شناسهٔ خبر: 65210 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

انسان و معنی حیات / غلامحسین ابراهیمی دینانی

موازین اخلاقی اگرچه مطلق است، ولی به‌واسطه امر الهی مقیّد می‌شود و به حالت تعلیق درمی‌آید. حقیقت دین بیش از آنکه از طریق برهان‌ و استدلال منطقی برای انسان اثبات گردد، از راه خشیت به ظهور می‌رسد. البته امید به رستگاری نیز در این باب نقش مهمی را ایفا می‌کند.

فرهنگ امروز: موازین اخلاقی اگرچه مطلق است، ولی به‌واسطه امر الهی مقیّد می‌شود و به حالت تعلیق درمی‌آید. حقیقت دین بیش از آنکه از طریق برهان‌ و استدلال منطقی برای انسان اثبات گردد، از راه خشیت به ظهور می‌رسد. البته امید به رستگاری نیز در این باب نقش مهمی را ایفا می‌کند. کسانی که از موازین اخلاقی به عنوان امور فطری سخن می‌گویند، به این نکته توجه ندارند که منشأ پیدایش اخلاق در انسان، نوعی بررسی و مقایسه است که در میان «آنچه هست» و «آنچه باید باشد»، صورت می‌پذیرد. منشأ و پیدایش بایدها و نبایدهای اخلاقی، شخص انسان است و شخص در هر فردی با کلمه «من» مطرح می‌گردد. اشخاص مادی‌مسلک می‌گویند: آنچه تحت عنوان «من» مطرح می‌گردد، نوعی برچسب کاربردی است که بر یک واقعیت مادی و طبیعی چسبانده‌اند! اینان این امر توجه ندارند که دستگاه عصبی هر چه باشد، نمی‌تواند شخص بودن انسان را توجیه کند. چگونه می‌توان بر مادی بودن فکر و عنصری بودن اندیشه اصرار ورزید در حالی که مادی بودن فکر مانند این است که گفته شود زیباترین تابلوهای جهان جز میلیون‌ها ذره رنگ چیز دیگری نیست! در نظر این‌گونه اشخاص زیباترین انسانی که می‌توانند او را دید، جز آنچه میلیون‌ها یا میلیاردها سلول خوانده می‌شود، چیز دیگری نیست!

عالم هر فردی از افراد انسان بدان گونه است که او به عالم می‌اندیشد. نوع اندیشیدن هر شخص نشان‌دهندة عالمی است که او در آن زندگی می‌کند. زندگی واقعیت است، ولی واقعیت زندگی برای کسی که زندگی می‌کند،‌ همان‌گونه است که او زندگی را ادراک می‌کند. یکی از اندیشمندان می‌گوید: گاهی در گوشه‌ای نشسته‌ام و می‌اندیشم. در همان هنگام کسی مرا مورد خطاب قرار می‌دهد و به طرح یک پرسش می‌پردازد. ناگهان از اندیشه‌های خود منصرف می‌شوم و می‌گویم: ببخشید!‌ من جای دیگر بودم. منظور او از اینکه می‌گوید: «در جای دیگر بودم»، این است که به چیز دیگری می‌اندیشیدم. اندیشیدن این شخص، اندیشیدن به عالمی بوده است که در آن زندگی می‌کرده است. آنچه تحت عنوان «من» مطرح می‌شود، جهان را تجربه می‌کند، ولی خودش یک بخش از تجربة‌ جهان نیست. به ‌طور کلی می‌توان گفت: آنچه «من» خوانده می‌شود، یک بخش از جهان نیست، بلکه یک جا یا جایگاهی است که جهان را مورد مشاهده قرار می‌دهد.

این تجربه نیست که انسان را می‌سازد، بلکه انسان است که به شکار تجربه می‌رود و در به دست آوردن انواع تجربه‌ها از خود مهارت نشان می‌دهد. آنچه تحت عنوان «من» مطرح می‌گردد، نه تنها بخشی از جهان بیرونی و عینی نیست، بلکه حتی بخشی از ذهن نیز به‌شمار نمی‌آید، زیرا «من» به ذهن فرمان می‌دهد و در تنظیم کردن و سامان بخشیدن به آن نقش ایفا می‌کند. هرچه «من»‌ از آن آگاهی دارد، بخشی از «من» است؛ ولی «من» بخشی از آن چیزهایی نیست که نسبت به آنها آگاهی دارد. هر انسانی به عنوان «من» در جهان زندگی می‌کند و زیستن را شأن خود می‌شناسد، ولی عکس این سخن صادق نیست و کسی نمی‌تواند ادعا کند که آنچه «من» خوانده می‌شود، شأن زندگی شناخته می‌شود. بی‌تردید ذوالشأن از شأن برتر و بالاتر است و البته آنچه «من» خوانده می‌شود، ذوالشأن است و زندگی شأن او به ‌شمار می‌آید.

تقسیم موجودات این جهان به سه قسم جماد، نبات و حیوان تقسیم شناخته‌شده‌ای است و کسی آن را مورد انکار قرار نداده است. البته انسان براساس فصل مقسّم و مقوّم خود، یعنی ناطق بودن، نه تنها از حیوانات، بلکه از همه موجودات دیگر ممتاز می‌گردد. همة این موجودات در این جهان به ظهور می‌رسند. انسان تنها موجودی است که مانند هر موجود دیگری در این جهان به عرصه هستی قدم می‌گذارد؛ اما می‌داند که در جهان زندگی می‌کند و جهان مسکن او شناخته می‌شود.

مسکن گزیدن در جهان بیش از آنکه به معنی زنده بودن در این جهان باشد، بر زندگی کردن در این جهان دلالت دارد. زنده بودن خصلت هر موجودی است که تغذیه می‌کند و از رشد و نمو متناسب برخوردار است؛ ولی زندگی کردن، چیزی است که به مراتب از زنده بودن برتر و بالاتر است. در زندگی کردن است که انسان از ژرفای درون خود بیرون می‌آید و از بیرون وجود خود، به ژرفای درون خویش بازمی‌گردد. در این بیرون آمدن از درون و دوباره به درون رفتن است که زندگی انسان شکل پیدا می‌کند و دل‌مشغولی‌های او به صورت‌های گوناگون به ظهور و بروز می‌رسد. تنوع زندگی انسان بیش از آن است که بتوان با موازین کمّی آن را اندازه‌گیری کرد. لحظه‌های زندگی انسان تهی نیستند و در هر لحظه، چیزی هست که در لحظه قبل از آن نبوده. عارف شاعر به همین مسئله اشاره کرده، آنجا که به زیبایی گفته است:

از یکی اندیشه کاید در درون

صد جهان گردد به یک ‌دم سرنگون

گذر لحظه‌ها به اندازه‌ای پرشتاب است که انسان نمی‌تواند آنها را ببیند، ولی چیزی در لحظه‌ها هست که ناپیداست، اما ثابت است و به زندگی معنی می‌بخشد. ندیدن، دلیل بر نبودن نیست. بهترین شاهد برای اثبات این ادعا آن است که جان در تن است، ولی تن جان را نمی‌بیند. این جهان و آنچه در آن است، مخلوق خداست؛ ولی خلق یک بار برای همیشه صورت نپذیرفته است، بلکه خلق در هر لحظه صورت می‌پذیرد و حق تعالی همیشه در کار آفرینش است. شاعر عارف به همین نکته اشاره کرده است آنجا که می‌گوید:

همیشه خلق در خلق جدید است

اگرچه مدت عمرش مدید است

انسان تنها موجودی است که به «معنی زندگی» توجه می‌کند و بر اساس معنایی که از زندگی می‌فهمد، به زندگی ادامه می‌دهد. فهم همة افراد بشر از معنی زندگی یکسان نیست و هر کسی از دیدگاه خاص خود به زندگی می‌نگرد، با این‌همه بیشتر مردم از نوعی فهم مشترک در زندگی برخوردارند و در کنار یکدیگر با صلح و آرامش روزگار می‌گذرانند.

راقم این سطور مانند هر فرد دیگری از نگاه خاص خود به زندگی می‌نگرد و ادعا ندارد که آنچه از زندگی می‌فهمد، عمیق‌تر است و بر فهم اشخاص دیگر از زندگی برتری دارد. چندی پیش به فضل الهی توفیقی به‌دست آمد که با جناب آقای کریم فیضی که سال‌های متمادی در حوزه و دانشگاه به تحصیل فلسفه و علوم و معارف دینی اشتغال داشته است، آشنا شدم و بر اثر این آشنایی، باب مذاکرات علمی گشوده شد که بیش از ده سال است ادامه دارد. این فاضل باذوق و خوش‌قریحه، در این سالها، درباره برخی از مسائل مهم فلسفه و عرفان به طرح مسائلی پرداخته که از اهمیت برخوردار بوده است. این پرسش‌ها با پاسخ‌های این حقیر در چندین مجلد به طبع رسیده و اکنون در اختیار علاقه‌مندان قرار دارد. در خلال همین‌گونه از گفتگوها و مباحثه‌ها بود که جناب آقای فیضی به طرح مسائلی درباره معنی زندگی هم پرداخت و در خصوص زندگی خود حقیر هم با کنجکاوی و سماجت پرسش‌هایی به عمل آورد. پاسخ به این پرسش‌ها آسان نبود، ولی به هر صورت کوشیده شد که آن پرسش‌ها بدون پاسخ نماند. حاصل آن پرسش‌ها و پاسخ‌ها، اثری است که با عنوان «فلسفه و زندگی»، اکنون در اختیار خوانندگان محترم قرار گرفته است. امیدوارم در آنچه بر زبان آمده و به طبع رسیده است، چیزی وجود داشته باشد که برای خواننده مفید افتد.

نظر شما