شناسهٔ خبر: 38512 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق در کتاب «اندیشیدن جنگ؛ جنگ اندیشیدنی»

فرانک جمشیدی در بخشی از کتاب «اندیشیدن جنگ؛ جنگ اندیشیدنی» می‌نویسد: «جای انکار ندارد که مسائل و موضوعات بسیاری در تاریخ‌نگاری جنگ همچنان ناگفته و نانوشته باقی مانده است که نگفتن و ننوشتن آنها،‌ به سبب «اهمیت و حساسیت» که دارند،‌ زمینه «آسیب‌پذیری» را برای تاریخ‌نگاری جنگ و «امکان بدفهمی» را برای مخاطب این تاریخ فراهم می‌آورند.»

 

تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق در کتاب «اندیشیدن جنگ؛ جنگ اندیشیدنی»

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  کتاب «اندیشیدن جنگ؛ جنگ اندیشیدنی» تالیف فرانک جمشیدی تاملاتی در باب تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق است.

اندیشه در اعماق و شناخت وجوه آشکار و نهان جنگ

کتاب در سه بخش با این عناوین تنظیم شده است: «جنگ، اندیشیدنی است، سپس زیستنی»، «بازاندیشی حلقه واسطه میان حیات اجتماعی- فرهنگی جامعه و حوزه تاریخ‌نگاری» و «سایه «تاریخ چگونگی» بر تاریخ‌نگاری جنگ عراق و ایران».

در صفحه آغازین کتاب با عنوان «اشاره» که از سوی ناشر در کتاب گنجانده شده، می‌خوانیم: «جنگ، میدان بروز احساسات و ستیز و آویز باورهاست و همین خصوصیت است که هنر و ادب جنگ را پدید می‌آورد و اوراق تاریخ را به هم می‌پیوندد. مع‌الوصف شناخت وجوه آشکار و نهان جنگ مستلزم اندیشه در اعماق و لایه‌های این واقعه و چندوچون وقوع آن است. این حیث ممکن است جنگ را به پدیده‌ای اندیشگانی بدل کند و حتی دلیل اندیشه و اندیشیدن سازد. این معنا، خاصه در تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگار جنگ، ابوابی را به روی کاونده و کوشنده می‌گشاید که در تماشای متعارف احساسی و عاطفی آن به دیده نمی‌آید.» (ص ۷)

نویسنده در مقدمه کتاب درباره برخی مشکلات تاریخ‌نگاری جنگ می‌نویسد: «یکی از مهم‌ترین عواملی که راه فهم درست و ژرف و روشمند به واقعه جنگ را بر مخاطب تاریخ‌نگاری جنگ سد می‌کند، به‌زعم من، آن است که تاریخ نتواند وجه تاریخیت خود را به فرهنگ بدهد و آن را زمینه‌مند کند. حال آن‌که اگر این امر صورت تحقق بندد، مساله یا مشکله اصلی تاریخ‌نگاری جنگ تغییر خواهد کرد؛ یعنی پرسش درباره این‌که: «واقعه یا،‌ به‌طور کل، گذشته را چگونه روایت کنیم که بازتاب مطلق یا واقعی آن‌چه بوده است، بتواند تلقی شود؟»، از بنیان فرومی‌ریزد و جای آن را این پرسش می‌گیرد که: «کدام روایت‌های ممکن می‌توانسته وجود داشته باشند که فعلیت نیافته‌اند؟» (ص ۱۲)

بخش نخست کتاب «جنگ، اندیشیدنی است، سپس زیستنی» نام دارد که در آن مباحثی مانند «اصطلاح جنگ اندیشیدنی چه دشواره‌ای را به بحث می‌گذارد»، «تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق در آینه اندیشه و پرسشگری»، «ده حکایت از ده پرسش مهم در تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق»، «نتیجه‌گیری (برشماری مهمترین نتایج به دست آمده از بررسی مساله‌ای به نام «جنگ اندیشیدنی») مطرح شده است.

جدانشدن تاریخ‌نگاری و تاریخ‌نگری جنگ و انقلاب

در این بخش درباره عنوان اصلی کتاب می‌خوانیم: «از آنجا که عنوان اصلی کتاب‌ «اندیشیدن جنگ؛ جنگ اندیشیدنی‌» مُلهم از عنوانی است که برای این بخش برگزیده‌ام، جا دارد در پایان این معرفی نوشت بخش نخست،‌ به اختصار آشکار کنم که ارتباط آن نام اصلی با نام فرعی ذیل‌اش‌ «تأملاتی در باب تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری جنگ عراق و ایران‌» از چه باب است و چرا از علامت نقطه‌ واو ک یا؛ (که اصطلاحا به آن سمی کالن می‌گویند‌) به جای هر علامت سجاوندی دیگر، برای نشان‌دادن ارتباط دو پاره موجود در عنوان‌ («اندیشیدن جنگ» و «جنگ اندیشیدنی»‌) استفاده کرده‌ام:

«تصویرپذیر است که جای کلام هر واقعه از جمله جنگ عراق و ایران را در فعالیتی به نام تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری آن واقعه، مستور و مسطور بدانیم. با این ملاحظه،‌ هریک از دو پاره عنوان را به مثابه یک قضیه مستقل اما در عین حال مرتبط و تا حدودی وابسته به هم متلقی می‌توان کرد. در اینجا،‌ پاره یا قضیه دوم؛ یعنی «جنگ اندیشیدنی» در عین این‌که ناظر بر تاریخ‌نگاری جنگ است،‌ مرتبط و وابسته به پاره یا قضیه اول؛ یعنی «اندیشیدن جنگ» و معطوف به تاریخ‌نگری جنگ است. ضرورت نشان دادن این ارتباط و وابستگی نسبی (نه تام و تمام) میان دو قضیه یادشده،‌ نشانه سجاوندی به کار رفته میان دو پاره موجود در عنوان را معنادار می‌سازد،‌ اما فراتر از آن،‌ بن‌مایه یا روح کتاب را آشکار می‌کند.» (ص ۲۲)

نویسنده در همین قسمت کتاب درباره ارتباط انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی می‌نویسد: «من اما تلقی‌ام این است که این جام‌های متحد؛ جنگ (و انقلاب) و تاریخ‌نگاری و تاریخ‌نگری جنگ (و انقلاب) هرگز از هم جدا نشده‌اند،‌ بلکه شاید دقیق‌تر باشد بگوییم اتحاد این پدیده‌ها،‌ دستخوش دگرگونی‌هایی بوده است که تجربه کرده‌اند؛ دگرگونی‌هایی که عمدتا از دنبال کردن خط سیر پرسش‌هایی که برانگیخته‌اند،‌ می‌توان درباره‌شان سخن گفت. با وجود این،‌ داعیه یادشده از آن من است و همچون هر گزاره‌ای آزمون‌پذیر دیگر، می‌توان آن را رد یا تأیید کرد. در سلسله مقالاتی که ذیل عنوان «ده حکایت از ده پرسش مهم در تاریخ‌نگاری جنگ عراق و ایران» در پی این مقاله آمده،‌ این امکان فراهم شده که آنچه ادعا کرده‌ام،‌ معرض نقد و داوری قرار گیرد.» (ص ۴۰)

در صفحات پایانی این بخش کتاب درباره بخش‌های نانوشته جنگ ایران و عراق آمده است: «تاریخ‌نگاری جنگ در مقایسه با بدنه اصلی تاریخ‌نگاری ایران معاصر،‌ پدیده‌ای کاملا پیشرفته و متمایز است» زیرا به‌رغم این‌که «بخش مهمی از بررسی‌های تاریخی جاری را طیف متنوعی از گزارش‌های ژورنالیستی و کتاب‌سازی‌های عامه‌پسند (از یک‌سو) و معدود آثار جدی و درخور توجه (از سوی دیگر) تشکیل می‌دهد،‌ تاریخ‌نگاری جنگ در حوزه‌ای بی‌ارتباط با این بدنه اصلی و در انزوای کامل از آن به شیوه‌ای متفاوت با تاریخ‌نگاری متعارف، به شناسایی و تعریف موضوع مورد بحث و نیز توضیح و توصیف مراحل متفاوت آن همت گما[شته است]» (همان: ۳۱۰). با این همه، جای انکار ندارد که مسائل و موضوعات بسیاری در تاریخ‌نگاری جنگ همچنان ناگفته و نانوشته باقی مانده است که نگفتن و ننوشتن آنها،‌ به سبب «اهمیت و حساسیت» که دارند،‌ زمینه «آسیب‌پذیری» را برای تاریخ‌نگاری جنگ و «امکان بدفهمی» را برای مخاطب این تاریخ فراهم می‌آورند.» (ص ۱۳۱)

جمشیدی درباره نوع نگاه به برآیند تاریخ‌نگاری جنگ هشت‌ساله در قسمت نتیجه‌گیری این بخش کتاب آورده است: «نتیجه و برآیند دست‌یابی تاریخ‌نگاری جنگ به بلوغ یادشده، این بوده که به تدریج به لایه‌های ژرفی از واقعه دست یافته است‌، آن هم در موقعیتی که همچنان بسیاری از دست‌اندرکاران تولیدات ادبی، هنری،‌ تاریخی، سیاسی، نظامی و... جنگ،‌ درگیر و دل‌مشغول همان درهم تنیدگی مفهوم جنگ دفاعی با یکی از سه ساحت یاد شده‌اند. به این معنا که یا جنگ را در ساحت عمل؛ صرفا به‌مثابه عمل یا کنش دفاعی روایت کرده و می‌کنند،‌ یا به جنگ منحصرا در ساحت دوم؛ یعنی شرایط کنش دفاعی معطوف شده و می‌شوند، یا در همان ساحت سوم؛ یعنی پی‌آمدهای کنش دفاعی، توقف و تمرکز یافته و می‌یابند.» (ص۱۸۷)

گره خوردن تاریخ‌نگاری جنگ با بستر فرهنگی جامعه

عنوان بخش دوم کتاب «بازاندیشی؛ حلقه واسطه میان حیات اجتماعی - فرهنگی جامعه و حوزه تاریخ‌نگاری جنگ» است که مطالبی مانند «بازاندیشی چه دشواره‌ای را به بحث می‌گذارد؟» و «آسیب‌شناسی مبادی و مبانی اندیشگانی تاریخ‌نگاری جنگ عراق و ایران» را دربرمی‌گیرد.

در صفحات نخست بخش دوم درباره اهمیت دادن به مخاطب در تالیف تاریخ‌نگاری جنگ می‌خوانیم: «این سخن جدیدی نیست که تاریخ‌نگاری جنگ برای خوانده‌شدن،‌ باید مخاطب خود را ببیند و دیدن مخاطب یعنی آگاهی به مساله‌ها و دغدغه‌های او‌، آن‌هم به این اعتبار که آن مساله‌ها و دغدغه‌ها، هم برخاسته و برگرفته‌شده،‌‌ هم تأثیرپذیرفته از حیات اجتماعی فرهنگی‌اند. اما در ادامه این سخن، کمتر دیده یا خوانده‌ام که راه‌کاری ارائه شده باشد. به گمانم طرح دو پرسش بتواند راه عملی شدن پیشنهاد فوق را هموار کند: یکی این‌که بپرسیم آن مسئله‌ها و دغدغه‌ها چگونه به رصد تاریخ‌نگاری جنگ در خواهند آمد؟ و دوم این‌که بپرسیم، تاریخ‌نگاری جنگ چگونه با آن مسئله‌ها و دغدغه‌ها از کجا، چرا و چگونه ظهور و بروز می‌یابند، چگونگی رصدشدگی‌شان از سوی تاریخ‌نگاری جنگ و هم‌سویی این تاریخ با آنها ادراک‌پذیر باشد.» (ص ۲۰۵)

جمشیدی در همین قسمت کتاب با اشاره به تفکر در آثار تولید شده در حوزه جنگ می‌نویسد: «باوری که به‌شدت در من قوت گرفته این است که آنچه تا حال،‌ ذیل عنوان آثار مربوط به جنگ/ دفاع مقدس تولید شده (اعم از آثار ادبی، هنری، تاریخی، جامعه‌شناختی و...) نیازمند تفکر بازاندیشانه است؛ تفکری که بر اساس «امکان تأمل فرد در دانسته‌های خویش و تحولی که در مسیر تحقیق‌اش ایجاد می‌کند، شکل می‌گیرد» (معینی علمداری،‌۶۱:۱۳۸۵) دعوت به این تفکر، به‌مثابه فراخوان مخاطبان آثار جنگ؟ دفاع مقدس به درگیر شدن با لایه‌های عمیق‌تری از پروژه‌های فکری متفکران، مورخان، محققان، مؤلفان،‌ شاعران،‌ داستان‌نویسان، فیلمنامه‌نویسان، نمایشنامه‌نویسان، خاطره‌نویسان و... جنگ/ دفاع مقدس است. گویی که این درگیری در واقع نوعی مواجهه باشد؛ مواجهه‌ای که در آن، «پرسش» نقش اساسی را بازی می‌کند: چرا فلان «اثر» نوشته شده است؟ چرا باید آن را خواند یا دید یا شنید؟ از خواندن یا دیدن یا شنیدن آن، چه یافته جدیدی حاصل خواهد شد؟ یافته جدید، در نظام یا سلسله مراتب دانسته‌های پیشینی مخاطبان کجا قرار خواهد گرفت؟ چه دستاوردها یا داده‌های پسینی به همراه خواهد داشت؟ و...» (ص ۲۱۷)

در صفحات پایانی این بخش با اشاره به لوازم تفکر جدی در رابطه با جنگ آمده است: «تاریخ‌نگاری جنگ باید به سنخ و جنس، و جوهر و جان‌مایه خود نزدیک شود؛ یعنی به آنچه پنهان در زیر لایه‌های تحول و تداوم است، به عبارت دیگر، باید بتواند چیزی را بازنماید که «بازیگران»، «راویان» و «خوانندگان» تاریخ جنگ را «بازی»، «کنش» و «خوانش» خود منظور می‌کنند که همانا معرفت یا شناخت تاریخی (به‌مثابه مقوله‌ای زبانی‌ـ اندیشگانی) است. تحقق این امر مثل آن است که تاریخ‌نگاری جنگ، واقعه‌ جنگ را چندین گام قبل را وقوع، در بستر فرهنگی آن روایت کند؛ یعنی آنجا که واقعه گرچه هنوز شکل و هیات بیرونی نیافته و بر آن نام ویژه‌ای نهاده نشده و کسی آن را به نام واقعه‌ای خاص شناسایی نکرده است، پایه‌ها و بن‌مایه‌های آن وجود دارد. تاریخ‌نگاری جنگ در این صورت مجال خواهد یافت که هم خود جدی و ژرف درباره واقعه‌ای نظیر جنگ بیندیشد، هم امکان تفکر ژرف و جدی را برای خواننده خویش فراهم آورد و این، ضرورت پیوستگی تاریخ‌نگاری جنگ به نظریه‌ها و رویکردهای فرهنگی را آشکار می‌سازد.» (ص ۲۷۱)

نقش اسطوره، مذهب و ایدئولوژی سیاسی در روند جنگ تحمیلی

بخش سوم با نام «سایه «تاریخ چگونگی» بر تاریخ‌نگاری جنگ عراق و ایران» سراغ مطالبی با عناوین «تاریخ چگونگی چه دشواره‌ای را به بحث می‌گذارد»، «پیشینه (عقبه) دشواره‌ای به نام تاریخ چگونگی»، «بررسی سازوکارهای مرزگذاری و دامنه‌سازی در تاریخ چگونگی» و «نتیجه‌گیری «برشماری مهم‌ترین نتایج به دست آمده از بررسی مساله‌ای به نام «تاریخ چگونگی» می‌رود.

نویسنده در صفحات آغازین بخش سوم آورده است: «درباره «تاریخ‌نگاری جنگی» که اکنون موجود است، در پی اهتمام به مساله‌های که قبلا اشاره شد، کمتر مجال یافته با این مساله درگیر شود که مجموعه‌ای از کدام دسته مفاهیم، نشانه‌ها، ایده‌ها و نمادهای هم‌بسته با قلمرو حیات اجتماعی جنگ، امکان ظهور و بروز چگونگی‌هایی خاص را فراهم آورده است؟ و البته ناگفته پیداست که مجال‌نیافتن به طرح این مسئله، به یک مسئله عمیق‌تر نیز میدانی برای طرح شدن نداده باشد: چه میزان از چگونگی‌های ممکن یا محتمل پیدایی بوده‌اند که فرصت پیدایی نیافته‌اند؟» (ص ۲۸۵)

درباره نقش مذهب و اسطوره  آمده است: «در جنگ هشت‌ساله،‌ سه عامل مهم مشتمل بر اسطوره، مذهب و ایدئولوژی سیاسی در روندی کند و ناآشکار،‌ جملگی نشانه‌ها و نمادهای از قبل موجود در فرهنگ را ذیل دو مفهوم «دفاع» و «قدسانیت دفاع»، مرزگذاری و دامنه‌سازی و سرانجام، بازصورت‌بندی کرده‌اند. از آن پس، نقل و نگاشت درباره وقایع جنگ و شخصیت‌های آن،‌ به‌ویژه شخصیت‌های محوری، و مهم‌تر از آن،‌ فعلیت‌یافتگی برخی ممکن‌ها در جهان اجتماعی جنگ و متقابلا، مهارشدگی ظهور و بروز بقیه ممکن‌های دیگر را باید به‌مثابه نقل و نگاشت از/ درباره چکیده تولید کلامی اسطوره، مذهب و ایدئولوژی سیاسی دانست.» (ص ۳۳۷)

در رابطه با نقش مراسم، کنگره‌ها و یادبودهای جنگ تحمیلی می‌خوانیم: «ضروری است به منظور بررسی «طرح برگزاری کنگره سرداران و یادواره‌های شهدا»،‌ تمام قسمت‌های آن به دقت از نظر گذرانده شود. این کار کمک می‌کند، سازوکارهای طرح یادشده برای مرزگذاری و دامنه‌سازی از مهم‌ترین مفاهیمی که مدنظر دست‌اندرکاران آن بوده است،‌ به‌خوبی آشکار گردد و نیز دانسته آید که چگونه این مرزها و دامنه‌ها در همه محصولات و اقدامات فرهنگی این طرح،‌ به‌مثابه خروجی‌های آن،‌ رعایت و سرانجام اساس و بنیان آنچه از آن به «تاریخ چگونگی» یاد کرده‌ام، گذاشته شده است.» (ص ۳۴۸)

آثار دفاع مقدس؛ نظام‌های توزیع سیاست‌گذاری فرهنگی‌ آن

نقش سفارش‌دهندگان تولید و نشر آثار دفاع مقدس و نویسندگان این آثار مود توجه جمشیدی قرار گرفته و درباره آن می‌نویسد: «اگر این ادا گزاف نباشد، دست‌اندرکاران سفارش و پشتیبانی از فرآیند تهیه و تدوین، و تولید و نشر تاریخ‌های چگونگی (نظیر تاریخ فرماندهان و سرداران جنگ) در حکم نظام‌های توزیع این سیاست‌گذاری فرهنگی‌اند. پس از آن نوبت به نویسندگان تاریخ‌های چگونگی می‌رسد که نقش آنها در این تعامل،‌ نقش مجریان سیاست‌گذاری فرهنگی است. زیرا برای تحقق سیاست‌های وضع‌شده و آموزش فکری و تربیت زبان‌شناختی جامعه، به تهیه و تدوین و نگارش تاریخ اهتمام می‌کنند.» (ص ۳۸۱)

کتاب «اندیشیدن جنگ؛ جنگ اندیشیدنی» گردآوری فرانک جمشیدی در ۳۹۲ صفحه، شمارگان دوهزار و ۵۰۰ نسخه و به بهای ۲۳ هزار تومان از سوی انتشارات سوره مهر راهی بازار کتاب شد.

نظر شما