فرهنگ امروز/ شهریار بهرامی:
این چند پیشنهاد شاید بتواند تا حدی به تدقیق مستند فوق کمک کند؛ همچنین توضیحاتی جهت آشنایی بیشتر سازندگان آن مستند با دورههایی از زندگی محمدعلی مرادی، بهویژه در مدتی که در برلین آلمان بود، به همراه آن پیشنهادها خواهد آمد. امید است این کوشش به سهم خود بتواند، هرچند اندک، در خنثی کردن خیالبافیها و افسانهپردازیها دربارۀ مرحوم محمدعلی مرادی که همزمان مغرضانه و غیرمغرضانه دنبال میشود، مثمر ثمر واقع شود.
در آغاز «مستند کوتاهی از زندگی مرحوم محمدعلی مرادی»، گفته میشود «در آذرماه ۱۳۳۸ در محلۀ خواجوی اصفهان به دنیا آمد»؛ درحالیکه شخص محمدعلی مرادی در دقیقۀ ۶ و ۴۰ ثانیۀ همان مستند میگوید: «تقریباً میشه ۶۵ سال تمام زندگیم را گذاشتم رو اینکه ...». در قدم اول، در مستند ناروشن میماند که محمدعلی مرادی در هنگام مرگ ۵۹ و یا ۶۵ سال داشته است؟! دقت و توجه به این نکته مهم است، چراکه بسیاری از توضیحات بعدی حداقل به لحاظ زمانی مورد سؤالهای بیشتری قرار میگیرند.
در قسمت دیگری از زندگینامۀ او گفته میشود: «او هنوز محصل دبیرستان بود که جای خود را در تیم ذوبآهن اصفهان باز کرد، همه را دریبل میزد بهجز عبدالعلی چنگیز.» در مستند نام دبیرستان برده نمیشود. با توجه به جایگاه مهمی که ظاهراً مرحوم محمدعلی مرادی در دورۀ نوجوانی در ورزش فوتبال کشوری کسب کرده و در سطحی ارتقا مییابد که همبازی یکی از ستارگان تیم ملی فوتبال ایران و بازیکن یکی از تیمهای دستهاول کشور میشود، شایسته است که آن موفقیت توسط سازندگان مستند با چند سند و عکس مشخص که سابقۀ او را در تیم ذوبآهن نشان بدهد، مستند شود؛ در واقع به جای نمایش دادن عکسهای بینامونشان از تیمهای فوتبال و بازیکنانی گمنام و یا عکس تکی عبدالعلی چنگیز، از آنها استفاده شود. همچنین از طریق ترتیب دادن مصاحبههایی با فوتبالیستهای سرشناس آن زمان ذوبآهن که قاعدتاً بسیاری از آنان هنوز در قید حیات هستند، آن گزارش کاملتر و به طور واقعی مستند گردد. امروزه تهیه چندین سند و مدرک و تعدادی عکس اختصاصی از مرادی در آن دوره، از آرشیو باشگاه مهم و ثروتمندی همچون ذوبآهن اصفهان، کار چندان دشواری نیست.
گویندۀ متن مستند در ادامه میگوید: «دیپلمش را در سال ۱۳۵۵ در رشتۀ ریاضی گرفت و در رشتۀ مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی آریامهر قبول شد»؛ و سپس در ادامه در کمال حیرت شنیده میشود: «رغبتی به ادامه تحصیل در این رشته را نداشت... ازاینرو به سربازی رفت و به سپاه دانش پیوست.»
در شرح این قسمت مهم از زندگی آن مرحوم، متأسفانه نه نامی از دبیرستان او که در آن دیپلم گرفته، برده میشود و نه مدرک و نشانهای دال بر تأیید قبولی او در دانشگاه و افتخاری که نصیب او شده، ارائه میشود. اشارهای هرچند مختصر به نام چند همکلاسی که با او دیپلم گرفته و یا با او همدانشکدهای بودند، نمیشود و حتی عکس و مدرک مشخص از دورۀ سپاه دانش او جز تصاویر و صحنههایی نامشخص، غیرمربوط و غیرشخصی به نمایش درنمیآید. تهیۀ چنین نمونههایی به کمک اعضا و امکانات خانوادگی او میتواند میسر باشد و برای تهیهکنندگان مستند مرحوم محمدعلی مرادی، دسترسی به لیست قبولی یا پذیرفتهشدگان دانشگاهها و «دانشگاه صنعتی آریامهر» در سال ۱۳۵۵ در همۀ آرشیوهای روزنامههای کتابخانههای داخل و خارج از کشور امری قابل انجام است.
در ادامه به سفر مرحوم مرادی به آلمان اشاره میشود: «در سال ۱۳۶۸ پس از آزادی از زندان ... برای آموختن فلسفه به آلمان رفت.» مرادی در فیلم مستند به زبان خود میگوید: «... ما رفتیم آلمان، آمدیم بریم، دیدیم باید بریم دبیرستان! من بیستونهسالگی رفتم آنجا (برلین) تا سیوسه-چهارسالگی شبانه رفتم. دبیرستان مدرک میخواست. آنجا رفتم کالج پتسدام و بعد رفتم دانشگاه برلین...»
نخست از زبان خود مرادی میشنویم که او حداقل پنج سال اول اقامتش در برلین را به دنبال دستیابی به «کالج»، یعنی مرحلۀ یکسالۀ پیشدانشگاهی بوده است. در اینجا جهت آگاهی تهیهکنندگان آن مستند توضیحی ارائه میشود که شاید به پیرایش آن گزارش در راستای تهیۀ یک مستند واقعی یاری رساند.
هرکس که در دهۀ ۹۰ میلادی سروکارش (با هدف تحصیل) به دانشگاههای آلمان و ازجمله برلین افتاده باشد، میداند که پذیرش ایرانیهای داوطلب ادامه تحصیل در دانشگاههای آلمان شروطی داشته است، ازجمله داشتن دیپلم ایران برای طی کردن دورۀ یکساله پیشدانشگاهی و یا کالج. هر فرد خارجی و ازجمله هر ایرانی داوطلب تحصیل در دانشگاههای آلمان، بدون داشتن مدرک دیپلم کشورش در سطح دبیرستان، اجازۀ ورود به کالج را نداشت، مگر آنکه دیپلم سیزدهسالۀ آن کشور را از طریق دبیرستان شبانه (البته برای بزرگسالان) دریافت کند. اگر فردی خارجی موفق میشد دیپلم سیزدهسالۀ آلمان را از دبیرستانی در آن کشور اخذ کند، دیگر نیازی به طی کردن دورۀ کالج نداشت و میتوانست همچون آلمانیها در دانشگاه ادامه تحصیل دهد.
با توضیح فوق باید تهیهکنندگان مستند یک بار دیگر با دقت به اظهارات درهم و ناروشن مرادی گوش کنند و از مجاری و طرق دیگر روشن سازند که او چرا به گفتۀ خودش فقط چهار تا پنج سال وقت گذرانده تا که وارد دورۀ پیشدانشگاهی کالج شود و اگر هم دیپلم دبیرستان آلمانی را پس از سه، چهار سال اخذ کرده، مجدداً چه نیازی به گذراندن دورۀ کالج پتسدام داشته است.
میتوان حداقل گوشهای از این معما را چنین توضیح داد: علی مرادی حدود حداقل چهار سال؟! و پس از آنکه موفق نمیشود از سد امتحان ورودی (Aufnahmeprüfung) پیشدانشگاهی و یا کالج دانشگاه آزاد برلین (FU) عبور کند، در جستوجوی راهی دیگر، متقاضی ورود به کالج سهلالورود دانشگاه تازهتأسیس پتسدام (Potsdam) میشود.
دانشگاه پتسدام پس از وحدت دو آلمان ایجاد شد و بهتدریج گسترش یافت و در سالهای آغازین در دهۀ ۹۰ میلادی برای جذب دانشجو، نه تنها سختگیری نمیکرد، بلکه ارفاقهای غیرمعمول در نظر میگرفت؛ بهاینترتیب، بخت یار محمدعلی مرادی شد و او با استفاده از چنین فرصتی موفق شد وارد کالج پتسدام شود. او تازه پس از طی آن دوره است که اجازۀ ورود به دانشگاه آزاد برلین را به دست میآورد؛ یعنی پس از گذشت پنج سال!
گویندۀ متن نقل میکند: «او پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در سال ۱۳۸۶ بیدرنگ به ایران بازگشت و...» و سپس خود مرادی در دقیقۀ ۸ و ۳۵ ثانیه میگوید: «من پاس آلمانی هیچوقت نگرفتم، چرا؟ چون من ایرانیام. درسم تمام شد، آمدم اینجا.»
در این مورد باید گفت که محمدعلی مرادی در سال ۱۳۸۵ در برلین در بین دوستان خود اعلام کرد که لیسانس خود را اخذ کرده است؛ یعنی او پس از حدود دوازده سال موفق میشود دورۀ چهارسالۀ Magister (معادل لیسانس) را به اتمام رساند.
مرادی هیچگاه حاضر نشد مدرک تحصیلی خود را به کسی نشان دهد. «تز» و یا به قول آلمانیها «کار» پایان دورۀ تحصیلی او در مقطع لیسانس که قرار بوده برای دفاع به دانشگاه تحویل داده شود، بهمنظور تکمیل و تصحیح آن توسط دو مترجم ایرانی مقیم برلین رؤیت و به او پس داده میشود. بهجز آنها، یکی از دانشجویان دانشگاه آزاد برلین که حدوداً با او همدوره بوده است، بر این باور است که حتی همان تز دورۀ لیسانس بدون کمکهای جدی او نمیتوانست تهیه و آماده تحویل شود؛ بااینوجود، تاکنون برای کسی دسترسی به متن نهایی آن پایاننامه که رسماً به دانشگاه تحویل داده شده، میسر نشده است. شاید دوستان بسیار نزدیک آن مرحوم بتوانند با انتشار مدرک کالج و پایاننامه، در جهت رفع شبهۀ بسیاری از ایرانیان مقیم برلین در مورد مدرک لیسانس، قدمی بردارند.
او مدت کوتاهی پیش از بازگشت به ایران، خودش بر سر زبانها انداخته بود که میخواهد دربارۀ Ich فیشته دکترا بنویسد؛ البته آن هم زمانی بود که در توضیح Ich برای اولین بار به زبان فارسی، یکی از اندیشمندان مهم معاصر ایران سخن گفته و مرحوم مرادی تازه آن را شنیده بود. مرادی در برابر کسانی که از کموکیف امور تحصیل و دانشگاه مطلع بودند، از عدم امکان ادامه تحصیل و بیکاری و مشکلات اقتصادی صحبت میکرد. او بارها کوشید که با پیدا کردن کاری و یا ارائۀ صوری مدرکی مبنی بر استقلال اقتصادی (بهعنوان شرط لازم) برای دریافت پاسپورت آلمانی اقدام کند؛ امری که با همۀ تلاشهایش ممکن نشد. سرانجام او مجبور شد با شرایط روحی نهچندان مناسبی آلمان را به امید یافتن آلترناتیوی در ایران ترک کند.
پس آن جملۀ «من پاس آلمانی هیچوقت نگرفتم، چرا، چون من ایرانیام. درسم تمام شد، آمدم اینجا»، بیشتر به داستانپردازی سودجویانه شباهت داشت.
اما در مورد مدرک دکترا، نکتۀ مهمی که در آغاز باید به آن اشاره کرد، متأسفانه بهکارگیری و استفادۀ غیرقانونی محمدعلی مرادی از عنوان دکتر است. محمدعلی مرادی که تمامقد در دفاع از علم و فلسفه و دانشگاه حرف میزد، میباید در دفاع از حرمت علم به اصلها و ضابطههای کار علمی (اگر آموخته بود) پایبندی نشان میداد. سؤالبرانگیز است که چرا برخی از نزدیکان او بهویژه در ایران با وجود اعتراضهای مکرر، طی سالیان گذشته و همچنین علیرغم تکذیب بیسروصدا و کمرنگ و بسیار دیرهنگام شخص محمدعلی مرادی آن هم زیر فشارهای همهجانبه، باز هم اصرار دارند او را دکتر خطاب کنند؟! متأسفانه تا پایان عمر مرادی و حتی تا هنگام نوشتن این یادداشت، پیشوند دکتر باز هم در جلوی نام او در سایت شخصیاش که هماکنون توسط دوستان آن مرحوم اداره میشود، قرار دارد. این اصرار، پیش از درگذشت دردناک و تأسفبرانگیز مرادی، شاید حکایت از کمبودی میکرد که بهگونهای تلاش میشد با حجاب دکترا، پوشیده بماند؛ اما اصرار در بهکارگیری آن عنوان ساختگی و جعلی پس از درگذشت او سؤالبرانگیزتر است و شاید با این نیت دنبال میشود که گروههایی قصد آن دارند که با ساختن جایگاهی مصنوعی برای آن مرحوم، در این روزگار وانفسا، در حوزههایی معین از آن بهرهوری کنند.
اگر هنوز کسی به این واقعیت که محمدعلی مرادی فاقد مدرک دکتراست شک دارد، میتواند این سؤال را بهصورت سرگشاده از دوستان بسیار نزدیک او، چه آنانی که در «انجمن دوستداران اندیشه» برایش مراسم پاسداشت برگزار کردند و یا دوست قدیمی او که برای مراسم یادبود او پیام و اپیزودهایی ارسال کرده است، مطرح و پاسخی علنی دریافت کند.
جالب توجه است که مستندسازان زندگی مرحوم محمدعلی مرادی از بهکارگیری پیشوند دکتر خودداری کردهاند. همچنین دوستان بسیار نزدیک او یعنی متولی یا متولیان کنونی انجمن دوستداران اندیشه بهوضوح و زیرکانه از بهکارگیری عنوان دکتر برای او اجتناب ورزیدند. توضیح فوق و خودداری افراد و گروه نامبرده و مصاحبهشوندگان در فیلم مستند از بهکارگیری عنوان دکتر برای مرحوم مرادی، شاید برای جوانان اندکی (بهویژه در ایران) و همچنین برای ادارهکنندگان «سایت فلسفه» که با نظام علمی و دانشگاهی آلمان و وضعیت مشخص محمدعلی مرادی از نزدیک آشنا نبودند و نیستند، کفایت کند تا بپذیرند عنوان دکتر، جعلی و کذب محض بوده است. پس بهتر است ازاینپس نام مرحوم محمدعلی مرادی بدون عنوان دکتر که فینفسه عیب و ایرادی هم ندارد، نوشته شود و از بابت استفادۀ غیرحقوقی و غیراخلاقی از آن عنوان، از خوانندگان خود عذرخواهی کنند.
اگر این نکته (دروغ دکترا) بخواهد توسط متخصصان هیاهو و جنجال و پروندهساز در پردۀ ابهام بماند، آنگاه پیشنهاد ساده و غیرقابل مناقشۀ زیر مطرح میشود.
امروزه بدون صرف وقت آنچنانی و به کمک روشهای الکترونیک و از طریق استعلام از «دانشگاه آزاد برلین» میتوان به وجود و یا عدم وجود رسالۀ دکترا پی برد. کسانی که با مقررات علمی، حقوقی و اداری تحصیلات عالیه در دانشگاههای آلمان و حداقل برلین کمی آشنایی داشته و دارند، بهخوبی میدانند که رسالۀ دکترا میبایست پس از دفاع یا بهصورت الکترونیک و یا کتبی نه تنها انتشار علنی پیدا کند، بلکه باید تعداد معینی از نسخههای آن (حدود ده Exemplar) به کتابخانۀ دانشگاه مربوطه تحویل شود؛ از این نسخهها بدون توجه به سطح علمی رساله، تعدادی در کتابخانه همان دانشگاه نگهداری میشود و تعدادی نیز برای کتابخانههای دیگر در سطح کشور آلمان ارسال میشود. بدیهی است در صورت دیجیتال بودن رسالۀ دکترا، همان مراحل باید الکترونیک انجام گیرد، ازآنپس شخص مربوطه مجوز علمی و قانونی استفاده از عنوان دکترا را خواهد داشت. معنای حرف روشن است؛ در دنیای تکنولوژی و ارتباطات امروز دسترسی به رسالههای «دکترا» و یا حداقل اطلاع از وجود و موضوع آنها با فشار دکمهای بدون صرف وقت عملی است.
اینکه مرحوم محمدعلی مرادی علاقه وافری به استفاده از ترکیب «دانشآموختۀ فلسفه از دانشگاه برلین» داشت، شاید اکنون بهتر فهمیده شود. ما در اینجا قصد نداریم وارد چندوچون همان دانشآموختگی و چگونگی نوشته شدن پایاننامۀ لیسانس او شویم. دوستان نزدیک و قدیم مرحوم مرادی نیک میدانند که او در چه سطح، به زبان آلمانی و نوشتن آلمانی مسلط بود و عدهای از آنان، اگرچه به روی خود نمیآورند، اما بهخوبی میدانند که همان پایاننامۀ لیسانس او چگونه آماده شد تا چه رسد به مدارج و مدارک بالاتر دانشگاهی.
در مورد چگونگی تحصیل ازجمله در دانشکدههای فلسفه، در آن سالها و بهویژه دریافت مدرک وارد جزئیات نمیشویم. آشنایان به نظامهای آموزش عالی بهخوبی میدانند که در آلمان همچون سایر کشورها، صرف دریافت مدرک، الزاماً به معنای آموزش در سطحی با کیفیت بالا در زمینههای آموزشی نبوده و نیست.
شرکت در سمینارها و کلاسهای درس دانشگاه آن هم با سیستم آن زمان (دهۀ ۹۰ میلادی) دانشگاههای آلمان و برلین، در حد گرفتن مدرکی در سطح لیسانس، امری دشوار و خاص نبود و حتی امروز با تغییرات انجامشده هم ممکن است. برای آنکه دربارۀ درس و مدرک فلسفه در آلمان دچار توهم نشویم (آنگونه که محمدعلی مرادی آن را بزرگنمایی میکرد) لازم است گفته شود در سراسر آلمان در دانشکدههای فلسفه همزمان هزاران نفر فلسفه تحصیل میکنند و سالیانه صدها نفر در مقاطع لیسانس و فوقلیسانس و دکترا فارغالتحصیل میشوند و اگر بخت یار آنان باشد، در مؤسسات مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، دولتی و یا خصوصی بدون هیچ ادعایی مشغول کارهایی میشوند که عمدتاً ربطی مستقیم به رشتۀ تحصیلی آنان ندارد. اگر تکستارۀ مردم نگونبخت ایران، یعنی محمدعلی مرادی دانشآموختۀ فلسفه در برلین، حتی اندکی با نظام علمی دانشگاههای آلمان آشنا شده بود، خود و دیگران را گرفتار آنچنان توهماتی نمیکرد.
هیچیک از مشکلات و ناکامیها و دشواریهایی که مرادی با آنها مواجه شد، در نفس خود عیب و ایراد نبود، آنها زمانی عیب و ایراد و مهم میشوند که آن سنوات فراموش و جزو زمان دانشآموختگی فلسفه در برلین تلقی و زمینهساز توهم و موجب آسیبهای اجتماعی شوند.
تصاویر و صحنههایی بینامونشان و کلی که بر زمینۀ متن آن مستند کوتاه به نمایش گذاشته میشود، همراه با چاشنی فن بیان و کوشش برای ایجاد شور و حرارت ناشی از آن، نه تنها آن گزارش را مستند نمیکند و اعتباری بر آن نمیافزاید، بلکه آن را بیشتر به یک گزارش پرهیاهوی عوامپسند و تبلیغی و غیرمستند، بیپایهواساس و حتی سؤالبرانگیز نزدیک میکند.
متأسفانه به دلایل ناروشن، دورههای زندگی و تحصیل مرادی در آن مستند از طریق اسناد، منابع و حتی اشخاص دیگر تأیید نمیشود. دورههای مهمی از زندگی آن مرحوم که در آن مستند کوتاه معرفی شده، فقط یا به نقل از خود مرادی گفته شده و یا با عباراتی چون «گفته میشود» یا «یاد شده» و یا «نقل گردیده» آمده است.
توضیحاتی که در این یادداشت میآید، اگر هر عیب و نقصی داشته باشد، هم میتواند رفع و کاملتر شود و هم حداقل از این ویژگی برخوردار است که از زبان خود محمدعلی مرادی نیست، چراکه خاطرهگوییهایی از جنس آنچه در مستند کوتاه آمده، بدون تأیید آنها از طریق منابع دیگر، به کار هیچ مستندی نمیخورد مگر مستندسازان.
یادآوری بسیاری از واقعیتهای زندگی و تحصیل محمدعلی مرادی بهویژه طی حدود نزدیک به هیجده سال زندگی در آلمان که دهها ایرانی مقیم شهر برلین و ازجمله بسیاری از دوستان «تودهای» و یا قدیمی او نیز شاهد دور و نزدیک آن بودهاند، میتوانست بدون تردید با همۀ کمبودهایش به پیرایش و تکمیل و دقت آن گزارش غیرمستند یاری رساند.
بسیاری از دوستداران سابق «انجمن اندیشه» در برلین، ایرانیان و دوستان همدوره و همدانشگاهی مرادی و بسیاری از دوستان تودهای و قدیمی او که طی نزدیک به چهار دهه در ایران و برلین از نزدیک شاهد چگونگی مراحل زندگی و تحصیل او بودهاند، بهعنوان منابعی دیگر میتوانست به تدقیق و کاملتر شدن مستند کوتاه یاری رسانند. عدم استفادۀ مشخص و بانامونشان از چنین اطلاعاتی، به دور از کلیگوییها، در دنیای ارتباطات امروز بس سؤالبرانگیز است.
و اما دربارۀ فعالیت و زندگی محمدعلی مرادی در برلین که در فیلم مستند یکسره در قالب گذشته و سابقهای علمی عرضه میشود! چه میتوان گفت؟
از این مدتزمان همانگونه که خود در مقابل دوربین میگوید، پنج سال آن صرف طی کردن دورۀ یکساله کالج و دوازده سال آن برای دریافت لیسانس سپری میشود و حدود یک سال آخر در جستوجوی کار.
مرادی طی حدود هیجده سال زندگی در برلین، در هر مجلسی از هر رنگی حضور داشت؛ به همین دلیل تقریباً اکثریت قریببهاتفاق ایرانیان مقیم برلین او را میشناختند و شاهدند که بیشتر اوقات او صرف شرکت در محافل متعدد و رنگارنگ ایرانیان بدون توجه به موضوع و محتوای آنها میشد. مرادی در روابط نزدیک خود به این نکته اشاره کرده بود زمانی که پلیس او را در رابطه با حادثۀ «رستوران میکونوس» احضار کرده بود، در پی آن بوده که بداند او چرا همه جا حضور دارد. تکهکلام او آن بود که من در هر جمع ایرانی بدون توجه به افکار و افراد آن شرکت میکنم.
شاید بخشی از این کنجکاوی افراطی به ذهن درهم و آشفتۀ او برمیگشت. جالب آنکه او بعدها اگرچه با تفسیری سودجویانه و مغرضانه، اما بههرحال نکتۀ فوق را تأیید میکند. محمدعلی مرادی در جایی در توضیح احضارش توسط پلیس اگرچه اصل مطلب را نمیگوید، بر زبان و قلم جاری کرد که به خاطر دفاع از جواد طباطبایی و یا طرح دیدگاههای او در برلین توسط پلیس احضار شده است. دلیل احضار او توسط پلیس و در ارتباط با حادثۀ «رستوران میکونوس» همین رفتار و حضور کنجکاوانه و منحصربهفرد او در طی سالیان دراز در برلین بود و نه معرفی دیدگاههای طباطبایی. او در کنار سپری کردن وقت با سرگرمیهای فوق، گاهی هم با محافلی، برنامههای کتابخوانی جمعی داشت و نه تدریس فلسفه! تا چه رسد به آموزش فلسفه از متون آلمانی و یا نظرات فیلسوفانی چون کانت، فیشته، هگل و هایدگر. دوستان سابق اندیشه، در انجمن کنونی دوستداران اندیشه که همۀ آرشیوهای فعالیتهای نظری و فلسفی آن انجمن را بهصورت صوتی و کتبی در اختیار دارند، نمیتوانند حتی یک نمونه و یا مدرکی مبنی بر تدریس محمدعلی مرادی در طی سالها زندگی در برلین تا آخرین روز ارائه دهند. بخش عمدۀ وقت او طی آن سالها در برلین در روزمرگی شدید سپری شده بود.
مرادی به گفتۀ خودش مانند بسیاری دیگر از ایرانیان به دنبال انتشار نوشتهها و ترجمههایی در ایران در دورهای معین و به تأسی از نظریهپردازیهایی که بهویژه به دنبال بحران ناشی از انقلاب اسلامی که سراپای ایران و ایرانی را گرفته بود، در حد خود میکوشید بهصورت اقتدا و یا مقابلۀ لفظی با آن مباحث درگیر شود. به دلیل وقوع انقلاب اسلامی و سرنوشتی که بهویژه گروههای سیاسی پس از خروج اجباری از ایران پیدا کردند، بهسرعت محافلی در خارج از کشور ظاهر شد که عمدتاً از اعضای ناراضی سازمانها و احزاب شکستخوردۀ چپ تشکیل میشدند. وجه اشتراک همۀ آنان نوعی سرگردانی و آشوب ذهنی بود. بسیاری از این افراد و یا محافل حس میکردند که پاسخ خود را باید در کتاب و مطالعه بیابند و علی مرادی در این دوره به دلیل ویژگیهایش و داشتن وقت کافی، در محافلی محدود و معین نقشی فعال (هم سلبی و هم ایجابی) ایفا کرد. پریشانفکریاش نه تنها همیشه تنشزا بود، بلکه در حدی بود که حتی در برخی موارد منجر به زدوخوردهای فیزیکی او با افرادی شد که با آنان سروکار داشت.
در مورد خاص مرادی، اگر جز کمک به روشن شدن واقعیت هیچ مصلحت دیگری را در نظر نداشته باشیم، باید بگوییم نبوغ در او به عاملی آسیبزننده تبدیل گشت. آشوب ذهنی ناشی از نبوغ آموزشندیده و پرورشنیافته در او (به هر دلیل) نه تنها به عاملی مثبت تبدیل نشد که همچون سدی در همۀ مراحل زندگی در برابر او قد علم کرد. همین آشوب ذهنی بود که بر افکار و رفتار او چیره گشت و در آخر او را به گفتۀ خودش به یک «آنارشیست» و یا به گفتۀ دوستانش به «فیلسوف کف خیابان» بدل کرد؛ و نهایتاً بر زبان آورد که: «من اصلاً الف تا ی این جهان مدرن را باهاش مسئله دارم».
ادامه دارد ...
نظرات مخاطبان 22 29
۱۳۹۷-۰۸-۲۱ ۲۱:۰۱امیر اصفهانیان 10 17
با سلام. من یکی از شاگردان زنده یاد دکتر مرادی هستم. پایان نامه کارشناسی ایشان "روشنگری به مثابه یک دوران" است و همچنین دو رشته فرعی اسلامشناسی و جامعهشناسی را در کنار رشته اصلی فلسفه در دوره ی کارشناسی خود گذرانده اند. ( طبق سیستم دانشگاه های آلمان که دانشجویان یک رشته اصلی و دو رشته فرعی را انتخاب و میگذرانند ). ایشان طی یک دهه پس از بازگشت به ایران اقدام به برگزاری درسگفتارهایی با تعداد شاگردان محدود در موسسه ی شخصی خودشان کردند و همچنین راهنمایی پایان نامه بعضی دانشجویان واجد صلاحیت در رشته فلسفه را بر عهده گرفتند. همچنین از ایشان 6 جلد کتاب در حال ویراست و چاپ است که " تفکر در تنگنا جستارهایی در علوم فرهنگی" منتشر شده و در دسترس علاقمندان قرار دارد و اگر نقد و بررسی لازم باشد که هست ( البته پس از چاپ کامل مجموعه آثار ) باید افرادی که واجد تخصصی در فلسفه هستند اقدام کنند نه افرادی با نام مستعار برای پرونده سازی! در ضمن عناوین پایان نامه هایی که ذیلا درج شده اند بنا به دلایلی که اینجا بدان نمیپردازیم ( و به وقتش کوس رسوایی کوتوله های صاحب منصب دانشگاهی در ایران را که کرسی های علمی را مصادره کرده اند خواهیم زد) هیچگاه در آلمان " نمایه " نشده اند. پایان نامه کارشناسی ارشد ایشان "مفهوم مفهوم در سنجش خرد ناب" زیر نظر پروفسور Sybille Krämer از دانشگاه Freie Universität Berlin رساله دکتری ایشان "آگاهی و خودآگاهی نزد فیشته آغازین 1774" با راهنمایی پروفسور Christoph Asmuth از دانشگاه Technische Universität Berlin۱۳۹۷-۰۸-۲۲ ۰۴:۰۳بهروز فلاحپور 8 27
در شرایطی که تلفظ فیشته یا فیخته به مسئله ی تراژیک بدل شده! و تصویر جلد ترجمه ی کتاب بنیاد آموزه فراگیر دانش کسی غیر از فیشته است !! یک انسان دغدغه مند ایرانی پیدا شده و به طور جدی و اساسی روی فیشته کار کرده و پایان نامه آکادمیک نوشته است ولی افسوس که تازه پس از مرگش سراغ تخصصش را میگیرند و به جای قدردانی از چنین دستاوردی در پی پرونده سازی هستند. پایان نامه دکتر مرادی درباره فیشته تا آنجا که بنده پیگیری کردم تماما موضوع بی سابقه ای میان فارغ التحصیلان ایرانی رشته ی فلسفه از دانگاه های معتبر جهانیست۱۳۹۷-۰۸-۲۲ ۰۹:۵۰ 6 27
برای سایت شما متاسفم که هیچگونه فهمی از امور فرهنگی ندارد و با چنین مطالب زرد و حقیری مدعی فرهنگ است. مطلبی که بیشتر شبیه سرمقالات روزنامه کیهان است.۱۳۹۷-۰۸-۲۲ ۱۱:۵۳ر-ر 5 16
حالا ایشان دستش از این دنیا کوتاه شده بهتر است که فقط افکار و اندیشه های ایشان نقد شود دیگر اینکه ایشان دکترا داشته اند یا نداشته اند گره ای را باز نمی کند. متاسفانه این هم رسم شده که ما به جای نقادی فکر و اندیشه و نوشته هایی ایشان قلم بدست بگیریم و متن طولانی در اثبت یا انکار چیزی که هیچ مشکلی را بیان نمی کند بکنیم جناب شهریار بهرامی چقدر زحمت کشیده اند و کارآگاه بازی درآوده اند تا اثبات کنند که آن مرحوم دکترا نداشته. اگر ایشان زنده بودند شاید این کشف بدرد میخورد ولی حالا؟؟؟؟۱۳۹۷-۰۸-۲۲ ۱۴:۵۳جواد 5 25
امان از حسادت و تنگ نظری و حاصل آن، که چیزی نیست جز مزخرف نویسی۱۳۹۷-۰۸-۲۲ ۱۶:۱۵علي 5 7
كار مردان روشني و گرمي است كار دونان حيله و بي شرمي است۱۳۹۷-۰۸-۲۲ ۱۹:۲۳پیمان 4 11
بدیهی است که داشتن مدرک اهمیتی ندارد. مسئله جنبه اخلاقی استفاده از عنوان دکتری یا هر عنوان دیگری است. آدمی که رعایت اخلاق حرفه ای نمی کند و اصرار هم می ورزد تا حد زیادی فلسفه دانی خود و اخلاق فلسفیدن را خدشه دارد می کند. نقد اندیشه هم در مورد نوشته مصداق دارد و نه اندیشه شفاهی. شفاهیات در همان زمان گفته شدن نقد می شوند. پیشتر فردید نیز اهل فلسفه ای شفاهی مانده بود و نقدی صورت نگرفت. آقای مرادی اگر می خواست نقد شود می بایست می نوشت. او راه دیگری را انتخاب کرده بود. با مردن او نیز اثر او تمام شد. نکته دیگر اینکه اگر مرادی رساله ای درباره فیشته داشته می بایست در اختیار دیگران قرار گیرد و ناشری به ترجمه آن همت گمارد. چنانکه در یکی از کامنت ها آمده آن موضوع بدیع است. اما امکان دارد که جز عنوانی نباشد. چنین نوشته ای باید جایی باشد. اگر کسانی دیده اند به دیگران هم نشان دهند و نسخه ای را به کتابخانه ملّی اهدا کنند که اهمیت کار فهمیده شود. وانگهی تاکنون دیده و شنیده نشده است که کتابخانه دانشگاهی رساله یک دانش آموخته را فهرست نکند. این کار غیر قانونی است و قابل شکایت. آن هم در کشوری مانند آلمان. اگر چنین کاری انجام شده بود آقای مرادی می توانست شکایت کند که نکرده. معنای این حرف این است که چنین رساله ای نبوده است. امروز هم هواداران مرادی می توانند شکایت و طلب خسارت کنند و راه باز است. او دوستان بسیاری از توده ای های در برلین دارد و می توانند پیگیری کنند. این ها نکته های حقوقی هستند. با شلوغ کردن مشکل حل و روشن نمی شود. تا زمانی که مستندات لازم ارائه نشود حرف نویسنده مقاله را باید مستند فرض کرد. اینکه پرسیده اند آیا چنین کشفی به درد می خورد؟ بله. هر اعتباری که کار و فعالیت علی مرادی داشته باشد این کشف نشان می دهد که در این کشور می توان سالها جوانان را سر کار گذاشت و دروغ گفت. فلسفه نوعی رفتار اخلاقی و خردمندانه هم باید در شخص ایجاد کند. فلسفه ای که در حد کف خیابان باشد و اثری در رفتار نگذاشته باشد فلسفه نیست نوعی هوچی گری است.۱۳۹۷-۰۸-۲۲ ۱۹:۲۴پیمان 3 10
در گذشته در ایران و در دانشگاه استادان بزرگی بوده اند که مدرک نداشته اند، هیچ یک از آنان هرگز به دروغ خود را دکتر معرفی نکرد. کسی هم از آنان مدرک نخواست و نام آنان هنوز هم به عنوان دانشمندان بزرگ زنده است. آقای مرادی اشتباه بزرگی کرد که اخلاقی عمل نکرد، هواداران او نیز بهتر است بیشتر از خود او دامن نزنند. اطلاع رسانی شده و بس! حد آن فلسفه شفاهی هم همان کف خیابان بود : آمد مگسی و ناپیدا شد!۱۳۹۷-۰۸-۲۲ ۲۳:۵۸احمد 5 27
گویا مریدان فیلسوف کف خیابان برآشفته اند از چند نقد به آثار فیلسوف بزرگ! یکی از مریدان تهدید کرده در دفاع از مرحوم مرادی"کوس رسوایی کوتوله های صاحب منصب دانشگاهی در ایران" را به وقتش خواهند زد! جسارتا آن مرحوم خود از پایه های ثابت رسواترین کوتوله های اشغالگر کرسی های دانشگاهی مانند جواد میری و قاسم پورحسن بود و بعد از آبروریزی افشای رزومه میری از محفل آن کوتوله های رسوا خارج نشد(کمترین کاری که فردی برخوردار از کمترین شرایط علمی می توانست انجام دهد). مریدان بزرگوار مرحمت نموده قدری تحمل بفرمایند و بیشتر بیاندیشند.۱۳۹۷-۰۸-۲۳ ۰۲:۰۲ 9 11
دقيقا اين مقاله توسط يك انسان عقده اي نوشته شده. من واقعا حرف راست رو نميدونم ولي اگر هم نويسنده اينارو راست گفته باشن بسيار انسان عقده اي تشريف دارن. براي سايت متاسفم.۱۳۹۷-۰۸-۲۳ ۲۲:۵۴حسین 3 6
سلام من فرض میکنم که تمامی این مقاله راست باشد ولی من هنگامی به آقای مرادی برخوردم که اندیشه ها و نکاتی که مطرح میکرد برایم سؤال شد و مرا به سمت خودش کشاند.من اصلا به این نکاتی که مقاله مدنظر دارد توجه نداشتم.برایم اندیشه هایش مطرح شد.سؤالم این است که باشد من می پذیرم که ایشان حیله گر و بی اخلاق است!اما با اندیشه های ایشان چه کنم؟؟که این نکات بدیعی که می گفتند برایم مهم شده بود و بعدها متوجه شدم که ایشان کجا درس خوانده اند.لطفا به سؤالم جواب دهید که با اندیشه ها چه کنم؟میتوانید با آنها مقابله کنید اگر آری پس یا علی؟حد اقل بگویید که آقای مرادی فلان نکته فلسفی یا از این دست را ایراد داشت و دلیلش هم این است.من شیفته آقای مرادی و دیگران که نیستم بلکه اندیشه ها محل بحث من و شما است.۱۳۹۷-۰۸-۲۴ ۰۳:۳۳ایمان 4 6
شادروان مرادی در زمان حیاتش چهار کتاب به ناشر سپرده بود که دو کتاب تاکنون منتشر شده اند و قابل نقد هستند. او را نمی شود فیلسوف شفاهی به شمار آورد، همچنانکه خود در مصاحبه ای بر ضرپرت نوشتن اکید و از فردبد انتفاد کرده بود. در سایت و مجله شما مطالب بسیاری از او منتشر شده که جای تعجب دارد اگر مرادی سواد فلسفی نداشته، چرا این مطالب منتشر می شده اند! نویسنده این متن که ظاهرا اسم مستعار استفاده کرده _ چه در میان ایرانیان برلین شناخته شده نیست _ به هیچ کتاب یا مقاله ای از او ارجاع نداده و فایلهای صوتی درسگفتارهای ایشان را هم که در فضای مجازی قابل دسترس اند نشنیدهذاست. پس صلاحیت نقد ندارد.۱۳۹۷-۰۸-۲۴ ۰۳:۴۹ایمان 4 5
اما در باب فیلسوفان شفاهی با مدرک لیسانس، شاید یک مثال کافی باشد: جرج هربرت مید، از فیلسوفان برجسته پراگماتیسم آمریکایی که آرای او در مکتب کنش متقابل نمادین در جامعه شناسی اثر عمده داشته، تا زمان بازنشستگی تنها با یک مدرک لیسانس فلسفه در کالج آن آربر دانشگاه میشیگان تدریس کرد. کتاب مهمی هم ننوشت و اثر مشهور او با عنوان «ذهن، خود، جامعه» را شاگردانش بر اساس درسگفتارهای او تدوین کردند که بدل به اثر کلاسیک جامعه شناختی شد. البنه بعید است نویسنده این متن نام مید را شنیده باشد، چرا که از محتوای متن او چنین بر می آید که اصلا تخصیلات دانشگاهی یا مطالعه خاصی در علوم انسانی و اجتماعی نداشته باشد.۱۳۹۷-۰۸-۲۴ ۱۷:۵۰رضا مسافر 3 10
جناب شهریار بهرامی، متأسفانه اطلاعات شما از دانشگاه های آلمان پیش رفرم 2004/2005 کمی ناقص است. نوشته اید: «هرکس که در دهۀ ۹۰ میلادی سروکارش (با هدف تحصیل) به دانشگاههای آلمان و ازجمله برلین افتاده باشد، میداند که پذیرش ایرانیهای داوطلب ادامه تحصیل در دانشگاههای آلمان شروطی داشته است، ازجمله داشتن دیپلم ایران برای طی کردن دورۀ یکساله پیشدانشگاهی و یا کالج». این گفته اشتباه نیست اما: دیپلم ایرانی باید حداقل معدل 15 را میداشت، در غیر اینصورت به تقاضا کننده تحصیل «پذیرش باشرط» (bedingte Zulassung ) برای کالج و سپس دانشگاه نمی دادند. تنها در ایالت هسن (Hessen) این قاعده برقرار نبود و این البته هیچ ربطی به سطح پایین یا بالای کالج ها یا دانشگاه های ایالت هسن ندارد. علاوه براین دیپلم هنرستان ایران در آلمان دیپلم محسوب نمی شد، چیزی معادل کلاس نه یا ده ارزیابی می گشت. نوشته اید: « علی مرادی ... در جستوجوی راهی دیگر، متقاضی ورود به کالج سهلالورود دانشگاه تازهتأسیس پتسدام (Potsdam) میشود. دانشگاه پتسدام ... نه تنها سختگیری نمیکرد، بلکه ارفاقهای غیرمعمول در نظر میگرفت». این ادعای شما کاملاً اشتباه است؛ اولاً کالج در آلمان یک نهاد دولتی است و وابسته به وزارت آموزش ایالت (Land) است و در عین حال متعهد به یکسری قوانین فدرال، دوماً، در آلمان آنروز و امروز ما کالج سختگیر و سهلگیرنداشتیم و نداریم. دانشگاه و کالج باید بر اساس قوانین عمل کنند، یعنی دادن پذیرش به دیپلم ایرانی با معدل 15 به بالا و امتحان ورودی (Aufnahmeprüfung) با سوالات استاندار شده برای کل ایالت(Land).۱۳۹۷-۰۸-۲۴ ۱۷:۵۱رضا مسافر 3 14
ادامه... نوشته اید: «او پس از حدود دوازده سال موفق میشود دورۀ چهارسالۀ (Magister) معادل لیسانس را به اتمام رساند». این گفته شما هم چندان درست نیست: اولاً پایان نامه مَگیستر آرتیوم (Magister Artium) براساس آیین نامه های تحصیل و امتحانات (Prüfungs- und Studienordnung) آنروز، پنج سال بود که البته تقریباً اکثریت دانشجویان در این پنج سال تحصیل خود را تمام نمی کردند. در آنزمان کم نبودن دانشجویانی که ده سال، حتی پانزده سال دانشجو بودند. این مسئله به هیچ وجه به معنی تنبل بودن یا کُند ذهن بودن آنها نبود. اتفاقاً برعکس، وجود دانشجویان به اصطلاح تِرم بالا در سمینارها، فضای بحث و جدل را در سمینار های دانشگاه زنده نگه میداشت و استادان، اتفاقاً از وجود این دانشجو بسیار خشنود هم بودند.اکثر این دانشجویان بسیار باسواد بودند. علاوه براین، دانشگاه های آلمان پیش از رفرم 2004/2005 ، رفرمی که سیستم دانشگا های آلمان را به سیستم آنگلسکسونی و آمریکایی تبدیل کرد، یا بهتر بگویی، تنزل داد، دانشگاه هایی بودند که بر اساس اصل هومبولتی «آزادی آموزش و پژوهش» (Freiheit der Lehre und Forschung) بنا شده بودند. شما می توانستید، در هر سمیناری در هر رشته ای، هر چند بار که دوست داشتید، شرکت کنید، حتی در سمینار هایی که رشته ات نبود کنفرانس بدهی. شما می توانستید برای یک جستار یا رساله کوچک یا پِی پرز (Hausarbeit) یک ترم تمام، بخوانید و پژوهش کنید. جان کلام اینکه شما کاملاً آزاد بودید. دانشگاه های آنروز آلمان مدرسه نبود، بلکه دانشگاه به معنی واقعی کلمه بودند. بسیاری از استادان انتقادی آلمان بدین خاطر با رفرم یا پذیرش سیستم آنگسکسونی مخالف بودند و هنوز هم هستند. این سیستم جدید به جای پژوهش مسقل و تامل انتقادی، بیشتر حفظ کردن، پراکنده و سر سری خواندن و نقل قول آوردن و کپی برداری را به دانشجویان یاد می دهد، چون کل سیستم مدرسه ای (Verschulung) شده. دانشگاه مدرسه نیست. دوماً مَگیستر، معادل لیسان نبود و نیست، بلکه معادل فوق لیسانس است. در آلمان پیش از رفرم، پایان نامۀ دانشگاهی معادل لیسانس وجود نداشت، چه مَگیستر برای رشته های نظری و علوم انسانی و چه دیپلم (ِDiplom) بیشتر برای رشته های فنی و علوم طبیعی معادل فوق لیسانس بودند.۱۳۹۷-۰۸-۲۴ ۱۷:۵۳رضا مسافر 3 15
ادامه... نوشته اید: «شرکت در سمینارها و کلاسهای درس دانشگاه آن هم با سیستم آن زمان (دهۀ ۹۰ میلادی) دانشگاههای آلمان و برلین، در حد گرفتن مدرکی در سطح لیسانس، امری دشوار و خاص نبود و حتی امروز با تغییرات انجامشده هم ممکن است. ... در سراسر آلمان در دانشکدههای فلسفه همزمان هزاران نفر فلسفه تحصیل میکنند و سالیانه صدها نفر در مقاطع لیسانس و فوقلیسانس و دکترا فارغالتحصیل میشوند و اگر بخت یار آنان باشد، در مؤسسات مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، دولتی و یا خصوصی بدون هیچ ادعایی مشغول کارهایی میشوند که عمدتاً ربطی مستقیم به رشتۀ تحصیلی آنان ندارد.» منظور شما از دشوار نبودن تحصیل در آلمان چیست؟ یعنی هرکسی در آن سالها می توانست در آلمان وارد دانشگاه بشود و مدرک فوق لیسانس یا به قول شما «لیسانس» خود را بگیرد؟!! اگر اینطور بود، پس چرا رشته های علوم اجتماعی و فرهنگی ، به ویژه، تاکید می کنم به ویژه رشته فلسفه، این همه ریزش دانشجویی داشت. تعداد کساینکه پس از چند ترم رشته شان را از فلسفه یا جامعه شناسی به علوم طبیعی یا اقتصادی یا مدد کار اجتماعی عوض می کردند یا اصلاً قید دانشگاه را می زدند، در سال به هزاران می رسید. جناب بهرامی، تحصیل در این رشته ها آسان نبود. تحصیل با هدف مگیستر، یعنی تحصیل در یک رشتۀ اصلی و دو رشتۀ فرعی که البته رشته های فرعی ، برخلاف آنچیزی که ما ایراینی ها می فهیمیم، چندان فرعی هم نبودند. یعنی پاس کردن آنها در بعضی مواقع از رشته اصلی بیشتر کار می بردند. یکی از علتهای آن این بودد که شما پس از گرفتن مگیستر یا فوق لیسانس اجازه داشتید یا به شما پذیرش می داند، هم در رشتۀ اصلی و هم رشته های فرعی خود «تز» یا «کار دکترای» (Doktorarbeit) خود را بنویسید.شما در واقع سه رشته را می خواندید نه یک رشته. جهان سومی ها که خیلی کم این رشته ها را می خواندند. از آن عدۀ کم هم، بخشی پس از چند ترم متوجه می شدند که برخلاف آنچه در سرزمین مادری گفته می شود، اتفاقاً این نوع رشته ها جزو رشته های «حفظ کردنی» نیستند. بنابراین آنها عطای فلسفه، جامعه شناسی یا تاریخ را به لقای اش می بخشیدند و به سراغ رشته های واقعاً حفظ کردنی به مانند پزشکی و داورسازی و طبیعی می رفتند.۱۳۹۷-۰۸-۲۴ ۱۷:۵۴رضا مسافر 3 23
بخش پایانی: دانشگاه های آلمان را، به ویژه در آن موقع، به مانند قیفی باید تصور کرد که وارد شدن در آن آسان بود و اما خارج شدن با مدرک از آن کار هر کسی نبود.اینکه در آلمان بخشی از دانش آموخته گان فلسفه و علوم اجتماعی در رشتۀ خود کار گیر نمی آورند یا کار نمی کنند، هیچ ربطی به کیفیت تحصیل در آلمان یا سطح پائین یا بالای پایان نامه ها دانشگاهی ندارد. در آلمان خوشبختانه، شغل سازی یا ایجاد پژوهشکده ها و دانشگا های پول شویی، معمول نیست. یک علت شاید این باشد که در آلمان ذخایر نفت موجود نمی باشد. نکته آخر اینکه، معمولاً در آنزمان پذیرش برای دکترا به پایان نامه هایی که معدل کل آنها کمتر از 2 یا «عالی» بود، یعنی کمتر از 18 خودمان بود، داده نمی شد، یا اگر داده می شد، بسختی با شرط و شروط های فراوان. موفق باشید ر.م۱۳۹۷-۰۸-۲۴ ۱۸:۴۱رضا مسافر 3 7
بخش پایانی: دانشگاه های آلمان را، به ویژه در آن موقع، به مانند قیفی باید تصور کرد که وارد شدن در آن آسان بود و اما خارج شدن با مدرک از آن کار هر کسی نبود.اینکه در آلمان بخشی از دانش آموخته گان فلسفه و علوم اجتماعی در رشتۀ خود کار گیر نمی آورند یا کار نمی کنند، هیچ ربطی به کیفیت تحصیل در آلمان یا سطح پائین یا بالای پایان نامه ها دانشگاهی ندارد. در آلمان خوشبختانه، شغل سازی یا ایجاد پژوهشکده ها و دانشگا های پول شویی، معمول نیست. یک علت شاید این باشد که در آلمان ذخایر نفت موجود نمی باشد. نکته آخر اینکه، معمولاً در آنزمان پذیرش برای دکترا به پایان نامه هایی که معدل کل آنها کمتر از 2 یا «عالی» بود، یعنی کمتر از 18 خودمان بود، داده نمی شد، یا اگر داده می شد، بسختی با شرط و شروط های فراوان. موفق باشید ر.م۱۳۹۷-۰۹-۰۹ ۰۱:۳۱حبیب 5 10
نویسنده این مطلب یک روانپریش است بهلول اصلا مکتب هم نرفته بود حالا چرا کرم این فیلسوف پژوهشگر جامعه علمی کشورباید کمر تو کرمو را شکسته باشه ....حالا با خودش دشمن بودی که از نظر جسمانی این بزرگوار حضور ندارند امابا اندیشه اش وروح بزرگش که نمیتونی شاخ بشاخ بشی جز خواری چیزی گیرت نمیاد.برو خودتو جر بده.روانپریش برو خودتو معالجه کن.۱۳۹۷-۰۹-۱۲ ۲۰:۳۶نیما 7 6
حتی اگر به سندیت موارد ذکر شده این نقد هم ایرادی داشته باشیم چیزی از مرام هوچی و هوچیپرور مرحوم «دکتر» مرادی کم نمیشود. به جای کبّادهی کانت درس دادن «کف خیابون» یک شرح بر کانت و هگل مینوشتی یا چهی میدانم از کانتشناسان آلمانی دو تا کتاب ترجمه میکردی تا ببینیم چند چندی با خودت. فقط داد و بیداد و هارت و پورت.۱۳۹۷-۰۹-۱۳ ۱۹:۲۸پیمان 4 3
بله نکته اصلی همین است که در کامنت نیما آمده. اگر همه قیل و قال های درباره دانشگاه برلین هم درست باشد و آقای مرادی چند دکترا هم گرفته باشد هیچ فایده ای ندارد. از او چیزی به درد بخور بیرون نیامد. نمونه این مقاله ای است که در قلمیاران در نقد مقدمه مرادی بر کتابی آمده بود. نویسنده نشان داده بود که حتی جملات فارسی مرادی از نظر فارسی درست نیست. پاسخی که مرادی داد و نیز پاسخ نویسنده مقاله نشان می داد که اصلا مرادی نمی فهمد داستان چیست. اشکالی ندارد کسی کف خیابانی باشد اما کف خیابان کسی را فیلسوف نمی کند۱۳۹۷-۱۰-۰۵ ۰۱:۳۵ا 3 4
اقای شهر یار بهرامی تو به حقی این مزخرافت در باره دکتر مرادی نوشته ایی تو خجالت نمی کشی پشت سر مرده مزخرف میگویی اگر توواقعا مردی وشرف داردی چراوقتی دکتر زنده بود مطرح نکردی تا ایشان خودشان جواب دندان کشن بهت میدادنند ایشان دپیلماشان در مدرسه ادب وصارمیه گرفتنند سربازی ایشان در ساری ایشان هنوز محصل بودنند که فوتبال بازی می کردنند کلاس دهم بله راست می گفتند در باره المان شما به حقی این اجازه به خودت دادی واین مزخرات نوشته ایی کدوم احمقی به تو اجازه چنین کارداده تو مشگلی با مرحوم از خیلی قبل دشمنی داشته ایی من از شما به خاطر بی حرمتی به ساحت ان مرحوم شکایت می کنم باید نوشته ات پس بگیر یواز خانواده ان بزرگوار مغدرت به خواهی بخصوص از مادر گرامی ان مرحوم انگار شما خیلی بیکاری که همه سرک می کشی خجالت خوبه روح ان مرحوم می لرزانی در صمن مرحوم نه پولی میگرفت نه ادعایی داشت نه دبنال مقام بود شما واقعا مریضی خودت به روانپزشک نشان بده۱۳۹۷-۱۰-۰۵ ۱۸:۱۸ 2 3
اقای پیمان من نمیدانم تو کی هستی دکتر مرادی اگر زبان فارسی نمی دانست چطوری ۱۰۰ پاپان نامه دانشجویان نوشته والان داشجویان هر کدومشان سر کارنند تو احمق با ان شهر یار بهرامی بی سوادتر از تو حسودورونپریش تراز تو چگونه به خودت اجازه می دهی این گونه صبحت در باره این بزرگوار می کنی تو وشهریار بهرامی به خودتان اجازه می دهید پشت سر مرده سخن می گوید مگر انسان که نه شرف هم ندارید تو وشهریار بهرامی مریضی بروید دبنال کارتان شما ها خاک زیر پای دکتر مرادی هم نیستید شمادوتایی مثل زنان حسود وکمبود دارید رفتار سواد شعور معرفت انسان بود تا اخر عمرت تو وبهرامی بدوید هرگز به دست نه می توانی ونه بدست می اورید۱۳۹۷-۱۰-۰۷ ۰۰:۰۴ 2 2
اقای شهریار بهرامی شما چه منظوری از نوشته در باره دکتر مرادی دارید جواب مارا جسارت داشته باش تا ما با سند بهشما نشان بدهیم۱۳۹۷-۱۰-۲۶ ۲۱:۱۷هما 2 2
حالا جسم این اندیشمند فقید در میان جامعه علمی نیست اثار شفاهی وکتبی وخدمات ارزنده ایشان در دانشگاه ودر دانشگاه برلین وجامعه علمی برلین و.....که با این اندیشمند زیر خاک نرفته-- او ونحوه زندگی اش که همواره الگوی مریدان وجامعه علمی بود ومعصومیت وپاکی او که زبانزد جامعه علمی ودانشگاه بود ...ایکاش الگوی همیشگی دانشگاه وجامعه علمی برای همیشه بیادگار بماند -حالا تو کی باشی که براشفتگی وتاخت وتاز امانت رو بریده..اصلا تاحالا کجا بودی....کرم بدی داری -چرا جرات نداشتی تا این فیلسوف پژوهشگر زنده بو جرات افتابی شدن نداشتی..از کجا سر بلند کردی....حالت خیلی بده!!! ....۱۳۹۷-۱۰-۲۹ ۰۰:۴۲هما - 2 3
دکتر مرادی اندیشمند وفیلسوف وغمخوارایران وایرانی بود - مادیات وشهرت در المان برای او فراهم بود ولی او یه انقلابی بود و از غرب وغرب زدگی بیزار بود -او هنگام ورودش به ایران در نهایت یک اصفهانی فروتن ایرانی ودر نهایت یک انقلابی غیور به ایران برگشت-رفیق همیشگی او مطالعات وسیع وتحقیق وبرسی بود او نابغه ای پاک ومقدس و فوق العاده نکته سنج ومهربان بود- اودر نهایت ارامش روحی به خلق اله عشق میورزید وفروتنی اش الگوی مریدان و....بوداو نابغه ای بود که اثار کتبی وشفاهی واثار خدماتش بر جامعه علمی پوشیده نیست-وانشاالله جامعه علمی بمرور از اثار معنوی وفکری ونبوغ او با تحلیلها وکنفرانسهای متعددپرده برداریها خواهد نموداو در محافل علمی بحث ومذاکره شمع پر فروغ مجالس بود-اوبا پاکی وقداست باطنی اش اصولا جذاب بود واندیشمندی ونبوغش به این پاکی وقداست افزوده بود-جای او همواره در محافل علمی وکرسی علمی خالی خواهد بود-۱۳۹۷-۱۰-۲۹ ۰۱:۲۳هما 2 4
دکتر مرادی اندیشمندی نابغه ای بود که البته هضم نبو غش برای هر کسی مقدور نیس -چون او بهلول زمانه خود بود- نام دیگر او بهلول زمانه است -جامعه علمی ودانشجویان از او بهرهای معنوی وعلمیفراوانی بردندند -وجای او همواره در کرسی علمی جامعه خالی خواهد بود-۱۳۹۷-۱۰-۲۹ ۲۰:۰۸شریفی-داوود 0 3
او بقدری مهربان ومردم نواز -وفارغ از مادیات بود که تمام حریم مادی اش را وقف مردم کرده بود که در اخرین مورد حیاتش حتی مقید شد تا در سرما پارک بخوابد تا دیگران از اتاق و وسایل استراحتش بهره ببرند-وحتی اگر رهگذری در سرما میلرزید پوشاک خود را در دم خارج میکرد تا دیگری در اسایش باشد-وموارد بسیار دیگر.....او یار بیکسان وبینوایان بود-وپناه دانشجویان بی بضاعت وغریب .....لبخند همیشگی وجذاب ومهربان و روان ارام خونسرد و صبور وپرتحمل وروح ارام وپر از ارامشش زبانزد ومعروف بود-او بهلول روزگار خود در این قرن وحشی بود-تنها تفریح این دکتر اندیشمند متواضع فقط وفقط مطالعه وتحقیق ومردم داری وابراز عشق وتواضع بوداین محقق اندیشمند از غرب وغرب زدگی بیزار و فارغ از انگیزه های مادی بود-ما مریدان او از خداوند خواهانیم تاروان ارام ومهربان-ولبخند ارامش بخشش ملحق به ارامش ابدی باشد -وبه خانواده محترم دکتر صبر عطا فرماید۱۳۹۷-۱۰-۲۹ ۲۳:۴۳فروغ شریفی 0 2
حالا از دست ما چه کاری بر میاد برای تو بهرامی وامثالهم بر ات انجام بدیم این مشکل تو واثالهم است-مشکل از کمبودای خودته-فقدان جناب دکتر مرادی دغدغت شده اخه نامرد -چرا از پشت خنجر میزنی میدون دوئل که برات در محافل همیشگی جناب دکتر مرادی باز بود-حال دست از جسم خاموشش بردار نامرد-خودش ومیدون باز همیشگیش که برات مهیا بود-دنیا همیشه همینطور بوده بزرگان میرن وفرومایگان بجنبش در میان- جناب دکتر مرادی فوق العاده بی ازار بود او عاشق خدمت بود وخلق نواز - تیز هوشی وفلسفه اش هم که خدادادی وحاصل زحمات بی وقفه خودش بوده وبقول خودش از نوجوانی اهل تجزیه وتحلیل وفلسیفیدن بوده -حالا با جسم خاموشش چکار داری -بر دنبال کاری وهنری تا قابل مطرح بشی -اینجوری که خدا خوارت میکنه ما مریدای این دکتر مهربان وبی ازارخلق نواز هرگز زحمات ایشان ونبوغ عجیب ایشان را فراموش نکرده وتا زندهایم از نوارها ونوشته های بیتکلف ایشان لذت خواهیم برد وزندگی فیلسوفانه وفاقد انگیزه های دنیوی این فیلسوف فقید را الگو قرار خواهیم داد وغرب ستیزی ایشان را شعار خود قرار خواهیم داد پاینده باد ایران عزیزم -مرگ بر دین فروشان وطن فروش