شناسهٔ خبر: 33871 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

روشنفکران، مانع معرفی واقعیت غرب در ایران شدند/ سازمان علیه دانش

ابراهیم فیاض معتقد است؛ جریان روشنفکری برای سال‌های طولانی ایران را از نظر فکری عقب نگه داشته‌ است. جریان روشنفکری ایران هرگز اجازه نداده‌ است که غرب واقعی به اندیشمندان ایران معرفی گردد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی است از دکتر ابراهیم فیاض که در هفتمین شماره نشریه عصر اندیشه منتشر شده است. ابراهیم فیاض، نویسنده و نظریه‌پرداز، دارای دکترای فرهنگ و ارتباطات از دانشگاه امام صادق و استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. «سیاست، دین و فرهنگ»، «تعامل دین، فرهنگ و ارتباطات»، «مردم‌شناسی دینی توسعه در ایران»، «مردم‌شناسی تاریخی شناختی علم در ایران»، «مردم‌شناسی دینی توسعه در ایران» و «گفتارهایی در زمانه‌شناسی» از جمله تألیفات او است

کتاب‌های زرد، دانشگاه‌های فئودال و ارتجاع روشنفکری

مساله عدم تحول در علوم انسانی، در یک بُعد، از وجه معرفت‌شناسی قابل تأمل است. از این منظر باید به تحول در علوم انسانی احساس نیاز شود تا امکان اقدام در این حوزه فراهم گردد. این تحول به‌معنی تحول در کل ساختار سیاستگذاری می‌باشد، زیرا علوم انسانی در ایران با سیاستگذاری کلان، حتی برای آینده، هم‌معنی است. به‌گمان من، در شرایط کنونی نسبت به تحول در علوم انسانی احساس نیاز وجود ندارد.

ایران از نفت برخوردار است و نفت، همه چیز را جبران می‌کند. این تفکر مانع ایجاد احساس نیاز به سیاستگذاری کلان و بلندمدت و نتیجتاً مانع ایجاد اراده برای تحول در علوم انسانی شده است. در اثر همین طرز فکر، متأسفانه رشد در ایران به‌صورت فرمیک (شکلی) صورت می‌گیرد و ایران هنوز نتوانسته‌ است به یک الگوی پیشرفت و توسعه کلان برسد. ‌همین رویکرد تحول در علوم انسانی را به یک امر تشریفاتی تبدیل کرده است؛ بدین معنی که از آن تنها یک اسم وجود دارد و دارای مفهومی عمیقی نیست.

نمونه این فکر را در مقیاس کوچکتر می‌توان در برگزاری نمایشگاه کتاب دید. نمایشگاه کتاب از ابتدا تا کنون، همواره ماهیتی تشریفاتی داشته است، زیرا اصولاً در ایران نیازی به کتاب وجود ندارد. سرانه مطالعه در ایران بسیار پایین است و بازدید از نمایشگاه کتاب برای بسیاری از افراد حکم یک تفریح را دارد.

روشنفکران و کشیش‌ها: وارثان قرون وسطی

به این وضعیت باید مسأله وجود یک جریان «روشنفکری سطحی» که تنها اسمی از روشنفکری را یدک می‌کشد، افزود. این جریان برای سال‌های طولانی ایران را از نظر فکری عقب نگه داشته‌ است. روشنفکران تنها یک «صورت» از غرب را به ایرانیان نشان داده‌اند؛ یک صفحه تزئینی و یک نقاشی رومانتیک از غرب. جریان روشنفکری ایران هرگز اجازه نداده‌ است که غرب واقعی به اندیشمندان ایران معرفی گردد. این جریان تنها بخشی از آثار بسیار ابتدایی غرب را ترجمه نمود و آثار اصلی غرب هرگز ترجمه نشد.

به‌همین دلیل، آنچه که اکنون در اختیار داریم تنها کتاب‌های زرد حوزه علوم انسانی است. این دقیقاً همان کاری بود که کشیش‌های کلیسا در قرون وسط انجام دادند. کشیش‌ها در آن دوران معتقد بودند که کتاب مقدس باید به زبان لاتین باشد تا کسی نتواند آن را بخواند و کشیش‌ها هرچه را که می‌‌خواهند، از کتاب مقدس بیان کنند. آن‌ها مطالبی را انتخاب می‌کردند که هم‌راستا با منافع مادی شخصی و تضمین آینده بود. جریان روشنفکری در ایران نیز دقیقاً به‌همین روش عمل نمود.

این جریان حاضر نشد متون غربی را به‌طور کامل ترجمه کند، زیرا در صورت ترجمه کامل متون اصلی غربی، واسطه‌گری خود را از دست می‌داد. آن‌ها ایران را در یک جهالت قرون وسطایی نسبت به غرب واقعی نگه داشتند. در حقیقت، این رسالت آن‌ها بود که ایران را در این جهالت فرو ببرند، البته رسالت‌ آن‌ها با اهداف خود غربی‌ها بی‌ارتباط نیست. تمام روشنفکران با سفارت‌خانه‌های غربی مراوده و تعامل داشته‌اند. غرب هرگز نخواست که خود را به‌طور کامل به اندیشمندان ایران بشناساند و از خود یک صورت مهندسی شده نشان داده‌ است؛ صورتی که با منافع غرب سازگاری دارد.

این عوامل، یعنی شبه‌روشنفکرانی که به‌صورت گزینشی متون غربی را ترجمه می‌کنند و خودِ غرب که تنها یک صورت ویترینی از خود نشان می‌دهد، با یکدیگر یک اجماع مرکب تشکیل داده‌اند که مانع از فهم صحیح ما از علوم انسانی و جهان امروز شده است و سیاستگذاری‌های ما را عقب‌مانده و تحقیری نگه ‌می‌دارد. چنین سیاستگذاری‌هایی در دولت «اکبر هاشمی رفسنجانی»، «سیدمحمد خاتمی»، «محمود احمدی‌نژاد» و «حسن روحانی» ادامه داشته است. مواجهه جامعه با شکست در فرآیند پیشرفت، رسیدن به بن‌بست و ظهور افسردگی ریشه در همین جریان دارد.

علوم انسانی در غرب از ابتدا همواره با دین همراه بود؛ در حقیقت، علوم انسانی غربی از دین شروع شده است. «مارکس وبر» در کتاب «مقدمه‌ای بر معرفت‌شناسی» می‌گوید: «علوم انسانی یعنی علوم فرهنگی که مهمترین عنصر علوم فرهنگی نیز دین است.» بنابراین نمی‌توان علوم انسانی را بدون دین در نظر گرفت. علوم انسانی در غرب نه‌تنها هرگز از دین جدا نبود، بلکه از دین شروع شده است، اما جریان روشنفکری ایران یا به‌دلیل کمبود دانش و یا با هدف خاص، از ابتدا یک مبنای غیردینی برای علوم انسانی در نظر گرفت. بر این اساس، جریان روشنفکری ایران دشمن روشنگری و علوم انسانی بوده است. این جریان نه‌تنها در مورد علوم انسانی دروغ می‌گوید، بلکه با آن دشمنی نیز دارد.

دانشگاه‌های فئودال: سازمان علیه دانش

متأسفانه در دانشگاه‌های ایران سازمان بر دانش تسلط دارد و سازمان‌گرایی با شدتی زیاد در جریان است. به‌دلیل تکیه بر درآمدهای نفتی، دانشگاه‌ها در حال حاضر به‌صورت فئودالیسم قرون وسطایی توسط دولت سازمان‌دهی می‌شوند. پول نفت به دانشگاه‌ها تزریق می‌شود و ساختار به‌صورت بالا به پایین طراحی می‌گردد. حاکمیت سازمان بر دانش باعث شکل‌گیری یک قالب فئودالی در دانشگاه‌ها شده است. در فئودالیسم، تنها رکود وجود دارد؛ بدین معنا که یک سازمان رکودی در بُعد معرفتی بر آن حاکم است.

محافظه‌کاری تنها خروجی چنین سازمانی است و خلاقیت، نوآوری، نواندیشی و نهضت‌های نرم‌افزاری در آن وجود ندارد. به‌همین دلیل، تمام تلاش‌ها برای برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی در دانشگاه‌های ایران خود به خود با شکست مواجه می‌شود. دانش در این ساختار به‌شدت تقلیلی است، زیرا سازمان حاکمیت دارد و دانشگاه تنها به سمت ترجمه‌گرایی مبتذل حرکت می‌کند. حتی آثار اصلی در این ساختار ترجمه نمی‌شوند، زیرا مبنای طراحی بر اساس تولید نیست، بلکه بر اساس مصرف پایه‌ریزی گردیده است.

فئودالیسم نیز چنین ساختاری دارد. در سازمان فئودالی، پول از بالا به سازمان تزریق می‌شود و توزیع این پول بر محور اخلاق نیست، بلکه کاملاً فرد- محور است. به همین دلیل، در حال حاضر مخارج دانشگاه به‌هیچ عنوان ضروری نیست. به‌عنوان مثال، هزینه زیادی صرف برگزاری سمینارها و همایش‌هایی می‌شود که تنها با هدف خودنمایی روسای دانشگاه و وزیران برنامه‌ریزی شده‌اند. این نشان‌دهنده وجود یک فاجعه در کشور است. سازمان فئودالی نه‌تنها خلاقیت را در دانشگاه‌ها نابود می‌کند، بلکه این نهاد را به گذشته باز می‌گرداند.

جوامع فئودالی همیشه حس افراطی بازگشت به سنت‌های قبلی دارند و هرگز رو به جلو حرکت نمی‌کنند. این جامعه به آینده چشم ندوخته است. دانشگاه‌های ایران نیز در اثر این وضعیت در حال بازگشت به گذشته هستند؛ بازگشت به ده‌‌ها سال پیش از انقلاب اسلامی. نوستالژی‌های آن دوره در ذهن عده‌ای در حال احیاست. این نشان‌دهنده سیطره سازمان فئودالی در دانشگاه‌های ایران است. تا زمانی‌که در دانشگاه سازمان بر دانش حاکمیت دارد، خلاقیت و نوآوری وجود نخواهد داشت، بلکه رخوت، سستی، رکود و بازگشت به‌عقب دیده خواهد شد.

در اثر این شرایط، دانشجویانی که قصد فعالیت قدرتمندانه در عرصه علم دارند، مجبور به خروج از ایران می‌شوند. حتی اگر محققی قصد انجام تحقیقات قوی در زمینه علوم اسلامی داشته باشد، باید به کشورهای دیگر سفر کند. به‌عنوان مثال، مقایسه بین موضوعات مطرح شده در دانشگاه‌های کانادا در مورد اسلام با موضوعات مطروحه در دانشگاه‌های ایران، نشان‌دهنده تفاوت زیاد عمق مباحث است. متأسفانه در ایران به‌قدری رکود وجود دارد که به ترجمه آثار مستشرقین پرداخته می‌شود. در بسیاری از موارد فعالیت تحقیقی یک استاد جوان، یک دانشجوی جوان دوره دکترا یا حتی یک دانشجوی کارشناسی ارشد توسط یک استاد برتر دانشگاه تهران ترجمه می‌گردد. این نشانه بیچارگی، بازگشت به‌عقب و رکود شدید است.

همیشه دولت‌ها بر حمایت از دانشکده‌های فنی و پزشکی تأکید داشته‌اند، زیرا فعالیت‌ آن‌ها خروجی عینی دارد. تمام دولت‌ها، از ابتدا تا کنون، به‌دنبال استفاده از تکنولوژی‌هایی هستند که دانشگاه‌ها به‌صورت تقریبی از کشورهای دیگر وارد کرده و به مرحله تولید می‌رسانند. در حالی‌که این تکنولوژی‌ها با هزینه‌های مضاعف به مصرف دولت می‌رسد. به‌عنوان مثال، ساختن یک سد در ایران چندین برابر بیشتر از ساختن همان سد در کشوری که تکنولوژی ساخت سد از آن وارد شده است، هزینه‌ ‌دارد.

بر این اساس، تکنولوژی‌هایی که در حال حاضر در دانشگاه‌های ایران تولید می‌شود، صنعتی و اقتصادی نیست. این به ورشکستگی کشور می‌انجامد؛ یعنی اتفاقی که برای شوروی رخ داد. در شوروی ماشین وجود نداشت، اما بیشترین تعداد موشک‌های فضاپیما در آن تولید می‌شد.

در ایران به‌جای تولید تکنولوژی با کمترین قیمت و بیشترین سود، فناوری با بیشترین قیمت و کمترین سود به تولید می‌رسد. اگر ایران نتواند فناوری را به‌شکل به‌صرفه و اقتصادی تولید کند، خود به خود دچار ورشکستگی اقتصادی و فروپاشی از درون خواهد شد. رشته‌های مختلف علوم انسانی مانند اقتصاد، فلسفه تکنولوژی و... می‌توانند مانع از این اتفاق شده و تولید فناوری و تکنولوژی را با صرفه اقتصادی همراه کنند. اگر علوم انسانی وجود نداشته باشد، علوم فنی نیز دچار ورشکستگی خواهند شد. به‌عنوان مثال، ایران باید تکنولوژی‌های دفاعی خود را با یک مکانیسم اقتصادی به تولید انبوه و با صرفه اقتصادی برساند تا سود آن به جامعه تزریق شده و زمینه را برای تولید تکنولوژی‌های دفاعی پیشرفته مهیا کند.

رسیدن به این هدف، وظیفه رشته اقتصاد است. اگر رشته اقتصاد وجود نداشته باشد، تکنولوژی باعث ورشکستگی و رکود علمی بیشتر خواهد شد. متأسفانه در حال حاضر این اتفاق تا حدودی رخ داده است. به‌عنوان مثال، در ساخت یک سد ۵۰ شرکت حضور دارند که وجود دو سوم آن‌ها بیهوده و به‌منظور کسب منافع مالی بوده است که وجود چنین وضعیتی نشانه‌ای از ورشکستگی می‌باشد. تمرکز دولت‌ها بر روی رشته‌های فنی و پزشکی سبب کنار گذاشته شدن علوم انسانی می‌گردد و زمانی‌که علوم انسانی وجود نداشته باشد، علوم فنی و پزشکی به ورشکستگی می‌انجامد.

برای تغییر در شرایط موجود باید علوم انسانی محوریت پیدا کند. راه رسیدن به فناوری و علوم پزشکی از علوم انسانی می‌گذرد. اگر هدف، جهانی‌کردن تمدن اسلامی باشد، باید بر اساس این رویکرد عمل نمود، اما اگر تمدن غربی در محوریت قرار گیرد و اسلام و تمدن اسلامی حاشیه دانسته شود، نتیجه آن‌ چیزی است که در حال حاضر می‌توان دید. در ایران از مشروطه تا کنون این طرز تفکر وجود داشته است و در صورت حفظ این شرایط، رسیدن به ابعاد تمدنی ممکن نخواهد بود.

نظر شما