شناسهٔ خبر: 51016 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

دیالکتیک بمب و دیوار/ «گفت‌وگوی بر جای ماندگان» از چه می‌گوید؟

جهان دیستوپیایی «گفت‌وگوی برجای‌ماندگان» نوشته محمد زارعی و به کارگردانی میلاد شجره، فاقد هر نوع شکلی از «امید» است و آینده‌ای را به نمایش می‌گذارد که فاجعه را توان پس‌زدن ندارد و آن را مانند تقدیری محتوم، فقط اندکی به تعویق می‌اندازد.

فرهنگ امروز/ محمدحسن خدایی:

جهان دیستوپیایی «گفت‌وگوی برجای‌ماندگان» نوشته محمد زارعی و به کارگردانی میلاد شجره، فاقد هر نوع شکلی از «امید» است و آینده‌ای را به نمایش می‌گذارد که فاجعه را توان پس‌زدن ندارد و آن را مانند تقدیری محتوم، فقط اندکی به تعویق می‌اندازد. «برجای‌ماندگان» همان طردشدگانی هستند، محصور مرزهایی غیرقابل عبور. مرزهایی که با دیوارکشی قرار است حاشیه‌نشینان تمدن را به انقیاد حافظان وضع موجود درآورد. از این منظر، نمایش آخرالزمانی میلاد شجره، از روایت اینجا و اکنون دست شسته و به آینده نظر می‌افکند و مانند روایتی بدون امید، فاجعه پیش‌رو را بشارت می‌دهد. در این ورطه هولناک مرزکشیدن و حاشیه‌نشینی، ما با موجوداتی فروکاسته به حیات برهنه روبه‌رو هستیم که به شکل بی‌معناشده‌ای خواهان عدالت و عبور از مرز برای تظلم‌خواهی هستند. بدن‌هایی مچاله، اتمیزه و منقاد وضعیت که امکان اتصال با بدن‌های دیگر را از دست داده و مشغول دزدی، حرافی و البته دریوزگی برای عبور به آن سوی دیوار هستند. در غیاب افق امیدورزانه، نماینده، وکیل یا هر عنوان پرطمطراق دیگر که از آن‌سوی دیوار آمده، مثل گشایشی به رهایی و رستگاری تفسیر خواهد شد. مأمورانی که از آزادی و رفاه آن سوی دیوار به فلاکت این‌سو قدم گذاشته و قرار است مانند میانجی‌ انتقال میان خیر و شر، عمل کنند. مأمورانی عبوس، مجهز به تکنولوژی مدرن ارتباطی که فرادستانه به حاشیه‌نشینان نظر کرده و ژست انسان‌دوستی و ملاطفت می‌گیرند. فیگورهایی مصمم اما همچنان بدون امید، که از قضا خوب می‌دانند با مطرودان پشت دیوار، امیدورزی ناممکن و آینده و آسایش از کف رفته است.
روزگاری ارنست بلوخ یا همان فیلسوف امید اشاره داشت که چگونه در قبال آینده، «تصمیم نهایی» گرفته نشده و موضوع از بطن خود سر برنیاورده است. امکانات مثبت وجود دارد و همچنین امکانات منفی، موضوع جهان هنوز در راه است. در افق فقط تحقق‌یافتگی نیست که به‌سوی ما دست تکان می‌دهد، عکس آن هم هست: شکست‌خوردن، بیهودگی روند جهان، عقیم‌ماندن یوتوپیا. از این‌رو، آسمانی که رؤیای آن را پرورده‌ایم در برابر ورق سیاه جهنم‌گونه‌ای سوسو می‌زند که نخست باید بر آن چیره شویم. زندگی هنوز در کام مرگ است، معلوم نیست سرانجام چه کسی پیروز است. ما اطمینان نداریم، فقط امیدواریم. به‌نظر می‌آید که میلاد شجره در مقام کارگردان و محمد زارعی به‌عنوان نویسنده، برخلاف امیدباوری مسیانیک و انقلابی بلوخ، به نوعی تقدیر تلخ تاریخی باور دارند. یک آخرالزمانی که همه چیزش با مرزهای بتونی به دو نیم شده و امکان مصالحه میان فرادستان و فرودستان از دست رفته است. ایدئولوژی نمایش بیش از آنکه کورسویی از امید را وعده دهد، به فاجعه گواهی می‌دهد. جهانی گرفتار «ماسک‌داران» که بازوی حافظان وضع موجودند. حافظانی که از سر لطف تنها یک میکروفن در اختیار انبوه برجای‌ماندگان قرار داده‌اند که با لکنت و ترس، به تظلم‌خواهی مشغول شده و گاهی از سر استیصال، هم‌مسلکان‌شان را افشا کنند.
طراحی صحنه هوشمندانه نمایش، امکان جابه‌جاشدن‌ موقعیت‌ و جایگاه‌ شخصیت‌ها را مهیا می‌کند. مکان چون دایره‌ای چرخان، تسلسل‌وار بر گرد خود چرخانده شده تا از چشم‌اندازهای مختلف، واقعه را به نمایش گذارد. زمانی که یکی از آن چهارصد کپسول بمب شیمیایی از خفا بیرون آورده شده تا قدرتمندان تهدید شوند، این نکته هم عیان خواهد شد که قدرت با آن کسی است که مالک بمب است. صحنه هوشمندانه چرخانده شده تا برآیند نیروهای اثرگذار وضعیت، از چشم‌اندازهای مختلف، به نمایش درآید. در غیاب آرمان‌های افراد رادیکال که کپسول‌های بمب را برای آرمانی مشترک سال‌ها پنهان کرده‌اند، پیداشدن منفرد یکی از بمب‌ها و تهدید به انفجار آن به دست دلقک‌، اوج رادیکالیسم کور و ارتجاعی است. دلقک (با بازی رضا بهبودی) که صاحب بمب شده، نه از جانب ماسک‌داران، که با گلوله عضوی از خانواده‌ از بین می‌رود. قتلی که به‌نظر پایان «گفت‌وگوی برجای‌ماندگان» است. وقتی آرمان‌های جمعی به تاریخ پیوسته، تروریسم کور و مخرب جای آن را خواهد گرفت. گفت‌وگوی برجای‌ماندگان، تأملی است در این رابطه که چگونه زندگی اردوگاهی و زیستن در گتوها، در نهایت فضای همبستگی و اخوت را ناممکن می‌کند. حال می‌توان ایده هر نوع اجتماع را کنار گذاشت و با تصاحب بمب، با فرادستان جهان وارد مذاکره شد و حق شخصی خود را طلب کرد. اگر که قبل از آن وسوسه ترکاندن بمب عمل نکرده باشد.
فضای دیستوپیایی و پرالتهاب «گفت‌وگوی برجای‌ماندگان» حتی با طنازی‌های دلقک‌ نمایش که در نهایت صاحب بمب شده، تقلیل نمی‌یابد. از همین منظر در طول نمایش، به تناوب، آن‌هم برای وقفه در پیوستار حسی نمایش، موسیقی به‌همراه تصویر پخش می‌شود. تمهیدی که به‌هرحال می‌تواند این نکته را در پی داشته باشد که قرار نیست هولناکی روایت تا نهایت خود، ادامه یابد. نکته آخر را می‌توان در باب کامیابی یا احتمالا ناکامی‌ در روایت‌کردن این جهان مهیب به بحث نشست. در غیاب سنت ریشه‌داری از ژانر علمی‌تخیلی با رویکرد آخرالزمانی، هر نوع نزدیک‌شدن به خلق و بسط این فرم روایی، اغلب دچار کاستی‌های مشهود است. مدعا این است که در نبود این تجربه‌کردن‌های مکرر، آفرینش درون‌ماندگار یک آخرالزمان تمام عیار، کنشی توان‌فرساست. از این منظر می‌توان رویکرد بوطیقایی و ایدئولوژیک گروه اجرائی را در به‌صحنه‌آوردن یک دیستوپیای جهانشمول از حاشیه‌نشینان، با تمام ضعف‌ها و کامیابی‌ها ستود. جهانی که با تهدیدهای یک دلقک، در معرض نابودی است و حتی گفت‌وگو کاری از پیش نمی‌برد و برای دفع خطر، باید به اسلحه پناه برد. بی‌شک، «گفت‌وگوی برجاماندگان» با بازی رضا بهبودی، باران کوثری، محمدصادق ملک و... را می‌توان یکی از مداخلات نابهنگام تئاتری دانست که از بازنمایی زندگی روزمره فاصله گرفته و سودای ترسیم مغاکی این‌چنین وهمناک را دارد.

روزنامه شرق

نظر شما