شناسهٔ خبر: 11081 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

کتاب «فلسفه سیاسی و مفروضات سنجش ناشده» منتشر شد

کتاب «فلسفه سیاسی و مفروضات سنجش ناشده (پژوهشی در فلسفه سیاسی فارابی)» اثر دکتر رضا اکبری نوری با مقدمه دکتر حاتم قادری در روزهای اخیر وارد بازار کتاب شد.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از مهر؛ کتاب "فلسفه سیاسی و مفروضات سنجش ناشده (پژوهشی در فلسفه سیاسی فارابی)"، اثر دکتر رضا اکبری نوری با مقدمه دکتر حاتم قادری در روزهای اخیر وارد بازار کتاب شد. این کتاب در ۳۲۵ صفحه، در شمارگان ۲۰۰۰ نسخه با جلد شومیز به قیمت ۱۸۰۰۰۰ ریال توسط انتشارات دانشگاه آزاد تهران جنوب منتشر شده است.

با توجه به تمرکز مطالعاتی و پژوهشی دکتر اکبری در حوزه اندیشه سیاسی، مقالاتی از وی درباره  اندیشه و فلسفه سیاسی فارابی، ارسطو، طالبوف و سلفی ها در نشریات معتبر منتشر شده است. کتاب پیش رو از جمله آخرین آثار دبیر علمی کمیته اندیشه سیاسی انجمن علوم سیاسی ایران است.

طرح مسأله

در ارتباط با اندیشه سیاسی فارابی تاکنون تحقیقات بسیار زیادی صورت گرفته است. این تحقیقات همواره نتایج مشابهی را در بر نداشته و بعضا شارحین فارابی نسبت به شرح آراء وی در مفردات و در برشمردن اندیشه های سیاسی وی در کلیات تحت عنوان فلسفه سیاسی دارای وفاق نیستند تا جایی که در دو سر طیف کسانی را شاهد هستیم که فارابی را به عنوان فیلسوف سیاسی به رسمیت شناخته اند و در سر دیگر طیف کسانی که فارابی را در مقام یک فیلسوف سیاسی نمی بینند. این در حالی است که کمتر محققی با انجام مأموریتی صرفا از این دست آراء فارابی را مورد مطالعه قرار داده است. به این معنا پیش از هر گونه داوری در این خصوص ضرورت دارد تا با مأموریتی این چنین آراء و آثار فارابی مورد تتبع و تحقیق قرار گیرد. همزمان توجه داشته باشیم که در قاموس کلاسیک چه چیزی را می توانیم فلسفه سیاسی بخوانیم و چه چیزی را نمی توانیم و این نمی شود مگر این که آراء فارابی را در این قاموس مورد توجه قرار دهیم. در این زمینه مهم ترین کاری که باید انجام شود این است که با مطالعه آراء فارابی نسبتی را که بین آراء فلسفی وی و آراء سیاسی اش برقرار است به دست آوریم.

اين فكر كه چه نسبتي بين آراء فلسفي يك فيلسوف و ديگر آراء وي برقرار است همواره جزء مسائلي بوده است كه ذهن محققين را به خود مشغول داشته است. زمينه‌اي نيز كه باعث شده تا موضوع اين کتاب انتخاب گردد دقيقا همين دغدغه بوده است. ليكن اين‌بار با هدف و ماموريتي كه نقطه مورد نظر خود را فلسفه سياسي اسلامي به طور اعم و فلسفه سياسي فارابي به طور اخص قرار داده است. در اين رابطه سبك و سياق فارابي در برقراري  نسبت بين آراء نظري و آراء سياسي است كه محل پرسش است و همين سبك و سياق است كه مورد مطالعه قرار گرفته و تلاش شده است تا بر اساس اين سياق كه فارابي بر اساس آن عمل نموده است، نشان داده شود كه فارابي چگونه نسبت بين فلسفه‌نظري و سياسي را برقرار ساخته است، لذا در اين کتاب دو كار صورت گرفته است: در درجه اول تلاش شده تا نسبت فلسفه سياسي با فلسفه‌نظري نشان داده شود و در  درجه دوم تاثيري را كه اين نسبت در فلسفه سياسي فارابي به جا گذاشته است مشخص نماييم. براي نشان دادن اين موضوع تمركز بر آراء فارابي قرار گرفته است و در درجه دوم تلاش شده تا متناسب با بحث، آراء شارحين فارابي و محققان فلسفه و فلسفه سياسي اسلامي مورد توجه قرار گيرد كه در خلال کتاب نحوه استفاده از اين آثار را خواهيم ديد. قطعا در انجام اين مهم دشواري‌هايي وجود داشت كه با تلاش و همكاري اساتيد و دوستان انديشمند تا حد زيادي برطرف گرديد.

فلسفه‌سياسي كلاسيك همواره تحت تأثير دستگاه جهان‌شناسانه و فلسفه‌نظري فلاسفه‌اش قرار داشته و فلاسفه سياسي بسته به اين‌كه جهان را چگونه فهم و درك كرده‌اند، آن را در فلسفه‌سياسي خويش انعكاس داده‌اند. لذا اين‌كه نظام جهان چگونه بنا شده است، چگونه اداره مي‌شود، اجزاي آن چيست، غايت و مقصد آن كجاست و سوالاتي از اين دست،‌ همگي سوالاتي هستند كه پاسخ آنها،‌ فلسفه‌سياسي يك فيلسوف را نيز تحت تأثير خود قرار مي‌دهد. ليكن آنچه كه در اين کتاب حائز اهميت است، نه خود اين انعكاس، بلكه نحوه انعكاس مفروضات و گزاره‌هاي مندرج در دستگاه جهان‌شناسانه و فلسفه‌نظري فارابي، در اندیشه ‌سياسي اوست. اين موضوع (نحوه انتقال گزاره‌ها و مفروضات مندرج در دستگاه جهان‌شناسانه و فلسفه‌نظري فيلسوف به فلسفه‌سياسي) است كه اعتبار اين انتقال و انعكاس را از يك سو و استحكام و انسجام دستگاه فلسفه‌سياسي را از سوي ديگر پديد خواهد آورد. همچنين ارتباط گزاره‌ها را با يكديگر، با كلي، با عينيت و با زمان حفظ خواهد كرد و مشخص مي‌كند كه ميزان گشودگي يا عدم گشودگي يك فيلسوف به تاريخ (گذشته،‌ حال و آينده) چگونه است، فلسفه‌سياسي او تا چه حد تحت تأثير فلسفه محض وي قرار دارد تا چه حد تحت تأثير عينيات تاريخي و تا چه حد از اعتقادات از پيش فرض گرفته شده وي و يا مفروضات اوست.

ميزان و نحوه اين ارتباط‌ها يكي از دلايلي مي‌تواند باشد كه به افزايش يا كاهش سازگاري دروني و بيروني آثار و دقت و وضوح و سنجيدگي آراء و آثار مي‌انجامد. از سوي ديگر ميزان وابستگي گزاره‌ها و مصاديق و يا احكام به كار گرفته شده در فلسفه‌ سياسي تعيين كننده ميزان وابستگي يا عدم وابستگي گزاره‌ها به احكام و به هر يك از موارد عنوان شده مي‌باشد. تا حدي كه به عنوان مثال چنان‌ چه گزاره‌ها ريشه در مفروضات و فرض‌ها داشته باشند ممكن است نياز به سنجش مجدد آنها و يا نياز‌مندي آنها را به علوم برهاني كاهش دهد و احتمالا يكي را در ديگري مستحيل سازد. به اين معنا سازگاري يا عدم سازگاري اجزاي متن با هم و با بيرون از خود و با زمينه‌هاي مرتبط، ريشه در نياز به سنجش و يا عدم نياز به سنجش گزاره‌ها و مفروضات دارد. هم‌چنين باقي ماندن آثار و آراء را در كليات و يا رسيدن به جزئيات رقم را مي‌زند، البته اين موضوع را تا حد زيادي روش كار و اهداف مورد نظر انديشمند تعيين مي‌كند. انديشمند است كه با تعيين همه اين موارد محتواي آراء خود را سامان مي‌دهد. فارابي نيز به عنوان يك فيلسوف يا فيلسوف‌ سياسي كلاسيك از اين امر مستثني نيست. لذا اندیشه و فلسفه سياسي‌اش را بايد در نسبت با فلسفه‌نظري مورد مطالعه قرار داد.

بنابراین مسأله حائز اهميت نه فقط اين نسبت بلكه چگونگي برقراري اين نسبت و هم‌چنين ميزان و عمقتأثيرگذاري فلسفه‌نظري بر فلسفه‌سياسي است. لذا در اين کتابدر راستاي سوال و فرض، درصدد هستیم تا نشان دهيم كه نسبت بين اندیشه ‌سياسي و فلسفه‌نظري در انديشه فارابي، نه فقط حاكي از يك نسبت ساده و شناخته شده، بلكه تبعيت اولي از دومي است. به گونه‌اي كه شاكله فلسفه‌ سياسي فارابي را در مبادی، غایات و اجزاء، تحت تأثير خود قرار داده است.

بر همين مبنا فرض کتاب حاضر این است که نسبت فلسفه‌سياسي فارابي را با فلسفه‌ نظري‌ وی مي‌توان در وضعيت‌هايي چون رابطه "تناظري" و "تبعيت"يکی از دیگری توضيح داد، به گونه‌اي كه مبنا و معيار صحت و درستي در فلسفه‌ سياسي فارابي را بايد در صحت و درستي اين انطباق جستجو كرد. به همين دليل چنان‌چه تصويري كه از نظام مدني ارائه مي‌كنيم منطبق بر صورت بزرگ‌تر آن (خلقت) باشد، نظام مدنيِ طرح انداخته شده از درستي و صحت برخوردار است، يعني اهداف، غايات، سعادات و مابقي شرايط كه براي نظام مدينه ترسيم مي‌كنيم بايد با مابه ازاء آن در نظام خلقت هماهنگ باشد.

جهت تحقق اين امر به عنوان مباني نظري، آنچنان‌ كه در فصل مربوط به مباني نظري و روش به آن پرداخته خواهد شد، استدلال آنالوژيك يا قياسي را به كار خواهيم گرفت و تلاش خواهيم كرد تا نشان دهيم كه فارابي چگونه از طريق استدلال قياسي (تمثيلي) از فلسفه‌ نظري به ترسيم مدينه و اجزاء آن و هم‌چنين غايات و مبادي مربوط به آن رسيده است. به اين معنا فارابي با مبنا قرار دادن جهان كبير كه بخش حائز اهميت فلسفه‌نظري و مابعدالطبيعه در اندیشه وی محسوب می‌شود و ابتناء به الاهيات، به شيوه قياسي، جهان صغير در معناي عام آن و انسان و مدينه را در معناي خاص آن استنباط و ترسيم نموده است.

با توجه به نکات فوق مدعای ما این است که فلسفه سیاسی فارابی تبیین قیاسی یا آنالوژیکی جایگاه سیاست در کیهان است. به این معنا کاری که فارابی در رابطه با سیاست انجام داده است ترسیم جایگاه سیاست در کیهان و تعیین نسبت آن با کیهان است، به گونه ای که می توان در ارائه تعریف از چیستی فلسفه سیاسی فارابی اذعان کنیم که فلسفه سیاسی فارابی همانا "کیهان شناسی سیاست" است. این موضوع را نیز تلاش کرده ایم تا با نسبت سنجی فلسفه نظری و آراء سیاسی وی ارائه نمائیم. این نسبت سنجی با ابتناء به چگونگی بهره برداری فارابی از گزاره های مندرج در فلسفه نظری و انتقال آن ها به فلسفه سیاسی پی گیری و کاوش کرده ایم. در این تلاش در پی این بوده ایم تا نشان دهیم که چگونه این تاثیر باعث شکل یابی فلسفه سیاسی در کلیات و در جزئیات به تبع فلسفه نظری بوده است.

اصطلاح "کیهان شناسی سیاست" به این معنا به کار گرفته شده است تا نشان دهیم که فارابی در آراء سیاسی خود که ما از آن تحت عنوان فلسفه سیاسی یاد می کنیم به عرصه مدنی ورود پیدا نکرده است و پرسشهای وی بیش از اینکه پرسشهای مدنی باشد هم چنان پرسشهای عقلی است و به تناسب آن، موضوع، پرسش و پاسخهای ارائه شده توسط وی نیز موضوعات عقلی و پاسخهای عقلی است که در راستای نظم کیهانی مورد نظر وی قرار دارند، لذا فارابی آراء سیاسی خود را نه در راستای موضوعات مدنی بلکه همچنان در راستای موضوعات کیهان شناسانه پدید آورده است و این موضوع، آراء سیاسی وی را به گونه ای سامان داده است تا بیش از اینکه فلسفیدن پیرامون سیاست باشد مبدل به کوششی کرده است که نتیجه آن تبیین جایگاه سیاست در کیهان است با فرضهای عقلی، موضوعات عقلی و پاسخهای عقلی که تماما ریشه در فلسفه نظری و بافت کیهان شناسانه وی دارند و بیش از اینکه با مدینه به عنوان عنصری انضمامی در ارتباط باشند با کیهان به عنوان عنصری انتزاعی در ارتباط است. بنابراین عبور از فلسفه نظری به فلسفه سیاسی یا مدنی را دشوار ساخته است. با توجه به نکات عنوان شده در تلاش خواهیم بود تا با ابتناء به نسبت سنجی بین آراء سیاسی و فلسفه نظری فارابی ضمن نشان دادن این نسبت چگونگی عبور فارابی از فلسفه نظری به فلسفه سیاسی را نشان دهیم.

نظر شما