شناسهٔ خبر: 40977 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نام‌ها و نمايه‌ها/ درباره تكوين جهان مدرن

تكوين جهان مدرن نه يك اثر فلسفي است و نه كاملا يك متن تاريخ‌نگارانه به‌معناي كلاسيك آن، نه صرفا با مساله‌سازي قابل بازنمايي است و نه ادعاي بازنمايي تمام‌عيار موضع مورد بحث خود را دارد؛ تكوين جهان مدرن كتابي است آغشته به مساله ادبيات، يعني در ساده‌ترين بيان كتابي است درباره «خواندن».

 

فرهنگ امروز/ فرهاد اكبرزاده/ تكوين جهان مدرن از جمله كتاب‌هايي است كه به‌شخصه مي‌توانم خواندنش ‌را به دوستانم توصيه كنم. برخلاف ظاهر ساده اين جمله، دست‌كم براي من، در سال‌هاي اخير، فقط چند كتاب، يعني چيزي كمتر از انگشتان دو دست واجد چنين توان و ظرفيتي‌ بوده‌اند. يافتن كتابي كه هم گيرايي لازم براي يك خواننده غيرحرفه‌اي را داشته باشد و هم عمق كافي در مقابل چشمان يك خواننده حرفه‌اي، هم موجز باشد و هم‌ اثرگذار، هم به خواندن بيشتر ترغيب كند و هم خواندنش چشم‌اندازي ژرف را چون تابلويي تماشايي پيش چشم ترسيم كند، هم خوب نوشته شده باشد و هم خوب ترجمه، هم به‌روز باشد و هم جاافتاده، برخلاف آنچه آمار و ارقام توليد كتاب نشان مي‌دهند، چندان ساده نيست.
 گذشته از اينها، نخستين چيزي كه در برخورد با كتاب تكوين جهان مدرن به چشم مي‌خورد يك شاهكار نقاشي است. ما در نخستين مواجهه خود با كتاب تابلوي نديمه را، در نسخه انگليسي بر جلد و در نسخه فارسي در نخستين صفحات، مي‌بينيم. اثري چندوجهي كه در ساده‌ترين و احتمالا مهم‌ترين توصيف، اثري است درباره ديدن. نويسنده درباره اين اثر مي‌نويسد: «اين نقاشي بسي بيش از هر كلامي توصيف‌گر جهاني است كه ما در آن مي‌زييم و به درك ما از تنوع اين جهان و خودآگاهي ما از خودهاي اجتماعي و شخصي‌مان اشاره دارد. اما اين اثر، با توجه به تاريخ آفرينش‌اش، از پيوستگي اعصار گوناگون نيز سخن مي‌گويد، به‌طوري ‌كه مي‌توان خود را در نديمه‌ها بازشناسيم و از اين ره‌گذر احساس كنيم كه تاريخ مشتركي با آنهايي كه در سده هفدهم مي‌زيسته‌اند، داريم.» (ص٩) . و بعد از چند سطر در همان پيشگفتار در توضيح كار خود و ارتباط‌اش با اين نقاشي مي‌نويسد‌: «اين كتاب در پرتو رويه‌اي نوشته‌ شده است كه محصول منسوخ‌شدن آموزش تقويمي تاريخ در بافت‌هاي گوناگون و وقوف بر اهميت زمينه شكل‌گيري ايده‌ها و بستر وقوع رويدادهاست» (ص١٠) .
 شايد بشود، با اين ملاحظات و از يك منظر كلي‌تر، كارنامه خود مري اونز، در مقام نويسنده كتاب تكوين جهان مدرن، را همچون نمايه خوبي از محتواي كلي ديدگاه پژوهشي‌ـ‌تاريخي‌ او ديد. با مرور اجمالي عناوين و ترتيب انتشار كتاب‌ها، بدون در نظر گرفتن وجه كيفي‌شان، به‌سادگي مي‌توان آثار او را با صفت‌ «متنوع» وصف كرد. پيداست اين تنوع كه بازه زماني نزديك به چهار دهه را از سال ١٩٧٩ تا به امروز دربرمي‌گيرد، شامل ليست تقريبا بلند بالايي است كه ما در اين‌جا صرفا به شكل تصادفي نام تعدادي را مي‌آوريم: كار روي زنان، راهنمايي براي ادبيات (١٩٧٩)، تاملاتي پيرامون آناكارنينا (١٩٨٩)، مساله زن (١٩٩٤)، افراد گم‌شده، محال‌بودن خود‌/‌نگاري (١٩٩٩)، جنسيت و نظريه اجتماعي (٢٠٠٣)، تخيل شر: داستان كارگاهي و جهان مدرن (٢٠٠٩) . بعد اين سوال پيش مي‌آيد كه چه‌گونه مي‌توان اين كتاب‌ها ــ و كتاب‌هاي نام‌برده‌نشده‌اي كه مابين، قبل، يا بعد از اين آثار منتشر شده‌اند ــ را با خطوط مريي و نامريي به هم وصل كرد؟ چه مفاهيمي براي پل‌زدن ميان آنها و قراردادن‌شان در كليتي به‌هم‌پيوسته لازم است. اين پرسش را به اين ‌صورت هم مي‌توان مطرح كرد: چه‌طور مي‌توان با وصل‌كردن و پيوند نام‌هايي كه در يك نمايه آمده‌اند پي به مضمون كلي يك كتاب برد؟ و مهم‌تر از آن، آيا مي‌توان به اين صورت شكلي از تاريخ‌نگاري را توضيح داد؟ كمي كه بيشتر با مساله نمايه درگير شويم و همين‌طور نمايه كتاب را مرور كنيم، به كلماتي برمي‌خوريم كه كمتر در نمايه كتابي‌ با تم مدرنيته ديده‌ايم ــ حال يا به اين دليل كه معمولا نام‌ها (آن‌هم غالبا نام مردان و آثار) نمايه‌ها را اشغال مي‌كنند، يا اينكه نمايه اساسا محل اشاره به ترم‌ها (دانش‌واژه‌ها) ي موضوع مورد بحث است. به هر حال، در نمايه تكوين جهان مدرن در كنار نام انديشمندان جريان‌سازي چون كارل ماركس (١٦بار)، ماكس وبر (١٦بار)، اسپينوزا (٤ بار) يا مفاهيم محوري‌اي كه خود مدخلي بر تغييرات بنيادين يك دوره‌‌اند، مثل روشنگري (٣١) يا برده‌داري (٤بار)، با كلماتي مثل مردانگي (٥ بار) و از آن «جالب‌تر» ازدواج (١٤ بار) هم مواجه مي‌شويم. يكي از صفحاتي كه «ازدواج» در آن آمده را باز مي‌كنيم، مي‌خوانيم: «چنان كه تا اينجا گفته شد، يك مساله محوري تقريبا همه رمان‌هاي انگليسي سده هجدهم اين بود كه مناسبات بين مردان و زنان را چگونه مي‌توان سامان داد. در دهه‌هاي گذشته، تاريخ‌نگاران، به‌ويژه فليپ ارايز و لارنس استون، گفته‌اند كه از سده هفدهم به بعد، اروپا شاهد ظهور نگرش‌هاي «مدرن» در مورد كودكان و اشتياق به ازدواج بر پايه عشق بود و نه ازدواج به‌مثابه يك كاركرد اجتماعي» (ص٧٤) . با دنبال كردن رد اين ترم، از طريق سرنخ‌هايي كه در نمايه آمده ما در صفحات ديگر نوعي تاريخ‌نگاري فوكويي را تمرين خواهيم كرد، نوعي تاريخ‌نگاري كه بر اساس «مساله‌سازي» عمل مي‌كند. روش او در ساده‌ترين شكل به اين صورت بود كه مفاهيم، نهادها و ديسپوزيتيف‌‌هايي مثل مراقبت، زندان، كلينيك يا سلامت را، از طريق روشي كه آن ‌را ديرينه‌شناسي مي‌ناميد، همچون مدخلي‌هايي كه در نمايه مدرنيته آمده‌اند، بررسي مي‌كرد. او با ايجاد مساله در اركان جاافتاده انديشه مدرن امكان بازانديشي اساسي در برخي مقولات را به وجود مي‌آورد. با اين حال، اگر از اين بحث روش‌شناختي براي نورانداختن بر ابعاد ديگر بگذريم، همچنان مي‌توان اين پرسش را مطرح كرد كه آمدن مدخلي مثل «ازدواج» در نمايه كتابي درباره مدرنيته با چه مفهوم كلان‌تري توضيح داده مي‌شود؟ يا اصلا اهميت دنبال‌كردن يك چنين چيزي در كتاب اونز و به‌اصطلاح مته‌ به ‌خشاش گذاشتن در مورد حضور يك واژه در نمايه براي چيست؟
در ميان انديشمنداني كه به‌نوعي در سنت چپ قلم زده‌اند، باز هم اين ميشل فوكو است كه با پيش‌كشيدن مفهوم «زيست‌سياست» (به‌معناي قدرت سياسي و اجتماعي روي حيات) در توضيح نگرش سياسي به مسائلي كه اساسا سياسي نيستند راهگشاست. پاسخ به اين‌ پرسش هم كه چرا نئوماركسيست‌هايي مثل ژاك رانسير تا اين حد به استتيك و بازتعريف آن در نسبتش با سياست مي‌پردازند، احتمالا در همين‌جاست. به هر تقدير، براي توضيح موضوع حتي مي‌شود از جاي ديگري هم به آن پرداخت. مثلا به بخشي از گفته راجر اسكروتن در فرهنگ انديشه سياسي (١٩٨٢) اشاره كرد كه مي‌نويسد: «از آنجا كه همه تغييرات اجتماعي بر نهادهاي سياسي اثر مي‌گذارند و حتي ممكن است به يك بازنگري ضروري در ساختار اين نهاد‌ها منجر شوند، هميشه مي‌توان يك تفسير سياسي به هر موضوع غيرسياسي نسبت داد... [و از اين منظر]، ممكن است هيچ تفاوت بنياديني ميان كنش‌هايي كه انگيزه سياسي دارند و كنش‌هايي كه صرفا تبعات سياسي دارند وجود نداشته باشد.» با اين تعريف مي‌شود حضور واژه «ازدواج» را در نمايه كتاب تكوين جهان مدرن به عنوان يك ترم زيست‌سياسي توضيح داد و بررسي تلقي و اشكال فهم آن را، در دوره‌هاي تاريخي، نشانه تغييرات كلي‌تري در افق آن دوره فهميد.
 اين چرخش مهم و بنيان‌ساز در كتاب اونز بيشتر با پرتره‌هاي بي‌نظري كه نويسنده پيش چشم مخاطب مي‌گذارد قابل درك و ديدني مي‌شود تا گزارشي مفصل و مبسوط: «شايد شناخته‌شده‌ترين بناي اروپا در سده هفدهم كاخي باشد كه لويي چهاردهم در ورساي فرانسه ساخت. در آن زمان، كمتر كاخ گمنامي در اروپا يافت مي‌شد، اما شكوه و جلال ورساي استاندارد تازه‌اي به معماري اروپا بخشيد. بخشي از موضوع ورساي گرامي‌داشتن قدرت دنيويي ــ در قالب آجر و ملاط ــ بود» (ص٥٩) . نويسنده براي پرداختن به هر مساله با در نظر گرفتن ابعاد مختلف بسترهاي اقتصادي، مذهبي، سياسي و اجتماعي، به بهترين شكل به آن چيزي مي‌پردازد كه مي‌توان آن را در كلي‌ترين شكل «مساله ادبيات» ناميد ــ جايي در آستانه جهان خصوصي و عمومي، جايي كه اغلب در آثار نويسنده به نام زناني گره‌‌خورده كه سهم قابل توجهي در پروردن ايده‌هاي او و شكل‌دادن به اين كتاب دارند. نويسنده اين محيط را با ارجاع به هابرماس اين‌طور توضيح مي‌دهد: «از نظر هابرماس، قلمرو عمومي يا سياسي هر آنجايي است كه دو يا چند نفر در آن گرد هم‌مي‌آيند ــ با دركي كاملا خودآگاه ــ درباره سياست حرف مي‌زنند. در مقابل، قلمرو خصوصي قلمرو تاملات فردي است، آنجا كه جهان مدرن در مقام فضايي مادي با امر خصوصي پيوند مي‌خورد، يا در مقام فضايي مفهومي، همچون بستري عمل مي‌كند (و در اينجاست كه ادبيات اهميت مي‌يابد) كه در آن خود دروني به آزمون كشيده مي‌شود و مورد بحث قرار مي‌گيرد» (ص٧٣) . در سايه گشودن همين فضاست كه مري اونز موفق مي‌شود آلبوم ديگري از چهره‌هاي تاثيرگذار تاريخ مدرن را بگشايد، چهره‌هايي كه عمدتا در تاريخ‌نگاري‌هاي اين‌چنيني ناديده گرفته شده‌ يا به عنوان نقاط عطف جريان‌هاي فكري، اجتماعي/سياسي توجه درخوري به آنها نشده است؛ چهره‌هايي مثل مري ولستون كرافت، مري شرلي (نويسنده رمان فرانكشتاين) ويرجينا ولف يا جوليت ميچل.
در نهايت، همان‌طور كه مي‌توان ديد، به دست‌دادن خلاصه يا توصيفي قابل قبول از كتابي كه خود خلاصه‌اي است از تكوين جهان مدرن، كار ممكني نيست. اين كتاب نه يك اثر فلسفي است و نه كاملا يك متن تاريخ‌نگارانه به‌معناي كلاسيك آن، نه صرفا با مساله‌سازي قابل بازنمايي است و نه ادعاي بازنمايي تمام‌عيار موضع مورد بحث خود را دارد؛ تكوين جهان مدرن كتابي است آغشته به مساله ادبيات، يعني در ساده‌ترين بيان كتابي است درباره «خواندن».

روزنامه اعتماد

نظر شما