شناسهٔ خبر: 57761 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

جامعه شناسی در خدمت سرمایه داری است/ گذر از مردم شناسی

ناصر فکوهی گفت: اگر بخواهیم از دام شرق شناسی به آن معنایی که ادوارد سعید و پسا استعمارگرایان مطرح می کنند بیرون بیاییم، باید از مردم شناسی به سمت انسان شناسی برویم.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ ششمین شب علوم انسانی عصر اندیشه پنجشنبه ۶ دی ماه با موضوع پسااستعمارگرایی برگزار شد.

مجید امامی در ابتدای این نشست گفت: درباره مطالعات دیگران قرار است صحبت کنم. پسا استعمارگرایی کمتر در جامعه ما مورد توجه قرار گرفته است. وقتی که داستان سوژه مدرن شروع شد و قرار شد با بازنگری انتقادی در خود، انسان مدرن و سوژه مدرن تعین پیدا کند داستان دیگری آغاز شد. یعنی از زمانی که دکارت کوژیتو را تولید کرد. البته همه کسانی که در حوزه مفهوم هویت در دوره مدرن کار کرده اند به این نکته اشاره داشته اند. فراروایت به نظر می رسد ابتدا در سوژه مدرن رخ داده است.

وی ادامه داد: در رساله «آیا زیردستان می توانند سخن بگویند؟» (۱۹۸۸) تعبیر شده است که گفتمان غرب نسبت به سایر ملل همواره به این گونه بوده که دیگری یا غیر را این گونه تعریف کرده اند که انسان غربی منزلتی رفیع برای خود ترسیم کرد و از آن جایگاه به بازنمایی خود و دیگران پرداخت. دیگری برای غرب مهم است چون راه متفاوتی برای اثبات سوژه مدرن و فاعل شناسا دیده نمی شد. از دید پسا استعمارگرایان ایده اولیه استعمار همین جاست. وقتی به این دیگری تعلق تمدنی پیدا می کند به نحو پارادوسکیکالی، غرب همه امیال و تابوهای خودش را فرافکنی می کند. در نتیجه محلی می شود برای تحقق اهداف غربی ها.

مجید امامی افزود: جا دارد اشاره کنم به مقاله استوارت هال. در آن جا از گراور های قرن ۱۵ و ۱۶ استفاده می کند و تحلیل نشانه شناختی از آمریکای لاتین ارائه می کند. کسانی مثل استوارت هال مبنای شکسته شدن تابوی جهان شمولیت را برای غرب محیا کردند. برخی معتقدند که غرب، شرق را یک لوح سفید دید که بر روی آن خیلی راحت می تواند هر چه می خواهد از تاریخ و از خودش بنویسد. فمینیسم را هم باید نوعی مطالعه دیگران دانست. هم نقد پسا استعماری و هم نقد فمینیسم دو سطح از مطالعه دیگری هستند. بحث های کسانی مثل سید جمال نیز در حوزه مطالعه دیگران قرار می گیرند.

محمدرضا کلاهی در ادامه گفت: پیرامون ۲ متن می خواهم صحبت کنم. یکی شرق شناسی ادوارد سعید و دیگری نقدی که بر شرق شناسی سعید توسط جلال العظم، متفکر سوری نوشته شده است. ما امروز در جامعه خودمان پیرامون نگاه به خود دچار اختلال هستیم. نقدی که به مطالعات پسا استعماری مطرح است این است که موضوع اصلی بحث شان بررسی شرق و غرب از چشم غربی است و حالا این نگاه با چه معضلاتی مواجه است. همه این ها معطوف به جای خالی صدای شرق در آکادمی غربی است. مثلاً در آکادمی غربی کسی مثل گاندی دیده و شنیده نمی شود. می خواهم از غرب و شرق از چشم شرقی صحبت کنم.

وی افزود: از ۱۵۰ سال پیش به این طرف یعنی اوان ورود ایران به دوره مدرن، نگاه ما به خودمان دچار مشکلاتی شده و خودمان را بر مبنای فقدان بازخوانی می کنیم. مثلاً گفتن این که ما هنوز مدرن نشده ایم یا این که ما علوم اجتماعی نداریم، ما دانشگاه نداریم. ایراد این تحلیل این است که تحلیل بر مبنای فقدان نشانه ای بر فقدان تحلیل است. یعنی ناتوانی ما در تحلیل ما را به این مرحله می رساند. این که آن چه ما داریم همانی نیست که در غرب است نتیجه اش این نیست که پس اینجا هیچ نیست. این می شود اختلال ما در نگاه به خودمان. گویی ما اصلاً خود نداریم.

محمدرضا کلاهی همچنین عنوان کرد: این که این نگاه به خود چگونه حاصل شده پیش فرض من این است که این خود در تقابل با مجموعه ای از دیگری ها ایجاد شده است. خود به عنوان مسلمان و خاورمیانه ای و جهان سومی. آن دیگری یک ایماژی به نام غرب است. یک تصویری که با مجموعه ای از صفات پر شده است. غرب به عنوان یک کلیت کامل و بدون خدشه که ما در برابر آن مجموعه ای از نقصان ها و فقدان ها هستیم. بنابراین ۲ تصویر ساخته می شود. ایماژ ما ابژه چشم غربی است و برای تفریح کردن و حتی برای کامل تر کردن خود غرب جالب است. مثلاً شرق مملو از معنویت است و غرب می تواند آن را بگیرد. اما باز هم ابژه است و در راستای خدمت به غرب است.

وی اضافه کرد: یک تصویر دوم هم وجود دارد که وارونه این تصویر است. در این تصویر غرب به عنوان یک کلیت فاسد تلقی می شود. به این معنا که از اصالت بشری به دور افتاده است. شکل کامل این اصالت در شرق است و غرب فاقد آن است. جلال العظم مقاله ای به نام شرق شناسی و شرق شناسی وارونه دارد که یک سال بعد از انقلاب ما این مقاله را نوشته و در آن جا همین ماهیت بازگشت به اصالت را در خیزش هایی که در جهان عرب به تأثیر از انقلاب ایران شکل گرفته اشاره می کند.

محمدرضا کلاهی سپس گفت: ادوراد سعید نکته ای را می گوید که جلال العظم هم این را می گوید. نگاه شرق شناسانه مبتنی بر یک عقیده بر تمایز ذاتی دو کلیت به نام غرب و شرق است. سعید این نگاه را نقد می کند و نکته دیگر این که این نگاه وجود دارد که شرق نمی تواند فکر کند و خود را مدیریت کند و باید به جایش فکر کرد و مانند طفل صغیر است که باید کمکش کرد. مقابل این نگاه هم وجود دارد که شرق سرچشمه اصالت و معنویت تلقی می شود که قرار است بشریت را نجات دهد. جلال العظم این نگاه را که تحت تأثیر انقلاب ایران شکل گرفته را نقد می کند. دو نوع شرق گرایی را تحت عنوان ملی گرایی سکولار عرب و دیگری اسلام گرایی نام می برد.

وی در انتها گفت: ایراد این دو تصویر این است که هردوی آن ها تصاویر متصلب شده، منجمد شده، بی زمان، ازلی و ابدی، عاری شده از رخدادهای سیاسی و اجتماعی و مناسبات قدرت و ... هستند و به عنوان چیزی همیشگی و ذاتی در برابر ما گذاشته اند. می گوید این نگاه حامل یک مأموریت تمدنی است. با دو نگاه خود ناقص و خود فاسد مواجه هستیم که نگاه هایی از خود بیگانه هستند و نمی توانیم با هیچ کدام پیوند پویا و سازنده ای با واقعیت اجتماعی موجود برقرار کنیم.

ناصر فکوهی در ادامه به سخنرانی پرداخت. وی گفت: درباره ایران شناسی به مثابه شرق شناسی صحبت خواهم کرد. رشته ایران شناسی به تازگی در برخی از دانشگاه های ایران راه افتاده است. گرایشی که در اینجا وجود دارد بر اساس همان آسیبی است که ادوارد سعید در حوزه شرق شناسی به آن اشاره می کرد. با ایران گرایی شرق شناسانه و ایران گرایی نژادپرستانه مواجه هستیم. اندیشه اجتماعی چیز جدیدی نیست. اندیشه اجتماعی از جایی با مناسبات قدرت پیوند می خورد و پایه آن می شود. از زمانی که دولت-ملت ها به وجود می آیند.

وی افزود: از این زمان دولت ها همه چیز از جمله علوم اجتماعی را می خواهند در دست خود بگیرند. مثلاً در مورد دانشگاه، دولت های ملی نه تنها می خواهند نهاد دانشگاه را بگیرند بلکه حتی می خواهند اسم رشته ها را حفظ کنند. به نوعی که این تصاحب علم شکل گذشته گرا هم داشته باشد. چرا ریشه کلمات علمی یونانی و لاتین هستند؟ به این دلیل که این جایگزینی مطلق باشد و از خدامحوری به سمت انسان محوری برویم و این تصاحب کامل شود.

ناصر فکوهی ادامه داد: در قرون نزدیک به قرن بیستم و در قرن بیستم ۳ رشته به وجود می آید که در این راستا و در جهت اهداف قدرت شکل می گیرند. یکی جامعه شناسی است. دومین رشته مردم شناسی است. از مردم شناسان برای اداره سایر جوامع کمک می گیرند. بر اساس نگاه تطوری خشونت استعماری برای خود رسالتی تمدن ساز قائل است مبنی بر این که جوامع دیگر باید به ما برسند و این ممکن است نیاز به خشونت داشته باشد. تا قرن ۲۱ ام همین استدلال مبنای یورش به دیگر کشورها بوده است. مثل حمله آمریکا به عراق و افغانستان و سوریه. در حالی که این کشورها تا ۳۰ یا ۵۰ سال دیگر هم تلاش کنند برای بازسازی خود به نقطه آغازین خود نمی رسند.

وی سپس اظهار داشت: رشته سوم هم شرق شناسی است. در شرق شناسی به مطالعه خاورمیانه، ایران، هند و چین می پردازند. در کتاب جنگ های صلیبی از نگاه اعراب نشان داده می شود زمان حمله شوالیه ها به کشورهای عربی، غرب یک تمدن عقب افتاده است و دلیل حمله هم استفاده اقتصادی آنان از شرق است. در ابتدا جهانی شدن تجاری را دنبال می کنند و در ادامه یک جهانی شدن تجاری-سیاسی- نظامی و خشونت شان بیشتر می شود.

ناصر فکوهی همچنین گفت: در انقلاب فرانسه ژاکوبین ها که انقلاب فرانسه را در دست می گیرند با خشونت همه را به مسیر خود وادار می کنند و یکی از خشن ترین انقلاب ها را رقم می زنند و این ژاکوبینیسم هنوز هم در فرانسه وجود دارد. از جامعه شناسی قرار بود علمی ساخته شود تا کارگران را بهتر استثمار کنند. این ها کاملاً در خدمت سرمایه داری بودند و می گفتند جامعه شناسی کاربردی یعنی سیستم بهتر کار کند و سیستم هم یعنی همان نظام سرمایه داری.

وی اضافه کرد: در مردم شناسی (اتنوگرافی) چرخش بزرگ دهه ۶۰ اتفاق افتاد و این رشته به انسان شناسی (آنتروپولوژی) تغییر کرد. اشکال مردم شناسی این است که ما را به نگاهی استعماری در نگاه به دیگری وصل می کند. جایگزین کردن مردم شناسی به جای انسان شناسی در ایران به نگاه نژادپرستانه منجر می شود. از تاریخ و فلسفه سوء استفاده هایی می شود. از این دو رشته مهم ترین نظریات علوم اجتماعی بیرون آمده اند. علوم اجتماعی می تواند برای ما راهی برای حل مشکلات مان به وجود آورد.

ناصر فکوهی همچنین عنوان کرد: اگر بخواهیم از دام شرق شناسی به آن معنایی که ادوارد سعید و پسا استعمارگرایان مطرح می کنند بیرون بیاییم، باید از مردم شناسی به سمت انسان شناسی برویم. این گونه نیست که انسان شناسی بر روی انسان روستایی کار کند و جامعه شناسی بر روی انسان شهری. این ها نگاه استعماری است. ۵۰ درصد ایرانیان زبان مادری شان ایرانی نیست. از طرفی برای مطالعه تاریخ ایران باید تاریخ هایی که به موازات آن وجود داشته را نیز مطالعه کنیم و نه فقط تاریخ ایران را. در کشور ما همیشه - یعنی از زمان هخامنشی - سنت دولت ظرفیت پذیرش تکثر فرهنگی را داشته است. یک دست سازی همان تمایل ژاکوبین هاست. ناسیونالیسم و ملی گرایی افراطی و نژادپرستی نام های جدید ژاکوبینیسم است. امروز در آمریکا اگر به کسی ناسیونالیست گفته شود به معنای بد تلقی می شود.

در این نشست همچنین رونمایی از مستند «در جست‌وجوی وطن شرقی» صورت گرفت.

نظر شما