شناسهٔ خبر: 42140 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

چگونه از فلسفه ملاصدرا به انقلاب اسلامی رسیدیم؟

اگر ملاصدرا ابعاد تئوریک حکمت متعالیه را بسط داد این امام خمینی بود که در طی فرایند پرورش حکمت متعالیه این حکمت را بر اوج نشاند و دست به نظام سازی زد.

 

شریف لکزایی

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ به مناسبت دهه فجر و سی و هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی شریف لک زایی،عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی یادداشت اختصاصی با موضوع تاثیر جریان های فکری- فلسفی در اتفاقات سیاسی و شکل گیری پیروزی انقلاب اسلامی در اختیار خبرگزاری مهر گذاشته است. این یادداشت را در ادامه می خوانید؛

در مورد جریان هایی که به خصوص در ایران معاصر وجود داشتند متن هایی تولید و بحث هایی انجام شده است، ولی نکته مغفولی که به نظرم می رسد که در مورد آن کمتر بحت شده، موضوع جریانهای فکری – فلسفی است که محمل و زمینه ساز جریانهای سیاسی در ایران معاصر بودند. به نظرم مؤثرترین و شاید پایدارترین جریان، بحث و جریان فلسفی و حِکَمی است که در سنت فلسفه اسلامی در ایران جریان داشته است.

شروع این جریان که به طور مؤثر وارد جریانهای سیاسی و اجتماعی شد به ملاصدرا بر می گردد و در واقع باید ملاصدرا را آغازگر عصر و فضا و فکر و اندیشه جدیدی تلقی کنیم که به لحاظ مبنایی در همه جریانهای فکری ایران معاصر تأثیر گذاشته است. البته ناگفته پیداست که اندیشه های ملاصدرا مبتنی بر سنت فلسفه سیاسی و اسلامی ماست که در گذشته های دور ریشه دارد، اما نقطه مهم و قابل توجه این است که ملاصدرا با توجه به فضای فکری زمانه خود و اقتضائات جامعه عصر و زمان خود، دستگاه جدیدی را در حوزه فلسفی و فکری به عنوان حکمت متعالیه تولید کرد که این جریان اگرچه در دوره زیست ملاصدرا با بی مهری هایی مواجه شد و رونق پیدا نکرد اما در قرن دوازدهم با تلاشهای مرحوم «بیدآبادی» به حوزه علمیه وارد و جاری شد و فلسفه متعالیه جزو دروس حوزه های علمیه قرار گرفت و در ادامه این روند با حاج ملاهادی سبزواری ادامه پیدا کرد و بعدها با استمرار مباحث حکمی، فلسفی و عرفانی توسط آیت الله شاه آبادی به حضرت امام خمینی(ره) رسید. همان طور که گفته شده مرحوم بیدآبادی از اعقاب مرحوم شاه آبادی است و شاه آبادی، استاد حضرت امام(ره) به ویژه در عرفان است که امام(ره) استفاده های زیادی را از ایشان به عمل آورد.

نهضت ناتمام مشروطیت

به هر حال به نظر می رسد این جریان هم در دو نهضت عظیمی که در ایران معاصر اتفاق افتاد و هم در جریانهایی که به در ایران معاصر اقدام و فعالیت می کردند و با اوضاع و احوال و موضوعات سیاسی و اجتماعی مواجهه داشتند مؤثر بود. بخشی از این تأثیرات در نهضت مشروطه محسوس و مشهود است که در بخش عمده اش با حضور رهبران دینی بود که به خصوص واجد نگرشهای فلسفی بودند. در واقع عمده این بزرگان در جهت بومی سازی و دینی سازی مشروطه عمل کردند و بحثهایی را ارائه دادند.

آخوند خراسانی، فیلسوف متعالیه و شاگرد حاج ملاهادی سبزواری بوده است و آثار اصولی ایشان ، به ویژه اثر گرانسنگ ایشان با عنوان «کفایة الاصول» متأثر از مباحث فلسفی و به ویژه حکمت متعالیه است. ضمن اینکه آخوند خراسانی، شاگرد آیت الله شیخ انصاری هم هست که می بینیم اصول شیخ انصاری متأثر از مباحث فلسفی متعالی است. در واقع فلسفه آنان در فقه شان تأثیرگذار بوده است که ممکن است ملموس نباشد. البته در نوآوریهایی که داشتند می توانیم این را مشاهده کنیم. در مباحث اصولی می بینیم که اساساً در بسیاری از موارد، زبان و حتی روح مباحث آنها فلسفی شده است. در آثار مرحوم «نائینی» هم چنین نگاهی مشهود است.

در آن دوره مرحوم نائینی با نگارش کتاب «تنبیة الامة و تنزیة الملة» فقه سیاسی متعالی را به نگارش در آورد. به هر حال ایشان به بومی سازی و دینی سازی مشروطه توجه داشته و آن را با زبان دین و دین داران نگاشته است. این وضعیت را می توانیم در شیخ انصاری به عنوان استاد آخوند خراسانی و بسیاری از افرادی که در عصر مشروطه تأثیرگذار بودند مشاهده کرد. هم فقه شیخ انصاری متأثر از حکمت و فلسفه متعالیه و هم اصول ایشان متأثر از این حکمت است و حتی پیش از آن، می توانیم بگوئیم حاج ملاهادی سبزواری احیاگر سنت فلسفی صدرایی در دوره قاجار بوده است.

از سوی دیگر به نظر می رسد این جریان فکری فلسفی متعالی با بحث بیداری اسلامی، بیداری جهان اسلام و احیاگری اسلامی سید جمال الدین اسدآبادی هم گره خورده است. نقطه مغفول راجع به همه این بزرگواران به ویژه سید جمال الدین اسدآبادی این است که بحثهای فلسفی شان مغفول واقع شده است و از تأثیرات آن بر مسائل اجتماعی و سیاسی دوره معاصر غفلت شده است. براساس مطالعات و مباحثاتی که با برخی از اساتید داشتیم این گونه به نظر می رسد و ما بر این اعتقاد هستیم که جریان فکری فرهنگی سیدجمال و بیداری و احیاگری اسلامی که این بزرگوار مطرح کرده دقیقاً و کاملاً مؤثر از فضایی است که حکمت متعالیه در خدمت آن بزرگوار قرار داده است، البته این عقیده به این معنا نیست که جریان فکری فلسفی متعالی به تنهایی اقدام می کرده است و به تنهایی پیش می رفته است.

معتقدیم جریان فلسفه متعالی و فقه، دوشادوش هم پیش می رفتند؛ یعنی متفکران فلسفه متعالی از جمله بزرگانی که از آنها یاد شد هم در عرصه فلسفه تبحر داشتند و هم در عرصه فقه مجتهدان و فقیهان طراز اول و زبردستی بودند و هم در فقه تبحر داشتند و هم در اصول نوآوریهایی داشتند و هم توانستند در جریانات سیاسی ـ اجتماعی از موضع و پایگاه فقهی و فکری بسیار بلندی وارد شوند و سعی کنند که آنها را توجیه و استدلال کنند تا به نوعی در فضای سیاسی اجتماعی مشارکت کنند و مؤثر باشند.

در همین جا لازم و مفید است که از مرحوم علامه امینی یاد کنم که مجموعه گرانسنگ «الغدیر» را نگارش کردند. ایشان از همین منظر با نگارش این اثر از اعتقادات و باورهای تشیع پاسداری کردند و با نگاه فلسفی و داشتن پایگاه فلسفی به دنبال این کار رفتند و وظیفه خود را به عنوان اندیشمند و متفکر، دفاع از اعتقادات و باورهای شیعی و احیای معارف اهل بیت(ع) قرار دادند. متأسفانه باید یادآوری کنم که در شناخت اندیشه های مرحوم علامه امینی، مباحث فلسفی ایشان مغفول واقع شده است. اینکه جایگاه فلسفه در اندیشه ایشان چیست و چقدر تأثیرگذار بوده تا ایشان به این سمت و سو حرکت کنند، بررسی نشده است.

به نظر می رسد ایشان با بنیاد فکری و فلسفی که برخوردار بوده است توانسته در جهت دهی به کارهای علمی و نگارش آثارش تأثیرگذار باشد. لازم است این نکات مغفول بازشناسی و واکاوی شود. چنان که برخی از بزرگان هم تصریح کرده اند این بزرگان از پایگاه فلسفه و عرفان به سمت مسائل اجتماعی و سیاسی حرکت کرده اند و فقه آنان در مواجهه با مسائل فلسفی به پویایی رسیده و درگیر مباحث اجتماعی و سیاسی شده است و از رکود خارج شده است.

این متفکران و بزرگواران و دیگرانی که از آنها نامی نبردم در فضای نهضت مشروطه و در دوره قاجار در جریانهای سیاسی و اجتماعی به عنوان متفکران طراز اول تأثیرگذار بودند و به هر حال توانستند مردم را به این سمت و سو جهت دهی کنند. البته معلوم است که در نهضت مشروطیت ما به نتیجه ای که باید می رسیدیم، نرسیدیم و در واقع نهضت مشروطه، نهضت ناتمامی بود که تمام نشد؛ مگر در انقلاب اسلامی.

انقلاب اسلامی

از این منظر همین جریان فکری به عنوان مؤثرترین جریان فلسفی و حکمی در ایران معاصر توانست در انقلاب اسلامی هم مؤثر باشد. شاید غیر از ادله محتوایی و استدلالی، بزرگترین رهبران و متفکران حکمت متعالیه هستند که در این نهضت و انقلاب عظیم حضور داشتند. حضرت امام(ره) اولاً به عنوان فیلسوف و معلم اخلاق و عارف و فقیه و مرجع در این حرکت سهیم بود و نقش اصلی و کلیدی و اولیه را برعهده داشت و طبیعتاً نگاه سه لایه ای را هم در آثار، هم اندیشه و هم در سیره ایشان می توان به وضوح دید. در واقع ایشان از نگاه فلسفی و برهانی وارد شدند و هم از نگاه عارف و سالک الی الله قلم و قدم زده و همین طور از نگاه و منظر فقیه و مرجع تقلید دست به عمل زده است. بنابراین ترکیب سه لایه ای و تأثیرپذیری ایشان از حکمت متعالیه مشهود است.۱ ضمن این که تعابیر بسیار بلندی در تجلیل و عظمت ملاصدرا از ایشان صادر شده است.

امام(ره) مدرس و استاد حکمت متعالیه بودند و سالها فلسفه متعالیه را تدریس می کردند و به طور قطع می توان گفت ادامه دهنده این مسیر و جریان فکری فلسفی در دوره معاصر بودند.

در ادامه این روند می توان از استاد مرتضی مطهری یاد کرد که به نوعی هم احیاگر حکمت متعالیه بودند و هم پاسخهایی به مسائل نوپدید از منظر حکمت متعالیه می دادند. جریانهای فکری درگیر در دوره ایشان به خصوص در دو مکتب کاپیتالیسم و سوسیالیسم و مارکسیسم خلاصه می شد و طبیعتاً اگر از همین منظر تقابل ایشان با این دو مکتب را ببینیم به هر حال متوجه می شویم که زبان و مواجهه ایشان با این مکاتب رقیب و مکاتبی که در آن موقع بر اذهان فکری نخبگان تسلط داشتند از چه پایگاه و منظری به وجود آمده است.

طبیعتاً حکمت متعالیه ظرفیت بسیار عظیمی را به ایشان داده است. جا دارد از علامه سید محمد حسین طباطبایی به عنوان استاد شهید مطهری یاد کنم که ایشان هم به عنوان احیاگر حکمت متعالیه و پاسخگو به پرسشهای نوپدید جامعه حرکت می کردند و شاگردان ایشان ازجمله شهید بهشتی و دیگران غالباً به عنوان کسانی که در انقلاب اسلامی نقش آفرینی کردند در انقلاب اسلامی حضور داشتند. می توان گفت شهید بهشتی به طور مستقیم متأثر از حکمت متعالیه بوده است و توانسته به ویژه در حوزه نهادسازی و تأسیس تشکلهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تأثیرگذار باشد.۲

به نظر می رسد اندیشمند برجسته معاصر امام موسی صدر در لبنان به عنوان دوست دیرین شهید بهشتی این روند را استمرار بخشیده و به انجام رسانده است. به ویژه فعالیت های وی در تحول و ارتقای جایگاه شیعیان و تعمیق همزیستی مسالمت آمیز شیعیان با دیگر فرق در لبنان و به ویژه ارتقای فرهنگی و علمی و اقتصادی شیعیان تأثیرگذار بوده است. همچنین لازم  است از ایجاد جریان مقاومت در لبنان در مقابل رژیم صهیونیستی یاد کنیم که ایشان حضور مؤثری داشت و اقدامات ایشان در این امر بسیار مؤثر بوده است و امروزه حزب الله در لبنان وامدار اندیشه و عمل امام موسی صدر از یک طرف و انقلاب اسلامی از طرف دیگر است.

در ادامه لازم است از شهید سیدمحمدباقر صدر یاد کنم. نقل می شود علامه جعفری به عنوان متفکر بسیار برجسته در عصر ما فرمودند: من به توصیه شهید سیدمحمدباقر صدر، کتاب «الشواهد الربوبیه» ملاصدرا را در نجف تدریس می کردم که معلوم است شهید صدر از روشن بینی و روشنفکری خاصی برخوردار بوده و می دانست متونی مثل «الشواهد الربوبیه» چقدر مهم است که باعث شد به فردی مانند علامه جعفری توصیه کند این کتاب فلسفی را در حوزه نجف تدریس و به نوعی در احیای این فلسفه تأثیر ایفا کند. البته ما بسط مسائل اجتماعی و سیاسی را در بحثهای آیت الله صدر مشاهده می کنیم که طبیعتاً نیاز به مداقه بیشتری در این زمینه و واکاوی تأثیرات فلسفه بر اندیشه ایشان هستیم.

افزون بر اینها بایستی از شهید مفتح باید به عنوان مکمل شهید مطهری و بانی وحدت حوزه و دانشگاه یاد کرد که ایشان هم به عنوان مدرس و متفکر و مفسر و شارح حکمت متعالیه نگاه ویژه ای در مباحث فکری جامعه معاصر داشتند. به ویژه اینکه اخیراً تعلیقات ایشان بر اسفار اربعه ملاصدرا هم منتشر شده است. نگارنده تا مدتها تردید داشت که آیا می توان ایشان را به عنوان حکیم حکمت متعالیه قلمداد کنیم یا نه؟! به هر حال با انتشار این متن تردید موجود برطرف شد. متن تعلیقات شهید مفتح بر اسفار اربعه، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آماده شده و در اختیار امام موسی صدر در لبنان قرار گرفته تا با حمایت ایشان در مصر به چاپ برسد که البته با غیبت امام موسی صدر و ربایش وی توسط قذافی، معلوم نیست این متن به چه سرنوشتی دچار شده است.

خوشبختانه فرزندان شهید مفتح تلاش کردند و با یادداشتهایی که باقی مانده بود این متن را منتشر کردند و طبیعتاً ایشان به عنوان حکیم حکمت متعالیه از پایگاه و موضع فلسفی به مباحث ورود پیدا می کرد و در بحث وحدت حوزه و دانشگاه در پرتو جریان فکری و فلسفی متعالیه نقش آفرینی کرده اند. در بحثی مانند وحدت حوزه و دانشگاه وجود نگاه فلسفی می تواند به پیش برد بحث به ویژه در حوزه دانشی تأثیرگذار باشد.

می توان از آیت الله انصاری شیرازی به عنوان تداوم بخش جریان حکمی متعالیه که در پیروزی انقلاب اسلامی نقش بسیار مهمی را ایفا کرد یاد کرد. ایشان به عنوان یکی از شاگردان برجسته امام و علامه طباطبایی بعد از انقلاب هم همین مباحث حکمی و فلسفی به ویژه شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری را بارها و بارها تدریس کرده و سفره شاگردپروری ایشان رونق بسیاری داشته است. دکتر مهدی حائری یزدی در حوزه فلسفه اخلاق فعالیت علمی داشتند و در این حوزه حرفهای جدیدی را مطرح کرد. همچنین باید از مرحوم آشتیانی و احیای فلسفه متعالیه یاد کرد.

به نظر می رسد باید از جامعیت حکمت متعالیه یاد کنیم که اینها به عنوان جریان فکری مؤثر در ایران معاصر نقش آفرینی کردند. اینکه از این بزرگان یاد می کنم به خاطر این است که هم تاکنون از این منظر ذکری از این بزرگان نشده است و هم اینکه اگر ادعایی در این سطح صورت گیرد، مسلماً اهل نظر می پرسند که مصادیق چیست؟ اینها همه مصادیق طرح یا حادثه بسیار بزرگی است که در انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. همه این بزرگان نام برده شده هم فقیهان و مجتهدان بسیار برجسته و هم مفسران بزرگ قرآن و هم فیلسوفان برجسته ای بودند. همه بزرگانی که از آنها یاد شد درس تفسیر قرآن داشتند و متنهایی راجع به تفسیر قرآن دارند که در صدر اینها می توان از علامه طباطبایی، حضرت امام(ره)، شهید مطهری و امام موسی صدر یاد کرد. البته شهید بهشتی هم آثاری در زمینه تفسیر قرآن دارند که هنوز منتشر نشده است و امیدواریم به زودی منتشر شود.

علامه جوادی آملی هم در دوره جدید تداوم بخش حکمت متعالیه هستند. در مباحث ایشان می توان موضوعات جدید روز را کاملاً مشاهده کرد؛ بحثهایی نظیر اسلام و محیط زیست، سیاست متعالیه، اسلام و روابط بین الملل، حقوق بشر اسلامی و به ویژه مباحث اخلاقی که در سالهای اخیر توجه ویژه ای داشتند. به ویژه اینکه در حوزه اخلاق به لحاظ نظری و عملی مشکلات زیادی داریم. با توجه به بداخلاقی هایی که در جامعه صورت می گیرد خصوصاً در عرصه عمل و رفتار با مشکلاتی مواجه هستیم که ایشان عهده دار این بحث هستند. اینها مفسران بزرگ قرآن و عارفان بسیار برجسته ای هستند که در صدر آنها حضرت امام(ره) و دیگر متفکرانی که از آنها یاد کردم قرار دارند. معتقدم این جریان فلسفی در حوزه سیاست و اجتماع مؤثر بوده و هست؛ زیرا اینها خودشان فعالان سیاسی و اجتماعی بودند. همه این بزرگواران ورود بسیار خوب و فعالانه ای در عرصه های اجتماعی و سیاسی داشتند. بنابراین از این منظر می توان این جریان را به عنوان مهمترین و مؤثرترین جریان فکری و فلسفی به شمار آورد.۳

در مورد آیت الله بروجردی هم این موضع می تواند روشنگر باشد. آیت الله بروجردی هم در دوره ای مدرس فلسفه بودند و در دوره ایدیگر  به عنوان مرجع تقلید در قم حضور داشتند. ایشان مسائل فلسفی به خصوص در حوزه فلسفه غرب را برای پاسخ به حضرت امام خمینی(ره) ارجاع می دادند. اگر کسی سؤالی داشت و بحثی در حوزه فلسفی داشت برای پاسخ ایشان به امام(ره) ارجاع می دادند. حتی قبل از ایشان مرحوم حائری یزدی به عنوان مؤسس حوزه علمیه قم مخالف فلسفه نبوده است.

طبیعتاً اگر مخالف بودند به فرزندشان اجازه نمی دادند که نزد امام(ره) فلسفه بخواند؛ آن هم اسفار اربعه ملاصدرا. همین امر نشان می دهد از دید باز و روشنی برخوردار بودند که می توان به عنوان مؤسس حوزه علمیه قم ایشان را در این حوزه قرار داد. البته نگارنده ادعایی ندارد که مرحوم حائری به عنوان مؤسس حوزه علمیه قم، فیلسوف متعالیه است اگرچه به نظر می رسد به صورت عمومی همه این بزرگواران در جریان فلسفی متعالیه تنفس می کردند و آموزش دیدند اما به هر حال ایشان مخالفتی با این جریان نداشته و فرزند ایشان سالها نزد امام(ره) اسفار اربعه تلمذ کرده است.

به نظر می رسد در دوره جدید و سالهای اخیر به موازات اینکه این فلسفه و جریان فکری نوآوریهایی دارد و ابتکارات جدیدی را بروز و ظهور می دهد و در حوزه فلسفه سیاسی متعالیه و سیاست متعالیه  صحبت می کند و قلم می زند و اندیشه پردازی و نظریه پردازی می کند، محصول این جریان فکری مؤثر در دوره معاصر و حداقل در چهار صد ساله اخیر در ایران معاصر است.

جمع بندی و خاتمه

در هر صورت آنچه گذشت به اجمال به این سؤال پاسخ می دهد که چگونه از فلسفه ملاصدرا به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و جمهوری متعالیه می رسیم. طبیعتاً با این نگاه می توان از این جریان به عنوان یک جریان فکری مؤثر و از این متفکران به عنوان نمایندگان شاخص این جریان یاد کرد که در حوزه مباحث سیاسی و اجتماعی در دوره معاصر نقش آفرینی کردند. تبیین هر کدام از بخش های یادداشت حاضر برعهده مقالات دیگری است که نگارنده سعی در انجام آن دارد.

به ویژه در این نگاه تحولات مهم دوره معاصر از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. چه آنجا که تحول رژیم قاجار به پهلوی رخ می دهد و مرحوم مدرس یک تنه به مقابله با پهلوی اقدام می کند و چه در دوره ملی شدن صنعت نفت و تلاش هایی که مرحوم کاشانی در این زمینه انجام می دهد. به هر حال تأثیرگذاری فکری حکمت متعالیه بعلاوه آموزه های تشیع و منشر بزرگانی که از آنان یاد شد در عرصه سیاسی و اجتماعی می تواند مورد توجه و بررسی و تحلیل قرار بگیرد.

اگر ملاصدرا ابعاد تئوریک حکمت متعالیه را بسط داد این امام خمینی بود که در طی فرایند پرورش حکمت متعالیه این حکمت را بر اوج نشاند و دست به نظام سازی زد. جریان فکری و فلسفی مورد بحث چنین مسیری را مورد توجه و ارزیابی و بررسی قرار می دهد و از این جریان به عنوان قوی ترین جریان سیاسی و اجتماعی در دوره معاصر یاد می کند و بر آن است ابعاد و زوایای نااندیشیده آن را تبیین نماید. یادداشت حاضر درواقع به مثابه ورود به مبحث جریان شناسی فکری، فلسفی، حکمی و عرفانی تحت عنوان حکمت متعالیه است که با چنین منظری نیازمند بسط ، تأمل و بررسی بیشتری است.

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۴-۱۱-۱۷ ۲۱:۰۰ 0 0

    گمان می کنم شوخی می کنند.
                                

نظر شما