شناسهٔ خبر: 57521 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فراستخواه: ایدئولوژی پهلوی ایران را به قوم آریایی تقلیل داد

محمدجواد غلامرضاکاشی گفت: «به رقم همه تجربه‌های تلخ دهه‌های اخیر یک چیز ما را وا می‌دارد که همچنان درباره مفاهیم کلیت‌بخش حرف بزنیم و آن تجربه عسرت زیستن در جامعه‌ای اتمیزه است. ولی با پیشینه‌ای که مفاهیم کلیت‌بخش دارند پیدا کردن نامی برای گرد هم جمع شدن مشکل است. زمان آن گذشته است که پرچمی بالا برده شود و انبوه مردمان هوراکشان گرد آن جمع شوند. بنابراین ما باید به پرسش‌هایی که دور مفاهیم شکل می‌گیرد بیندیشیم.»

فراستخواه: ایدئولوژی پهلوی ایران را به قوم آریایی تقلیل داد

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ شست «ناسیونالیسم ایران، تبارگرا یا دموکراتیک» با همکاری مشترک فصلنامه مطالعات ایرانی پویه و باشگاه اندیشه عصر با حضور مقصود فراستخواه، محمدجواد غلامرضا کاشی، مسعود پدرام و باقر صدری‌نیا سه‌شنبه بیستم آذرماه در باشگاه اندیشه برگزار شد.

در ابتدای این نشست، مسعود پدرام دبیر علمی تحریریه نشریه پویه با اشاره به اینکه سومین شماره این نشریه به مقوله ناسیونالیسم ایرانی اختصاص دارد، گفت: «شاید انگیزه اول ما برای شکل دادن به این شماره نشریه یادآوری آرمان‌های فراموش‌شده‌ای مانند عدالت، برابری و آزادی بود. نشریه پویه مشتمل بر مباحثی نظری است که وارد مسائل ایران می‌شود. مخاطب ما هم به طور عمده جامعه مدنی و دولت است. وظیفه‌ای که برای خود قائلیم این است که مسائل را از ساده‌سازی بیرون بیاوریم و در وضع امرز قدری پیچیدگی‌ها را روشن کنیم و زمینه‌هایی را ایجاد کنیم برای ارائه تحلیل‌هایی راهگشا.»

وی با اشاره به اینکه سه شماره از نشریه پویه تا کنون منتشر شده است و شماره بعدی این نشریه به مقوله گفت‌وگو اختصاص دارد به اهمیت بحث درباره ناسیونالیسم پرداخت و گفت: «ناسیونالیسم را به این خاطر طرح کردیم که بحث همبستگی در جامعه ما اهمیت دارد و از وجوه همبستگی نگاه به مسئله ملیت و هویت است. در قدیم دو دیدگاه درباره ناسیونالیسم مطرح شده است. دیدگاه آلمانی که بر مبنای قرائت هر دو شکل گرفته است و مبتنی بر نژاد، زبان و قوم است و در واقع به عینیتی به نام ملت می‌پردازد و در مقابل آن نگاه فرانسوی که عمدتا نگاهش به افرادی است که داوطلبانه گرد هم آمده‌اند و دولتی را برگزیده‌اند و گویی همه روزه در یک همه‌پرسی برای بازاندیشی در مقوله ملیت حضور دارند.» 

پدرام ادامه داد: «این دو دیدگاه تا دهه هفتاد قرن گذشته میلادی در بحث ناسیونالیسم رواج تام داشت ولی پس از آن رقابت ازلی‌گرایان و مدرن‌گرایان در مقوله ملیت رواج یافت. در این رقابت بحث این بود که ناسیونالیسم مقوله‌ای مدرن است و یا از دوران پیشامدرن مطرح بوده است؟ از میان این دو سطح بحث به نظر می‌رسد سطح اول بحث که نسبت میان ناسیونالیسم هویتی و ناسیونالیسم مدنی را مدنظر قرار می‌دهد بیشتر به درد امروز و اکنون ایران می‌خورد.»


مسعود پدرام

پدرام در ادامه به دشواری‌های بحث درباره ناسیونالیسم در ایران پرداخت و گفت: «ایران کشوری دیرپاست و عناصری مانند دین و سلطنت ریشه پرقدرتی در این کشور دارد. این موضوع مقوله پرداختن به ناسیونالیسم در بستر ایران را پیچیده می‌کند. مسئله دیگری که بحث درباره ناسیونالیسم ایرانی را مشکل می‌کند این است که ما ادبیات انباشته در این زمینه نداریم و ما در مسیری که چندان هموار نیست گام برمی‌داریم و همین تلاش‌های فکری ما را پر آزمون و خطا می‌سازد.»

پاسخ‌های شریعتی به پرسش‌هایی درباره ناسیونالیسم
پس از مسعود پدرام نوبت به محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و یکی از اعضای شورای سردبیری نشریه پویه رسید تا بحث خود را درباره مقوله ناسیونالیسم ایرانی با تکیه بر آرای دکتر علی شریعتی ارائه دهد. کاشی بحث خود را این‌گونه آغاز کرد: «در روزگاری به سر می‌بریم که هر مفهوم ناظر بر همبستگی‌های جمعی که بوی آرمان بدهد لکه‌دار و بدنام شده است. از مفاهیم آزادی و حقیقت و ملیت تا مفاهیم خردتری مانند خانواده در جامعه امروز ایران دچار بحران هستند. هر چیز که بنا باشد بار مسئولیت را بر عهده فرد بیندازد او را دچار ترس و وحشت می‌کند.»

کاشی افزود: «به رقم همه تجربه‌های تلخ دهه‌های اخیر یک چیز ما را وامی‌دارد که همچنان درباره مفاهیم کلیت‌بخش حرف بزنیم و آن تجربه عسرت زیستن در جامعه‌ای اتمیزه است. ولی با پیشینه‌ای که مفاهیم کلیت‌بخش دارند پیدا کردن نامی برای گرد هم جمع شدن مشکل است. زمان آن گذشته است که پرچمی بالا برده شود و انبوه مردمان هوراکشان گرد آن جمع شوند. بنابراین ما باید به پرسش‌هایی که دور مفاهیم شکل می‌گیرد بیندیشیم.»

او درباره اهمیت پرداختن به مقوله ناسیونالیسم گفت: «احساس جمعی من و دوستانم در مجله پویه این بوده است که کانون کلیت‌بخش در شرایط کنونی مایی است که گرد نام ایران شکل می‌گیرد. اما این مقوله هم چنان اعتباری ندارد که مردم به صورت فوج‌فوج به آن بپیوندند. به همین دلیل باید حول پرسش‌های مرتبط با ایران اندیشید و این از طریق ارزیابی انتقادی پیشینه ایرانی ما ممکن است. از این طریق است که می‌شود به پرسش‌هایی که ممکن است هنگام اندیشیدن به ملیت‌خواهی پیش می‌آید فکر کنیم.»


محمدجواد غلامرضا کاشی

کاشی سپس بر مقاله‌ای که در شماره اخیر نشریه پویه نوشته است متمرکز شد و گفت: «من در مقاله‌ام درباره دکتر شریعتی نوشته‌ام. در این مقاله بر چهار پرسشی متمرکز شده‌ام که حول شخصیت شریعتی شکل می‌گیرد. این پرسش‌ها به نسبت ناسیونالیسم با دین، نسبت ملیت با جهان‌روایی، نسبت ملیت با فردیت و نسبت ملیت و طبقات فرودست متمرکز هستند. پرسش این است که قرائت شریعتی از این پرسش‌ها آیا پاسخ مناسبی برای این پرسش‌ها در این‌جا و اکنون ما ارائه می‌دهد یا نه؟»

وی سپس به تبیین این چهار مسئله پرداخت و گفت: «ناسیونالیسم ایرانی در عصر مدرن رقیب دین بود. یا قرار بود دین کانون هویت‌بخش ما باشد یا ایرانیت. در زمان مشروطه ایران در کانون قرار گرفت و دین به حاشیه رفت و بعد از انقلاب برعکس شد. اگر ملیت‌خواهی در شرایط اینجا و اکنون ما بخواهد مطرح شود باید نسبت خود با دین را مشخص کند. از سوی دیگر دنیای امروز ملیت‌خواهی متصلب را نمی‌پذیرد و این در مورد نسل جدید هم صادق است. نسل جدید نمی‌پذیرد که هنر نزد ایرانیان است و بس. پس ملیت‌خواهی باید نسبت خود با مقوله جهان‌روایی را هم مشخص کند.

مسئله سوم این است که هر روایت از ملیت باید نسبت خود با فردگرایی و حقوق فردی و حقوق بشر را مشخص کند. هیچ الگوی جمعی نیست که در شرایط فعلی، افراد حاضر باشند همه سرنوشت خود را به آن بسپارند. چهارمین مسئله این است که هر روایتی از ملیت باید نسبت خود با طبقات فرودست را مشخص کند. هر گرایش کلیت‌بخشی که نخواهد ببیند تعارض منافع طبقاتی در جامعه ما جلوه‌گر است نمی‌تواند توفیق داشته باشد.»

کاشی سپس به رویکرد شریعتی نسبت به این چهار مسئله پرداخت و گفت: «شریعتی برای دو مسئله اولی که طرح شد پاسخ‌های کارآمدی دارد. او می‌گوید ما هم ایرانی هستیم و هم مسلمان اما در مورد اینکه کدام یک از اینها اولویت دارند باید ببینیم هستی طبیعی تاریخی ما کدام است. پاسخ او این است که ما اول ایرانی بودیم و بعد مسلمان شدیم و ایرانی بودن هستی طبیعی تاریخی ماست. شریعتی می‌گوید ما یک شخصیت داریم و یک عقیده. ایرانی بودن شخصیت ماست. مسلمانی ما باید مددکار شخصیت تاریخی ما باشد. جایی که این دو به تعارض می‌رسند باید در صورت‌بندی عقیده خود بازنگری کنیم.»

او درباره پاسخ شریعتی به مسئله نسبت ملیت و جهان‌روایی گفت: «شریعتی به خوبی نسبت ملیت و جهان‌روایی را نیز تبیین می‌کند. او به دو روایت حمله می‌کند. یکی یونیورسالیسمی که هویت ملی را در یک هویت جهانی همرنگ منحل می‌کند و دیگری روایت خاص‌گرایی که مبنای شووینیسم قرار می‌گیرد. او مفهوم «شعب» را از عربی می‌گیرد که در لغت به معنای شاخه درخت است. حیات جهانی مانند درختی است که هر قوم شاخه‌ای از آن درخت هستند. ما خاصیم اما در خدمت هویتی جهانی.»

کاشی در ادامه پاسخ‌های شریعتی به دو مسئله دیگر طرح شده را ناکارآمد دانست و گفت: «در مورد نسبت ملیت و فردیت اگر چه ادبیات شریعتی به فرد و عصیان‌گری فردی و رهایی فرد از قید زندان‌های انسانی تاکید دارد ولی در عین حال جایگاه تضمن‌های حقوقی فرد و از جمله جای حقوق بشر در منظومه شریعتی روشن نیست و این مسئله‌ای است که نمی‌شود آن را نادیده گرفت. از سوی دیگر شریعتی سوسیالیست است و از ادبیات چپ متاثر است ولی معلوم نیست بین ملیت‌گرایی شریعتی و گرایش رادیکال سوسیالیستی او چه نسبتی برقرار است. شریعتی هم در مقام طرح ناسیونالیسم و هم در مقام طرح مفاهیم دیگر رویکرد فلسفی دارد اما هنگامی که به تعارض میان ناسیونالیسم و سوسیالیسم می‌رسد به سطح یک استراتژیست سیاسی نزول می‌کند. او می‌گوید چون ما در ورطه استعمار هستیم اجمالاً اولویت کنونی‌مان با ناسیونالیسم است. ولی مسئله این است که تعارض‌های امروزین ما با این پاسخ همساز نیست.»

ناسیونالیسم ایرانی مقوله‌ای مدرن است
پس از محمدجواد غلامرضا کاشی نوبت به مقصود فراستخواه جامعه‌شناس رسید تا بحث خود درباره ناسیونالیسم را ارائه دهد. فراستخواه گفت: «ناسیونالیسم ایرانی تجربه‌ای مدرن و امروزین است از حس ما بودگی ایرانیان. ادراک جدید ایرانیان از خود به مثابه یک ملت تحت تاثیر محیط ارتباطات جدید پدید آمد. این آگاهی مسئله ناسیونالیسم را پدید آورد و به یک خودآگاهی سرزمینی جدید منجر شد. این خودآگاهی ابتدا در میان روشنفکران و سپس در نهضت مشروطه و نهضت ملی پویا شد. اما نکته این است که حس ملی در ایران ریشه‌دارتر از مقوله ناسیونالیسم است. نمونه‌ای از این حس را می‌توانیم در شاهنامه و حکومت سامانی ببینیم یا نمونه دیگر آن را در نهضت شعوبیه. این حس ملی در خاطرات ما استمرار دارد.»

وی سپس به طرح فرض اساسی خود در زمینه بحث ملیت پرداخت و گفت: «حس ملی در حکم منبع هیجانی عظیمی برای محافظت از حوزه سرزمینی و تمدنی ما عمل می‌کند. این حس ملی تا حدی در مشروطه به شکل مدنی تاسیس پیدا کرد ولی در دوره پسامشروطه محتوای مدنی مشروطه که حس ملی را بازتاب می‌داد به دلیل ضعف در بنیه‌های ملی و مدنی بیش از آنکه تجهیز اجتماعی پیدا کند تجهیز سیاسی و دولتی پیدا کرد و در نهایت صورتی خودکامه و اقتدارگرایانه به خود گرفت. حس ملی ما ساخت اجتماعی پیدا نکرد و در نتیجه ملیت در میان ما نحیف ماند و رنجور شد. در چنین شرایطی بود که خودکامگی سیاسی بر ملیت‌گرایی سیطره پیدا کرد و در نتیجه فکر ملی شکوفایی اجتماعی پیدا نکرد.»


مقصود فراستخواه

فراستخواه تحلیل تاریخی خود از سرنوشت ملی‌گرایی مدرن در ایران را اینگونه ادامه داد: «اشغال ایران در جنگ جهانی دوم یک فشار بزرگ بر دستگاه روانی ملت ایران وارد آورد. این فشار حس ملی رنجور ما را در قالب نهضت ملی به فوران وا داشت ولی ضعف درونی رهبری جنبش ملی در کنار ضعف‌های اجتماعی و فرهنگی به شکست نهضت ملی انجامید. این شکست بسیار پرهزینه بود و بعد از آن گروه‌های ملی سعی کردند با پیوند دین و ملیت درکی آزادمنشانه، دموکراتیک و عدالتخواهانه از دین ارائه دهند. اما دستگاه‌های امنیتی و انتظامی دوره پهلوی دوم این روند را سرکوب کرد و امکان اینکه عناصر ملی بتوانند روند عمل خود را در عرصه مدنی ادامه دهند از بین رفت.»

این پژوهشگر جامعه‌شناسی روایت ایدئولوژیک دولتی از ناسیونالیسم را هم مدنظر قرار داد و گفت: «از سوی دیگر در دوره پهلوی یک ایدئولوژی و روایت دولتی از ایران ارائه شد که دموکراتیک نبود و ایران را به قوم آریایی تقلیل می‌داد. با این تقلیل روایت مخدوشی از ایران ساخته شد. هنگامی که جامعه ستارخان و باقرخان را سردار و سالار ملی می‌نامید مفهوم ملیت را تقلیل‌گرا صورت‌بندی نمی‌کرد. روایت دولتی از جامعه در دوران پهلوی نه با تنوع اجتماعی سازگار بود و نه با فردگرایی و این سبب تضعیف تجهیز مدنی فکر ملی شد. روایت‌های مدنی/ملی قابل توجهی از دل جامعه نجوشید و در عین حال در برابر روایت رسمی ملی‌گرا ضدروایت‌های ملی از دل جامعه جوشید. یکی از این ضدروایت‌ها اسلامیسم بود.»

فراستخواه در ادامه تحلیل تاریخی خود به وضع امروزین ما نیز پرداخت و گفت: «بعد از انقلاب وضعیت پیچیده‌تر شد. روایتی که اکنون از ایران ارائه می‌شود روایتی بسیار مخدوش است که جز سوءتفاهم زیانبار چیزی به دست نمی‌دهد. سوءتفاهم هم در داخل ایران و هم در میان همسایگان و هم در سطح جهان. به نظر بنده صورت‌بندی اثبات‌گرایانه و مطلق‌نگر از ایران نمی‌تواند تصویری از ایران ارائه دهد که برآمده از اجتماع باشد. روایت اثبات‌گرایانه چه قبل و چه بعد از انقلاب با خاصیت دولت‌ساختگی خود اجازه ارائه روایتی برآمده از اجتماع از ملیت را گرفت. این روایت نمی‌تواند همجوشی با جهان داشته باشد و ایران را از خصیصه ارتباطی خود خالی می‌کند.»

صرف ملت‌دوستی نمی‌تواند نمودارکننده ناسیونالیسم باشد
پس از فراستخواه آخرین سخنران این نشست، باقر صدری‌نیا به ارائه بحث خود پرداخت. او گفت: «ناسیونالیسم پدیده‌ای جدید است که به‌طور خاص با منزلت قانون‌گذاری افراد جامعه نسبت دارد و صرف ملت‌دوستی نمی‌تواند نمودارکننده ناسیونالیسم باشد. از این جهت است که ناسیونالیسم یک پدیده مدرن است.»

او گفت: «ما با دو نوع ناسیونالیسم در پیشینه فکری ایرانی مواجه هستیم. یکی از این گفتمان‌ها که بنیان‌گذار آن را می‌توان آخوندزاده دانست متاثر از دیدگاه آلمانی ناسیونالیسم است و بر زبان و نژاد تکیه دارد. این جریان تاریخ ایران را به پیش و پس از اسلام تقسیم می‌کند و از دوران پیش از اسلام تصویری رویایی ارائه می‌دهد. از دیگر خصوصیات این جریان عدم حساسیت نسبت به استعمار است. در برابر این جریان ناسیونالیسم دموکراتیکی را نیز می‌توان شناسایی کرد که یکی از پدران فکری آن طالبوف تبریزی محسوب می‌شود. برای این جریان در عین آنکه آموختن از تجارب دیگر ملل امری شایسته و واجب است استقلال اندیشه ملی بسیار اهمیت دارد. طالبوف را می‌توان نماینده یک تفکر اعتدالی دانست. در اندیشه کسانی مانند طالبوف تاکید بر قانون پراهمیت است و حکومت استبدادی نفی می‌شود.»


باقر صدری‌نیا

صدری‌نیا افزود: «ناسیونالیسم جریان نخست را می‌توان نژادگرا دانست. این جریان 10 تا 15 سال پیش از مشروطه پا پس می‌کشد و در جریان ناسیونالیسم دموکراتیک ادغام می‌شود. اما پس از جنگ جهانی اول با رواج اندیشه نژادگرا در عثمانی و دیگر نقاط جهان، جریان اول دوباره قدرت می‌گیرد.»

وی در پایان سخنانش به وضعیت کنونی ایران نیز اشاره کرد: «در شرایط فعلی ناسیونالیسم نژادگرا و باستان‌گرا دوباره در حال سربرآوردن است و ناسیونالیسم دموکراتیک در برابر دو رقیب خود یعنی باستان‌گرایی و اسلام‌گرایی دست پائین را دارد. ولی اگر برای ایران راه نجاتی باشد در قرائتی دموکراتیک از ناسیونالیسم در همپیوندی با قرائتی رحمانی از اسلام است.»

پس از سخنرانی صدری‌نیا این برنامه با پرسش‌های حضار در نشست و پاسخ‌های سخنرانان به پایان رسید.

نظر شما