شناسهٔ خبر: 15309 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

کریم مجتهدی: «رستاخیز» تولستوی را به فیلسوف تاریخ بدل کرد

چهره ماندگار فلسفه ایران و عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: تولستوی در کتاب «رستاخیز» با انسجام خاصی که رعایت کرده تبدیل به یک فیلسوف تاریخ شده است هر چند اگر این اثر در کنار «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» شاهکار نباشد!

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از فارس؛ همایش آراء و افکار تولستوی عصر دیروز (۹ اردیبهشت) با حضور ولادیمیر تولستوی، نوه نویسنده مجرب روسی، کریم مجتهدی، رضا داوری اردکانی، چهره‌های ماندگار فلسفه ایران، ابوذر ابراهیمی‌ترکمان، رایزن سابق ایران در روسیه و رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و جمعی از ادبیات دوستان ایران در شهر کتاب مرکزی برگزار شد.

کریم مجتهدی با ابراز خوشحالی از صمیمت و صراحت کلام ولادیمیر تولستوی گفت: من معلم فلسفه هستم اما تصمیم ندارم در این جلسه از فلسفه بگویم به جز چند نکته کوتاه از کانت و شوپنهاور در انتهای کلامم!

وی با اشاره به سه رمان برجسته تولستوی با عنوان «جنگ و صلح»، «آنا کارنینا» و «رستاخیز» توضیح داد: منابع مورد مطالعه من بیشتر غربی و فرانسوی است اساتید فرانسوی از جمله آندره ژید می‌گویند که کتاب رستاخیز تولستوی اثر موفقی نیست ولی بهرحال این اثر در کنار دو کتاب دیگر شاهکار به حساب نمی‌آید اما این کتاب یک امتیاز نسبت به دیگر آثار دارد و آن انسجام‌اش است تولستوی در این اثر تبدیل به فیلسوف تاریخ شده است.

مجتهدی در ادامه افزود: ناپلئون بناپارت در سال ۱۸۱۲ به روسیه حمله کرد و تولستوی در سال ۱۸۲۸ متولد شد بنابراین برای نگارش کتابش به سال‌های پیش سفر کرد و آنچه راجع به لشگرکشی ناپلئون در کتاب آورده کاملاً مستند است. کتاب رستاخیز در عصر خودش جامعه را بررسی کرده و محل استناد است.

وی درباره داستان رمان رستاخیز توضیح داد: این کتاب راجع به زنی است که توسط عامل بدبختی خودش در دادگاه محاکمه می‌شود به این معنا که مجرم واقعی به محاکمه مجرم غیرواقعی می‌پردازد مطابق یادداشت‌های زن تولستوی چنین جریانی راجع به خود تولستوی بوده چرا که وی در دوره جوانی با یک زن خدمتکار ارتباط داشته و بعد این زن به سرنوشت بدی دچار می‌شود، بنابراین می‌توان این طور نتیجه گرفت که عذاب وجدان نویسنده عامل نگارش این اثر شده است.

مجتهدی با تأکید بر اینکه رمان با توصیف زیبایی از بهار آغاز شده و به تاریکی زندان فرو می‌رود، افزود: این داستان وضعیت روسیه را در یک دوره زمانی شرح می‌دهد نویسنده به گروه‌های مختلف روسیه تزاری سرک می‌کشد و حتی با چند کلمه کوتاه به صراحت ترسیمی از شخصیت‌ها را به دست خواننده می‌دهد بنابراین جنبه‌های تظاهر، فرهنگ متظاهر و ادبیات و شعر سطحی در جامعه آن روز را به تصویر می‌کشد.

وی با بیان اینکه تولستوی را یک مسیحی اصیل می‌بیند حتی اگر مخالف کلیسای ارتدوکس باشد، افزود: وی در خیلی بخش‌های کتاب‌اش می‌گوید که به مسیحیت خیانت شده و این نوع مسیحیت که شامل کلیسا است را قبول ندارد چرا که ارتدوکس‌ها را خائنان به تعلیمات مسیحی به شمار می‌آورد.

مجتهدی در پایان صحبت‌هایش درباره کانت و شوپنهاور گفت: اخلاق برای کانت ضرورت درونی دارد نه خارجی. همچنین به اعتقاد من شوپنهاور می‌تواند مورد توجه تولستوی باشد او تفکر و «فکر می‌کنم» دکارت را تابعی از اراده می‌داند. البته اسم هگل هم یک بار توسط یکی از شخصیت‌ها در این اثر آمده است.

نظر شما