شناسهٔ خبر: 54976 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

محمدرضا شفیعی کدکنی؛

پیشینه تئاتر ایران در ادبیات فارسی

شفيعي كدكني  با "چراغ و آیینه" آمد در آثار عطار هم “خیال بازی” و “خیال خانه” بسیار به کار رفته و از آن ها می توان دریافت که “خیال بازی” نوعی نمایش سایه ها یا “خیالُ الظِّل” بوده است و “خیال خانه” جایی برای خیال بازی. آن چه از مقامات بوسعید نقل کردیم، کاربُردِ کلمه را به اواخرِ سده ی چهارم و اوایل سده ی پنجم می رساند و دیگر این که جزییاتِ کارِ اصحابِ “خیال بازی” را با دقایقِ کارِ ایشان روشن می کند به گونه ای که در هیچ سند دیگر دیده نشده است.

فرهنگ امروز/ محمدرضا شفیعی کدکنی:

عطار، “پرده بازی” ، “خیال بازی” و “بازی خیال” را تقریبن به یک معنی به کار می بَرَد و این معنا ظاهرن برابر است با آن چه در زبان عربی به آن “خیالُ الظّل” می گفته اند. از این بیت خاقانی (دیوان، برگ ۲۲۷)

در پرده دل آمد دامن کشان خیالش *** جان شد خیال بازی در پرده وصالش

روشن می شود که “پرده بازی” و “خیال بازی” یک چیز بوده است. عطار خود “بازیِ خیال” را به گونه ای تصویر می کند که امری است که در نظر جلوه می کند و سپس محو می شود (مختارنامه، برگ ۱۱۹ دیوان، برگ ۲۹۵)

چندان که به سرِّ کار درمی نگرم *** مانندِ خیال بازی ام می آید.

ور ز رخش لحظه ای نقاب برافتد *** هر دو جهان بازیِ خیال نماید

و نشان می دهد که کسانی که “پرده بازی” می کرده اند، در پرده نهان می شده اند و سپس به گونه ای دیگر آشکار می شده اند (مختارنامه، برگ ۲۲۷ دیوان، برگ ۴۱۲)

چون از پسِ پرده سر بدادی ما را *** در پرده نشین و پرده بازی می کن

رفتم به زیر پرده و بیرون نیامدم *** تا صیدِ پرده بازی گردون نیامدم

و این پرده بازان خود مردمی چالاک بوده اند و دارای مراتب و درجات (دیوان، برگ ۳۳۷)

هر جا که شگرفْ پرده بازی ست *** در پرده زلفِ توست، جانباز

“پرده بازی” در جایگاهِ معینی انجام می گرفته است که آن را “خیال خانه” می نامیده اند (مختارنامه، برگ ۱۱۷)

دو کَوْن خیال خانه ای بیش نبود *** وندیشه ما بهانه ای بیش نبود

پیشینه این بازی و جزییات آن را برخی از پژوهندگان در سده های هفتم و هشتم جست و جو کرده اند. احمد تیمورپاشا (۱۲۸۸ـ ۱۳۲۸ ق) پژوهشگر مصری نمونه ای از “بازی خیال” یا به تعبیر عرب ها “خیالُ الظِّل” را در کتابی به همین نام گردآوری کرده و خلاصه ای از کتابِ او را استاد عباس زریاب خویی در کتاب آینه جام، (برگ های ۳۴۳ ـ ۳۴۵)، نقل کرده است و در مجموع می تواند بدین گونه فشرده شود که این بازی به نظر او یک بازی هندی بوده که در کشورهای دیگر از جمله مصرِ دوره ی ایّوبیان و ممالیک رواج یافته و در خانه ای چهارگوشه که سقف چوبی داشته اجرا می شده است. پرده ای از یک طرفِ این خانه می آویخته اند و در فاصله ی آن جا که بینندگان نشسته اند و آن جا که صورتک های بازی حرکت می کنند آتش را می افروخته اند و روشناییِ آتش که بر این صورتک ها می افتاده آن ها را به حرکت درمی آورده اند و شخصی از بازیگران که آوازی خوش داشته است آواز می خوانده است. احمد تیمور شواهدی از برخوردِ برخی فقیهان با مسأله “بازیِ خیال” را نیز نقل کرده است. قدیم ترین شواهدی که احمد تیمور در تاریخ یافته است از حدود عصر وزارتِ صلاح الدین ایّوبی (پس از ۵۶۴ ق) است و آن هم در مصر. ما در این جا به یک سند بسیار مهم که تاکنون کسی از آن خبر نداشته است و پیشینه این بازی را ( که بخشی از تاریخ تئاتر در ایران است ) به حدود سده ی چهارم می بَرد، نقل می کنیم و سپس به تحلیل آن خواهیم پرداخت. پیش از هر گونه بحث تاریخی و طرح نزاع در باب بودن یا نبودنِ چیزی به نام “ادبیات نمایشی در ایران” به این داستان که از مقامات کهن و نویافته ی ابوسعیدابوالخیر (۳۵۷ـ۴۴۰ ق) نقل می شود دقت کنید:
و گویند یک روز (شیخ ابوسعید) می گذشت و جماعتی لُعبت بازان خیال بازی می کردند و دف می زدند. شیخ خادم را بگفت: بگوی تا امشب به خانقاه آیند. به شب به خانقاه آمدند و پرده دربستند و سماع آغاز کردند. یک یک خیل را برون می آوردند: خبّازان و قصّابان و آهنگران و دانشمندان و مقربان و صوفیان. و هر قومی را، جداگانه، بیتی نهاده بودند. درمی خواستند و با قوّالان می گفتند. و آخر همه صوفیان را به در آوردند و گفتند: این بگویید: “جاءَ ریحٌ فی القَفَص، جاءَ ریحٌ فی القَفَص.” شیخ این بشنید و وقتِ او خوش گشت. برخاست و گِردْ درمی گشت و می گفت: جاءَ ریحٌ فی القَفَص (بند ۷۱)
تا آن جا که اطلاع دارم این قدیم ترین و دقیق ترین توصیفی است که از “پرده بازی” یا “خیال بازی” یا “فانوسِ خیال” در ادبیاتِ اسلامی شده است. از این داستان به روشنی می توان دانست که:
۱- در عصر ابوسعید ابوالخیر ، و احتمالن در حدود سال ۴۰۰ هجری، “بازیِ خیال” یا “پرده بازی” یا “لعبت بازی” یک نوع نمایش رایج در محیط جامعه ی عصر غزنوی بوده است و در نیشابورِ سده ی چهارم و آغاز سده ی پنجم جزو سرگرمی های اجتماعی و از لوازم زندگیِ شهری تلقی می شده است.
۲- لعبت بازان کسانی بوده اند که این نمایش نامه را اجرا می کرده اند و نمایش ایشان همراه با موسیقی بوده است، زیرا “دف زدن” این لعبت بازان در حین نمایش در همین داستان به صراحت آمده است و از آن جا که برای هر کدام از اصناف و طبقاتی که در نمایش جایی داشته اند، سرودی و حراره ای وجود داشته است و آن سرود و حراره را دم می گرفته اند و دسته جمعی می خوانده اند، به یقین آواز نیز جزو این نمایش بوده است.
۳- لعبت بازی، در عین حال نوعی شغل در جامعه شهری تلقی می شده است و وقتی لعبت بازان به محله ای یا شهری وارد می شده اند، به ترتیب، افراد یا جمعیت ها از ایشان دعوت می کرده اند که بیایند و برای ایشان نمایش لعبتِ خیال را اجرا کنند.
۴- برای همه ی صنف های موجود در آن عصر نمایشی و پرده ای داشته اند که اجرا می کرده اند و همراهِ آن، سرودی و حراره ای ویژه آن صنف بوده است که به آواز می خوانده اند و بر دف می زده اند. صنف های اجتماعی یی که در این داستان به آن ها اشاره رفته است عبارت اند از: خبّازان، قصابان، آهنگران، دانشمندان (فقها) و مقربان (آن ها که قرآن را به آواز خوش می خوانده اند) و صوفیان.
۵- جمله ای که برای صوفیان ساخته بوده اند، یک جمله ی دارای ریتم است و نشان می دهد که همه ی عبارت های مربوط به صنف ها و جمعیت ها حالتِ موزون و آهنگین داشته است. ترجمه ی عبارتِ “جاءَ ریحٌ فی القَفَص” می شود “آمد آن باد که در قفس کرده اند” یا “آن بادِ در قفس آمد.” سابقه ی اصطلاح “ریحٌ فی قَفَص” (البته نه در موردِ صوفیه) به مدّت ها پیش از این تاریخ یعنیپیش از عصر بوسعید می رسد. ثعالبی در کتابِ التمثیل و المحاضره، جزو امثالِ عامه ( که ریشه ی فارسی دارد) آورده است: “قولُ فلان ریحٌ فی قفص”، یعنی “سخن فلانی بادی است در قفس.” این شعر نیز در ثمار القلوب، ثعالبی، برگ ۲۶۶، آمده است که:
اِنَّ ابن آوی لشدیدُ المُقْتَنَص *** وَ هو اِذا ما صِیدَ ریحٌ فی قفص
۶- این جماعتِ اجراکنندگان لعبتِ خیال، همراه خود، گروهی از “قوّالان” داشته اند که در اجرای نمایش با آوازِ خوش سرودها و حراره ها را می خوانده اند و قوّالان چنان که جای دیگر به تفصیل بحث شده است، استادان موسیقی و آوازِ عصر بوده اند و بسیاری از ایشان آهنگسازانِ مشهور روزگارِ خود بوده اند.
۷- از عبارتِ متن به روشنی می توان پی بُرد که بازی خیال، همیشه در شب انجام نمی گرفته و روز نیز قابل اجرا بوده است.
۸- اینان برای اجرای نمایش خود سراپرده ای نصب می کرده اند و به یاری این پرده بوده است که نمایش اجرا می شده است. ظاهرن از میان همین پرده یا از پشتِ آن صورتِ یک یکِ صنف ها ظاهر می شده و با آمدن هر صورتی حراره و آوازِ مربوط به آن را به صورت دسته جمعی و موسیقایی می خوانده اند.
۹- تاکنون شواهدی که از “بازی خیال” یا “خیال بازی” یا “لعبت بازی” داشته ایم در شعرهای سده های ششم و هفتم بوده است. در آثار نظامی و خاقانی و عطار و از خلال آن شواهد، هیچ گونه اطلاع دقیقی درباره کیفیتِ “بازی خیال” یا “لعبتِ خیال” به دست نمی آید.
اینک چند شاهد که بر روی هم معنی را دقیق تر می رسانند: مؤلفان لغت نامه دهخدا، ذیل “خیال باز”، به نقل از ناظم الاطبّاء نوشته اند: “کسی که تصورِ کاری را کند بدون آن که آن کار را انجام دهد.” از یادداشت مرحوم دهخدا نقل کرده اند: “خیال ساز، آن که فانوس خیال را به کار اندازد.” شاهدهایی که برای این معنی نقل شده است عبارت است از:
بازیچه لعبت خیالت *** زین چشم خیال بازگشتم (سید حسن غزنوی)
در پرده دل آمد دامن کشان خیالش *** جان شد خیال بازی در پرده خیالش (خاقانی)
این که مرحوم دهخدا خیال باز را به معنی “آن که فانوس خیال را به کار اندازد” گرفته است، درست است، ولی از کاربردهای قدما می توان دریافت که میان “بازی خیال”، در این معنی که از مقامات بوسعید نقل کردیم، و آن چه در شعر شاعرانی مثلِ خاقانی آمده، تفاوت هایی وجود داشته است. گرچه در شعرِ خاقانی هم از همان “پرده ای” سخن می رود که در مقامات بوسعید از آن سخن رفت: “پرده دربستند و سماع آغاز کردند.” تردیدی نیست که “خیال” به معنی “تصویر” است و “نقشی که در آیینه دیده شود.” بنابراین، می توان حدس زد که گردانندگان “فانوسِ خیال” تصاویری را روی پرده به حرکت درمی آورده اند و برای هر تصویری حراره ای و سرودی ساخته بوده اند که با ظاهر شدن آن تصویر آن را با دف و آواز می سروده اند.
در ذیل کلمه “لعبت باز” نیز در لغت نامه شواهدی از خیام و خاقانی و نظامی و اوحدی آمده است که تقریبن معنی “خیال باز” را دارد و در یک بیتِ نظامی “لعبت باز” در کنارِ مطرب و پای کوب (رقّاص) آمده است:
شش هزار اوستادِ دستان ساز *** مطرب و پای کوب و لعبت باز
در ذیلِ “فانوسِ خیال” نیز در لغت نامه به نقل از برهان قاطع آمده است: “فانوسی باشد که در آن صورت ها کشند و آن صورت ها به هوای آتش به گردش درآید” و این رباعیِ خیام را به شاهد آن افزوده اند:
این چرخ فلک که ما درو حیرانیم *** فانوسِ خیال ازو مثالی دانیم
خورشید چراغدان و عالم فانوس *** ما چون صُوَریم کاندرو حیرانیم
از این رباعی خیام، کیفیتِ فانوس خیال روشن تر می شود. در آثار عطار هم “خیال بازی” و “خیال خانه” بسیار به کار رفته و از آن ها می توان دریافت که “خیال بازی” نوعی نمایش سایه ها یا “خیالُ الظِّل” بوده است و “خیال خانه” جایی برای خیال بازی.
بر روی هم می توان گفت که آن چه از مقامات بوسعید نقل کردیم، کاربُردِ کلمه را به اواخرِ سده ی چهارم و اوایل سده ی پنجم می رساند و دیگر این که جزییاتِ کارِ اصحابِ “خیال بازی” را با دقایقِ کارِ ایشان روشن می کند به گونه ای که در هیچ سند دیگر دیده نشده است.
از بیت منطق الطیر می توان حدس زد که نوعی بازی خیال یا پرده بازی نیز وجود داشته که کودکان آن را در کوچه اجرا می کرده اند. (۱)

۱- نقل از: منطق الطیّر عطار، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، ۱۳۸۳.برگ ۶۳۵ (تعلیقات)

منبع : مجله فرهنگی هنری بخارا

نظر شما