال ۱۳۴۳ در زنجان متولد شد. علوم دینی را تا پایان مقدمات در مدرسه علمیه شهرستان زنجان خواند و سپس سطح و خارج فقه و اصول را از سال ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۰ در حوزه علمیه قم آموخت.همزمان از سال ۱۳۶۶ در دانشگاه تهران در رشته کارشناسی علوم سیاسی قبول شد و این رشته را تا مقطع دکتری علوم سیاسی با گرایش اندیشه سیاسی از همین دانشگاه ادامه داد و رساله دکترای خود را با عنوان «دانش، قدرت و مشروعیت در اسلام» در سال ۷۸ اخذ کرد. این رساله که با الهام از روش شناسی فوکو و هرمنوتیک گادامر تنظیم شده است به بررسی مناسبات قدرت و دانش در دوره میانه اسلام پرداخته و چگونگی زایش دانش سیاسی دوره میانه را کاوش می‌کند.

وی مؤلف ۱۰ کتاب و همچنین دارای حدود ۶۰ مقاله منتشره در مجلات و کنفرانس‌های علمی در حیطه اندیشه سیاسی اسلام است. همچنین راهنمایی رساله‌های متعددی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا در حوزه اندیشه سیاسی اسلام را عهده‌دار بوده است. فیرحی از سال ۷۸ عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران و دارای درجه «استادی» بود. وی در مقطع دکترا تدریس دروس «اندیشه سیاسی در ایران معاصر» و «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر»، در مقطع کارشناسی ارشد تدریس «فقه سیاسی» و «افکار سیاسی در ایران و اسلام»، «بنیاد گرایی و رادیکالیسم اسلامی معاصر» و در مقطع کارشناسی تدریس «نظام سیاسی و دولت در اسلام»، «تاریخ تحول دولت در جهان اسلام» و «مبانی اندیشه‌های سیاسی در اسلام» را عهده‌دار بود.

اندیشمندان راجع به فیرحی چه گفتند؟

پس از درگذشت این اندیشمند افراد زیادی از حوزه، دانشگاه و مسئولان دولتی نسبت به درگذشت این عالم فرهیخته که به گمان اکثریت یک نواندیش دینی تمام عیار بود واکنش نشان دادند و تسلیت گفتند. طیف وسیع و متنوع این افراد خود نشان از این دارد که وی فردی اخلاق مدار و صبور و متواضع بود. به رسم همیشه، افراد مختلفی راجع به او یادداشت نوشتند و از خصوصیات، ویژگی‌ها و فعالیت‌های شاخص و تأثیرگذار او صحبت کردند.

نجف لکزایی در یادداشتی نوشت: «نقش فیرحی در مطالعات سیاسی اسلامی فراموش نشدنی است. او توانست علاوه بر تثبیت هویت مستقل فقه سیاسی از طریق نقد رویکردهای مغایر، باعث رونق دیگر مباحث سیاست با رویکرد اسلامی از قبیل مطالعات سیره سیاسی معصومین (ع) به ویژه در صدر اسلام و به طور ویژه مطالعه و بررسی دولت نبوی و علوی و تحلیل قیام حسینی، فلسفه و اخلاق سیاسی اسلامی، تاریخ تحول دولت در جهان اسلام، روش شناسی مطالعات سیاسی اسلامی، تفسیر سیاسی برخی از آیات قرآن کریم و جریان شناسی اندیشه‌های سیاسی در جهان اسلام با رویکرد چاره جویی برای علاج افراط گرایی و تفریط گرایی و در جهت ارتقای امنیت و پیشرفت و جمع بین اسلام و تجدد و.... شود.»

خسروپناه هم در یادداشتی که به مناسبت درگذشت وی نوشت گفت: «فیرحی هر چیزی نمی‌نوشت و هر سخنی نمی‌گفت. او یک طرح کلان فکری را دنبال می‌کرد که به تعبیر بنده دینی سازی یا فقهی سازی مفاهیم مدرن بود. شواهد فقهی سازی او هم عمدتاً به مطالب علمای مشروطه به ویژه محقق نایینی استناد داشت؛ هر چند مسیر محقق نایینی به نظر بنده استمرار فقه سنتی و بهره گیری از ظرفیت آن در حل مسائل نوین بود.او موافق علوم انسانی اسلامی نبود؛ لکن عملاً فقهی سازی مفاهیم سیاسی همچون حزب مدرن را تدوین کرد.»

رسول جعفریان هم راجع به این اندیشمند بیان کرد: «دوست دانشمند ما، استاد داود فیرحی در کار خود عمیق، فکور و متخصص و از سرآمدان بود. فیرحی به خاطر امتیازش در فکر کردن و نوشتن، برای همه قابل احترام بود. اهل فن درک می‌کردند که او از روی تأمل و تفکر، با تتبع کافی، با شناخت‎ راه و مسیر و چراغ به دست، روی اندیشه سیاسی تأمل می‌کند و می‌نویسد. همواره می کوشد تا تعصب را از خود دور کند و همزمان، نوآورانه، راهی برای آینده باز کند. آگاهیم که پس از انقلاب، چقدر در این زمینه‌ها، اباطیل نوشته شد، اما اندک بودند کسانی که اندیشه‌های قابل تأمل داشتند، متون را می‌شناختند و با تسلط بر آرا و نظریات جدید، به نقد و بررسی آنها می‌پرداختند. فیرحی، درس‌های حوزوی و رشته تحصیلی خودش را که قدم به قدم پیش آمده بود، درست خوانده بود. راه و رسم اندیشیدن در متون را می‌دانست، جست وجو می‌کرد و می‌کوشید تا با شناخت بستر تفکر سیاسی در ایران، یافته‌های علمی خود و نوآوری‌های خویش را مثل یک دستگاه فکری منظم ارائه دهد. هدف او نوشتن یک کتاب نبود، هدف او ارائه یک دستگاه فکری بود که بتواند یافته‌ها را در یک چارچوب مشخص ارائه دهد. آقای فیرحی، دقیقاً می‌دانست در چه مسیری قدم بر می‌دارد. امتیاز دیگر و جنبه احترام آمیز دیگر در او، این بود که همزمان می‌اندیشید تا گره‌ی از مشکلات فکری جامعه را هم باز کند. او برای پیشبرد اهداف آزادی‌خواهانه خود، بدون سر و صدا، روی متون گذشته می‌اندیشید و افکار خویش را در دفاع از آزادی به صورت منظم با استفاده از آنها ارائه می‌کرد.»

محمد منصورنژاد از شاگران مرحوم فیرحی و استاد دانشگاه هم پس از درگذشت این نواندیش دینی یادداشت نسبتاً مفصلی نگاشت و در بخشی از آن آورد: «فیرحی سعی داشت از اسلام «روایت عقلانی» داشته باشد. این تزش متناسب با عصر و نیازهای زمانه ما، از نظر سیاسی به امکان جمع بین دمکراسی و دین ختم می‌شد. علاوه براینکه برخلاف اکثریت حوزویان، با مبانی اندیشه غربی نه تنها آشنا بود، بلکه به عنوان الگوی نظری به مباحث برخی از اندیشمندان (مثلاً فوکو و تحلیل گفتمان) ارجاع می‌داد و مباحث دینی را در آن قالب تحلیل می‌نمود.»

مروری بر نظریات فیرحی

فیرحی در حوزه‌های مختلفی صاحب نظر بود ولی او را بیشتر به واسطه نظریاتی که درباره تفکر فقهی و مطالعات سیاسی اسلامی داشت می‌شناسند. اگرچه به واسطه موضوع رساله دوره کارشناسی ارشدش که درباره «اندیشه سیاسی شیعه در دوره قاجاریه» بود نظریاتی هم راجع به تاریخ سیاسی ایران، انقلاب مشروطه و مشروطیت داشت و در حوزه‌های دیگری مثل تفکر بازگشت، سلفی گری، وحدت و … هم صاحب نظر بود. در ادامه مروری خواهیم داشت بر بخشی از نظریات وی که برگرفته از یادداشت‌ها و گفتارهایش در جلسات و نشست‌های مختلف است.

تفکر فقهی و روشنفکری دینی

نظر مرحوم فیرحی درباره «ظرفیت‌ها و چالش‌های فقه در حوزه نظریه پردازی» اینگونه بود: علمای قدیم می‌گفتند در موضوعات عرفی باید به عرف مراجعه شود اما امروز عرف را چگونه می‌شود شناخت؟ می‌توانیم بگوییم نماد عرف دقیق امروز رشته‌های جدید است که وجود دارد. پس اگر بتوانیم چنین استدلالی را داشته باشیم شاید بتوان گفت علوم انسانی یکی از جاهایی است که می‌تواند موضوع را بشناسد و به فقه کمک کند. اما امروزه به لحاظ سازمانی هم مشخص نیست که تکلیف تشخیص موضوعات این چنینی بر عهده کیست! مسئله این است که ما ابهامات زیادی در موضوعات داریم و چون موضوعات خوب شناخته نمی‌شود، احکام هم تحت تأثیر قرار می‌گیرد. قدما می‌گفتند تشخیص موضوع از وظایف سازمانی فقیه نیست. امروزه برخی فقها در تعیین موضوع ورود می‌کنند که این ورود زمینه جنگ فقه با دانش‌های علوم انسانی را در پی دارد و در این صورت مکلف یا باید فقه را رها کند یا علوم انسانی را، که هر دو ناممکن است و با این توصیف جامعه در شرایط آشوب قرار می‌گیرد. انسان موجودی است که اگر بین ارزش‌ها و زندگی او تضاد باشد یکی را انتخاب می‌کند و دیگری را آتش می‌زند و اگر ما نتوانیم بین فقه، که یک دانش مبتنی بر باور و ارزش‌هاست و علوم انسانی جمع کنیم علی القاعده تضاد بین ارزش‌ها و زندگی پیدا می‌شود و تعداد کمی از انسان‌ها هستند که ارزش‌ها را نگاه می‌دارند و بیشتر افراد به زندگی می‌چسبند! پس هستی و نیستی فقه به حل این مسئله وابسته است.

او همچنین راجع به وظیفه فقه معتقد بود: «عمده وظیفه فقه استنباط حکم شرعی است. اما، هر حکم شرعی از آن روی که بسان یک محمول منطقی است، لاجرم موضوعی دارد و به انتفای موضوع، حکم شرعی نیز منتفی می‌شود؛ با تغییر آن نیز تغییر می‌کند. همچنین، برخی از موضوعات، از آن روی که اختراع و تأسیس شارع است از درون ادله شرعی استنباط می‌شود و برخی دیگر نیز از تولیدات عرف است و شارع با فرض چنین ارتکازات و تولیدات عرفی، حکمی شرعی را بدان بار نموده و افزوده است. بدین سان، قطع نظر از مجاری دوگانه تولید موضوع (اعم از عرف و شرع)، وابستگی منطقی و ابتنای حکم بر موضوع امری بدیهی می‌نماید.»

این استاد دانشگاه نظرش راجع به روشنفکری و روشنفکران دینی اینگونه بود: روشنفکران دینی ما بشدت روی کلام و فلسفه فشار آورده و از ارزش فقه غافلند. حال آنکه زندگی عملی را فقه اداره می‌کند. این خطرناک‌ترین رویکردی است که به آن دچار هستند؛ گویی یک چرخ دوچرخه را نوسازی کرده و چرخ دیگر را کهنه باقی بگذارید. این رویکرد، نوعی عدم توازن در دینداری ایجاد می‌کند. غفلت روشنفکران دینی ما از فقه باعث شده همیشه در تله ادبیات بدعت بیفتند. تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار می‌اندازد؛ وقتی فقه را با شمشیر اخلاق می‌زنید، قسمت مولد فقه را که پایه‌هایی برای قواعد مدنی است شل می‌کنید. با اخلاق نمی‌توان هیچ جامعه‌ای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد. روشنفکری دینی ما، دوگانه دیگری هم ساخته که فقه را مساوی با تکلیف و اخلاق را مساوی با حق می‌داند و این از عجایب تاریخ روشنفکری دینی است؛ دستگاه فقهی ما پر از حقوق است و اساساً ابتدای فقه، از حق شروع می‌شود و تکالیف، گاردریل‌های جاده حقوق هستند. وقتی روشنفکری دینی این دوگانه را القا می‌کند، در واقع هر دو را با مشکل مواجه می‌سازد چون اخلاق بشدت از تکالیف اخلاقی صحبت می‌کند و حتی مدرن‌ترین متفکران مانند کانت نیز از تکالیف اخلاقی سخن می‌گویند. از طرف دیگر، این القا، ۸۰ درصد فقه را نیز فاکتور می‌گیرد. مشکل دیگر دستگاه روشنفکری دینی ایرانی خلط بین فقه و سنت فقاهتی است.

جریان‌های تکفیری و وحدت

نظر فیرحی در خصوص بحث وحدت اینگونه بود: مفهوم وحدت در جهان اسلام به بازاندیشی نیاز دارد و راه طی‌شده را باید سنجید. طرفداران وحدت در جهان اسلام علت عقب‌افتادگی جامعه مسلمانان را متفرق بودن آنان می‌دانند. از این رو، وحدت از دیدگاه آنان به معنای غلبه بر عقب‌افتادگی است. این استدلال در عمل با دشواری‌هایی مواجه شده و گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد که بسیاری از خشونت‌طلبان در جهان اسلام خشونت را با تکیه بر ضرورت وحدت آغاز کرده‌اند. نگاهی به تلاش‌های فکری سیاسی در جهان اسلام ما نشان می‌دهد که احتمالاً مشکلی در فهم مفهوم وحدت در جهان اسلام پدیدار شده و آنچه تحت عنوان وحدت مطرح می‌شود، خود عامل تفرقه گردیده است. مگر این‌که تعریف اصلاح‌شده‌ای از مفهوم وحدت را بتوان رواج داد. شیعه باورهایی دارد و اهل سنت نیز عقایدی و پیروان این مذاهب نمی‌توانند عقاید خود را کنار بگذارند و همین که اندکی از عقاید خود کوتاه بیایند، از طرف هم‌مسلکان خود متهم به تغییر مذهب می‌شوند.

این استاد دانشگاه تهران در زمان حیاتش سلسله مباحث کلاسی پیرامون جریان‌های سلفی و تکفیری برگزار می‌کرد که در این مباحث به طور مفصل درباره داعش، القاعده و سایر جریان‌های تکفیری به بحث می‌پرداخت؛ او در یکی از جلساتش که مربوط به معرفی ساختار داعش از سال ۲۰۱۴ بود گفت: «دولت داعش، دولتی عادی نیست و با یک انقلاب و کودتای نهادی جایگزین دولتی نشده است. به عنوان مثال با انقلاب در ایران، سیستم جدید جایگزین سیستم گذشته شده و دارای قانون اساسی است. در برخی کشورها دولت جدید با کودتا، جایگزین دولت گذشته می‌شود. اما داعش این گونه نیست؛ زیرا تلاش آن برای فروپاشی نظم موجود است و نظم جدید نیز ذره ذره شکل می‌گیرد. پس این نوع دولتها، دولت‌های جنبشی هستند.»

مشروطیت و انقلاب مشروطه

این نواندیش دینی در جلسه درسی خود با موضوع «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» در خصوص انقلاب مشروطه پس از ارائه توضیحاتی درباره تاریخ اندیشه سیاسی در ایران توضیح داد: «مسأله فقط یک انقلاب اجتماعی نیست، بلکه یک «انقلاب فکر» است که دارد رخ می‌دهد و این انقلاب فکر را باید جدی گرفت. جامعه ایران در جریان مشروطه دارد از یک نظم سنتی به نظم جدیدی می‌آید که هم ابزارهایش متفاوت است، هم مکانیزم ها و نهادهایش و هم انتظاراتش.»

لازم به ذکر است که مواردی که در گزارشی که خواندید اشاره شد تنها بخش کوچکی از تفکرات و سرفصل‌های مباحث فیرحی در طول سالهای فعالیتش بود که به قصد مرور نظریات وی صورت گرفت وگرنه بدون شک عمق و گستردگی مباحث مطروحه از جانب وی خیلی بیشتر از اینهاست که مجال پرداختن به تمام آنها نیست.

مهر

نظر شما