شناسهٔ خبر: 52372 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به چهارمین اجرای نمایشنامه «پچ‌پچه‌های پشت خط نبرد»؛

پچ‌پچه‌های نسل سوم، سال‌ها دورتر از خط نبرد

تئاتر  چیزی که این اثر را از تمام آثار به اجرا درآمده در حوزۀ ادبیات دفاع مقدس متمایز می‌کند واقعیت‌گرایی نامعمولی است که ترس از مرگ را در مقابل آرمان‌های شهادت‌طلبانه قرار می‌دهد. اما نویسنده به این هم بسنده نمی‌کند و در آخر نمایش با تمثیلی تفکربرانگیز این سؤال را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که شاید می‌شد شعلۀ جنگ را پیش‌تر نیز خاموش کرد.

فرهنگ امروز/ راضیه رئیسی:

در روزگاری که تئاتر مخاطب چندانی ندارد و در زمانه‌ای که کمتر کسی با هزینۀ شخصی به سراغ آثار دفاع مقدس می‌رود، ناگهان خبر از چهارمین اجرای نمایشنامه‌ای با موضوع جنگ ایران و عراق است. نمایشنامه‌ای که اگرچه در سال ۷۴ به رشتۀ تحریر درآمده، اولین بار در سال ۸۱ و سه بار در دهۀ اخیر روی صحنه رفته و هر بار توجه کم‌نظیر مخاطبان را به خود معطوف داشته است. پرمخاطب بودن این نمایش و خبر اجراهای فوق‌برنامه و بلیت‌هایی که به‌سرعت به فروش می‌رسند و سالن مملو از جمعیت تماشاخانۀ شهرزاد، شاید اتفاق نادری در عرصۀ تئاتر سال‌های اخیر نباشد، اما دیدن چهره‌هایی که گمان می‌شود علاقه‌ای‌ به دفاع مقدس ندارند، چهره‌هایی جوان و خوش‌گذران، به قول معروف نسل‌سومی‌هایی که اکثراً معتقدند سخن گفتن از جنگ کافی است و باید به امور دیگر اهتمام داشت، علامت سؤال بزرگی است که نمی‌توان به سادگی از آن عبور کرد.

چه چیزی آن‌ها را به تماشای اثری دربارۀ جنگ ترغیب کرده؟ شاید اینکه نمایشنامه‌نویس از نسل آن‌هاست، اما نه؛ «پچ‌پچه‌ها» اثر علیرضا نادری است، کهنه‌سربازی که جنگ را در سن‌وسال امروز مخاطبانش تجربه کرده است. شاید اجرای نمایش توسط گروهی بسیار جوان که اکثر عوامل آن در سال‌های پس از جنگ به دنیا آمده‌اند، رنگ و لعابی متفاوت از سایر آثار دفاع مقدس دارد؟ بااینکه این نمایش نیز با همان سرودهای ارزشی سال‌های جنگ شروع می‌شود و مثل همیشه هشت سرباز از قومیت‌ها و گروه‌های فکری متفاوت در کنار هم قرار می‌گیرند تا بگویند: قصۀ جنگ قصۀ دل‌بستگی آحاد مردم ایران از هر قشری و هر فکری به حفظ انقلاب و تمامیت ایران بوده است، روایت روزگار و احوالات این هشت نفر متفاوت از داستان تمام ابرانسان‌ها و اسطوره‌های اخلاق و ایثاری است که تا به حال از رزمندگان جنگ شنیده‌ایم.

 روزگارشان به‌سختی می‌گذرد و ابایی ندارند از آتش‌بس یک‌طرفه‌ای که آن‌ها را با ترس از آنچه پیش خواهد آمد مشوش کرده است شکایت کنند. با هم شوخی می‌کنند اما نه با هم که اکثراً به یکدیگر می‌خندند، غیبت بالادستی‌ها را می‌کنند، در نگهبانی سر یکدیگر را کلاه می‌گذارند، با تقلید صدای فرمانده از آشپزخانه عدسی اضافه می‌گیرند و به‌جز دو تن که داوطلبانه راهی جنگ شده‌اند الباقی یا نظامی هستند و یا سرباز وظیفه‌هایی که از بد حادثه گذارشان به خط مقدم افتاده است. نه اینکه به جنگ و انقلاب بی‌اعتقاد باشند، نه؛ هریک دلیل خودشان را برای باقی ماندن در دوکیلومتری دشمن دارند، اما این مانع نگرانی‌شان از مخاطرات جنگ نمی‌شود. به‌جز دوست علی بقیه توانایی روزه گرفتن در گرمای جنوب را ندارند. حرف دل شهریار شرقی دخترکی است که سر قرار نیامده و او که به خاطر دخترک به‌موقع در پست خود حاضر نشده است، حالا مجبور است اضافه خدمت تنبیهی خود را به جای پادگان قلعه‌مرغی در دوکیلومتری مرز دشمن بگذراند. سرگروهبان در جنگی تمام‌عیار با فرمانده است و او را لایق فرماندهی نمی‌داند. نادر که تمایلات توده‌ای دارد و کتاب سرمایۀ مارکس را می‌خواند، بر سر سیگار با پرویز دولابی یک‌به‌دو می‌کنند و انقلاب برای ژوزف یهودی و خانواده‌اش بلایی بدتر از زلزله توصیف می‌شود. درد و دل یکی دو نفرشان شاید حفظ انقلاب و شکایت از فرصت‌طلبان جنگ و مقدس‌مآبان نان به نرخ روز خور باشد، اما بیشترشان به انتخاب خود به جنگ نیامده‌اند.

 این‌همه واقعیت‌گرایی در اجرای قصه‌ای‌ از جنگ، البته در آثار مربوط به جنگ جهانی دوم معمول به نظر می‌رسد، اما برای مخاطبی که قریب به ۴۰ سال تابلویی رؤیایی از ایثار و فداکاری خودخواستۀ رزمندگانی فرشته‌مآب با شجاعتی ما فوق بشر در مقابل دیدگانش به تصویر درآمده است، از فرط واقعی بودن عجیب و به نوعی گروتسک به نظر می‌آید. کاراکترهای داستان که روایتی بیشتر ارسطویی دارند گیج و منتظر و ملتهب هستند؛ نه شیطنت‌ها و مزه‌پرانی‌های جذاب علیرضا و نه ریتم گاهاً تند نمایش و دیالوگ‌های پی‌درپی و حرکات فیزیکی نسبتاً زیاد بازیگران، سنگینی انتظار و ترس از آنچه پیش خواهد آمد را از فضای قصه کم نمی‌کند. همه از احتمال حمله از سوی ایران صحبت می‌کنند، ولی باز این علیرضاست که جسورانه آینده را پیش‌بینی می‌کند و راوی حقیقتی انکارناپذیر و بشری از اتفاقات آینده می‌شود و آن ترس از مرگ است.

 چیزی که این اثر را از تمام آثار به اجرا درآمده در حوزۀ ادبیات دفاع مقدس متمایز می‌کند همین واقعیت‌گرایی نامعمولی است که ترس از مرگ را در مقابل آرمان‌های شهادت‌طلبانه قرار می‌دهد. اما نویسنده به این هم بسنده نمی‌کند و در آخر نمایش با تمثیلی تفکربرانگیز این سؤال را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که شاید می‌شد شعلۀ جنگ را پیش‌تر نیز خاموش کرد.

در کشورهایی که امروزه پیشرفته می‌خوانیمشان نیز روزگاری جنگی به وسعت جهان برپا بوده است. به فاصلۀ یک سال بعد از پایان یافتن جنگ جهانی دوم، بررسی و انتشار آنچه مربوط به جنگ بود در آثار ادبی آلمان شروع شد؛ برخی این جنگ را حاصل تمدن بشر دانستند، برخی به متافیزیک و مذهب و جادو و ... متوسل شدند و نویسندگان در تبعید به تأثیرات جانبی آن پرداختند تا اینکه گروهی از نویسندگان بسیار جوان همچون هاینریش بول، اشنور، بورشرت و دیگرانی که خود بعضاً در جنگ سربازان نوجوانی بودند، به تصویر کشیدن رئالیستی و بشری آنچه رخ داده بود را شروع کردند؛ نگاهی که به‌سرعت مورد پذیرش مخاطبانی قرار گرفت که خود اقشار مختلف دخیل در جنگ بودند. همین واقع‌بینی مفرط کم‌کم تبدیل به حقیقتی در آثار جنگ جهانی دوم شد که پرهیز از اشتباهات و تکیه بر نقاط قوت و تلاش برای پذیرفتن حقایق و جبران گذشته را به جامعۀ مخاطبان آموزش می‌داد.

اما جنگ هشت‌سالۀ ایران و عراق در سال‌های دفاع و پس از آن اغلب با تصویرسازی‌های آرمانی ارائه می‌شود و آثاری ازاین‌دست که نگاهی رئالیستی به مقولۀ جنگ دارند چندان مورد توجه قرار نگرفته است. نسل دوم آثار تولیدشده در حوزۀ ادبیات دفاع مقدس نیز باآنکه با پرداختن ضمنی بر آثار جنگ بر بازمانده‌های آن (برای مثال در فیلم شیار ۱۴۳ درجه) و یا نسبت دادن برخی ویژگی‌های انسانی به قهرمان داستان (مانند فیلم ایستاده در غبار) تصویرسازی‌های اسطوره‌ای از جنگ را خدشه‌دار کردند، هنوز تا اثری رئالیستی فاصله‌ای زیاد دارند. با اجرا و استقبال از آثاری واقعیت‌گرا همچون «پچ‌پچه‌های پشت خط نبرد»، گویی نسل‌سومی‌ها طلیعه‌دار اجرای نسل سومی از آثار ادبی حوزۀ ادبیات جنگ شده‌اند که خواستار پرداختن به واقعیت‌های ناگفتۀ جنگ، پذیرفتن اشتباهات در کنار احترام به مقدسات برای هرچه نزدیک‌تر شدن به اندیشۀ پرهیز از جنگ است. نگاه رئالیستی فارغ از تعصبات می‌تواند راه‌گشای آینده‌ای باشد که از تجربه‌های گذشته درس می‌گیرد و البته قدرشناس واقعی رزمندگانی است که واقعی بودند و با تمام ویژگی‌های بشری در این جنگ شرکت کردند.

نظر شما