شناسهٔ خبر: 46726 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نشخوارهای فرهنگی/ نگاهی انتقادی به نقد و نظرهایی که در جریان روشنفکری امروز ما مطرح است

«نشخوار فرهنگی» مفهومی است که برای نخستین بار عابد الجابری، روشنفکر عرب اهل کشور مغرب به کار برد. او در نقد تاریخ اندیشه عرب مدعی بود که اعراب بعد از «عصر تدوین» (در زمان خلافت عباسیان) چیز جدیدی به اندیشه خود نیفزوده‌اند و تنها به نشخوار میراث اندیشه پیشینیان‌شان بسنده کرده‌اند؛ «نوشخوار فرهنگی، پدیده‌ای که چاشنی آن تالیفات فراوانی است که هر یک تکرار دیگری است؛ تالیفاتی که مملو از فرهنگ ایستایی است.»

فرهنگ امروز/ عظیم محمودآبادی:

«نشخوار فرهنگی» مفهومی است که برای نخستین بار عابد الجابری، روشنفکر عرب اهل کشور مغرب به کار برد. او در نقد تاریخ اندیشه عرب مدعی بود که اعراب بعد از «عصر تدوین» (در زمان خلافت عباسیان) چیز جدیدی به اندیشه خود نیفزوده‌اند و تنها به نشخوار میراث اندیشه پیشینیان‌شان بسنده کرده‌اند؛ «نوشخوار فرهنگی، پدیده‌ای که چاشنی آن تالیفات فراوانی است که هر یک تکرار دیگری است؛ تالیفاتی که مملو از فرهنگ ایستایی است.» (عابد الجابری، نقد عقل عربی، نشر نسل آفتاب، ١٣٨٩، ص ٨٠)
هرچند این روشنفکر مغربی در نقد اندیشه عرب این مساله را مطرح می‌کند اما پر بیراه نیست اگر گفته شود در حال و هوای امروزی جریان روشنفکری ما که همانا متفکران مدرن جامعه ایران هستند هم چندان شاهد وضعیت بهتری نیستیم.
در واقع مفهوم «نشخوار فرهنگی» امروز مبتلابه جامعه روشنفکری ما نیز هست البته نه لزوما به همان معنایی که الجابری آن را به کار می‌برد. بلکه اینجا ما این مفهوم را وسیع‌تر از آنچه او می‌گفت به کار می‌گیریم و از آن نه‌تنها حجم انبوه تالیفات بلکه حجم انبوه‌تر ترجمه‌ها و حتی نقدهایی که در مطبوعات و سایر رسانه‌ها از سوی نحله‌های مختلف روشنفکری مطرح می‌شود را در نظر داریم و علاوه بر آن از زاویه‌ای دیگر به نقش جامعه و در واقع همان کسانی می‌نگریم که علی‌القاعده مخاطب روشنفکران و صاحبان فکر و قلم هستند.
به بیان دیگر همان‌طور که آل احمد به گفته خودش «غرب‌زدگی» را از دهان فردید «قاپید» ما نیز با اقتباس این مفهوم از قلم یکی از مطرح‌ترین و جدی‌ترین روشنفکران عرب معاصر سعی می‌کنیم به نقد جریان روشنفکری امروز در جامعه خودمان بپردازیم.
مراد ما از مفهوم «نشخوار فرهنگی» انبوه تولید کتاب بدون ایجاد ارزش افزوده‌ای در ساحت علوم انسانی است. حجم بالای کتاب‌هایی که چاپ می‌شوند؛ اما شاید نادر باشد در میان آنها کتابی که بتوان در مورد آن ادعا کرد که انتشار آن به تولید فکر منجر شده است.
آنچه از مفهوم تولید فکر مراد می‌کنیم اساسا چیز عجیب و غریبی نیست؛ تا همین ١٠، ١٥ و ٢٠ سال پیش هم کتاب‌هایی نوشته می‌شدند که جریان‌سازی می‌کردند. تولید فکر می‌کردند و تا مدت‌ها محافل علمی مختلف از روحانیت تا نحله‌های کوچک و بزرگ روشنفکری را به خود مشغول می‌داشتند. برای مثال وقتی «قبض و بسط تئوریک شریعت» یا «صراط‌های مستقیم» منتشر شد این اتفاق به نحو بسیار بارزی خودش را نشان داد. بعد از آن هم در مقاطع دیگر مواردی از این جنس بود که ایجاد فکر و نقد در جامعه کند اما اکنون نزدیک به یک دهه است که انگار حرف جدیدی برای کسی نمانده که بگوید. حرفی که مانند مثال‌هایی که آوردیم محرکی فکری در جامعه محسوب شود. به همین دلیل آنچه در نقدهای امروزی بر جریانی مانند روشنفکری دینی می‌بینیم چیزی بیش از آنچه در گذشته بود نیست. از آنجایی که در نقد این جریان حرف حساب جدیدی گفته نمی‌شود در آن طرف هم انگیزه‌ای برای بیان حرف حساب جدید مشاهده نمی‌شود و همین است که عارضه‌ای که الجابری برای اندیشه عرب مطرح می‌کند را نیز ما در هر دو سوی ماجرایی که به آن اشاره شد، می‌بینیم و آن عارضه چیزی نیست جز جواب‌های تکراری به نقدهای تکراری.

‌ کتاب‌هایی که در پیشرفته‌ترین جوامع برای نخواندن منتشر می‌شوند
البته ناگفته نماند عارضه‌ای که مورد بحث ما قرار دارد نه تنها جوامع کشورهای جهان سوم از جمله جامعه ما را به خود مبتلا کرده بلکه این مساله ظاهرا مبتلابه جوامع پیشرفته‌ای از بلاد مغرب زمین نیز هست. چنانچه همین چندی پیش روزنامه «گاردین» با انتشار گزارشی از رسوایی بزرگی در برخی دانشگاه‌های معتبر انگلیسی پرده برداشت و مدعی شد برخی ناشران دانشگاهی کتاب‌هایی با قیمت‌های بسیار بالا – که بنابر گزارش گاردین معادل قیمت بلیت رفت و برگشت به یک منطقه خوش آب و هوا با هواپیما است- منتشر می‌کنند بدون اینکه جامعه هدف یا مخاطب خاصی را مورد نظر داشته باشند. در واقع این کتاب‌ها منتشر می‌شوند تا به کتابخانه‌های کشورهای مختلف فروخته شوند و در قفسه آنها قرار بگیرند اما نه برای اینکه خوانده شوند بلکه هدف از انتشار آنها صرفا جابه‌جایی پول‌های هنگفت و سرمایه سودآوری است که با استفاده از رانت دانشگاه و انتشارات وابسته به آن تولید می‌شود. در واقع طبق گزارش «گاردین»- که ما نیز در همین صفحه «سیاستنامه» ترجمه تخلیص‌شده‌ای از آن را منتشر کردیم- در معتبرترین دانشگاه‌های برخی از پیشرفته‌ترین جوامع، کتاب‌هایی منتشر می‌شوند که قرار نیست کسی آنها را بخواند اما در عوض دست‌اندرکاران انتشار آنها می‌توانند پول خوبی به جیب بزنند.
حال وقتی در پیشرفته‌ترین جوامع دنیا چنین وضعیتی در علوم انسانی و دانشگاه‌های مرتبط با آن (گزارش گاردین از کتاب‌های مورد اشاره به حوزه علوم انسانی تعلق داشت) وجود داشته باشد تکلیف جوامعی نظیر ما روشن است. تعدد نهادهای فرهنگی که از بودجه عمومی ارتزاق می‌کنند این معضل را در کشور ما چندین برابر کرده است. اما علاوه بر آن کتاب‌هایی که در بخش خصوصی- و احتمالا بدون رانت‌های حکومتی و دولتی- منتشر می‌شوند نیز از زاویه‌ای دیگر ذیل معضل «نشخوار فرهنگی» تعریف می‌شوند. اینها همان کتاب‌هایی هستند که منتشر می‌شوند اما چیزی به ذخایر علمی در کشور اضافه نمی‌کنند. کتاب‌هایی که به زبان فارسی ترجمه می‌شوند در حالی که قبلا ترجمه‌ای از آن وارد بازار شده است. البته این نقد ناظر به آن دسته از کتاب‌هایی است که در ترجمه جدید مزیتی نسبت به ترجمه یا ترجمه‌های قبلی نداشته‌اند وگرنه هستند کتاب‌هایی که سال‌ها پیش به فارسی ترجمه شده‌اند اما مترجم دیگری بعد از مدت‌ها تلاش، بار دیگر همان کتاب را به فارسی ترجمه می‌کند و البته تفاوت ترجمه جدید با نمونه سابق آن از نظر صاحبنظران به غایت قابل توجه است که در این زمینه می‌توان به ترجمه «شهریار» ماکیاولی اشاره کرد. «شهریار» در سال‌های قبل از انقلاب توسط محمود محمود به زبان فارسی ترجمه شده بود اما چند سال پیش ترجمه‌ای از این کتاب با قلم دارویش آشوری بار دیگر در دسترس علاقه‌مندان فارسی زبان به اندیشه سیاسی قرار گرفت که بسیار مورد توجه صاحبنظران این حوزه واقع شد. اما گذشته از موارد معدود اینچنینی، می‌توان لیست به نسبت بلندی از کتاب‌هایی ارایه داد که به فاصله زمانی نه چندان طولانی- و البته در مواردی تقریبا همزمان- ترجمه‌هایی از کتابی واحد منتشر می‌شود که تفاوت چندانی با هم ندارند.

‌ جدال‌های فکری جدیدی که حرف تازه‌ای از آنها بیرون نمی‌آید
بنابراین تعداد بالای کتاب‌هایی که در حوزه علوم انسانی به زبان فارسی تالیف و ترجمه می‌شوند اما کمتر می‌توان در آنها نظریه یا اساسا حرفی جدی و جدید یافت از جمله مهم‌ترین مصادیق نشخوار فرهنگی است که نشانه آن را می‌توان در ماهیت جدال‌هایی مشاهده کرد که بین اصحاب فکر در جامعه ما پدید می‌آید. جدال‌هایی که به لحاظ زمانی جدید هستند اما به لحاظ تولید فکر هیچ آورده جدیدی ندارند و خلاصه سخن تازه‌ای در آنها یافت نمی‌شود. شاید یکی از بارزترین مصادیق این نوع جدال را بتوان در همه آن چیزی دید که طی این سال‌ها در نقد روشنفکری دینی از سوی منتقدان مطرح می‌شود.

‌ نقدهایی که یا جدید هستند یا درست!
اگر همچنان در نقد روشنفکری دینی از سوی روشنفکران عرفی گفته می‌شود که عقلانیت و روشنفکری با دین سر سازگاری ندارد، یعنی منتقدان روشنفکری دینی هنوز حرف تازه‌تری از آنچه در سال‌های آغازین دهه ٧٠ - وای بسا پیش از آن- می‌گفتند ندارند! اگر بخواهیم مجموعه نقدهایی که امروز به روشنفکری دینی ارایه می‌شود را به‌طور فشرده صورتبندی کنیم باید گفت تمام آنچه در نقد این نحله روشنفکری به غایت موثر در تحولات جامعه ایران گفته می‌شود یکی از این دو حالت را دارد؛ این نقدها یا جدید هستند یا درست! اما واقعیت این است که نقدهایی که جدیدند، درست نیستند و آنها که درستند جدید نیستند! اینکه استدلال شود کار دین از کار جمله روشنفکران جدا است، بر فرض که درست باشد جدید نیست اما اینکه ادعا شود فلان چهره شاخص در جریان روشنفکری دینی به دنبال تاسیس فرقه‌ای جدید یا... است گرچه اتهام تازه‌ای هست اما ادعای درستی نیست!
درست نیست چراکه برای اثبات این گزاره بیش از آنکه شاهد استدلال باشیم نیت‌خوانی مشاهده می‌کنیم. درست نیست چراکه این اتهام توسط افرادی مطرح می‌شود که خود برای سال‌ها از حواریون متفکری بودند که اکنون دارند او را به فرقه‌سازی و... متهم می‌کنند.
اما گزاره‌هایی که می‌توان آن را در نقد روشنفکری دینی تا حدی درست دانست این است که گفته می‌شود آینده آن ممکن است به خروج از دین منتهی شود و البته این گزاره نیز اگر درست باشد باز هم جدید نیست چرا که منتقدان اصلی روشنفکری دینی (روحانیت) شاید نزدیک یک دهه پیش به این مساله تصریح و تاکید کردند. بنابراین آنچه از سوی برخی چهره‌هایی که سابقا منسوب به جریان روشنفکری دینی بودند امروز گفته می‌شود هرچند بهره‌ای از حقیقت دارد اما در طرح آن فضیلتی برای آنها محسوب نمی‌شود.
‌ نقد ضرورت روشنفکری است اما...
در اینکه نقد، ضرورت روشنفکری است هیچ تردیدی وجود ندارد و از آنجایی که روشنفکری دینی در تاریخ معاصر ما بیشترین تاثیرگذاری را در بین سایر جریانات روشنفکری ما در تاریخ یکصد ساله‌اش داشته است برای همین نقد این جریان ضروری‌تر از دیگر جریان‌های روشنفکری در ایران به نظر می‌رسد. اما نقدی که بر پایه دلیل باشد و بتواند مبانی استدلالی گزاره‌های ارایه شده توسط این جریان را به چالش بکشد که در نهایت چیزی به اندوخته و ذخایر علمی حول این بحث بیفزاید. نه اینکه با نشخوار استدلالات پیشینیان تنها برچسب‌ها و اتهاماتی را به‌عنوان حرفی نو مطرح کند.

‌ از جمله مصادیق نشخوار فرهنگی
در جامعه روشنفکری ما
آری تنها اندیشه عرب نیست که از نشخوار فرهنگی رنج می‌برد بلکه در جامعه روشنفکری ما نیز این عارضه اکنون با غلظتی بالا خودش را به مخاطبان روشنفکری ما تحمیل می‌کند که از جمله مصادیق آن را با اشاره به موارد فوق می‌توان به صورت ذیل صورتبندی کرد؛
-‌ نشخوار فرهنگی یعنی اشتهای وافر برای ترجمه آثاری که معلوم نیست قرار است به کدام نیاز فکری جامعه ما پاسخ دهد.
- ‌نشخوار فرهنگی یعنی جدال‌های بی‌سر و ته و تکرار مکرراتی که هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارند و هنوز که هنوز است مهم‌ترین نقد به روشنفکری دینی را در این می‌بینند، می‌گویند و می‌نویسند که اساسا کار روشنفکری از کار دین جدا است و آب این دو در یک جوی جاری شدنی نیست.
-‌ نشخوار فرهنگی یعنی چیزی گفتن یا شنیدن و مدام آن را تکرار کردن.
-‌ نشخوار فرهنگی یعنی روزی پیشتاز توضیح و تفسیر فلان نظریه فلان روشنفکر دینی بودن و به یمن اتصال به وی ارتزاق شهرت کردن و روز دیگر برای متهم ساختن واضع همان نظریه به «فرقه‌سازی» یارگیری کردن و فرقه ساختن!
-‌ نشخوار فرهنگی یعنی سال‌ها سخنرانی کردن، مقاله نوشتن و... در راه اثبات اینکه اسلام با دموکراسی در تعارض نیست و پس از سیر و سلوکی در وادی عقلانیت و معنویت، انقلابی کپرنیکی در منظومه فکری گوینده همان سخن پدید ‌آید که در راه تقریر حقیقت و تقلیل مرارت به این نتیجه برسد اساسا دین (نه فقط اسلام) با عقلانیت (نه فقط روشنفکری یا دموکراسی یا...) سازگاری ندارد!
-‌ نشخوار فرهنگی یعنی پیروی از مُد روز در عالم فکر؛ یعنی بدون به نقد کشیدن یک به یک استدلال‌های پیشین خود دفعتا در تقابل با همه آنچه پیش از آن گفته و نوشته بوده قرار گرفتن.

‌ نشخوار فرهنگی و شبکه‌های اجتماعی
البته نشخوار فرهنگی تنها محدود به نخبگان و روشنفکران نمی‌شود بلکه سطح دیگری از آن- البته سطحی به غایت نازل‌تر- را می‌توان در متن و بطن جامعه مشاهده کرد. یک حرف شنیدن و نفهمیدن اما مدام تکرار کردن ظاهرا در حال تبدیل شدن به یکی از خصیصه‌های جامعه ما است.
در واقع این تنها نخبگان فکری و روشنفکران جامعه ما نیستند که حرفی برای گفتن ندارند و تنها به تکرار آنچه پیش‌تر گفته‌اند یا خوانده‌اند بسنده می‌کنند بلکه در جامعه نیز انگار نیازی به خوراک فکری احساس نمی‌شود و تنها با به اشتراک گذاشتن درست و غلط سخنان برخی فیلسوفان و شاعران و چهره‌های فکری مطرح دنیا در شبکه‌های مجازی میل به دانستن و فهمیدن ارضا و اشباع می‌شود. نوعی اشباع و ارضای کاذب که بارزترین مصداق نشخوار فرهنگی البته این‌بار نه در میان روشنفکران و نخبگان فکری بلکه در متن و بطن جامعه است.  بنابراین شبکه‌های مجازی و اینترنتی در کنار سایر آفاتی که به آن انذار داده می‌شود- و البته صرف نظر از همه مواهبی که دارند- ابزاری است که به رونق هرچه بیشتر نشخوار فرهنگی در جامعه کمک می‌کند. ضایعه‌ای که موجب ایستایی سیر تفکر و مانع از رشد آن خواهد شد.

نظر شما