فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: همایش بزرگداشت ملاصدرا به مناسب سالروز وی پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت به همت بنیاد حکمت اسلامی صدرا در این مرکز برگزار شد. در این همایش با عنوان «نظم عمومی» چهرههای ماندگار فلسفه کسانی چون «غلامرضا اعوانی»، «غلامحسین ابراهیمیدینانی»، «رضا داوریاردکانی»، «سیدمصطفی محققداماد»، «کریم مجتهدی»، «سیدمحمد خامنهای» و دیگران به ارائه سخنان خود پرداختند که پیشتر آمده است. در ادامه سخنان «حسن بلخاری» استاد فلسفه هنر دانشگاه تهران میآید.
حسن بلخاری: در اندیشهی یونانی و اسلامی، هندسه عین نظم است
موضوع سخنرانی امروز من نسبت بین فلسفه و هندسه است و اتفاقاً ادامهی سخنان دکتر مجتهدی است. رویکرد من به نسبت بین فلسفه و هندسه صرفاً این نیست که هندسه در تقسیمات نظری حکمت یونانی از اقسام فلسفهی وسطی محسوب میشود، همانطور که فرمودند در قرن هشتم و نهم در غرب مجدد روی آن تأکید میشود.
میدانید در تقسیمات یونانی نسبت میان هندسه و فلسفه، نسبت جزء و کل است، به عبارتی همان ۴ دانشی که استاد عنوان کردند (حساب، هندسه، موسیقی و نجوم) جزو فلسفهی وسطی محسوب میشوند.
بحث امروز من بر این مبنا قرار دارد که در فلسفه حیث ظرف ظهور وجود است و از این زاویه میخواهم نسبت فلسفه و هندسه و سپس نظم را مورد بررسی قرار دهم.
میدانید در اندیشهی یونانی و اسلامی، هندسه عین نظم است (از این زاویه قصد نگرش دارم). در فلسفههای مختلف نسبت میان فلسفه و هندسه -یا تحقق وجود در ساختار هندسه- مورد تأکید است؛ به طور مثال شما شکل مقدس فیثاغورثیان را ببینید که بدان سوگند میخورند؛ تتراکتیس (Tetraktys)، یک مثلث است که هر ضلع آن ۴ نقطه دارد و در رأس نقطهی وحدت و هرچه هستی بهسوی پستی میآید بر سطح و حجم افزوده میشوند، نهایت در قاعده، ۴ نقطه یکدیگر را مشایعت میکنند. تتراکتیس که جلب نقاط ۱، ۲، ۳ و ۴ به شدت علیه دکای یونانی که بدان سوگند خوردند و مقدسترین عدد بود، این سیر رقص به قاعدهی مثلث میسازد که نظام هستی بر بنیاد آن قرار گرفته است. فراموش نکنیم دو مثلث طلایی عظیم تیمائوس افلاطون را که چون دمیورژ قصد ظهور کاسموس از کائوس را دارد، نظم را از آشفتگی دارد با دو مثلث عالم را شکل میدهد: مثلث متساویالساقین و مثلث متوازیالاضلاع.
در فلسفهی هندسه ظرف ظهور وجود است. میخواهم بگویم این قصه، قصهی متواتری در جهان اندیشه است.
میدانید تعبیر یک شمشیر دولبه است، هم افقها را میگشاید و هم درعینحال عقل را به ذلت میکشد، مگر تأویلی که بر بنیاد خرد آن هم خرد ناب باشد. لطماتی که اسماعیلیان بر پیکر اندیشه در این تمدن فرود آورد غیرقابل جبران است، ولی درعینحال عظمتهایش نیز در گشودن افقها ملموس است.
از یونانیان گفتم، از شرق هم بگویم، اوپانیشادها و اصطلاح بلند مایا (hūmāyā) و ماتر و مادَر و مادِر؛ و اینکه «مادَر» بنا بر صفت قابلی، پذیرای اسم خداوند است، نسبتی که آقا و امهات در عرفان ابنعربی دارد.
«ماتر» و «مایا» اصطلاحی سانسکریت است، ریشهی هر دو «ما» است. در سانسکریت «ما» یعنی اندازه و درعینحال ماتر یعنی وضع تحقق یعنی امر قابل. از تجلیات برهمن، برهمن نیرگوناست. یکی از ساحتهای برهمن، برهمن نیرگوناست، برهمنی که به سر توصیف میشود، این برهمن تبدیل به برهمن ساگونا میشود و تجلی پیدا میکند، ظرف تحقق «ماتر» است و ماتر یعنی اندازه یعنی هندسه.
مایا از یک سو تخیل خداست؛ خدا چون تخیل میکند ظرف پذیرش تخیل او ماتر است یعنی هندسه؛ و در قرآن «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ». به اصول کافی رجوع کنید، تفسیری که علیبنموسیالرضا از «قَدَر» در جواب سؤال یونس بنعبدالرحمان دارد، سپس خود حضرت از یونسبنعبدالرحمان سؤال میکند، میدانید منظور چیست؟ یعنی هندسه. و آیات دیگری در قرآن «و َالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْزُونٍ». هندسه ظرف ظهور وجود است، کاملترین تعبیری که میتوان داشت.
کار هندسه ایجاد نظم در حیات انسان
اما نکتهی دوم، بنده اِخوانالصفا را مهم میدانم، در باب این گروه تحقیق و تأمل داشتهام و جایگاه آنها را در اندیشهی اسلامی معظم میشمارم.
حال به «نظم و فلسفه» بپردازم. میدانید امروزه در زبان انگلیسی، هندسه Geometry است؛ ژئو یعنی «زمین»، متر هم یعنی «اندازه». در باب ریشهی این کلمه نیز باید بگویم که در حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ سال قبل، هنگامی که نیل طغیان میکرد تمام ساختارهای هندسی اطراف نیل به هم میریخت، از دیدگاه مصریان این آشفتگی که میتوانست سبب اختلاط مردمان در زمینههای کشاورزی شود، صورت محسوس ظهور آشفتگی آسمان بود، به همین دلیل در ذهن مصریان یک هندسهی معقول بود؛ یعنی هندسهی خدایان و یک هندسهی زمین.
از دیدگاه مصریان ظهور این آشفتگی، این طغیانی که باعث این آشفتگی بود، بازگشت روح آشفتگی یا به قول بینالنهرینها بازگشت تیامات بود. هنگامی که این آشفتگی رخ میداد کار مهندس احیای مجدد نظم عالم بود. مهندس صرفاً تقسیمات را بعد از طغیان نیل به اصل خود باز نمیگرداند، بلکه در قلمرو اندیشهی مصریان یک بار دیگر کاسموس، کیهان -تقریر این معنا را در توحید امام جواد علیهالسلام ببینید که این تبدیل آشفتگی به نظم را حضرت تأیید میکنند- ...
و سپس یونانیان این را تئوریزه کردهاند؛ کار هندسه ایجاد نظم در حیات انسان است و سپس همین معنا را فیثاغورث بهعنوان سوغاتی و هدیه از مصر به یونان میآورد. ظهور تقدس هندسه با فیثاغورثیان نیز در یک صورت در مصر هندسه آموخته و از سوی دیگر در بینالنهرین عدد و حکمت زرتشتی است. هندسه نه تنها ظرف تحقق و ظهور وجود است، بلکه درعینحال عاملی است برای نظمبخشی بر رفتار انسان.
از این سخنان چه نتیجهای میخواهم بگیرم؟ -اخوانالصفا بحثی دارد در رابطه با زنبور عسل- میخواهم از فلسفه و هندسه با الگو قرار دادن طبیعت به نظم عالم و حیات انسان برسم.
اخوانالصفا روی هندسه و عظمت آن، هم محسوس و هم معمولش صحبت میکند. کار هندسهی معمول، انتزاع جرم از شیء است، چون جسم و جرم از شیء منتزع شود حقیقت معنا ظاهر میشود. آنان میگویند کار هندسه زدون و پیرایش جرمانیت و جسمانیت ماده از شیء است تا حقیقت تجویدی شیء ظاهر شود. بهاینترتیب سراغ کندوی زنبور عسل میرود؛ چرا کندو ششضلعی است؟ بحثی در اینجا دارند که میگویند ششضلعی است زیرا کاملترین شکل است و اگر ششضلعی در کنار هم قرار بگیرد فضای پِرت در اصطلاح معماری نداریم. این عدم فضای پِرت استواری تولید میکند و مهمتر چنان منافذ را میبندد که اجازهی ظهور هوا و آب را نمیدهد که عسل متعفن شود. و صحبت میکند که این یک اکوسیستم خدایی است و لاجرم این باید برای انسان باشد. انسان باید به طبیعت بنگرد و از این نظم حاکم در آن الگویی بسازد، این نظم طبیعی معلم رفتارساز و منظم انسانها میشود.
نظر شما