فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: همایش بزرگداشت ملاصدرا به مناسب سالروز وی طبق سنتی هرساله در اول خرداد برگزار میشود. پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت نیز نوزدهمین همایش بزرگداشت ملاصدرا با عنوان «فلسفه و نظم عمومی» به همت بنیاد حکمت اسلامی صدرا در این مرکز برگزار شد. در این همایش چهرههای ماندگار فلسفه کسانی چون «غلامرضا اعوانی»، «غلامحسین ابراهیمیدینانی»، «رضا داوریاردکانی»، «سید مصطفی محققداماد»، «کریم مجتهدی» و دیگران به ارائهی سخنان خود پرداختند. در ادامه سخنان رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا «محمد خامنهای» با عنوان «نظم تشریعی و تکوینی» و «سید مصطفی محققداماد» در باب «نظم هستی و بایستی از دیدگاه ملاصدرا» میآید.
محمد خامنهای: در جامعه ضعف فردی به قدرت اجتماعی تبدیل میشود
طی سالهای گذشته بنای کار ما بر این قرار گرفته است که موضوعاتی را در حوزهی حکمت عملی به میدان تحقیق بیاوریم؛ زیرا حکمت عملی ثمرهی فلسفه و حکمت نظری است.
موضوع همایش امسال «نظم عمومی» است که در این باره به چند نکته اشاره میکنم و به توضیح آنها میپردازم. دربارهی کلمهی «نظم» در بیانات امیرالمؤمنین در خطبهی ۱۵۱ آمده است: «فَلاَتَکُونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ وَ أَعْلاَمَ الْبِدَعِ وَ الْزَمُوا مَا عُقِدَ عَلَیْهِ حَبْلُ الْجَمَاعَةِ وَ بُنِیَتْ عَلَیْهِ أَرْکَانُ الطَّاعَةِ.» به تعبیر امام علیهالسلام آن کسی که بنای طاعت بر آن است و حَبْلُ الْجَمَاعَةِ، ریسمانی که جامعه آن را میبافد برای اهداف خودش، در واقع تشبیهای است به اینکه هر فرد یک لایهی نخ است و این لایهها بر هم بافته میشوند و هرچه این پیوند بیشتر باشد ریسمان محکمتر خواهد بود و این ترتیب انسان و جوامع انسانی خود را از خطرها حفظ میکند. جامعه به ریسمان تشبیه شده است که در آن ضعف فردی به یک قدرت اجتماعی تبدیل میشود.
معنای نظم عبارت است از چینش و چیدن اشیا در کنار هم به ترتیب مناسب؛ به تعبیری دیگر «هر چیزی به جای خویش نکوست»؛ و این همان تعبیری است که برای «عدل» داریم.
برای آن میگوییم به هر چیزی، حق خودش را ادا کردن با توجه به جایگاهش. همچنین با دقت و ظرافتی تعریف حکمت نیز همین میشود؛ حکمت عبارت است از «ادغام شیء و هر رکن اصلی و فرعی را در جای خود قرار دادن». خدا حکیم است و تمام کارهای او نیز حکیمانه است.
اما «عمومی» اصطلاح جدیدی است که از غرب آمده است، البته خودش را داشتیم اما اسمش را نداشتیم. عمومی تعبیری حقوقی دارد و به چیزی گفته میشود که اختصاص به شخص یا صنف و گروهی نداشته باشد؛ یعنی فراگیر باشد. نظم عمومی انضمامی است که شامل همه باشد.
عمومی در باب حقوقی، ناظر بر هر قانون و قاعدهای است که شامل همه شود، فراگیر باشد که بتواند همه را در خود جای دهد، برای بقای افراد؛ و حسن انجام وظایف صنفی هرکس در آن مجموعه بتواند او را به اهداف برساند. در واقع باید گفت اگر هر چیزی را در جای خودش قرار دهیم کارها بهخوبی انجام خواهد شد.
ضرورت نظم عمومی
حال باید پرسید چرا نظم عمومی ضرورت دارد؟ بینظمی، نابسامانی و هنجارشکنی است و اثر بد آن برای همه خواهد بود. سامان در آنجاست که همه با هم متحد باشند؛ ازاینرو برخی از غربیها مدعی شدند که بشر بعد از کشوقوس زیادی به این نتیجه رسید که به یک قرارداد اجتماعی دست بیابد. قرارداد اجتماعی موجب میشود تا قانون باشد و قانون که باشد نظم عمومی برقرار میشود.
ما علاوه بر نظم حقوقی شاهد یک نظم طبیعی در عالم نیز هستیم. جهان بر نظمی برقرار شده است که بهاصطلاح فلسفی نظم تکوینی است. خالق و آفریدگار عالم با وحدت و احدیت خود مجموعهای را ساخته است که با هم منسجم هستند و همه بر هم اثرگذار و اثرپذیر هستند، در این مجموعه چیزی نمیبینید که خطایی در آن باشد و این نظم تکوینی است.
رابطهی نظم حقوقی و نظم تکوینی
آیا بین دو نظم حقوقی و نظم تکوینی میشود رابطهای یافت؟ ما در اینجا میبینیم که آفریدگار عالم مؤسس نظم است و برای نظام و حیات بشر نظمی را پیشبینی کرده است که ما آن را «دین» مینامیم. این مجموعه میتواند حیات طیبه و سعادت نهایی را برای بشر رقم بزند.
تعبیر دیگر این نظم در قرآن با عنوان «فطرت» است. در قرآن آمده است به دین خدا که همان فطرت است روی کنید که خداوند در انسان طبیعتی گذاشته است که احساس میکند سلامت او در این است که از نظم طبیعی پیروی کند تا به سامان برسد.
رابطهی بین دو نظم حقوقی و نظم تکوینی را از باب تشبیه میتوانیم به دست آوریم که در واقع رابطهی بین حکمت نظری و حکمت عملی است. همهی فلاسفه میدانند فلسفهی نظری یک سلسله بینشها و شناخت از حقیقت عالم (مادی و فوقمادی) است؛ بنابراین علم به این حقایق و دقایق، «چگونه باید بودن» را بالفطره نتیجه میدهد؛ در اینجا اخلاق، مدیریت خانواده، سیاست مدن یا همان مدیریت جامعه زاده میشود.
به عبارتی اگر حکمت نظری نباشد حکمت عملی نیز نخواهد بود؛ بهاینترتیب بایست نتیجه گرفت که نظم عمومی در بحث حقوقی و اجتماعی باید از نظم طبیعی عالم سرچشمه بگیرد.
در اینجا نتیجه گرفته میشود که مخالفت با نظم عمومی در جامعهی انسانی موجب نابسامانیهایی خواهد شد که فساد را به همراه دارد، کمااینکه اگر در نظم تکوینی نیز ناهماهنگی وجود داشت، به طور مثال اگر خدایی دیگر به غیر از ربالعالمین در عالم وجود داشت، نظم عالم به هم میخورد و اگر نظام عالم بر اساس حکمت نبود ما شاهد فساد در عالم بودیم، مگر آن مقدار که بشر با تکنولوژی خود آن را به هم ریخته است، مثل سوراخ کردن لایهی اوزون و غیره.
نظم عمومی و هدایت
ایجاد نظم عمومی در جامعه یک قاعدهی طبیعی نیز هست؛ زیرا اساس نظم تکوینی اقتضا میکند که خداوند به تعبیر قرآن «هدایت» کند. هدایت در اصطلاح عالم به دو گونه تقسیم شده است: «ارائهی طریق»، «ایصال به مطلوب».
خداوند نسبت به غیرانسان ایصال به مطلوب میکند. در تمام موجودات و جانداران عالم -به غیر از انسان- خداوند سیستمی نهاده است که بدون اینکه بخواهند به مقصد میرسند. اما برای انسان ارائهی طریق میکند، همان دینی که برای او فرستاده است. هیچگاه انسانهای عاقل قانونی که از طبیعت ناشی شده است به کناری رها نمیکنند و به قانون خود اعتماد کنند. عاقلانه این است که قانون دین را گرفت و به جلو حرکت کرد.
اقتضای عقل انسان که همان پیغمبر باطنی است حکم میکند که نظم عمومی را رعایت کند و به هر انتظامی که عقلایی است پایبند باشد. مصادیق مخالفت با نظم عمومی در تعبیری که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبههای خود از آن نام میبرد «بدعت و فتنه» است، ایشان میفرماید: فَلاَ تَکُونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ؛ یعنی عَلَم و علمدار فتنه نشوید، این یعنی هر چیزی که خلاف نظم عمومی است، بدین معنی که در قانون و نظم عمومی نوآوریهایی انجام شود و هنجارها شکسته شود که نظم عمومی را بر هم زند. در قرآن نیز خروج از فلسفهی نظری و اعتقاد به توحید، یعنی انکار توحید را کفر مینامد و بیان میشود خروج از نظم عمومی «فسق» است و نتیجهی سوء آن عبارت است از بینظمی در جامعه که از آن میتوان با نام جامعهی بیمار نام برد. جامعهای که در آن نظم برقرار باشد همچون بدنی است که همهی دستگاهها کار خود را بهخوبی انجام میدهند و با یکدیگر متحد و هماهنگ هستند، بهاینترتیب کارها بسامان و خوب پیش میرود.
سید مصطفی محققداماد: کتاب تکوین و امر تشریع ابداع ملاصدرا نیست
همانطور که همه میدانیم در حکمت متعالیه و حتی قبل از آن، اصطلاح کتاب تکوین و کتاب تشریع یا کتاب تدوین مطرح بوده است و ابداع ملاصدرا نیست. در آثار فلسفی قبل از صدرالمتألهین در واقع در آثار ابنسینا و فارابی، کتاب تکوین و کتاب تشریع و تطبیق این دو با هم را به طور مکرر میبینیم، حتی در تعبیر حاجی سبزواری در منظومه، این تطبیق را خیلی شدید داریم و تأکید بر آن دارد.
به نظر من ابداعی که ملاصدرا در حکمت متعالیه دارد و در چند اثر دیگر خود مثل اسفار اربعه و الشواهد الربوبیه، تنها تعبیر را تغییر نداده است، بلکه تفسیر و نگاهی دیگر به موضوع دارد.
اولاً، برخلاف معمول که دین تنها مقرراتی برای بشر تعبیر میشد و خلاصهی دین آن چیزی بوده است که انبیا برای بشر میآوردند، ملاصدرا در آثار خود این تعبیر را توسعه داده است، به طور مثال در جایی میگوید تمام جهان متدین است و تمام جهان دین دارد و از این صریحتر بسیار زیبا تعبیر میکند «جهان مسلمان است»؛ به نظر من این تعبیری تازه است که بیان میکند تمام موجودات و ذرات و گیاهان مسلمان هستند و فرق آنها این است که در مورد آنها عصیان اصلاً راه ندارد، سپس در اینجا میگوید دو امر تکوینی و تشریعی -به جای کتاب- وجود دارد.
مخاطب امر تکوینی جهان است و نظام حاکم بر جهان و بهاصطلاح فلسفه «نظام اتم» و «نظام احسن». نظام احسن تعبیری است که غزالی به کار برد. گاهی اوقات نظام اتم تعبیر میشود و گاهی نظام احسن و آن امر الهی در جهان است و در این باره تعبیر قرآن کریم «سنتالله» است و در تعبیر فلسفی «امر» است و امر در تعبیر ملاصدرا امر تکوینی است که در آن عصیان وجود ندارد.
اما مخاطبان امر تشریعی در تعبیر ملاصدرا جن و انس است که در آنجا عصیان اتفاق میافتد، در واقع اختیار محض وجود دارد. و چقدر زیبا در قرآن آمده است؛ قرآن وقتی به امر تکوینی میرسد، میگوید ناصیهی جهان در دست نظم الهی است و عصیانناپذیر است و جهان را بر صراط مستقیم هدایت میکند.
اما وقتی به بشر در سورهی اسرا میرسد، تعبیر همین کلمه تغییر میکند: صراط مستقیم این است و از آن متابعت کنید، به راه راست بروید و خطا نروید؛ در اینجا دیگر پیشنهاد است و قهر و جبر در کار نیست.
در تعبیر ملاصدرا دربارهی بشر داریم که او آزاد است ولی سعادتش این است که در صراط مستقیم که خدا برای جهان منظور کرده و داخل مقررات خود قرار داده، حرکت کند، اما دارای اختیار است و تعبیر میکند که اطاعتش به الهام مَلَک است و عصیانش به وسوسهی شیطان.
استقرار نظم فلسفهی شریعت
حال چرا اینگونه تعبیر شده است؟ در عرفان ملاصدرا خداوند دارای دو اسم است، «الهادی» و «المُزِل»؛ این تعبیر چنان آمیخته به درک شهودی عرفان، قرآن و حدیث است که در حدیثی شیعی آمده که «قَلْبُ المُؤمِنِ بَیْنَ اِصْبَعَیْنِ مِنْ اَصابِعِ الرَّحمنِ»؛ این تعبیر حدیث شریف چند نقل دارد که یک نقل آن در اهلسنت است و همچنین نقلی که فیض کاشانی از اهلبیت آورده است.
بههرحال تعبیر ملاصدرا این است که سعادت و غایت کمال بشر این است، نظامی که نظام مقررات بشری است و منطبق با نظام اتم و احسن است، اگر از این صراط برود و این مقررات را رعایت کند به کمال نهایی میرسد.
نظر شما