فرهنگ امروز/ اسماعیل نوشاد:[1]
1. غربزدگی
داستان شرقیان از سنت بریده در نوع خود غمنامهایست؛ آنها از آیین اجدادی در پی هوس آزادی و عشق جدا شدهاند، ولی بیاربابی را دوام نمیآورند، پیوسته از «ایسمی» به «ایسمی» دیگر درمیغلتند و هر بار ارباب را اشتباه گرفته و تنها دربهدری و رنج نصیب آنها میشود. آخر ایسمهای فلسفی از «تئوریا» آمدهاند، آنها برای پرستش ساخته نشدهاند ولی این آوارگان با میل و تعصبی شدید آنها را میپرستند؛ به همین دلیل است که اینان را بهدرستی «غربزده» نام نهادهاند. روزی این مکتب، روزی آن مکتب، روزی این فیلسوف و روز دیگر آن فیلسوف نقش خدا را برای اینان بازی میکند. دقیقاً به همین دلیل سنت نظری یا تئوریک در شرق هرگز پا نگرفت، چراکه روشنفکران در فلسفهها و مکتبهای شرقی به دنبال یک کیش میگشتند، آنها باور نداشتند که مارکس یا هایدگر ممکن است اشتباه کنند. «مگر میشود خدایان اشتباه کنند؟» همه پیامدهای اشتباه این نظریهپردازان به گردن پیروان «منحرف» آنها انداخته میشد. مگر میشود از فلسفۀ مارکس انساندوست به گولاک برسیم؟! مگر میشود هایدگر با این شعاع بلند اندیشه که «بر تارک هستی میدرخشد» به پشتیبانی از نازیها برخیزد؟!
هر متفکر جدیدی به محض بروز ترجمۀ آثارش در جوامع شرقی، عدهای «رسول» پیدا میکند که برای تودۀ مردم بیانات این خدایان نورسیده را شرح میدهند. کانت و هگل و مارکس و هایدگر در پندارۀ اینان درست بهمانند خدایان المپنشین هستند که به دلیل تعالی مقامشان نیاز به رسولانی دارند تا صدای آنها را به گوش خلق برسانند. عجیب نیست که ورود مارکس به زبان فارسی به پروژههایی مانند «تشیع علوی علیه تشیع صفوی» بینجامد، یا به همین ترتیب ورود هایدگر به پروژههای عجیب آخرالزمانی منجر شود. روشنفکرانی که بهگونهای متناقض در حال گسترش این فِرَق نوظهور بودند، بیشتر ژست پولس قدیس به خود گرفته بودند تا اینکه چیزی شبیه یک تئوریسین باشند. این متعصبان آواره طبقهای از ایدئولوگهای سرسخت را از مسکو گرفته تا پکن، از تهران تا قاهره و... پدید آوردند. مردم و حکومتهای میزبان این ایدئولوگها، درست بهمانند یک بیگانه با آنها برخورد کردهاند، نه به خاطر اینکه آنها اندیشۀ فلسفی یا نظری را وارد جامعه کردهاند، بلکه به این دلیل که آنها فرقهها و کیشهای جدیدی خلق کردهاند؛ زدن آنها، کشتن آنها و راندن آنها هیچ جرمی ندارد، آنها همان «هوموساکری» هستند که در هیچ قانونی هیچ حقوقی ندارند.
بههرصورت این جریانات نه یک راه بلکه یک چاه عمیق در جلوی پای تفکر است، این چاهها گور اندیشۀ نظری هستند. اینکه در جوامع میزبان این طبقه مورد ستم قرار گرفتهاند نباید این حقیقت را پنهان کند که آنها به دنبال تفکر نیستند، بلکه به دنبال یک کیش جدیدند تا در مقابل آن تعظیم کنند. روشنفکری در شرق مسیر ویژۀ خود را رفت و طبیعی بود که اقوامی که هزاران سال به تقلید خو کردهاند اولین تجربههای فکریشان چیزی شبیه کیشهای نوظهور از کار درآید. شکست این جریان از همان ابتدا قطعی بود و بدبختانه اینکه این شکست به پای تفکر نوشته شد.
2. کشکول فرهنگی
دومین مشکل به پیشینۀ تاریخی ما بازمیگردد. تاریخ و فرهنگ ایران در واقع تاریخ و فرهنگ خاورمیانه است. به قول یکی از مستشرقین، «خاورمیانه یعنی ایران». تاریخ پربار، مشکلات پیچیده نیز به همراه دارد. فوکو میگفت «خوشبخت آن ملتی که تاریخ ندارد!» البته این گزاره ناسازگون است. مللی که تاریخ ندارند بهراحتی با تغییرات کنار میآیند، ولی درعینحال تنها آن ملتی میتواند مصدر تغییرات بزرگ در تاریخ جهانی باشد که خود در تاریخ باشد.
بههرصورت ما ملتی تاریخمندیم، ولی تاریخ ما یک مشکل بزرگ دارد: چندهزار سال تاریخ در پشت سر ما بهمانند یک تودۀ بیشکل بر روی هم ریخته است بدون هیچ صورتبندی خاصی. لفظ کشکول برای توصیف این وضعیت مناسب است. تاریخ ما بدون هیچ استخوانبندی عقلانی چونان یک کشکول بزرگ است. دست تقدیر هر بار بهصورت اتفاقی دست در کیسه میکند و بخت قومی را چون حوالتی بیربط به گردن ما میاندازد، بدون آنکه این بخت را دقیقاً خواسته باشیم، درست مثل کشکول شیخ بهایی که از هر دری بیهیچ دلیلی سخن میگوید. کشکول چیزی به نام مدیریت اسناد و بایگانی ندارد، هیچ امری از رده خارج نمیشود، هیچ مفصلبندی یا طبقهبندیای وجود ندارد، هر چیزی که خوار آید روزی به کار میآید و...
راهحل این مشکل را ما عقلانیت تاریخی میدانیم. چرا مثلاً خدایان یونان باستان نمیتوانند از پیشاتاریخ اروپاییان بیرون بجهند و خدایی را در قرن بیستویکم از سر بگیرند؟ پاسخ این پرسش دو کلمه است: عقلانیت تاریخی. کاری که هگل با فرهنگ غرب کرده همین است. به دلیل مفصلبندی خاصی که هگل بر روی تاریخ غرب انجام داده است، دیگر موجودات و ماهیتهایی که به دوران گذشته تعلق دارند، نمیتوانند بیمقدمه معادلات را به هم بریزند، دیگر یک ساحره نمیتواند از قرونوسطی بیرون بجهد و بهیکباره در عرصۀ فرهنگی اروپا قدرتنمایی کند. «چرا؟» چون عقلانیت تاریخی حوزۀ نفوذ او را مشخص کرده است، او حق عدول از محدودهاش را ندارد. اما در فرهنگی از جنس فرهنگ ما چه؟ دقیقاً برعکس! هر اتفاقی ممکن است بیفتد، هر موجودی ممکن است در هر لحظه از این کشکول بیرون بجهد و تمام معادلات را به هم بریزد. آیا این مشکل به تاریخ ما بازمیگردد یا به نحوۀ خوانش ما از تاریخ؟ بیگمان به نحوۀ خوانش ما از تاریخ. تاریخ ما سرشار از تغییرات معنادار و جهانی است.
بهعنوانمثال، زرتشت مسیر اقوام ایرانی را از تقدیر اقوام هند و ایرانی توسط تقویم «اخلاق» برای اولین بار در تاریخ بشری جدا کرد. آیا این یک اتفاق تاریخی نیست؟ آیا این کار ایدئولوژیک زرتشت تمام تاریخ تمدن را دگرگون نکرد؟ مطمئناً کار زرتشت جهانی بود و ارزش این عمل را از افلاطون تا نیچه دریافتند. خدایان بلهوس اسطورهای از یک زمان به بعد تنها در صورتی خدا هستند که بر طبق الگوی «نیک» عمل کنند وگرنه از سپاهیان اهریمنند؛ این امر یعنی تقریر اخلاقیات برای اولین بار در تاریخ جهانی. از این رویدادها باز هم در تاریخ ایران موجود است، لیکن اکنون قصد ورود به این مباحث را نداریم. مقصود این است که تاریخ ما یک صفحۀ ابدی و ازلی ثابت نیست بلکه یک تاریخ واقعنگر و عقلگراست، اما خودآگاهی به این عقلانیت تاریخی وجود ندارد. خودآگاهی تاریخی بهمثابه عقلانیت تاریخی، با مفصلبندی تاریخ به آن شکل داده و در راستای یک غایت مقطعی یا دائمی تجهیزش میکند. این آمادگی تئوریک تاریخی به اندیشۀ قومی نوعی چابکی میبخشد. ولی بدون این شروط حیاتی، تاریخ کشکولی چون باری سنگین همه را فلج کرده و بهناچار تن به بختی میدهیم که مرگ و زندگی ما تنها برایش دو روی یک سکهاند. انجام و تقریر این خودآگاهی کار اندیشمندانی است که از پس روشنفکران شکستخوردۀ بند قبل میآیند.
3. جامعۀ کوتاهمدت
برخی جامعهشناسان ایرانی مانند کاتوزیان، جامعۀ ایرانی را یک جامعۀ کوتاهمدت یا کلنگی میدانند: جامعهای که فاقد حافظۀ تاریخی است و هرازچندگاهی این عمارت «کلنگی» بدون هیچ انباشت تجربی فرومیریزد و عمارتی نو ساخته میشود. انباشت اقتصادی و فرهنگی در این جامعه امکان ندارد، بنابراین طبقات و شاکلۀ مدنی بادوام تشکیل نمیگردد. این جامعه حافظۀ تاریخی ندارد و ممکن است برحسب تصادف انباشتی مقطعی در حوزههای مادی و معنوی داشته باشیم، ولی این وضعیت دوامی ندارد و بهزودی ویران میگردد. گویی دولتها نیز این وضعیت را میفهمند؛ حکامی که روی کار میآیند به جای آبادانی و پیشرفت کشور، بیشتر در پی نفع شخصی خود میباشند چونکه میدانند این وضعیت گذراست و دمی است که باید غنیمت شمرده شود. جریان پیوسته از روی یک الگوی ازلی و مرده از صفر شروع میشود و پس از مدتی به صفر میانجامد! این تفسیر از وضعیت اجتماعی ایران تا حدود زیادی با واقعیت میخواند، اما دلیل آن چیست؟ چرا اجتماع ما کوتاهمدت است؟
به نظر نگارنده دلیل این وضعیت بیشتر از آنکه حاصل تأثیر عوامل زیربنایی مانند بحران آب (که مورد نظر برخی جامعهشناسان است) باشد، به وجه نرمافزاری و گفتمانی برمیگردد. تاریخ ما با وجه کشکولی و بینظمش چونان مردهریگی عظیم بر رویمان افتاده است؛ هیچکس را توانای آن نیست تا از این بختک خلاص شود، هیچ اندیشهای نمیتواند بر این تودۀ عظیم و بیشکل سیطره یابد. باری به اندازۀ ازلیت بر سینۀ ما سنگینی میکند، هر اندیشمندی که قصد غلبه بر آن را میکند به مالیخولیا گرفتار میشود. این «بوف کور» سرهای بریدۀ بسیاری را در دالانهای تودرتویش پنهان کرده است. غالب اندیشمندان ایرانی به وجه ادبی و شاعرانه با این تاریخ روبهرو شدهاند و همین امر به رازآلودگی و عمق آن افزوده است. طبیعی است که وقتی چنین باری عظیم وجود داشته باشد کسی به فکر تمامیت اندیشه و فرهنگ ایرانی نمیافتد و هرکس میآید تا در این «صحنۀ ازلی» عمارتی موقت بسازد و برود و آن را به دیگری سپارد. ما در وجه گفتمانی و تئوریک نیاز به امارتی در حد تمامیت تاریخ و فرهنگ ایرانی داریم؛ یعنی همان مسئلهای که در بند قبل مطرح کردیم. باید خودآگاهی تاریخی ما توسط عقل در روایتی پیوسته خود را نشان دهد و در این صورت است که میتوان از این بیدوامی خلاص شد. تاریخ ایران از پیشاتاریخ اسطورهای تا اخلاق زرتشتی، از اخلاق زرتشتی تا امپراتوریهای چندملیتی و طبقات اجتماعی باستان و... همه و همه موادی تاریخی را تشکیل میدهند که بایستی توسط لوگوسی عقلانی بررسی و تجزیه و سپس بازتولید شوند. در این صورت است که فرهنگ ما میتواند با پشتوانۀ پیشینهای لجستیک یا به [هم] پیوسته بر روی پای خود بایستد و این بار بادوام و منسجم باشد.
[1] دانشجوی دکترای فلسفه (esmail.snoshad137@gmail.com)
نظرات مخاطبان 0 10
۱۳۹۶-۰۴-۱۹ ۱۱:۵۹... 0 0
۱۳۹۶-۰۴-۱۹ ۱۲:۲۴... 0 0
۱۳۹۶-۰۴-۲۰ ۰۱:۳۱محمدعلی 0 0
۱۳۹۶-۰۴-۲۱ ۰۸:۳۴ 0 0
۱۳۹۶-۰۴-۲۷ ۱۴:۱۰امین 0 0
۱۳۹۶-۰۴-۲۷ ۱۴:۵۶محمدعلی 0 1
۱۳۹۶-۰۴-۳۰ ۱۱:۲۱ارتا 0 0
۱۳۹۶-۰۵-۱۲ ۲۳:۵۰ 0 0
۱۳۹۶-۰۵-۱۸ ۰۳:۲۳نجم الدین سورآبادی 0 0
۱۳۹۶-۰۵-۲۳ ۰۹:۳۳ 0 8