شناسهٔ خبر: 26978 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

«چند متر مکعب عشق» و داستان نادیده «زندگی»

«چند متر مکعب عشق» فیلم روی پرده این روزهای سینمای ایران است. این فیلم در مسیر تاریخ رسانه‌ای شدن مهاجرین افغانستانی در ایران گام بزرگی است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ محمدرضا آزادی یادداشتی در خصوص فیلم «چند متر مکعب عشق» نوشت. او در این یادداشت آورده است:

 

۱. تصویر رسانه‌ای افغانستانی‌های ساکن ایران در اکثر موارد نادرست است. یا درگیر توهمات ذهن سازنده مبنی بر خلافکار بودن همه شان دارد و یا نمایش فاجعه آمیز و وحشتناک بدبختی و فلاکت که حتی یک روز خوش هم ندارند. در این میان البته مواردی انگشت شمار مانند «باران» مجید مجیدی و یا «خاک و مرجان» و  یا نمونه جالب‌توجه  «حیران» از استثنائات این قاعده بودند و وجهی دیگر از مهاجرین را نشانمان دادند. وجهی انسانی و کاملا عادی از زندگی  مانند هر خانواده دیگر. تصورات ذهنی مردم و رفتارشان با این افراد هم متاثر از این تصویر است. با این مقدمه به نظرم اگر فیلمی بتواند در تصحیح این دید و اصلاحش قدمی بردارد یقینا کمک بزرگی به مهاجرین کرده و قابل تقدیر است. «چند متر مکعب عشق» آخرین و یکی از بهترین فیلمهایی است که به اصلاح دید ناروای مردم کمک می‌کند و در این مسیر حرکت می‌کند.

۲ . «چندمترمکعب عشق» روایت عشق پسری ایرانی و دختری افغانستانی است که دستخوش روال پیچیده و بعضا سختگیرانه محیط و اجتماع خود می شود . قبول این ازدواج و کنار آمدن با این اتفاق برای پدر دختر و البته بزرگتر از آن برای جامعه ایران ( که پدر دختر هم در فیلم ابرازش می‌کند) مشکل است و شاید نتوانند با آن کنار بیایند. جامعه‌ای که حتی به کوچکترین تفاوتهای قومیتی هم‌وطنانش هم رحم نمی‌کند و اقوام مختلف را دستخوش اهانت و تمسخر می‌کند. عبدالسلام پدر دختر که روزگاری در افغانستان فرد بزرگ و صاحب منصبی بوده حالا در کارگاهی در حومه شهر مشغول جمع آوری آهن است و سخت کار می کند . تلخی زندگی در ایران را چشیده و به همین علت مانع ازدواج دخترش ( که خیلی هم دوستش دارد ) با مردی ایرانی‌ست.

۳ .خجالتمان می‌دهد این فیلم. وادارمان می‌کند از شرم در صندلی هایمان فرو برویم. تصویری نشانمان می‌دهد از مهاجرین که تا قبل از این فیلم با آن آشنا نبودیم. افرادی که سرشار از محبت هستد و زندگی سالم و خوشی دارند. اما عبدالسلامشان زخمی از ما چشیده که غرورش را خرد کرده و اینجا بودن را برایش سخت می‌کند . سکانس دعوت از صابر برای شرکت در جشن شادکام و جمله طلایی « تو از خودمانی » به صابر نمونه خوبی برای نشان دادن جوانمردی و خلق این مردمان است. صحنه‌هایی مانند آمدن مهمان از افغانستان و صحنه جشن هم نقش خوبی در نمایش « زندگی عادی » ایفا می‌کند. درست مانند هر آدم دیگری.

مخالفت پدر دختر در اصل کاملا هم به جاست و به او حق می‌دهیم که نخواهد دختر عزیزش در این کشور بماند و سختی بکشد همانطور که خودش رنجی مدام را تحمل کرده و تاب آورده . به واقع همین مخالفت و ممانعت از ازدواج هم ریشه در رفتار نامناسب خود ما دارد و عبدالسلام بیراه نمی‌گوید .

۴ .فیلم زندگی چند خانواده افغان را هم نمایش می‌دهد. مردانی که در روزها در همان کارگاه کار می‌کنند و شبها باز در همان کارگاه در کنار خانواده‌شان هستند. مناسبات، برخوردها، مهمان‌نوازی‌ها و مواردی از این دست با خرده‌داستانهایی که به آنها می‌پردازد روایت می شود . تصویر این خانواده‌ها دقیق است و در یک کلام فقط با تعبیر «زندگی» توصیف می‌شود . گرچه درگیر رنج و سختی از کار سخت یا حضور در غربت هستند اما در کنار غم ، شادی و خوشی و در کنار هم بودنشان ، صمیمیتشان را به تصویر می کشد.

۵ .کارگردانی جمشید محمودی برگ برنده کار است. کادرها و قاب‌بندی‌هایی درست و اثرگذار، دکوپاژ دقیق و رنگ و لعاب سکانس های چشم نواز حکایت از دقت کارگردانی کاربلد در بطن کار دارد. کشمکش و تعلیق داستان و همراهی ما با فیلم تا آخرین لحظه و اثرگذاری عمیق و وحشتناک انتها هم از مهارت محمودی در مقام نویسنده حکایت دارد . صحنه های رفتار محبت آمیز پدر دختر برای نمایش شخصیت مهربان عبدالسلام و یا دیدار مرونا و صابر که کاملا استعداد سانتی مانتال و تصنعی شدن دارد ولی به هیچ طرف نمی لغزد نمونه هایی از روایت درست قصه است. محمودی کارگردانی است که به فیلم بعدی‌اش امیدوارمان کرده است.

نظر شما