شناسهٔ خبر: 33413 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

«غلامرضا اعوانی» در نوزدهمین همایش بزرگداشت حکیم صدرا؛ (۵)

فقدان حکمت در جهان معاصر و گسستگی نظم

غلامرضا اعوانی نظم «عمومی»، «جهانی» و «الهی» در حکمت با هم پیوستگی دارند؛ در جهان امروز به علت فقدان حکمت ارتباط این سه نظم گسسته شده است، اما نمی‎توان گفت نظمی نیست، بلکه تا حدی که وجود دارد نظام این‌جهانی است و نظم الهی نیست. در حکمت متعالیه، فهم و ایجاد نظم اجتماع بدون توجه عمیق به نظم وجود امکان‎پذیر نخواهد بود و همین‌طور این دو بدون پیوند با نظم الهی ممکن نیستند.

 

فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: همایش بزرگداشت ملاصدرا به مناسب سالروز وی، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت‌ماه در بنیاد حکمت اسلامی صدرا برگزار شد. موضوع همایش با عنوان «نظم عمومی» بود که هریک از بزرگان حوزه‌ی فلسفه به ارائه‌ی دیدگاه‎های خود پرداختند. پیش‎تر سخنان «سید محمد خامنه‎ای»، «غلامحسین ابراهیمیدینانی»، «رضا داوریاردکانی»، «سید مصطفی محققداماد» و «کریم مجتهدی» آمد. در ادامه سخنرانی «غلامرضا اعوانی» یکی از چهره‎های فلسفه‌ی اسلامی را با عنوان «نظم اجتماعی، نظم جهانی، نظم الهی» می‎خوانید.

 

غلامرضا اعوانی: در جهان امروز ارتباط نظم عمومی، جهانی و الهی از هم گسسته شده است

موضوع صحبت امروز من در مورد ۳ نظم «عمومی»، «جهانی» و «الهی» است و اینکه این ۳ نظم در حکمت با یکدیگر پیوستگی دارند و در چیزی که حکمت نیست گسسته می‎شوند. در جهان امروز ارتباط این ۳ نظم گسسته شده است، اما نمی‎توان گفت نظمی نیست، بلکه تا حدی که وجود دارد نظام این‌جهانی است و نظم الهی نیست.

در حکمت متعالیه، فهم و ایجاد نظم اجتماع بدون توجه عمیق به نظم وجود یا نظم جهانی امکانپذیر نیست و همین‌طور این دو بدون پیوند با نظم الهی ممکن نخواهند بود. این امری است که نه تنها در حکمت متعالیه صدرا بلکه در تمام حکمت‎های گذشته ازاین‌حیث که حکمت هستند، مخصوصاً در حکمت‎های باستان و در حکمت‎های شرق -درحالی‌که ما از حکمت‎های شرق غفلت داریم- وجود دارند. بنده در بسیاری از حکمت‎های شرقی تفحص کردم و به این نتیجه رسیدم، حکمت‎هایی که در هند و چین هستند با نظام تکوین و نظام تشریع همسویند.

 

نظم خود فلسفه است

اما در تعریف نظم آمده است که خود فلسفه است؛ آن‌طور که ملاصدرا در تعریف فلسفه به‌عنوان نظم عالم آورده است، او می‎گوید اگر نظم الهی در ما به وجود آید این امر حاصل می‎شود، البته این موضوع احتیاج به تحلیل دارد.

اولاً، فلسفه ادراک نظام وجود است چنان‎که هست و آن را برای ما تبیین می‎کند.

دوماً، تبیین نظام وجود چنان‎که هست به معرفت حقایق اشیا ارتباط دارد نه پدیدارها؛ یعنی امکان ندارد شما معنای حقیقی نظم عالم را درک کنید بدون معرفت حقایق اشیا و آن هم نه آن‌طور که بر ما پدیدار می‎شوند بلکه چنان‎که هستند. این نظام وجود صرفاً پدیداری نیست، آن‌طور که کانت می‎گوید که مقولات ذهنی ما این اصل را پدید آورده است، خیر، ذهنی نیست بلکه عینی و ابژکتیو است. پی بردن به نظام هستی یا نظام عالم امری عقلی است، خیال و حس قادر به ادراک نیست.

اما نظم یک معنای عمیق‎تری دارد که امروز به‌طورکلی مغفول مانده است، حتی در حکمت‎هایی که ما امروزه می‎خوانیم به این معنا توجه نمی‎شود و باید به آن دقت بیشتری مبذول شود، اینکه وقتی می‎گوییم نظام معقول است دارای دو معنی است؛ یکی اینکه عقل ما آن را ادراک می‎کند، اما معنای مهم‎تر که امروز کمتر مورد توجه قرار می‎گیرد این است که مصدر آن عقل است؛ یعنی عقل وجودی عقل اول، عالم عقل، چیزی که در فلسفه‌ی امروز وجود ندارد ولی در حکمت‎های قدیم وجود داشته است.

در واقع هم عقل انسانی می‎تواند این نظام را کشف کند، هم مبدأ این نظام عقل -عقل خداوند- است. بنابراین عقل انسانی است که قدرت درک این حقایق را دارد و عقل الهی است که آن‎ها را به وجود آورده است؛ این نکته در جهان‎بینی‎های امروز وجود ندارد.

این نظم هم در عالم کبیر است و هم در عالم صغیر؛ زیرا مبدأ هر دو یکی است؛ در حکمت ملاصدرا همه به یک اصل الهی برمی‎گردد.

و انسان بر عالم افضلیت دارد بااینکه در عالم است؛ زیرا انسان است که این نظام را درک می‎کند و در واقع تمام نظام در انسان تحقق پیدا می‎کند و این انسان است که قدرت درک این عالم و نظم آن را دارد.

 

نظم از نگاه حکما

اما این مسئله که گفتم ارتباط حکمت تکوینی و حکمت تشریعی و نیز ارتباط آن با حکمت الهی تقریباً در تمام حکمتها هست، اما گم‌شده‎ی جهان امروز است، در غرب امروز این مسئله وجود ندارد و در این رابطه به چند مسئله اشاره می‎کنم.

اولاً، یونانیان به عالم cosmos می‎گفتند که به معنای نظم در مقابل chaos یعنی توده‎ی آشفته است و از عالم توده‎ی آشفته نظم به وجود آمد؛ اما چگونه این امر پدید آمده است؟ هریک از حکما بیانی دارند، چیزی که دکتر داوری به‌خوبی به آن اشاره کردند.

مرحوم فردید از هاویه (جهنم یعنی جایی که هیچ نظمی در آن ندارد) نام می‎برد که chaos پدید آمده است. از نظر هراکلیتوس علت نظم و عقد جهانی، لوگوس است، لوگوس در واقع خداوند است؛ زیرا همه‌چیز از لوگوس پدیدار شده است و همه‌چیز ظهور لوگوس است، به همین جهت پیروان او از موجودات به لوگو تعبیر می‎کردند؛ یعنی عقل و به‌اصطلاح لوگوس به معنای قانون است، قانون کلی.

امروز در همه جا ما با قانون سروکار داریم، قانون را از لحاظ وجودشناسی تبیین نکردیم، چرا قانون است؟ زیرا قانون بر تمام وجود ما حاکم است، دیدن و شنیدن من تابع قانون است. همه می‎دانیم که یک قانون کلی در همه جا هست و استثناپذیر هم نیست، این به مسئله‌ی عقل در نزد حکما برمی‎گردد. بنابراین لوگوس قانون کلی است که در همه چیز جریان دارد و به معنای نظم جهانی، نطق و عقل است و سپس به تعبیر هراکلیتوس انسان این لوگوس را ادراک می‎کند.

 

همایش صدرا

 

هدایت تکوینی و تشریعی از نگاه فیلسوفان و علما

از نظر افلاطون نیز تمام عالم دارای نظم است و این نظم به مُثُل الهی برمی‎گردد؛ پس منشأ عالم مُثُل است.

از نظر ارسطو هم خدا عقل است، یعنی با تعقل و علم خودش عالم را ایجاد کرده است؛ پس عقل الهی و علم الهی منشأ جهان است.

از نظر ابن‎عربی همین‌طور است، عالم ظهور اسماء الهی است؛ در واقع حقایق اشیا در علم ظهور دارند و تجلی عینی، نفس رحمانی دارند.

و اما مولانا این نکته را در چند بیت بسیار زیبا بیان کرده است:

خلق را چون آب دان صاف و زلال

اندر آن تابان صفات ذوالجلال

علمشان و عدلشان و لطفشان

چون ستاره‌ی چرخ در آب روان

پادشاهان مظهر شاهی حق

فاضلان مرآت آگاهی حق

قرنها بگذشت و این قرن نویست

ماه آن ماهست آب آن آب نیست

عدل آن عدلست و فضل آن فضل هم

لیک مستبدل شد آن قرن و امم

قرنها بر قرنها رفت ای همام

وین معانی برقرار و بر دوام

آن مبدل شد درین جو چند بار

عکس ماه و عکس اختر برقرار

پس بنایش نیست بر آب روان

بلک بر اقطار عرض آسمان

این صفتها چون نجوم معنویست

دانک بر چرخ معانی مستویست

خوب‌رویان آینه‎ی خوبی او

عشق ایشان عکس مطلوبی او

هم به اصل خود رود این خد و خال

دایماً در آب کی ماند خیال

جمله تصویرات عکس آب جوست

چون بمالی چشم خود خود جمله اوست

 

همچنین ارتباط تکوینی و ارتباط تشریعی آفاقی و انفسی در قرآن خیلی دقیق آمده است؛ وقتی فرعون از موسی می‎پرسد خدایت کیست، موسی خداوند را این‌طور بیان میکند: «قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى». رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ خَلْقَهُ هدایت تکوینی، ثُمَّ هَدى هدایت تشریعی است.

یکی از فیلسوفان معروف به نام کارل یاسپرس نظریه‎ای دارد که باید به آن توجه زیادی کنیم، او می‎گوید ما عصری داریم که عصر حکمت‎های الهی است، عصر محوری که در آن همه‎ی ادیان الهی به وجود آمد، همه‎ی آن‎ها اصل تکوین و تشریع را در خود دارند.

 

الگوی برقراری نظم

ذکر این نکته نیز لازم است؛ کسانی که در عهد باستان می‎خواستند فضیلت را بر همه‎ی عالم حکمفرما کنند اول کشورهای خود را نظم می‎بخشیدند؛ یعنی در ابتدا باید امور کشور را اصلاح کرد.

برای برقراری نظم بر کشور خویش، نخست این نظم باید در خانواده‎ها حکمفرما شود. خانواده برزخ بین جامعه و فرد است. در غرب علت فروپاشی این است که خانواده جایی ندارد. شما می‎دانید در حکمت‎های ما، تدبیر منزل یک‌ششم حکمت است؛ بنابراین نظام هستی باید در خانواده محقق می‎شد. برای سامان دادن به خانواده باید شخصیت و هویت فردی خود را به لحاظ معنوی پرورش می‎دادند و برای پرورش معنوی نخست قلب‎ها باید اصلاح می‎شدند.

برای اصلاح قلب‎های خود نیز نخست باید همه‌ی افکار و آرای خود را خالص و بی‎غل‌وغش می‎ساختند، به همین ترتیب برای خالص کردن افکار خود دانش خود را تا حد امکان بسط می‎دادند. بسط دانش تا سرحد امکان تنها با تحقیق عمیق درباره‌ی اشیا امکان دارد؛ یعنی به علم حقایق اشیا می‌رسد. علم به حقایق اشیا چنان‎که هست، با حکمت به نظم می‎رسد.

 

ملاصدرا و نظم

ملاصدرا بسیار درباره‌ی نظم گفته و به تفصیل نیز بیان کرده است؛ مثلاً در جایی می‎گوید این نظم حاصل علم الهی است. اینکه عالم حاصل علم و حکمت الهی است ما غفلت داریم، مجموع عالم حاصل عقل است. چرا عالم نظم و وحدت دارد؟ این وحدت از کجا می‎آید؟ عالم حاصل عقل است. وقتی می‎گویید عقل، یعنی مجموع عالم و همه‌چیز از نقص به کمال می‎رود.

و اینکه به هر تقدیر آیات قرآنی نیز هریک یک وجه مسئله را بیان می‎کند و در نهایت اینکه بشر به قدر طاقت خود از راه حکمت به این نظم الهی می‎رسد.

و اینکه این عالم، عالم قَدَر است، در عالم قضا همه‎ی این نظم یک‌جا وجود دارد، اما در عالم ماده این نظم تدریجی است و اگر به این موضوعات توجه شود، می‎فهمیم که همه‌چیز یک مبنای الهی دارد. 

نظر شما