به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از فارس؛ قاسم پورحسن عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی درباره خاستگاه فقهی، فلسفی یا عرفانی انقلاب اسلامی توضیح داد: در این راستا سه دیدگاه متفاوت میان متفکران شکل گرفته است، در دورهای متفکران حوزه جامعهشناسی سیاسی تصور میکردند که انقلاب ایران عمدتاً باید با رویکرد جامعهشناسانه و سیاسی تحلیل بشود بنابراین بنیانهای انقلابی از این منظر مورد توجه قرار بگیرد.
وی در ادامه افزود: اما برخی اعتقاد دارند که اساساً این انقلاب فقهی است، در طول حیات سیاسی فقها بر مبنای آرای فقهی به انقلابهایی دست زدند که نمونه بارز آن در دوره سربداران است و تشکیل حکومت دینی و نمونه بارزتر آن در دوره اول طبرستان است لذا مبنای فقهی برای این دسته مهمتر است.
پورحسن یادآور شد: اما با توجه به آراء فلسفی و عرفانی امام دیدگاه تازهای بروز کرد، این دیدگاه این بود که آیا اساساً فقه توانایی ایجاد انقلاب را دارد یا خیر و اگر ندارد خاستگاه فقهی امام (ره) با وجود فقیهبودن از چه تفکری برمیخیزد؟ این مسئله سبب شد دیدگاه فلسفی ـ عرفانی درباره امام شکل بگیرد، برخی محققان به درستی اشاره کردند که اساس تفکر امام فلسفی و عرفانی است و مبنای آن تفکر ملاصدرا است.
وی افزود: در مکتب اصفهان یک تفکر فلسفی شکل گرفته که هم شیعی است و هم برگرفته از عرفان ابن عرفی و سید حیدر آملی، یعنی عرفانی که به تدریج در آمل تبدیل به عرفان شیعی میشود، طرفداران اینها معتقدند که این عرفان شیعی در دوره اول هم ریشه در عرفان تشیع و ائمه داشت.
این استاد دانشگاه ادامه داد: پس سخن این است که اگر ما انقلاب را محصول تفکر خود امام بدانیم نه تحولات اجتماعی و بنیادهای آراء و دیدگاههای امام را براساس تفکر صدرا بدانیم، این تفکر آمیزهای از دو رهیافت عرفانی و فلسفی میشود در این صورت این نتیجهگیری مهمی است که تفکر فلسفی ممکن است موجب شکل گیری انقلاب شود.
*صفویه مبنایشان بر اساس عرفان بود
وی در پاسخ به این سؤال که آیا چنین نمونهای در تمدن اسلامی بوده یعنی ما فیلسوف یا عارفی داریم که انقلاب کرده باشد، گفت: پاسخ آری است و درست هم هست، صفویه مبناشان براساس عرفان بود از شیخ صفی تا شیخ زاهد میلانی و بعد مسأله عبادت و مراد و مریدی در بین اسماعیلیان و خود شاه اسماعیل در حکومتداری و بنابراین نمونهای که ذکر میشود، عمدتاً باز میگردد به دوره صفویه و البته درباره سربداران هم ما رویکرد تصوف و مرید و مرادی را بین شیخ حسن جوری و استادش میبینیم.
وی افزود: آنها تصور دارند که اتفاقاً همه تحولات سیاسی در دنیای اسلام به خصوص بین متفکران شیعی برخواسته از یک رهیافت تصوفی و عرفانی و گاهی فلسفی است اما اوجش را ما در انقلاب اسلامی میبینیم که نگرش فلسفی در کنار عرفانی سبب شکل گیری حکومت شد.
مستشرقان خاستگاه فقهی امام را نادیده گرفتند
وی با اشاره به اینکه پذیرش چنین دیدگاهی مشکلاتی دارد و به صورت مستقل قابل پذیرش نیست، اظهار داشت: نخستین علت این است که امام در هیچ یک از آثار عرفانیاش به صراحت مسأله انقلاب را با وجه فکری و سیاسی طرح نکرد ایشان بعد انقلاب در درسهایش ولایت فقیه را مطرح کردند، پس نگاه امام فقهی است اما این برگرفته از آراء فلسفی او نیست درحالیکه مستشرقانی که تکیه بر ملاصدرایی بودن و ابن عربی بودن امام دارند این خاستگاه فقهی را ندیده میگیرند.
پورحسن با بیان اینکه نکته دوم این است که ما نمیتوانیم در انقلاب اسلامی ملاحظات اجتماعی و سیاسی را ندیده بگیریم، توضیح داد: حقیقت این است این انقلاب ریشه در مشروطه و نهضت ملی شدن نفت و واقعه ۴۲ خرداد تا سال ۵۷ دارد، این تحولات سیاسی و اجتماعی نقش مهمی در انقلاب دارند. ما اگر رهیافتهای عرفانی را ندیده بگیریم، انقلاب اسلامی اساساً به دست مردم ایجاد شد و رهبری با مردم است یعنی پیش از اینکه امام دست به انقلاب بزند ما مشروطه داشتیم و نگاه مردم و دغدغهشان ایجاد عدالت بود، پس ما نمیتوانیم ریشههای مشروطه و نقش مردم را ندیده بگیریم ممکن است ما نقش فلسفی و عرفانی را به عنوان یک بنیاد فکری لحاظ کنیم ولی این تمام انقلاب نیست.
این استاد دانشگاه افزود: درست است که امام کنار نگرش فقهی، تفکر فلسفی هم داشت و در نامه به گورباچف هم این نگرش وجود دارد اما بهرحال او به بنیادهای اصلی انقلاب توجه میکند نه خود انقلاب ، این اشتباه در تفکر مستشرقین نیز دیده میشود که فکر میکنند انقلاب را باید در خاستگاه صدرایی یا عرفانی تعبیر کنند.
وی در پایان یادآور شد: بنابراین من اعتقاد ندارم که انقلاب ایران عرفانی و فلسفی است چرا که رویکرد فقهی و خاستگاه اجتماعی و تحولات سیاسی همه و همه در ایجاد انقلاب اسلامی و تشکیل تفکر انقلاب در ذهن امام راحل نقش داشت.
نظر شما