شناسهٔ خبر: 48475 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

گفت‌وگو با گلشنی: کافر از الحاد/ تحول اعتقادی سارتر در پایان عمر

مهدی گلشنی گفت: سارتر قبل از اعتقاد آوردن به خالق برای جهان، کاملا ضد خدا بوده است اما بعدها متوجه اشتباه خود شد و او با یک استدلال به خداباوری رسیده بود.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر گفتگوی ماهنامه خردنامه با مهدی گلشنی است که در مورد سارتر سوالاتی از وی شده است.

*شما در مورد ژان پل ساتر فرموده بودید که این فرد طی مصاحبه‌ای در اواخر عمر خود بیان کرده بود که خداباور شده است و آتئیست نیست. لطفا درباره‌ی این موضوع صحبت کنید.

ژان پل سارتر در سال ۱۹۸۰ میلادی، چند ماه قبل از فوتش طی مصاحبه‌ای با یک خبرنگار مائوئیست اظهار کرده بود که دیگر نمی‌تواند قبول داشته باشد همه‌ی اتفاقات این جهان نتیجه‌ی شانس و اتفاق است و آمادگی این را دارد که برای جهان خالقی را بپذیرد. بیانات او در این باره بعدا در ماه ژوئن سال ۱۹۸۲ در مجله‌ی آمریکایی نشنال ریویو (National Review) به چاپ رسید. من در یکی از سخنرانی‌هایم درباره‌ی این اعتقاد او صحبت کردم که در کتابم آمده است. نکته‌ی جالب این است که ژان پل سارتر معشوقه‌ای داشت که او همچنان ضدخدا باقی مانده بود و در زمان تشییع جنازه‌ی سارتر گفته بود که او آبروی ما را برده و کاری احمقانه کرده است. البته این مطلب که معشوقه‌ی سارتر در زمان دفنش بیان کرده بود را عینا در کتابم آورده‌ام.

این تحول فکری که در سارتر رخ می‌دهد ناشی از این است که او دیگر نمی‌توانست خودش را مانند گذشته قانع کند که همه چیز برحسب شانس و اتفاق ایجاد شده است بلکه به نظرش آمد که معقول‌تر می‌نماید که پشت سر همه‌ی حوادث و این نظم جهان برنامه‌ریزی وجود دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. جالب این است که سارتر قبل از اعتقاد آوردن به خالق برای جهان کاملا ضدخدا بوده است و معتقد بود که اگر برای جهان خدایی وجود داشته باشد انسان نمی‌تواند آزاد باشد بنابراین برای آزادی انسان نباید خدایی وجود داشته باشد که بعدها متوجه اشتباه خود شده بود و می‌گفت قانع شده است که برای آمدن من به این جهان برنامه‌ریزی و نظمی در کار بوده است که این فقط می‌تواند نتیجه‌ی کار یک خالق باشد و نتیجه‌ی شانس و اتفاق نیست. او با این استدلال به خداباوری رسیده بود.

*چرا این موضوع در کتب ترجمه کمرنگ است و مورد غفلت واقع شده است؟

استنباط من این است که دستی قوی پشت این قضیه پنهان است که دنبال مباحثی مانند تفکرات الحادی و روشن‌فکری و از این دست است. زیرا در حال حاضر تعداد بسیاری کتاب و اثر در غرب وجود دارد که ترجمه و چاپ می‌شود ولی خیلی کم مورد توجه قرار می‌گیرد به‌خصوص طی حدود ۱۰ سال گذشته کتاب‌های زیادی ترجمه شده است که بعضی از آن‌ها تفکرات مشکوک و ملحدانه‌ای دارد و البته جواب‌های محکمی هم از افراد معتبر و مهم برای آن تفکرات در کتاب‌هایی آمده ولی متاسفانه آن دسته کتاب‌ها به چاپ نرسیده است. طبعا به این نتیجه می‌رسیم که دستی پشت این قضیه پنهان است. در کتاب «علم سکولار تا علم دینی» من تمامی آن جواب‌ها آمده است.

در نهایت خلاصه‌ی کلام این‌که خود سارتر به این نتیجه رسیده و بیان کرده است که قانع شدم و تصور قبلی من نسبت به خالق و وجود خالق درست نبوده است. جالب این است که عده‌ی زیادی از دانشمندان بزرگ که من دو نفرشان را می‌شناسم بیان کردند که در سن ۵۰ سالگی به خدا رسیدند و خداباور شده‌اند و نمی‌توانند خود را قانع کنند که با پوچی زندگی و قبول کنند که جهان عبث و بی‌هدف بوده است.

نظر شما