شناسهٔ خبر: 35407 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص)

نویسنده کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص) شناختی از محیط مورد مطالعه خود ندارد و فقط به صرف شنیده‌ها و تحلیل شخصی به ارزیابی و تحقیق پرداخته است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ در بخش قبلی این یادداشت نویسنده تأکید کرد: با وجود این‌که نویسنده کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر (ص) زمان بسیاری صرف نوشتن کتاب کرده است، اشکالات و ایرادهای فراوانی دارد و نقدهای بسیار جدی بر آن وارد است.

اکنون ادامه این مطلب را با هم می خوانیم:

۸. نداشتن شناخت صحیح از محیط مورد مطالعه

اشکال کلی دیگر این است که نویسنده شناختی از محیط مورد مطالعه خود ندارد و فقط به صرف شنیده‌ها و تحلیل شخصی به ارزیابی و تحقیق پرداخته است.

برای نمونه وی در صفحه ۱۷۸ سطرهای ۱۳ تا ۱۷ در مورد وضعیت آب در حجاز نوشته است: در این‌که برخی از آنان استحمام نمی‌کردند و به شست و شوی جسم‌شان نمی‌پرداختند، تردیدی نیست، چراکه کمبود آب، کاملاً بارز و چشمگیر بود. اولین مشخصه سرزمین‌های خشک و لم‌یزرع فقدان و کمبود آب است و آن نقطه نیز از همین‌گونه سرزمین‌ها بود. کمبود آب، آن قدر جدی بود که حتی در مواردی پاسخ‌گوی تشنگی هم نبود. بنابراین، اگر آبی وجود داشت در درجه اول برای پخت و پز و آشامیدن بود.

در خصوص این ادعا باید گفت:

اول: با دقت در همین پنج سطر متوجه می‌شویم که استحمام نکردن برخی از افراد را به کاملاً بارز و چشمگیر بودن کمبود آب در کل شبه جزیره تعمیم داده است.

دوم: شیوه صحیح تحقیق و پژوهش این است که ابتدا وضعیت آب موجود در حجاز را در ۱۵ قرن قبل با استفاده از منابع معتبر تاریخی ذکر کرد و بعد به نتیجه‌گیری پرداخت، آن هم نتیجه‌گیری صحیح و منطقی، نه این‌که ابتدا نتیجه‌گیری جهت‌دار کرد و سپس به ذکر منابع پرداخت.

سوم: واقعیت‌های تاریخی و مستندات ذکرشده در کتاب‌های معتبر گذشتگان، مطالبی صد درصد مخالف با نتیجه‌گیری نویسنده را بیان کرده‌اند. برای نمونه به موارد زیر از کتاب تاریخ عرب قبل از اسلام نوشته دکتر عبدالعزیز سالم، صفحه‌های ۲۵۴-۲۵۳ دقت کنید:

حجاز  به مثابه پلی بود که سرزمین شام و حوزه دریای مدیترانه را به یمن، حبشه، سومالی و سواحل اقیانوس هند مرتبط می‌ساخت. برخورداری از چنین موقعیتی در پدید آمدن شهرهای تجاری حجاز، که به منزله مراکز بازرگانی بر سر راه دریا واقع شده بود، تأثیر بسزایی داشت و نیز در ایجاد بندرهای تجاری نظیر بندر شعیبیه. [ازرقی، اخبار مکه، ج ۱، صفحه ۱۰۱]. لنگرگاه مکه قدیم، پیش از به وجود آمدن بندر جده، و بندر ینبع، [بر] لنگرگاه یثرب که کشتی‌های روم با کالاها و تولیدات هند از این بنادر به حرکت درمی‌آمدند، تأثیر گذاشت. [عبدالعزیز سالم، فصل ۱، مکه: شهر مقرب]

در ادامه این مطلب آمده است: آب در مکه کمیاب بود و مردم از چاه‌هایی که در خارج از حرم قرار داشت آب می‌نوشیدند [یاقوت حموی، ج ۳، صفحه ۲۶۶] و از چاه کرآدم در مفجر و چاه خم که از آنِ بنی‌مخروم بود، آب برمی‌داشتند. [یوسف رزاق‌الله غنیمه، صفحه ۲۵] و آب را به وسیله توشه‌دان و مشک حمل می‌کردند و سپس در صحن کعبه در حوض‌هایی که از پوست ساخته شده بود، می‌ریختند و حاجیان جهت آب برداشتن به آن‌جا می‌آمدند.

ازرقی همچنین از ابن‌عباس نقل می‌کند که چون قریش در نقاط مختلف مکه پراکنده شدند و ساکنان شهر رو به فزونی نهاد، از آن‌جا که آب موجود کم‌تر از حد کفاف بود، تأمین آب مورد نیاز دشوار گردید؛ از این رو، چاه‌های متعددی در مکه حفر گردید. مره بن‌کعب لوی در نزدیکی عرفات چاهی حفر کرد که بدان رم می‌گفتند. (بلاذری، ج ۲، صفحه ۳۵۰)

در صفحه ۲۵۵ کتاب آمده است: چاه‌های بدر و سجله به هاشم بن‌عبدمناف نسبت داده می‌شود. [ازرقی، ج ۲، صفحه ۱۷۴]. عبدشمس بن‌عبدمناف چاه طوی را در بطحاء حفر کرد. (همان، ج ۱، صفحه ۱۵۶ و ج ۲، صفحه ۱۷۶) و بنی‌عبد شمس، چاه ام‌جعلان و چاه علوق را در بالای مکه حفر کردند و بنی‌اسد بن‌عبدالعزی چاه شفیه را کندند [همان، صفحه ۶۵ و صفحه ۱۷۷] و بنی‌عبد الدار بن‌قصی چاه ام أحراد را حفر نمودند.

بنی‌جمع، چاه سنبله را کندند و بنی‌سهم چاه غمر را و بنی‌تیم چاه ثریا را و حویطب بن‌عبدالعزی چاه حویطب را حفر کردند [ابن‌هشام، همان، ج ۱، صفحه ۱۵۸؛ بلاذری، فتوح البلدان] و میمون بن‌حضرمی هم‌پیمان عبدشمس بن‌عبدمناف چاه دیگری حفر کرد و این آخرین چاهی بود که در جاهلیت کنده شد. [ازرقی، همان، صفحه ۶۵ و صفحه ۱۷۹]. عبدالمطلب چاه زمزم را حفر کرد که به سبب قرار گرفتن آن در مجاورت خانه خدا و مسجدالحرام و مزیت آب آن نسبت به آب‌های دیگر و نیز از آن‌جا که زمزم چاه اسماعیل بن‌ابراهیم(ع) بود، چاه‌های دیگر مکه را تحت‌الشعاع قرار داد و آن‌ها را به فراموشی سپرد. [ابن‌هشام، همان؛ ازرقی، همان، ج ۲، صفحه ۳۴ و صفحه ۶۵؛ ج ۱، صفحات ۹ ـ ۵۸]

آب زمزم سنگین بود؛ عبدالمطلب با شیر شتر خود آن را سبک می‌ساخت و در حوضی که در کنار زمزم از پوست ساخته شده بود آب را به عسل می‌آمیخت و کشمش می‌خرید و عصاره آن را با آب زمزم مخلوط نموده و حاجیان را با آن سیراب می‌کرد. عباس بن‌عبدالمطلب، تاکستانی در طائف داشت که محصول کشمش آن را به زمزم می‌آورد و عصاره آن را با آب می‌آمیخت و در ایام حج، حاجیان را از آن سیراب می‌کرد. [ازرقی، همان، ج ۲، صفحه ۶۵]. در فصل‌های پرباران آب زمزم پاکیزه و خوش‌گوار می‌شد؛ زیرا غلظت آن کاهش می‌یافت. [ازرقی، همان، صفحات     ۳ ـ ۴۱]

همچنین، در صفحات ۶ ـ ۲۷۵ کتاب در مورد وضعیت آب در طائف آمده است: آب و هوای طائف معتدل است. مقدسی می‌نویسد که هوای آن شامی و آبش سرد است. [مقدسی، همان، صفحه ۷۹] هوای معتدل طائف، خاک حاصل‌خیز و آب فراوان و گوارای آن سبب گسترش فعالیت‌های کشاورزی در منطقه وسیعی از آن شده است. در میان تولیدات ذراعی طائف، گندم از درجه اول اهمیت برخوردار است. همه شهرهای حجاز، به ویژه مکه، وابسته به گندم طائف هستند.

کاروان‌هایی که از سراه و طائف بازمی‌گشتند، با خود گندم، حبوبات، روغن و عسل به مکه حمل می‌کردند. [ازرقی، اخبار مکه، ج ۲، صفحه ۱۹۳]. همچنین طائف به داشتن انواع مختلف میوه شهرت داشت. از جمله میوه‌هایی که در آن‌جا بیش‌تر به عمل می‌آمد، عبارت بود از: خرما، انواع انگور، موز، انار، انجیر، هلو، به و خربزه. [بلاذری، فتوح البلدان، ج ۱، صفحه ۶۹؛ مقدسی، همان، صفحه ۷۹؛ یاقوت، همان، (ماده طائف)، صفحه ۱۹؛ ابن‌بطوطه، همان، صفحات ۵۴ ـ ۱۳۲)

مقدسی می‌نویسد: «در کوه‌های اطراف طائف تاکستان‌هایی است و انگور آن‌ها چنان شیرین و گوارا است که نظیرش در هیچ شهری یافت نمی‌شود و به مرغوبیت کشمش آن مثل می‌زنند. [مقدسی، همان، صفحه ۷۹]. در وهط طائف، عمروعاص تاک بسیاری داشت که تعداد آن به یک میلیون می‌رسید که بر یک میلیون داربست تکیه داده شده بود. [ابن‌فقیه همدانی، مختصر کتاب البلدان، صفحه ۲۲؛ یاقوت، همان، ج ۵، (ماده وهط)، صفحه ۳۸۶]

شکار در جنگل‌های اطراف طائف و در دامنه کوه غزوان صورت می‌گرفت. علاوه بر استفاده از درختان این جنگل‌ها جهت تهیه هیزم و زغال، و علاوه بر استخراج قطران، این جنگل‌ها شکارگاه بود و شکارچیان گروه‌گروه از مکه به آن‌جا می‌آمدند.

عبدالعزیز سالم در مورد وضعیت آب و هوایی یثرب (مدینه) در صفحات ۳۰۳ ـ ۲۸۶ تاریخ عرب قبل از اسلام نوشته است:

ب) جغرافیای یثرب: موقعیت آب و هوا

شهر یثرب در فاصله ۵۰۰ کیلومتری شمال مکه و در دشتی وسیع و باز، و در زمین شوره‌زار و نمناک و دارای درخت و باغ واقع شده است. (ابراهیم رفعت، مرآه الحرمین، ج ۱، صفحه ۴۰۷)

وادی العقیق از مناطق سرسبز و پرنعمت یثرب است و در حدود ۵/۴ کیلومتری غرب شهر قرار دارد و بنا به قولی فاصله آن‌جا تا شهر حدود ۹ کیلومتر است. عقیق متشکل از چند دره است که بر اثر جریان سیل به وجود آمده‌اند. یکی از آن‌ها عقیق المدینه است که در نتیجه جریان سیل و ایجاد شیار در حرۀ شهر پدید آمده، و آن دره کوچکی است که چاه رومه در آن قرار دارد. (یاقوت، همان، (ماده مدینه یثرب)، صفحه ۸۲). چاه رومه در شمال غربی شهر یثرب و در نزدیکی محل تلاقی سیلاب‌ها، در زمینی سخت و بدون ذراعت واقع شده و از شهر تا آن‌جا یک ساعت راه است. این چاه در جاهلیت در تملک یک یهودی بود.

عثمان بن‌عفان آن را با مال خویش خرید و در زمان پیامبر(ص) به عنوان صدقه در اختیار مسلمانان قرار داد. (ابراهیم رفعت، همان، ج ۱، صفحه ۴۳۰). وادی العقیق از سمت جنوب غربی نیز یثرب را در میان گرفته است، اما از این سو فاصله آن از شهر بسیار است و بعد از قبا و در شمال وادی النقیع واقع شده و جنگل‌های متراکم آن را پوشانده است، اما از طرف غرب تا آن سوی ذی‌الحلیفه، نزدیک چاه‌های علی، امتداد می‌یابد.

در عقیق دو عرصه وجود دارد که عبارت‌اند از: عرصه گیاه و عرصه آب؛ و سه جماء به نام‌های جماء تضارع و جماء ام‌خالد و جماء عاقر که در آن واقع شده است. عرصه، زمین گسترده و فراخی است که بنا و عمارتی در آن نباشد، و جماء فلات هموار  و فاقد کوه و قله است. دو عرصه یادشده از بهترین مناطق شهرند.

... حره واقم که در طرف شرقی یثرب واقع است، از مشهورترین حره‌های سرزمین عرب است و خاک آن از حاصل‌خیزترین مناطق یثرب به شمار می‌آید.

... به طور کلی، هوای یثرب معتدل بود. اعتدال هوا، فراوانی آب، و حاصل‌خیزی خاک زمینه مناسبی را جهت اشتغال ساکنان شهر به امر ذراعت فراهم آورده بود. ذراعت یثرب عمدتاً متکی بر درختان خرما، جو، گندم و انواع میوه‌ها نظیر انگور، انار، موز، لیمو، هندوانه و سبزیجات بود. (احمد ابراهیم شریف، همان، صفحه ۳۵۶ و ادامه آن). بسیاری از مردم یثرب از راه ذراعت، ثروت  زیادی اندوخته بودند. مخیریق یهودی از جمله ساکنان یثرب بود که از طریق ذراعت درختان خرما به ثروت بسیاری دست یافته بود. [ابن‌هشام، همان، ج ۲، صفحه ۱۶۴]

ج) ساکنان یثرب

راویان اخبار برآنند که عمالقه نخستین کسانی بودند که در مدینه به ذراعت پرداخته، درختان خرما در آن‌جا کاشته، خانه‌ها و قلعه‌هایی ساختند. و کشت‌زارانی پدید آورند. آنان فرزندان عملاق بن‌ارفخشذ بن‌سام بن‌نوح بودند.

... یهودیان از همسایگان عرب خویش بیم‌ناک بودند. شاید آن‌ها به این امر وقوف داشتند که روستاهای حاصل‌خیز و مزارع پر از درخت و میوه و دره‌هایی پرآب و چاه‌ها و چشمه‌های متعدد آنان، به زودی توجه عرب‌های بیابان‌نشین را به سوی خود جلب خواهد کرد. از همین رو، به ساختن دژها و قلعه‌های بسیار روی آوردند و پس از آن‌که اوس و خزرج به یثرب آمده، چشم طمع به سیادت و سیطره بر آن‌جا دوختند، تعداد این قلعه‌ها رو به فزونی نهاد.

د) اوضاع اقتصادی

یثرب از حاصل‌خیزترین مناطق حجاز شمرده می‌شد. زمین آن آتش‌فشانی و حاصل‌خیز بود و آب دره‌ها، چاه‌ها، و چشمه‌های آن بسیار بود. منطقه حاصل‌خیزی که از این نوع، بی‌گمان استعداد و قابلیت خاصی برای کشت و زرع داشت. [یعقوبی، کتاب البلدان، صفحه ۳۱۳] و خرمای صیحانی یثرب، مزیت بیش‌تری نسبت به خرماهای دیگر داشت. (یاقوت، همان، (مادۀ مدینه یثرب)، صفحه ۸۷). جو دومین منبع درآمد ذراعی یثرب محسوب می‌شد. غذای مردم این شهر جو و خرما بود، اما افراد توان‌گر جهت مصرف خود آرد سفید می‌خریدند. (بلاذری، همان، صفحه ۲۷۸) در زمین‌های یثرب علاوه بر جو و خرما، گندم و انگور و میوه‌های دیگری نظیر انار و موز نیز به عمل می‌آمد. یکی دیگر از منابع درآمد کشاورزی آن‌جا دانه درخت بان بود که از آن شهر به سرزمین‌های دیگر حمل می‌شد. [ابن‌فقیه همدانی، مختصر کتاب البلدان، صفحه ۲۵]

در یثرب برخی از صنایع وابسته به تولیدات کشاورزی نیز دایر بود. این صنایع عبارت بود از: ساختن شراب با استفاده از خرما؛ بافتن زنبیل و سبد با شاخه درخت خرما؛ نجاری با استفاده از درخت طرقاء و ائل که بیش‌تر در جنگل‌های یثرب به عمل می‌آمد. (احمد ابراهیم شریف، همان، صفحه ۳۷۶)

یکی از گرم‌ترین نقاط کره زمین، صحرای ربع‌الخالی است. توجه به وضعیت دمای این صحرای گرم و سوزان نیز مستندات نویسنده را نقض می‌کند.

وضعیت آب و هوایی ربع‌الخالی

این منطقه که یکی از بزرگ‌ترین صحراهای جزیره‌العرب است، دارای مشخصات زیر است: مساحت ربع‌الخالی در حدود ۱۰۰۰ کیلومتر طول و ۶۰۰ کیلومتر عرض و مساحت اجمالی آن در حدود ۶۴۰۰۰۰ کیلومتر مربع می‌باشد. به دلیل وسعت زیاد و نداشتن چشمه و چاه، آب و گرمای شدید، از نظر کویرنوردان این ریگ‌زار ناحیه‌ای سخت‌گذر است. به همین دلیل، تا امروز کسی به قلب صحرای ربع‌الخالی نرسیده است و قلب این صحرای بزرگ ناشناخته باقی مانده است و تمام کوشش‌ها در اطراف و گوشه‌های صحرای ربع‌الخالی پایان یافته است، حتی کوچ‌گردان (بدویان) نیز هنگام کوچ از گوشه و کنار صحرا می‌گذرند.

این صحرای گسترده یک‌سوم از خاک شبه جزیره عربستان را دربر گرفته است. [و] از شمال به عربستان‌سعودی؛ از جنوب به کشور عمان؛ از مغرب به امارات متحده عربی و از سمت مشرق به یمن محدود می‌گردد.

ربع‌الخالی در روزهای تابستان جایی بسیار گرم است و دمای هوا آن در تابستان تا حدود ۵۵ تا ۶۰ درجه سانتی‌گراد می‌رسد، اما در شب به اندازه‌ای سرد می‌شود که حتی زیر صفر هم می‌رسد. در این وقت از سال، کوچ‌گردان ساکن ربع‌الخالی از آن‌جا کوچ می‌کنند و به نزدیک دریا می‌روند و از گرمای شدید و هوای خشک ربع‌الخالی دور می‌شوند، چون‌که در نزدیکی دریا هوا لطیف‌تر است از هوای خشک و باد سوزان صحرای ربع‌الخالی؛ اما در زمستان دمای هوا در ربع‌الخالی گه‌گاه به ۱۰ درجه سانتی‌گراد زیر صفر در روز نیز می‌رسد و سرمایش استخوان‌سوز است. (دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، ربع‌الخالی)

همان گونه که به تفصیل بیان شد، واقعیت موجود آب در مکه، مدینه و طائف با آنچه که نویسنده محترم نتیجه گرفته است که: حتی آب برای آشامیدن نیز نداشتند، تفاوت‌های بسیاری دارد.

مطالب نوشته‌شده در این کتاب بیش‌تر به سناریونویسی و داستان‌سرایی شباهت دارد تا بیان واقعیت  و نتیجه یک تحقیق علمی و تاریخی. نویسنده باید حداقل واژه‌های مکه، مدینه، طائف، قبا و... را در معجم‌البلدان، یاقوت‌حموی، البلدان یعقوبی ترجمه دکتر محمدابراهیم آیتی، ۱۳۵۶ ش و تقویم البلدان عمادالدین اسماعیل، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ۱۳۴۹ شمسی و... مطالعه می‌کرد و کتاب تاریخ العرب قبل الاسلام جواد علی را به طور کامل و دقیق می‌خواند و مطالب متقن‌تر و مستندتری را ذکر می‌کرد.

استفاده نکردن از منابع تاریخی معتبر و مستند و به قول نویسنده: پپدا نکردن اثر مستقل در این مورد تأثیرات اساسی خود را بر کتاب گذاشته و آن را از حالت تحقیق و پژوهش به سناریونویسی تنزل داده است. ۲/۸. در نمونه دیگری نویسنده در صفحه ۲۸۳ سطر ۶ از قول آقای محمدمهدی فولادوند آورده است: شیر او نیز از شدت گرما به زودی تغییر مزه می‌دهد.

نویسندگان محترم فراموش کرده‌اند که حداقل وضعیت زندگانی مردم شبه جزیره را بر اساس واقعیت وجودی آن مطالعه کنند. گفتنی است که شیر شتر که شیر اصلی مردم شبه جزیره را تشکیل می‌داد از نظر طبیعی و خدادادی به گونه‌ای آفریده شده که مزه اصلی آن ترش است و اگر یک ماه هم در ظرف پلاستیکی و در آفتاب قرار داده شود مزه آن تغییر نمی‌کند و فاسد نمی‌شود و اعراب در دوره جاهلیت از تغییر مزه شیر شتر خود نگران نمی‌شدند و پس از آن نیز چنین نگرانی‌ای نداشتند.

۳/۸. نویسنده در مورد وضعیت اقتصادی این سرزمین نوشته است:

صفحه ۲۱ سطر ۱۳: «معضل دیگر آنان فقر مالی بود، این فقر چنان غلیظ بود»

صفحه ۲۱ سطرهای ۱۵ و ۱۶: «بسیاری از مردم توانایی تأمین خوراک و غذای خود را نداشتند چه رسد به تأمین پوشاک.»

صفحه ۲۱ سطرهای ۱۶ تا ۱۸: «هزینه تهیه پوشاک و لباس سنگین بود و مردم از عهده‌اش برنمی‌آمدند. ناتوانی مردم در تهیه جامه و لباس به حدی شایع بود»

صفحه ۳۱ سطر ۸: «برهنگی کامل: این پدیده عمدتاًً ناشی از فقر بود.»

صفحه ۵۳ سطرهای ۵ تا ۷: «فقر مالی باعث می‌شد تا بیش‌تر مردم به حداقل تعداد جامه بسنده کنند و نیز از این جامه حداقل، کم‌تر استفاده کنند تا دیرتر فرسوده شود و گویا به همین خاطر، بسیاری از آنان در موقع خواب از لباس استفاده نمی‌کردند.»

با توجه به موارد ذکر شده توجه به این نکات ضروری است:

اول: مطالب نوشته شده تحلیل فردی نویسنده است و از اسناد و منابع معتبر تاریخی در این زمینه استفاده نشده است. دامنه این کار به برداشت‌های بسیار سطحی از آیات قرآن نیز تسری پیدا می‌کند که در ادامه در بند ۲۲ به آن‌ها اشاره خواهد شد.

دوم: مانند موارد بسیار دیگری در کتاب، یک نمونه یا یک مصداق به کل جزیرة‌العرب و قبایل ساکن آن تعمیم داده شده است: بیش‌تر مردم، بسیاری از آنان، ناتوانی مردم، غلیظ بودن فقر و...

در حالی که در یک تحقیق منطقی و صحیح باید وضعیت هر شهر و هر قبیله به طور مستقل، بر اساس منابع تاریخی بررسی و معین شود که چند درصد از افراد جامعه آن روز دچار فقر بوده‌اند، آن هم فقر غلیظی که توانایی خرید یک لنگ را که امروز نیز بهای چندانی ندارد، نداشته باشند.

از سوی دیگر، در جامعه مدینه قبایل یهودی بسیاری زندگی می‌کردند که امکانات و درآمد زیادی داشتند و باغ‌ها و زمین‌های ذراعی بسیاری در اختیار آنان بود. چرا نویسنده آن‌ها را از سایر قبایل تفکیک نکرده و آنان از این محدوده «همه مردم» خارج نشده‌اند؟

چرا ثروتمندان و رؤسای ثروتمند قبایل در این جمع‌بندی مد نظر قرار نگرفته‌اند؟

سطح متوسط جامعه که حداقل توانایی تهیه ازار و لنگ را داشته‌اند، چرا در این جامعه آماری به آنان توجه نشده است؟

آیا می‌توان گفت به دلیل آن‌که بنیاد خیریه زینب(س) در قسمت جنوبی کاخ نیاوران قرار دارد، افراد ساکن در نیاوران، کاشانک، اقدسیه، فرمانیه، شهرک شهید محلاتی، شهرک ابوذر، ازگل، اراج و... همگی فقیر و نیازمند هستند که خرج زندگانی روزمره‌شان را از این بنیاد دریافت می‌کنند؟

سوم: از سوی دیگر، در کتاب‌های تاریخی در مورد وضعیت درآمد مردم جزیرة‌العرب نکته‌های کاملاً متناقض با نتیجه‌گیری نویسنده ذکر شده است. دکتر عبدالعزیز سالم در صفحات ۳۴۰ ـ ۲۴۷ کتاب خود نوشته است:

اهمیت اقتصادی حجاز

سرزمین حجاز به لحاظ اقتصادی و دینی از مناطق بااهمیت جزیره‌العرب به شمار می‌آمد. اهمیت اقتصادی آن از این جهت بود که یکی از شریان‌های اصلی بازرگانی جهانی از آن‌جا می‌گذشت و شریان‌های دیگری به جانب شرق و شمال شرقی از آن منشعب می‌گردید و به موازات آن شریان اصلی دیگری عبور می‌کرد که در عرصه بازرگانی این روزگار ارزش و اهمیت خاصی داشت. [جواد علی، تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، صفحه ۱۶۱]. مقصود از این شریان دوم، راه دریای سرخ است که به هند می‌پیوست.

از همین رو، حجاز به مثابه پلی بود که سرزمین شام و حوزه دریای مدیترانه را به یمن، حبشه، سومالی و سواحل اقیانوس هند مرتبط می‌ساخت. برخورداری از چنین موقعیتی در پدیدآمدن شهرهای تجاری حجاز، که به منزله مراکز بازرگانی بر سر راه دریا واقع شده بود، تأثیر بسزایی داشت و نیز در ایجاد بندرهای تجاری نظیر بندر شعیبیه. [ازرقی، اخبار مکه، ج ۱، صفحه ۱۰۱]. لنگرگاه مکه قدیم، پیش از به وجود آمدن بندر جده، و بندر ینبع بر لنگرگاه یثرب که کشتی‌های روم با کالاها و تولیدات هند از این بنادر به حرکت درمی‌آمدند، تأثیر گذاشت.

... از اواخر قرن ششم میلادی، قریش در سایه کوشش‌های پیشوای خود، هاشم بن‌عبدمناف، تجارت هند را به انحصار خود درآورد. هاشم بن‌عبدمناف، همان کسی است که به عنوان پایه‌گذار دو سفر عمده تجاری سالانه قریش به شمار می‌آید؛ یعنی سفر زمستانی به شام و سفر تابستانی به جانب حبشه [یعقوبی، البلدان، ج ۲، صفحه ۲۰۲]. برخی گفته‌اند، سفر زمستانی به یمن، حبشه و عراق، و سفر تابستانی به شام [بوده است]. [بلاذری، انساب الأشراف، صفحه ۵۹]

یعقوبی در این باره می‌نویسد که: تجارت قریش از حدود مکه تجاوز نمی‌کرد و قریش از این حیث دچار مشقت و تنگنا بود. تا این‌که هاشم به سرزمین شام رفت، و شام در این هنگام تابع حکومت قیصر بود. بخشش و جوان‌مردی هاشم زبانزد مردم شد و به گوش قیصر رسید. کسی را به پیش او فرستاد و وی را به نزد خویش فراخواند. چون او را دید و سخنش را شنید، بپسندید. هاشم به او گفت: پادشاها، مرا قومی است که آنان تاجران عرب‌اند، دستور ده تا نامه‌ای برای آنان نوشته شود و امینت آن‌ها و تجارت‌شان تضمین گردد تا آنان نیکوترین چرم‌ها و پارچه‌های حجاز را بدین‌جا بیاورند و قیصر چنین کرد. پس از آن چون به هر یک از قبایل عرب می‌گذشت با بزرگان آن پیمان می‌بست تا نزد رومیان و در سرزمین قیصر احساس امنیت کنند و بدین ترتیب از مکه و شام پیمان گرفتند.» (یعقوبی، همان، ج ۱، صفحه ۲۰۱)

... جنگ‌هایی پیاپی میان ایران و بیزانس که سرانجام به پیروزی ایران بر روم و بسته شدن راه‌های تجاری منجر گردید که از آسیای غربی می‌گذشت، به قریش کمک کرد تا تجارت هند و حبشه و یمن را به انحصار خود درآورد. [بلاذری، همان، صفحات ۲ ـ ۴۱] بدین سان، حجاز به صورت محل تلاقی کسانی درآمد که به جانب یمن می‌رفتند یا از طائف عبور می‌کردند یا عازم شام و مشرق بودند. قرار گرفتن حجاز میان شام و یمن، بر سر راه تجاری بین شمال و جنوب، به پدید آمدن شهرهای تجاری در آن سرزمین کمک کرد تا بازرگانان جهت استراحت در آن‌جا فرود آیند. بدین ترتیب، مکه و طائف و یثرب رونق و شکوهی یافتند.

عامل دیگری نیز به رونق و درخشش این شهرها یاری رساند، و آن نزدیکی آن‌ها به بازارهای تجاری معروفی بود که در ماه‌های حرام دایر می‌شد؛ زیرا در خلال این ماه‌ها مردم نسبت به جان و مال خود احساس امنیت می‌کردند. [ابن‌هشام، السیره، ج ۱، صفحه ۱۶۶] این بازارها عبارت بودند از: بازار ”عکاظ“ که در زمین هموار و وسیعی میان مکه و طائف برپا می‌شد و قریش و اعراب دیگر، که اکثر آن‌ها از قبیله مضر بودند، در آن‌جا به داد و ستد می‌پرداختند و بازار ”مجنه“ که در پایین مکه دایر می‌شد و از آنِ بنی‌کنانه بود و بازار ”حباشه“ در نزدیکی بارق که بازار قبیله ازد بود [و] ”ذی‌مجاز“ که در نزدیکی عرفه دایر می‌گردید و به هذیل تعلق داشت.

اهمیت اقتصادی مکه

... زندگی مردم مکه بر تجارت و عوارضی که از کاروآن‌های تجاری می‌گرفتند و نیز آنچه حاجیان در موسم حج خرج می‌کردند، مبتنی بود. در دوره جاهلیت نخستین، هنگامی که قبایل جرهم از یمن به مکه آمدند، در این سرزمین درختان انبوه سلم، طلح و گیاهانی می‌رویید که چهارپایان آن‌ها را فربه می‌ساخت، اما با گذشت زمان، به تدریج، این جنگل‌ها از میان رفتند و پس از آن در دوره پیش از ظهور اسلام، دیگر به جز ضغاییس (نوعی گیاه خوردنی) و سنا (گیاهی که از ادویه که از آن دارو و مسواک به دست می‌آوردند) گیاه دیگری در مکه نمی‌رویید. [بلاذری، همان، ج ۱، صفحه ۵۲] ابن‌هشام می‌نویسد: نخستین درختان دارویی که در سرزمین عرب رویید، درختان حرمل، حنظل و عشر بود که در عام‌الفیل رویید. [ابن‌هشام، همان، ج ۱، صفحه ۱۷۳]

... مکه در ادوار قبل از اسلام  به عنوان مرکزی بر سر راه تجاری میان یمن و سرزمین شام محسوب می‌شد، و تولیدات خاور نزدیک از دلتای فرات و از طریق خلیج فارس و یمن و محصولات مصر و شام از راه شام به آن‌جا سرازیر می‌گردید. مکه با سرزمین حبشه ارتباط مستحکمی داشت. وجود گروهی از صنعت‌گران و تعدادی از مردم حبشه، که به حبشیان، یا بندگان اهل مکه و یا سیاهان مکه معروف بودند در آن شهر، و انتخاب حبشه به عنوان پناهگاه مسلمانان، نخستین دلیل چنین ارتباطی است. [لامنز،L'Arabie occidentale avant L'hegire، صفحه ۲۶۹)

مردم مکه نمایندگانی در نباله، جرش، نجران، و شهرهای تجاری دیگر شبه جزیره داشتند. مکه نقش واسطه را میان شرق و غرب جهان ایفا می‌کرد و همان مقام و موقعیتی را داشت که تدمر نسبت به اشکانیان و رومیان از آن برخوردار بود. موقعیت جغرافیایی مکه از یک سو، و بی‌طرفی قریش از سوی دیگر، فرصت مناسب را جهت تحقق موفقیت گسترده در این شرایط برای این شهر فراهم آورده بود.

با وجود این‌که بیزانسیان از معامله با اعراب اکراه داشتند و معتقد بودند که باید آن‌ها را از سوریه متمدن دور کرد، علاقه و اشتیاق مردم بیزانس به تولیدات هند و چین آنان را ناگزیر می‌ساخت تا از قریش به عنوان واسطه تجاری با هند یاری بطلبند.

قسطنطنیه در این هنگام تولیدات شرق را جهت ابراز شکوه و ابهت خود در دربار امپراتور مورد استفاده قرار می‌داد و پیرامون اشراف بیزانس را اطرافیان آسوده‌حالی فرا گرفته بودند که لباس‌های حریر بر تن می‌کردند و شکوه و ابهت معابد و کلیساهای بیزانس نیازمند مقدار زیادی بخور، انواع عطرها، و قماش‌های حریر بود که در چین و هند تولید می‌شد و نیز به تخت‌ها و اورنگ‌های ساخته‌شده از چوب صومال و عود نیاز داشت که تنها در شرق یافت می‌شد. علاوه بر این‌ها، بیزانسیان علاقه بسیاری به ادویه هندی داشتند. مکه درصدد گفت و گو با دولت‌های همسایه سرزمین‌های عرب برآمد.

... همچنین هیئت‌هایی از بازرگانان روم و ایران وارد مکه می‌شدند؛ در مکه سکونت می‌کردند و با ثروتمندان آن‌جا پیمان می‌بستند. برخی از آن‌ها در مقابل پرداخت جزیه، جهت حمایت خود و حفظ دارایی و تجارت خویش، در مکه اقامت می‌گزیدند. بازرگانان بلاد شام، گندم، انواع روغن‌ها، شراب‌ها و مصنوعات شام را به مکه می‌آوردند، [جواد علی، همان، صفحه ۳۰۲؛ احمد ابراهیم شریف، همان، صفحه ۲۰۶] و بازرگانان جنوب، کالاهای هندی از قبیل طلا، سنگ‌های گران‌بها، عاج، چوب صندل، انواع ادویه و منسوجات ابریشمی، پنبه‌ای، و کتانی، رنگ ارغوان، زعفران، ظرف‌های نقره‌ای و مسی به مکه حمل می‌کردند.

همچنین تولیدات شرق افریقا و یمن را مانند عطرها، مواد خوشبو، چوب آبنوس، پر شترمرغ، چرم، بان، مر، سنگ‌های گران‌بها، انواع پوست و نیز تولیدات بحرین نظیر مروارید و یاقوت را به آن شهر حمل می‌نمودند. [احمد ابراهیم شریف، همان] برخی از خاندآن‌های مکه، با ثروت‌هایی که از راه بازرگانی به دست آورده بودند، شهرت داشتند، مانند ابواحیحه، عبدالله بن‌جدعان، ولید بن‌مغیره مخرومی، ابوسفیان، هاشم بن‌عبدمناف، مطلب بن‌عبدمناف، و نوفل. سه تن از اینان دور از مکه جان سپردند: هاشم در غزه، یکی از شهرهای شام، وفات یافت. و مطلب در ردمان یمن درگذشت، و نوفل در ناحیه سلمان عراق جان سپرد.

آنچه کعب بن‌اشرف درباره شکست مکیان در بدر گفته است، برای نشان دادن کثرت ثروتمندان مکه کفایت می‌کند. او گفته است: «امروز درون زمین بهتر از روی زمین است، اینان شریف‌ترین مردمان و بزرگان مردم و پادشاهان عرب و اهل حرم و امن بودند که دچار چنین سرنوشتی شدند. [واقدی، ابوعبدالله محمد بن‌عمر، مغازی رسول الله، قاهره، ۱۹۴۸، صفحات ۱ ـ ۹۰]». نیز آنچه اهل مکه جهت آزادی اسیران خود به عنوان فدیه می‌پرداختند، گواه ثروت آنان است. پیامبر(ص) فدیه روز بدر را ۴۰۰۰ [درهم] برای هر مردی از خاندآن‌های ثروتمند و از ۱۰۰۰ تا ۳۰۰۰ [درهم برای دیگران] تعیین کرد، و به آن دسته که فاقد ثروت بودند، منت نهاد و بدون اخذ فدیه آزادشان کرد. ابو وداعه بن‌ضبیره نخستین اسیر مکی بود که پسرش مطلب ۴۰۰۰ درهم به عنوان فدیه او پرداخت. پیامبر(ص) درباره او گفت: «او در مکه فرزند زیرک و ثروتمندی دارد که فدیه وی را می‌پردازد.» [واقدی، همان، صفحه ۹۸]

از جمله مظاهر ثروت مردم مکه یکی آن است که قافله اعزامی آن‌ها به شام در روز بدر، از ۱۰۰۰ شتر تشکیل می‌شد. این قافله اموال بسیار زیادی را حمل می‌کرد که مقدار آن بالغ بر ۵۰۰۰۰ دینار بود. بیش‌ترین اموال از آن خاندان سعید بن‌عاص و ابی‌احیحه بود که یا متعلق به خود آنان بود و یا از آن دیگران بود که بر مبنای سود نصف به نصف در اختیار آنان گذاشته بود، اما بیش‌ترین اموال کاروان به آنان تعلق داشت.

گفته‌اند که در این قافله بنی‌مخزوم، ۲۰۰۰ شتر و ۵۰۰۰ یا ۴۰۰۰ مثقال [طلا] سرمایه داشتند و امیه بن‌خلف، ۲۰۰۰ مثقال و فرزندان عبدمناف ۱۰۰۰۰ مثقال و مقصد آنان غزه بود. [واقدی، همان، صفحات ۸ ـ ۱۷] همه این اموال در یک کاروان گرد آمده و متعلق به یکی از قبیله‌های مکه بود. ما بر همین اساس می‌توانیم ثروت خاندآن‌های دیگر مکه را که به تجارت اشتغال داشتند و امکانات مالی بسیار آن‌ها و اختصاص سرمایه‌های‌شان را در امر تجارت تخمین بزنیم. خاندان بنی‌مخزوم از خاندان‌های بسیار ثروتمند مکه به شمار می‌آمد.

عبدالله بن‌ابی‌ربیعه مخزومی از بزرگ‌ترین ثروتمندان مکه بود. ۵۰۰۰ دینار صرف مبارزه با پیامبر(ص) کرد. [واقدی، همان، صفحه ۲۲] او در روز بدر برای آزادی خالد بن‌هشام بن‌مغیره، و عثمان بن‌عبدالله بن‌مغیره و امیه بن‌ابی‌حذیقه بن‌مغیره، جمعاً ۱۲۰۰۰ درهم فدیه داد. [واقدی، همان، صفحه ۱۰۷] زید بن‌حارثه، غلام پیامبر، یک کاروان متعلق به وی را در قرده به غنیمت گرفت که خمس آن بالغ بر ۲۰۰۰۰ درهم بود. [واقدی، همان، صفحه ۱۵۶]

عبدالله بن‌جدعان به تجارت برده اشتغال داشت. [۱] وی بسیار ثروتمند بود تا آن‌جا که ۲۰۰۰ شتر را برای حمل گندم، شهد و روغن جهت نیازمندان به شام فرستاد. [فاسی، همان، ج ۲، صفحه ۱۰۵] صفوان بن‌امیه، دارای انبارهای اسلحه بود و به تجارت شمش و ظروف نقره‌ای اشتغال داشت. [واقدی، همان، صفحه ۱۵۶]

به نظر می‌رسد که بازرگانان مکه علاوه بر راه خشکی یمن از طریق دریا نیز خود را به حبشه و سومالی می‌رساندند. مکه در ساحل دریای سرخ، بندری داشت که شعیبیه نامیده می‌شد. بازرگانان مکه از این بندر و بنادر نزدیک آن جهت ارتباط با حبشه، سومالی و مصر استفاده می‌کردند. معروف است که قریش، خود فاقد کشتی در دریای سرخ بود و به احتمال قوی آنان کشتی‌های دیگران را جهت استفاده به استخدام خود درمی‌آوردند. [احمد ابراهیم شریف، همان، صفحه ۲۱]

یکی دیگر از منابع درآمد و ثروت مردم مکه، حج خانه خدا بود. از آن‌جا که در عصر جاهلی زیارت حج مظهر دیانت اعراب شمرده می‌شد و در عین حال عامل اجتماع مردم و دیدار و شناخت یک‌دیگر نیز بود، یکی از طرق کسب ثروت و تجارت هم محسوب می‌گردید. همچنان‌که پیش از این گفتیم در موسم حج بازارهای تجاری و ادبی، نظیر بازار عکاظ، بازار مجنه، و بازار ذی‌المجاز برپا می‌شد، و اعراب مناطق دیگر شبه جزیره، کالاهای خود را جهت فروش و مبادله به این بازار می‌آوردند.

... از اشتغال مردم مکه به امر تجارت می‌توان نتیجه گرفت که آن‌ها با نوشتن و حساب، و با واحدهای اندازه‌گیری و وزن و مقیاس آشنا بوده‌اند. از جمله واحدهای اندازه‌گیری و کیل که آنان به کار می‌بردند، صاع، مد و مکوک بود و از واحدهای وزن، رطل، اوقیه و نشّ که معادل نصف اوقیه بود و نیز در مورد قیمت و بهای اجناس، درهم و مثقال را به کار می‌بردند. (احمد ابراهیم شریف، همان، صفحه ۲۱۶) همچنین می‌توان نتیجه گرفت که بازرگانان عرب با نظام امانت‌داری و ودیعه‌گذاری و نظام سفته و امور دیگری از این قبیل که لازمه اشتغال به تجارت بود، آشنایی داشتند. [لامنز، همان، صفحه ۱۳۰] اما صنایعی که مردم مکه بدآن‌ها اشتغال داشتند عبارت بود از: صنعت اسلحه‌سازی اعم از انواع نیزه، کارد، شمشیر، زره و تبر. سعد بن‌ابی‌وقاص تبر می‌ساخت و ولید بن‌مغیره و عاص بن‌هشام برادر ابوجهل به آهنگری و حدادی می‌پرداختند. [ابن‌قتیبه، همان، صفحه ۱۹۴] و خباب بن‌ارت آهنگر بود و شمشیر می‌ساخت. [ابن‌هشام، همان، ج ۱، صفحه ۳۸۳]

یکی دیگر از صنایع مردم مکه صنعت سفال‌گری و ساختن دیگ‌ها (= قدور)، کاسه‌های بزرگ (= جفان)، صحاف و ابریق بود. این کلمات در قرآن کریم و در شعر عرب به کار رفته است. از کسانی که به این صنعت اشتغال داشتند امیه بن‌خلف بود که دیگ می‌فروخت. [ابن‌قتیبه، همان، صفحه ۱۹۴] مردم مکه با صنعت ساختن تخت (الارائک و اسره) نیز آشنا بودند. این کلمه هم در قرآن نقل شده است. عتبه بن‌ابی‌وقاص از جمله کسانی که بود که به نجاری اشتغال داشت. [ابن‌قتیبه، همان، صفحه ۱۹۴]

به وسیله روابط تجاری با ملت‌های هم‌جوار، افق دید مردم مکه گسترش یافت. آنان از نبطیان و حیریان خط و نوشتن را آموختند و به وسیله حبشیان با برخی از داروها آشنایی پیدا کردند و از روم و ایران بسیاری از مظاهر زندگی اجتماعی و فرهنگی را فراگرفتند. [بلاذری، همان، صفحه ۵۴۶]

... توان‌گران حجاز از راه اشتغال به تجارت و ذراعت در آبادی‌ها، ثروت سرشاری به دست می‌آوردند. همه توان‌گران قریش تاجر بودند، به طوری که بسیاری از آنان به کار دیگری جز بازرگانی و تجارت آشنایی نداشتند. [سعید افغانی، أسواق العرب، صفحه ۹۵] آن‌ها در فصل زمستان کاروانی را جهت خرید کالاهای هند و حبشه، و انتقال آن به حجاز، روانه یمن می‌ساختند و کاروان دیگری را در فصل تابستان جهت فروش این کالاها در بازارهای غزه، بُصری و... به شام روانه می‌کردند.

ارتباط و اختلاط قریش با رومیان و ایرانیان به اخذ و اقتباس بسیاری از آداب و رسوم این ملت‌ها، و تأثیرپذیری از آن‌ها منتهی گردید. آنان از حیث لباس، ظاهر، غذاها و نوشیدنی‌ها به تقلید از این ملت‌ها پرداختند. عبدالله بن‌جدعان عرب‌ها را با فالوده ایرانی که تا آن هنگام در میان آن‌ها ناشناخته بود، آشنا ساخت. درباره او حکایاتی نقل شده است که شباهت بسیاری به حکایت‌ها و اخبار منقول از پادشاهان دارد. او کنیزکان را وامی‌داشت تا برای وی آواز بخوانند، سپس آنان را به ستایش‌گران خود می‌بخشید یا قرض مردم را می‌پرداخت. شاعر او، امیه بن‌ابی‌صلت، نزد عرب به ”حاسی الذهب“ (= طلانوش) شهرت داشت. [آلوسی، بلوغ الأرب فی معرفه أحوال العرب، ج ۳، صفحه ۱۷]

به عنوان نمونه از ثروتمندان قریش می‌توان از عثمان بن‌عفان نام برد. او به تنهایی سپاه تبوک را با ۹۵۰ شتر تجهیز کرد و سپس با واگذاری ۵۰ اسب  این تعداد را به ۱۰۰۰ رسانید. او همان کسی است که با پرداخت ۱۲ هزار درهم نصف چاه رومه را در یثرب خرید و وقف مسلمانان کرد و سپس نصف دیگر آن را به بهای ۸ هزار درهم خرید نمود. [ابن‌قتیبه، همان، صفحه ۶۳]

... یکی از منابع ثروت عرب بازارهایی نظیر بازار عدن، صنعا، و عمان بود که در بنادر تشکیل می‌گردید و یا بازارهایی مانند بازار حجر، حضر موت، عکاظ، ذی‌المجاز، مجنه و مربد که در داخل سرزمین‌های عرب برپا می‌شد. این قبیل فعالیت‌های تجاری بسیاری از تجملات را به میان عرب‌ها کشاند. آنان در پوشیدن انواع بردها و لباس‌های حریر؛ حمل شمشیر و استفاده از عطر و مواد خوشبوکننده راه افراط و زیاده‌روی در پیش گرفتند. [سعید افغانی، همان، صفحه ۱۶۷]

همان گونه که مشاهده می‌شود مستندات تاریخی، نتایجی را مغایر با تحلیل‌های نویسنده ارائه می‌دهند.

۹. آشنا نبودن با شیوه پوشش مردم در عصر پیامبر(ص)

نویسنده در موارد متعددی در مورد شیوه پوشش مردم یا بهتر بگوییم میزان برهنگی آن‌ها مطالبی نوشته است، از جمله:

صفحه ۹ سطرهای ۱ تا ۵: برهنگی مستمر بسیاری از اندام، پدیده‌ای کاملاً رایج در سطح اجتماع بود. از آن گذشته، بخش دیگری از اندام که معمولاً پوشیده بود نیز گه‌گاه نمایان می‌شد. به طوری که حتی عزم جدی در پوشاندن عوره از سوی زنان و به ویژه مردان وجود نداشت! قبح برهنگی در نزد آنان شکسته بود و به عبارت دقیق‌تر، قبحی وجود نداشت که بخواهد شکسته شود.

صفحه ۹ سطرهای ۱۲ تا ۱۵: «به دلیل همین محدودیت‌ها، پیامبر(ص) فقط می‌توانست از آن‌ها بخواهد که برهنه راه نروند! و مراقب استتار شرم‌گاه‌شان باشند.»

صفحه ۲۳ سطرهای ۱۸ تا ۲۰: «در عصر پیامبر، نه توانایی مالی برای تهیه پوشاک وجود داشت؛ نه از صنعت خیاطی بهره می‌گرفت؛ نه منزلت اجتماعی را با لباس گره می‌زد و نه از برهنگی و لختی احساس بدی داشت.»

صفحه ۴۹ سطرهای ۱۴ و ۱۵: «آنان پارچه‌های زیادی نداشتند که بخواهند آن‌ها را به گونه‌های مختلف طراحی و دوخت و دوز کنند.»

و...

در خصوص مطالب مطرح شده باید گفت:

اول: تحقیق هدف‌دار و جهت‌دار سبب شده است که نویسنده تحلیل‌های شخصی خود را در تاریخ جست‌وجو کند و به صرف وجود عبارت یا جمله یا واژه‌ای در یک متن یا روایت، نتیجه‌گیری کند که برهنگی بیداد می‌کرده و قبحی در مورد آن در جامعه وجود نداشته است.

چنان‌که در صفحه ۳۳ سطرهای ۱۵ و ۱۶ نوشته است: «استنباط شیوع برهنگی از کلام پیامبر: وجود برهنگی کامل در آن روزگار از احادیث پیامبر نیز قابل برداشت است.» و برای نمونه چهار حدیث زیر را ذکر کرده است:

* ما [گروه پیامبران] از این‌که عورت و شرمگاهمان دیده شود نهی شده‌ایم. (صفحه ۳۳)

* رسول خدا از برهنه و عریان بودن در شب و روز نهی کرد. (صفحه ۳۴)

* عمو برهنه راه مرو. (صفحه ۳۴)

* از راه رفتن در حالی که عریان باشم نهی گشته‌ام. (صفحه ۳۴)

و از آن‌ها این نتایج را گرفته است:

۱. عمق برهنگی و واقعی بودن آن.

۲. واکنش ارشادی پیامبر مبنی بر نهی از برهنه بودن.

۳. امکان اجابت ارشاد پیامبر، صرفاً با پوشیدن یک لنگ.

آیا واقعاً از این چهار حدیث می‌توان عمق برهنگی را درک کرد؟

آیا یک ذهن نقاد و محقق و پژوهش‌گر از این چهار حدیث این نتایج را درک می‌کند؟ در کجای این احادیث، گستردگی و فراوانی برهنگی را می‌توان مشاهده کرد؟ آیا واقعاً شیوه تحلیل تاریخی و پژوهش منطقی این چنین است؟

آیا مثلاً وجود یک ماشین لامبورگینی در خیابان‌های تهران، حکایت از این دارد که همه مردم، چنین خودرویی دارند یا وجود یک یا ده فقیر در کاشانک بیان‌گر فقر عمیق و واقعی همه مردم کاشانک است؟

دوم: تعمیم‌های ناصحیح و ناروا در این عبارات نیز مشاهده می‌شود. نویسنده یک تذکر عمومی به افراد را دال بر شیوع و فراوانی آن در جامعه فرض کرده است.

آیا اگر یک مقام مسئول مملکتی حتی در مورد رشوه‌خواری که یک بیماری جدی و دارای وسعت در جامعه ایران می‌باشد، تذکر دهد، واقعاً معنای آن این است که همه جامعه به درجه رشوه‌خواری کامل رسیده‌اند؟ آیا این بیماری در همه افراد جامعه عمق پیدا کرده است؟ یا این‌که این یک بیماری جدّی است و برای آن باید راه‌حلی یافت و برای ریشه‌کن کردن آن اقدام کرد.

از سوی دیگر، احادیث پیامبر(ص) بیان‌گر وجود برهنگی در جامعه نیست و سیره عملی انبیا(ع) درصدد تبیین پوشیدگی و زشت شمردن برهنگی است نه عمومی بودن برهنگی.

سوم: آیا این تحلیل‌ها، تحمیل نظر و برداشت فردی بر احادیث رسول گرامی اسلام(ص) نیست؟

چهارم: از سوی دیگر در نقل‌های مستند تاریخی موارد متضاد با تحلیل و جمع‌بندی نویسنده وجود دارد. برای نمونه، خود نویسنده تا صفحه ۲۶۲ کتابش از ۱۰۰ نوع لباس و پوشش یاد کرده است و این مطلب، حکایت از تنوع پوشش و لباس در جامعه آن روز دارد.

در کتاب جامعه مدینه در عصر نبوی صلی‌الله علیه و آله وسلم نوشته عبدالله عبدالعزیز بن ادریس صفحات ۲۴۰ تا ۲۴۳ در مورد شیوه پوشش صحابه (مردان و زنان) در عصر پیامبر در مدینه چنین آمده است: پوشش صحابه در مدینه عصر پیامبر(ص)، به دلیل سادگی و داشتن دو قسمت اصلی، از پوشش دیگران متمایز بود. یکی از این قسمت‌ها لنگ بود [ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۴۵۹؛ ابن‌حجر، الاصابه، ج ۲، ص ۸۰، ص ۶ ـ ۵۳۵؛ ج ۳، ص ۲۶] که جلو آن را بلند می‌گرفتند تا کناره‌های آن به پشت پا برسد و از پشت لنگ بالا می‌کشیدند. لنگ در پایین کمر و گاهی بالای کمر قرار داشت. [همان‌جا] به طور کلی، لنگ کوتاه بود و آن‌ها فروگذاشتن و بلند کردن آن را زشت می‌دانستند. [ابن‌حجر، الاصابه، ج ۲، صص ۶ ـ ۵۳۵؛ ج ۳، ص ۲۶] جزء دوم از پوشش آن‌ها، رداء بود که به قمیص [پیراهن] معروف بود و قسمت بالای بدن را می‌پوشاند. [مالک، الموطأ، ج ۱، ص ۱۴۱؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، صص ۳ ـ ۴۶۲] طول آن و آستین‌ها کوتاه بود و گاهی به مچ دست می‌رسید. [ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۴۵۸] ذکر شده که طول ردای پیامبر(ص) چهار ذراع و عرض آن دو ذراع بود. [همان‌جا] افراد بزرگ و کوچک همگی پیراهن می‌پوشیدند، پیراهن کودکان سرخ رنگ بود [ابن‌حجر، الاصابه، ج ۱، ص ۳۲۹] و بزرگ‌سالان از پوشیدن رنگ قرمز خودداری می‌کردند و آن را ترک کرده بودند. [همان، ج ۲، ص ۴۲۵] گفته شده که پیامبر(ص) مردم را به پوشیدن لباس‌های سفیدرنگ دستور داد، زیرا رنگ سفید بهترین رنگ‌ها از جهت پاکی و پاکیزگی است. [ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، صص ۵۰ ـ ۴۴۹]

به نظر می‌رسد علت برتری رنگ سفید در لباس به خاصیت این رنگ برمی‌گردد که آلودگی‌ها بر روی آن مشخص می‌شود و پاک کردن آن از کثیفی‌ها لازم است. گفته شده که رنگ سفید پاکیزه‌ترین رنگ‌هاست و پوشیدن لباس به این رنگ در تمام اوقات توصیه می‌شد. آن‌ها جُبَب[۲] [نوعی پیراهن] و پیراهن‌های مخمل کرک‌دار را تنها در روزهای جمعه و عید به تن می‌کردند [همان، صص ۱ ـ ۴۵۰] که بیش‌تر آن‌ها به رنگ سرخ یا سبز با خط‌های سرخ یا سبز بود. [همان، صص ۴ ـ ۴۵۰؛ ابن‌الجوزیه، زاد المعاد، ص ۱۷] گروهی از مردم مدینه برنس به تن می‌کردند.

برنس لباسی بود که کلاهی داشت و این کلاه به لباس وصل بود. [مسلم، الصحیح، ج ۱، ص ۹۷؛ المعجم الوسیط، ج ۱، ص ۵۲] صحابه نیز سراویل می‌پوشیدند. [۳] [مالک، الموطأ، ج ۱، ص ۳۲۵؛ ابن حبیب، المحبر، ص ۷۶] به نظر می‌رسد که آن‌ها سراویل را به جای شلوار می‌پوشیدند. گفته شده است که نجاشی پادشاه حبشه لباسی برای پیامبر(ص) فرستاد که در آن سراویل بود. [ابن حبیب، المحبر، ص ۷۶] ظاهراً عبا در مدینه عصر پیامبر(ص) چندان رایج نبوده است. ذکر شده که ابابکر عبایی فدکی داشت که به پوشیدن آن بسیار علاقه‌مند بود و از آن جدا نشد تا این‌که به صاحب عبا معروف شد، به طوری که مردم نجد هنگام ارتداد گفتند: «ما با صاحب عبا بیعت نمی‌کنیم.»[۴] [ابن‌اسحاق، السیره، ج ۴، ص ۱۰۴۱] به این ترتیب ابوبکر با پوشیدن عبا از سایر صحابه که عادت به پوشیدن این لباس نداشتند متمایز شد.

بیش‌تر لباس‌ها از جنس پنبه بود. با این حال، لباس‌هایی از جنس پشم و کتان نیز می‌پوشیدند. [ابن‌الجوزیه، زادالمعاد، ص ۱۷] آن‌ها اجازه پوشیدن ابریشم نداشتند و به جز اجازه‌ای که پیامبر(ص) به زبیر بن عوام داد تا لباس ابریشمی بپوشد. [ابن‌سعد،الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۰۳] عبدالرحمان بن عوف نیز اجازه پوشیدن لباس ابریشمی را داشت، زیرا او به خارش شدید و حساسیت پوستی مبتلا بود. [۵] [مسلم، الصحیح، ج ۳، ص ۱۶۴۶؛ ابن‌‌سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۳۰]

صحابه از عمامه یا دستار به عنوان پوششی برای سر استفاده می‌کردند. [۶] [مالک، الموطأ، ج ۱، ص ۳۵]، در حالی که اهل کتاب قلانس بر سر می‌گذاشتند. [۷] [ابن‌حجر، الاصابه، ج ۳، ص ۵۱۲] حتی برخی صحابه قلانس را بالای دستارهای خود قرار می‌دادند. [ابن‌حجر، الاصابه، ج ۳، ص ۲۰۳] قلانس بیش‌تر سفیدرنگ[۸] و دستارهای سیاه [ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۴۵۶] و گاهی زرد رنگ [همان، ج ۳، ص ۱۰۳] بود. صحابه در پوشیدن دستار روشی خاص داشتند و موی خود را به اندازه چهار انگشت از پشت فرومی‌گذاشتند و سپس دستار را دور سر می‌پیچیدند [ابن‌اسحاق، السیره، ج ۴، ص ۱۰۴۸] به طوری که دستار بر بالای پیشانی قرار می‌گرفت. [بخاری، تاریخ، ج ۱، ص ۱۷۵] گفته می‌شود که پیامبر(ص) دستاری سیاه می‌بست و ادامه آن را روی شانه‌های خود رها می‌کرد. [ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۴۵۶]

کفش‌های اهل مدینه نعلینی دوخته از جنس پوست بود. [۹] (همان، صص ۹ ـ ۴۷۸) آنان موزه (کفش) نیز می‌پوشیدند. [۱۰][همان، ص ۴۸۲؛ ابن‌حجر، الاصابه، ج ۳، صص ۴۱۷ و ۴۶۷]

پوشش زنان در مدینه عصر پیامبر(ص) تفاوت چندانی با لباس مردان نداشت. زنان سروال (ابن‌حجر، الاصابه، ج ۲، ص ۲۹) و درع را که شبیه پیراهن بود، می‌پوشیدند، به طوری که پشت پاهای آن‌ها را کامل دربرمی‌گرفت. [۱۱] (مالک، الموطأ، ج ۱، صص ۲ ـ ۱۴۱) آنان همچنین خمار بر سر داشتند. خمار پوششی بود که با آن سر را می‌پوشاندند. [همان‌جا] آن‌ها مروط [چادر] نیز می‌پوشیدند و مروط جمع مرط است و آن لباسی از پشم یا ابریشم است. چنان‌که گذشت، زنان در آن زمان، اندام و تمام بدن خود را با آن می‌پوشاندند. [همان، صص ۵ ـ ۴] گفته شده است که آن‌ها در سرما به دست‌ها دستکشی از جنس پنبه می‌پوشاندند. [همان، ص ۳۲۸]

نشانه‌های ظاهری صحابه

از مهم‌ترین مسائل مورد توجه صحابه در مدینه پاکیزگی لباس بود، تا جایی که صحابه دو لباس یکی برای روز جمعه [همان، ص ۱۱۰] و دیگری لباس کار داشتند. [همان‌جا] تمیم بن‌اوس داری در میان صحابه به صاحب هیئت و لباس مشهور بود. او ردایی را به هزار درهم خریده بود و با آن لباس به نماز می‌رفت. [نووی، تهذیب الاسماء و اللغات، ج ۱، صص ۹ ـ ۱۳۸]

در صفحه ۲۱۶ این کتاب نیز چنین آمده است: در بازار جدید مدینه پس از هجرت انواع کالاها از قبیل خرما و... وجود داشت. همچنین پوست‌های دباغی شده و مواد دباغی شده مانند گیاهان دباغی. ”بَز“ که نوعی پوشش و جامه است به فروش می‌رسید. گفته‌اند بَز، لباسی است که در خانه تولید می‌شد. [۱۲] [ابن‌حجر، الاصابه، ج ۲، ص ۲۹؛ کتانی، الترائب الاردیه، ج ۲، ص ۳۱] بزازها که فروشندگان لباس بودند، مکان مشخصی در بازار داشتند. [۱۳] (کتانی، الترائب الادرایه، ج ۲، ص ۳۳) گفته‌اند عثمان بن‌‌عفان و طلحه بن‌عبیدالله بزار بودند و شغلی جز بزازی نداشتند.

با استناد به کتاب‌های تاریخی در صفحات ۲۲۰ و ۲۲۱ این کتاب نیز آمده است: «از مهم‌ترین کالاهای خارجی که به مدینه وارد می‌شد، انواع لباس همچون لباس‌های مخمل و کرک‌دار و دستار بود که از عدن و یمن می‌آمد. [ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، صص ۲۴۱، ۳ ـ ۲۸۲؛ ابن‌حجر، الاصابه، ج ۱، ص ۲۹۹]»

در کتاب تاریخ عرب قبل از اسلام، نوشته عبدالعزیز سالم مستندات بسیاری در مورد انواع پارچه‌ها و پوشش‌های موجود در مکه و مدینه آمده است که در ادامه نمونه‌هایی ذکر می‌شود: صفحات ۱ ـ ۲۷۰: راویان اخبار برآنند که اسعد بن‌تبع حمیری نخستین کسی بود که در عصر جاهلی کعبه را ابتدا با پوششی از چرم و سپس با پارچه‌های مخطط حریر یمانی پوشاند. [ازرقی، همان، صفحه ۱۶۶] پس از آن، کعبه با چادرهای خز زرنگار سبز و زرد و با کتان نازک پوشانده می‌شد. گفته‌اند هنگامی که پیامبر(ص) پس از مهاجرت در مکه اقامت داشت، کعبه را با پوشش‌های مختلف اعم از پارچه‌های مخطط، چرم، کتان، خز، نمدهای عراقی و انواع برد می‌پوشاندند. [ازرقی، همان، صفحه ۱۶۶]

برخی از راویان اخبار نقل کرده‌اند که در دوره جاهلی، قریش به کمک و مشارکت یک‌دیگر پوشش کعبه را تأمین می‌کردند و از زمان قصی بن‌کلاب، متناسب با توانایی قبایل از آن‌ها جهت این کار، مالیات اخذ می‌شد تا این‌که الوربیعه بن‌مغیره بن‌عبدالله بن‌عمر بن‌مخزوم روی کار آمد. او که برای تجارت به یمن رفت و آمد می‌کرد، و از این راه ثروتی اندوخته بود، یک سال به تنهایی تهیه پوشش کعبه را به عهده می‌گرفت و سال دیگر نیز همه قریش عهده‌دار تأمین آن می‌شدند. [ازرقی، همان، صفحه ۱۶۷]

در صفحه ۲۷۵ از قول خنسا یکی از شعرای معروف عصر جاهلیت آمده است:

«و نلبس فی الحرب سرد الحدید                            و فی السلم خزا و عصبا و قزاً

در جنگ، زره آهنین بر تن می‌کنیم و در صلح، خز و دستار حریر و ابریشم می‌پوشیم. [آلوسی، بلوغ الارب فی احوال العرب، ج ۳، صفحه ۱۷]»

صفحه ۲۴۸: «از اواخر قرن ششم میلادی، هاشم بن‌عبدمناف به قیصر شام گفت: ”پادشاها مرا قومی است که آنان تاجران عرب‌اند، دستور ده تا نامه‌ای برای آن‌ها نوشته شود و امنیت آن‌ها و تجارت‌شان تضمین گردد تا آنان نیکوترین چرم‌ها و پارچه‌های حجاز را بدین‌جا بیاورند“ و قیصر چنین کرد.»

صفحه ۲۶۲:

هیئت‌هایی از بازرگانان روم و ایران وارد مکه می‌شدند. بازرگانان جنوب، کالاهای هندی از قبیل طلا، سنگ‌های گران‌بها، عاج، چوب صندل، انواع ادویه و منسوجات ابریشمی، پنبه‌ای و کتانی، رنگ ارغوان، زعفران ... به مکه حمل می‌کردند... د. مطرود بن‌کعب خزاعی درباره مرگ نوفل می‌گوید: «هرگاه برادرم نوفل را به یاد می‌آورم، یاد او و بزرگان پیشین را در تن‌پوش‌های سرخ و رداهای زرد تازه و پاکیزه به خاطرم می‌آورد.» [ابن‌هشام، ج ۱، صفحه ۱۴۶] صفحه ۳۰۳: «به موازات اشتغال به کشاورزی، پرداختن به تجارت نیز از جمله اشتغالات اصلی مردم یثرب بود. [...] کشمش طائف، پارچه‌های کتان و حریر و یمن و گندم شام به بازارهای یثرب سرازیر می‌شد.»

صفحه ۳۳۹: ارتباط و اختلاط قریش با رومیان و ایرانیان به اخذ و اقتباس بسیاری از آداب و رسوم این ملت‌ها و تأثیرپذیری از آن‌ها منتهی گردید. آنان از حیث لباس، ظاهر، غذاها و نوشیدنی‌ها به تقلید از این ملت‌ها می‌پرداختند. عبدالله بن‌جدعان عرب‌ها را با فالوده ایرانی که تا آن هنگام در میان آن‌ها ناشناخته بود، آشنا ساخت. «کنیزکان زیبای سپیدچهره به خدمت‌گذاری آنان می‌پردازند و چون می‌نشینند رداهای ابریشمی سرخ‌رنگ خود را بر رخت‌آویزهایی از چوب عود می‌آویزند.» صفحه ۳۴۰: «این قبیل فعالیت‌های تجاری، بسیاری از تجملات را به میان عرب‌ها کشاند. آنان در پوشیدن انواع بردها و لباس‌های حریر، حمل شمشیر و استفاده از عطر و مواد خوشبوکننده راه افراط و زیاده‌روی در پیش گرفتند. [ابن‌سعد، طبقات، صفحه ۹۶؛ ابن‌قتیبه، صفحه ۸۰]»

ویل دورانت در کتاب عصر ایمان، بخش اول، صفحه ۱۹۸ نوشته است: «در آن هوای شن‌بیز، مردم ناچار باید لباس‌های بلند بپوشند و سر را با عقال بپوشند.» یا در صفحات ۲۰۳ و ۲۰۴، از قول امروالقیس از مشهورترین شعرای معلقه سبعه عرب در عصر جاهلی آورده است: ... معشوقم از خیمه خود پای به بیرون نمی‌نهاد و کسی را به او دست‌رسی نبود وقتی که فرارسیدم او بر پرده‌سرایش ایستاده بود و همه لباس‌هایش را به جز جامه خواب از تن کنده بود... د. از خیمه بیرونش آوردم. او دامن پر نقش و نگار جامه خود را بر زمین می‌کشید تا جای پای ما را از روی ریگ‌ها محو گرداند. (همچنین به ترجمه معلقات سبع، عبدالمحمد آیتی، صفحات ۱۶ ـ ۱۴ مراجعه شود.)

ابن‌اثیر در تاریخ کامل، ج ۲، صفحه ۶۵۴ در مورد جنگ رحان نوشته است: «شمشیر خود را بالا بردم و بر سرش فرود آوردم تا آن‌که شلوار خود را به پلیدی آلوده کرد.» یا در صفحه ۷۷۰ از تفاوت اساسی لباس زنان و مردان در عصر جاهلیت سخن گفته و نوشته است: «در هنگام کشتن فطیون، مالک به جامه زنان هم‌راه ایشان برفت و شمشیر بر کمر بست.» همچنین در صفحه ۷۷۰ آورده است: «یکی از خواهران مالک بن‌عجلان سالمی خزرجی شوهر کرد و در شب زفاف خود، از انجمن مردم خود که برادرش در آن‌جا بود، بیرون آمد و پاهای خود را سراسر برهنه ساخت و آن همه زیبایی بیرون انداخت. مالک به وی گفت کار زشتی کردی.»

وی همچنین در صفحه ۶۵۸ نوشته است: «هفتصد تن از بنی شیبان آستین‌های قباهای خود را از جایگاه شانه‌ها بریدند و به دور افکندند تا دست‌های‌شان برای شمشیر زدن سبک شود.» یا در صفحه ۶۱۶ از شعر امرءُ القیس در مرگ کلیب گفته است: «دیروز بر دختران زیبای نورسیده رشک می‌بردیم و خشمگین می‌شدیم تا مبادا از خانه‌های خود بیرون آیند و آزاری ببینند.» یا در صفحه ۹۳۰ از اسماء دختر ابوبکر چنین یاد کرده است: «در هنگام مهاجرت (پیامبر(ص)) اسماء دختر ابوبکر دو خوان برای ایشان آورد، ولی فراموش کرد که بندی برگیرد؛ از این رو کمربند خود را گشود و آن را بند ساخت و خوان از آن بیاویخت. از این پس، به او اسمای دو کمربندی (ذات النطاقین) گفتند.»

آقای ترکاشوند در صفحه ۳۵ کتاب به نقل از جلد ۵ تاریخ العرب قبل الاسلام جواد علی، صفحه ۴۷ نوشته است: «قد ورد ان العرب تلبس لکل حاله لبوسها و ینطبق ذالک علی السراه و ذوی الیسار و الثراء بالطبع ... فکانوا یسترون اجسامهم باسمال بالیه و بکل مایمکن ان یستر الجسم به» و نیز در صفحه ۲۰۹ کتاب به نقل از جلد ۵ تاریخ العرب قبل الاسلام، صفحه ۳۳ نوشته است: «عرب مابین ناف تا زانوی مردان را عورت می‌دانست و به همین خاطر پوشش آن را واجب و آشکار شدن آن را مایه مذمت و سرزنش می‌شمرد.»

به طور قطع، تصدیق می‌کنید که این موارد و موارد فراوان دیگری که در تاریخ وجود دارند قابل مطالعه و بررسی و ارزیابی می‌باشند که متأسفانه نویسنده با بی‌توجهی از کنار آن‌ها گذشته و با یک جمله که «آثار مرتبط با موضوع را پیدا نکرده‌ام» آن‌ها را نادیده گرفته است. بی‌توجهی به اسناد و مدارک معتبر و فراوانی که تحلیل‌های جهت‌دار و سناریوهای برهنه‌نمایی نویسنده را نقض می‌کنند با منطق تحقیق و پژوهش هم‌خوانی ندارد.

نویسنده: سعید سرمدی

پی نوشتها:

[۱].  تجارت برده بر خرید و فروش اسیران سفیدپوستی استوار بود که به دست رومی‌ها یا فارس‌ها یا عرب‌های ساکن صحرا گرفتار می‌شدند و سپس در بازار برده به فروش می‌رفتند. نیز بر برده‌های سیاه‌پوستی که از باقی‌ماندگان حبشی‌ها در جزیره‌العرب یا از اعقاب زنگیان افریقا بودند.

[۲]. جبب که مفرد آن جبه است که از انواع لباس و پوشش است. جمع آن جبب و جباب است و جبه نیز از نام‌های زره است (ر. ک: ابن‌منظور، لسان العرب، ج ۱، ص ۳۹۳).

[۳]. سراویل لباسی بود که میان دو زانو تا ناف را می‌پوشاند. این واژه فارسی، معرّب است (رک: المعجم الوسیط، ج ۱، ص ۴۳۰)

[۴]. به نظر می‌رسد عبای فدکی منسوب به منطقه فدک بود. میان فدک و مدینه دو روز یا سه روز فاصله است. فدک در سال هفتم هجری پس از فتح قلعه‌های خیبر تسلیم پیامبر(ص) شد (رک: یاقوت، معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۳۸). عَبا: نوعی پوشش گشاد با خطوط سیاه پررنگ بود. جمع آن عِبا به کسره عین است. (رک: ابن‌سیده، المحکم، ج ۲، ص ۱۸۷)

[۵]. شری: خارش شدید پوستی را گویند. (رک: المعجم الوسیط، ج ۱، ص ۴۸۴)

[۶]. عمائم، مفرد آن عمامه و به معنای هر آن چیزی است که بر سر بپیچند. (رک: المعجم الوسیط، ج ۲، ص ۶۳۵)

[۷]. قلانس، مفرد آن قلنسوه، پوششی برای سر و دارای اشکال مختلف است. (رک: المعجم الوسیط، همان، ج ۲، ص ۷۶۰)

[۸]. ذکر شده که پیامبر(ص) عمامه را زیر قلنسوه قرار می‌داد. (رک: مالک، الموطأ، ج ۱، ص ۳۲۵؛ ابن‌الجوزیه، زادالمعاد، ص ۱۶؛ ابن‌حجر، الاصابه، ج ۳، ص ۲۰۳)

[۹]. نعل، آن چیزی است که پا را از تماس با زمین حفظ می‌کند. (رک: فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج ۴، ص ۵۸)

[۱۰]. اخفاف: مفرد آن خف است و خف قسمت ضخیم و محکم کفش است که بر روی زمین قرار می‌گیرد. (رک: ابن‌منظور،لسان‌العرب، ج ۱، ص ۸۶۸)

[۱۱]. درع المرأه: پیراهن زنانه و جمع آن ادراع است. (رک: ابن‌سیده، الحکم، ج ۲، ص ۷)

[۱۲]. بزاز فروشنده پارچه است و حرفه‌اش بزازی است. (رک: خزاعی، الدلالات السمعیه، ص ۲۰۳) 

[۱۳]. بَز، لباس و کالای بزازی است. (همان، ص ۲۰۳)

نظر شما