شناسهٔ خبر: 55079 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

شهر ایرانی، اینجا و اکنون

در نگرش ما به زندگی شهری واقعی و انضمامی، حضور ندارد و اتفاقا ما زیست شهری خود را در فراموشی و نسیان کامل و شاید عمدی آن سامان می‌دهیم، یعنی تعمدا آن را روی طاقچه می‎گذاریم و کارکردش را به نقشی موزه‌ای و یادمانی تقلیل می‌دهیم، تا بتوانیم راحت‌تر به شیوه‌ای که «همگان» زندگی می‌کنند، زندگی کنیم.

فرهنگ امروز/ محسن آزموده:

تاریخ «گرانبار» و دور و دراز چنان که نیچه می‌گفت، همیشه هم یک نقطه قوت نیست و از قضا می‌تواند در مواقعی جلوی دید انسان را بگیرد؛ آنچنان که در تامل و بازاندیشی، به هر موضوع عینی و انضمامی، حضور سنگین خود را خاطرنشان کند و در نتیجه ذهن را به ورطه‌های دور و ناپیدا بکشاند و او را دلمشغول خیال‌های گذشته کند؛ تا جایی که از توجه به آنچه پیش‌ رو و حاضر است، باز دارد و مانع از دیدن چیزی شود که «اینجا و اکنون» است، چه برسد به آنکه اجازه دهد فکر به آینده معطوف شود. همچنین است، وقتی از «شهر ایرانی» سخن می‌گوییم. هر بار که این تعبیر (شهر ایرانی) را به کار می‌بریم، ناخواسته اندیشه، اگر نه به هزاره‌های دور و تیسفون و پاسارگاد و تخت‌جمشید، دست‌کم به سده‌های پیشین بازمی‌گردد و خاطره اصفهان و شیراز و مشهد و کاشان را زنده می‌کند و می‌کوشد وضعیت کنونی شهر ایرانی را در راستای تداوم شهر در دوره اسلامی در نظر آورد و در نتیجه ویژگی‌های آنها را بازجوید. مهم‌ترین ویژگی‌های «شهر ایرانی» در این بازجویی و بازاندیشی، قوام آن حول مرکزی است که از عناصری چون دارالحکومه، مسجد، بازار و احیانا مدرسه (که عموما همان مسجد است) تشکیل شده و پیرامون آن را حصاری در برگرفته است. هنوز هم در مسافرت به هر یک از شهرهای «تاریخی» یا «تاریخ‌دار» بازمانده‌های این عناصر را مشاهده می‌کنیم، کافی است به یزد یا اصفهان یا قزوین سفر کنیم. در عموم این شهرها، هنوز بقایای مسجد جامع و بازار را می‌بینیم که اگرچه در مرکز شهر قدیم و به عنوان بافت تاریخی در نظر گرفته می‌شوند، اما کماکان مرکزیت شهر جدید را نیز تشکیل می‌دهند و گویی هویت‌بخش شهر و ساکنانش به حساب می‌آیند. این حضور زنده تاریخ (ولو تاریخ دوره ایرانی _ اسلامی) در شهرهای اصلی ایران، فی‌نفسه امری پسندیده است، به خصوص که در سال‌های جدید، در بسیاری از شهرها، ولو با انگیزه اقتصادی و به هدف جذب گردشگر، کوشش‌هایی در جهت حفظ و مرمت و نگهداری از بافت تاریخی شهر صورت گرفته است. برای مثال در بسیاری از شهرهایی که پیشینه تاریخی دارند، اقداماتی چون سنگفرش کردن خیابان‌ها و گذرهای قدیمی، ترمیم و مرمت بناها و ساختمان‌ها، تعمیر یا نگهداری شکل بازار سرپوشیده و جلوگیری از عبور و مرور خودرو به بافت قدیمی صورت گرفته است. البته در مورد نحوه این بازآرایی‌ها اظهارنظرهای مختلفی بیان شده است.

اما چنان که در سرآغاز سخن گفته شد، آنچه در این تاکید بر تاریخ و گذشته مغفول واقع می‌شود، اینجا و اکنون است. دوره‌های گذشته، همانطور که از نامش بر می‌آید، گذشته است و حضورشان در لحظه حال نیز «تاریخی» است، یعنی به صورت خاطره‌ای مادی یا ذهنی که از جنبه جسمانی و عینی، در کنار بافت سنتی، در سازه‌های فیزیکی جدید نیز نمود می‌یابند و از جنبه ذهنی نیز هویت‌بخش ساکنان شهر هستند و خاطرات آنها را تشکیل می‌دهند. اما این بخش «تاریخی» با وجود اهمیت و حضور انکارناپذیرش (به دو شکلی که بیان شد)، هنوز شهر اینجا و اکنونی نیست که شهروندان در آن زندگی روزمره خود را سامان می‎دهند و از خلل آن لحظه حال را پر می‌کنند و بدین‌سان گذشته را به آینده پیوند می‌دهند. شهر به این معنای روشن و دقیقش، جایی یا لحظه‌ای مربوط به گذشته نیست، بلکه اینجا و اکنون است؛ همین خیابان‌ها و کوچه‌ها و میدان‌ها و پارک‌ها و پاساژها و ساختمان‌هایی که «ما» ایرانی‌های امروزی، در آنها زندگی می‌کنیم، برای سکونت یا کسب‌وکار، ساختمان‌هایش را می‌خریم یا اجاره می‌کنیم، برای رفتن به سر کار یا دانشگاه یا مدرسه، از خیابان‌هایش با خودروهای خودمان یا دیگران استفاده می‌کنیم، در پیاده‌روهایش قدم می‌زنیم، برای خرید کردن یا رسیدن به خانه دوست و آشنایان یا...، برای عبادت به مساجدش که لزوما سابقه‌ای هزار ساله یا چند صد ساله ندارند، می‌رویم و برای تفریح و خوشگذرانی با دیگران به رستوران‌ها و پارک‌ها و مراکز تفریحی‌اش می‌رویم. اتفاقا وقتی شهر ایرانی را به این معنای انضمامی و گسسته از آن دلالت‌های «تاریخی» و فرهنگی در نظر می‌گیریم، به نکات مهمی بر می‌خوریم که مهم‌ترین آنها به باور نگارنده، یکسانی و یک‌شکلی (conformism) است؛ به عبارت دیگر، اگر به هر یک از شهرهای ایران، از کلانشهرهایی چون تهران و تبریز و مشهد و اصفهان تا شهرهای کوچکی چون شاهرود و نطنز و کاشان سفر کنیم و این سفر نه به قصد گردشگری یا بازدید از مراکز تاریخی، بلکه برای یک کار روزمره اداری یا حتی دیدار با قوم و خویشان باشد، به نکته جالبی بر می‌خوریم و آن این است که از خیابان‌ها و کوچه‌هایی عبور می‌کنیم که به لحاظ شکل و شمایل و ساختار، تفاوت محسوسی با هم ندارند و بازتابنده هویت‌های متفاوت یا حتی ویژگی‌های متفاوتی که برآمده از ضرورت‌های اقلیمی باشند، نیستند. فضاهای بیرونی و داخلی محله‌ای از یزد (اگر تعبیر «محله» درباره بخش‌های شهری امروز صادق باشد) امروز به خصوص در بخش‌های «اعیانی» و پولدارنشین، تفاوت چندانی با مکان‌های مشابه در سایر شهرها ندارد. بخشی از این یک‌شکلی بدون تردید ناشی از امواج تجدد و دسترس‌پذیر شدن امکانات و منابع است. مداخله دولت‌های تمرکزگرا که سازوکار نوسازی (modernization) را (خواه ضرورتا و خواه با حذف دیگران) بر عهده داشته‌اند، نیز در این امر بی‌تاثیر نبوده است. اما بخش مهم دیگر آن ناشی از فراموش کردن تجربه تاریخی مذکور، با وجود افتخارکردن‌های مدام به «تاریخ باشکوه» است؛ به تعبیر روشن‌تر، اگر بخواهیم به ابتدای سخن بازگردیم، تاریخی که آنچنان بر ذهنیت ما سنگینی می‌کند که مانع از دیدن اینجا و اکنون شده و مدام هر اشاره‌ای به «شهر ایرانی» را فراخوانی به گذشته ترجمه می‌کند، فی‌الواقع در نگرش ما به زندگی شهری واقعی و انضمامی، حضور ندارد و اتفاقا ما زیست شهری خود را در فراموشی و نسیان کامل و شاید عمدی آن سامان می‌دهیم، یعنی تعمدا آن را روی طاقچه می‎گذاریم و کارکردش را به نقشی موزه‌ای و یادمانی تقلیل می‌دهیم، تا بتوانیم راحت‌تر به شیوه‌ای که «همگان» زندگی می‌کنند، زندگی کنیم.

روزنامه اعتماد

نظر شما