شناسهٔ خبر: 60472 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

یادداشتی از حسن انصاری: مخالفت فقهای امامیه با فلسفه افسانه است/پاسخی به جنجال‌های جریان نوتفکیکی

حسن انصاری می‌گوید: نگاهی به تاریخ ثابت می‌کند که این ادعای جریان نوتفکیکی که جمهور فقهای امامیه در طول تاریخ با فلسفه مخالف بوده‌اند، افسانه‌ای بیش نیست.

حسن انصاری

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  حسن انصاری، عضو هیات علمی مؤسسه مطالعات عالی پرینستون و نویسنده کتاب‌هایی چون «بررسی‌های تاریخی در حوزه اسلام و تشیع»، «گنج پنهان، شرح احوال و آثار علامه مرحوم سیدعبدالعزیز طباطبائی یزدی» و... در کانال تلگرامی خود، طی یادداشتی به ادعای نوتفکیکیان در عصر جدید مبنی بر مخالفت جمهور فقهای امامیه در طول تاریخ با خواندن و آموزش فلسفه پاسخ گفته است. این یادداشت از آن جهت مهم است که این طیف نوتفکیکی تازه سربرآورده (که با همه نحله‌ها از جمله مکتب تفکیک به مخالفت می‌پردازند) مدام جنجال‌هایی درباره جریان تدریس و تحقیق در حوزه‌های فلسفه و عرفان درست کرده و می‌کنند.

این طیف که با جمود بر ظواهر و علم نداشتن به دانش‌هایی چون «هرمنوتیک» کل دستاوردهای تاریخی فلسفه و عرفان در تمدن اسلامی را زیر سوال برده‌اند، بارها موجب آزار پژوهشگران این دو موضوع معرفتی بویژه عرفان در حوزه‌های علمیه شده‌اند. به تازگی نیز جنجال آنها در موضوع ساخت فیلمی بر اساس زندگی شمس تبریزی در رسانه‌های داخل و خارج بازتاب پیدا کرد. یادداشت تحقیقی دکتر انصاری را در ادامه بخوانید: «تصوری عمومی در میان شماری از اهالی دانش‌های دینی وجود دارد که در تاریخ تشیع فقها با فلسفه مخالف و حتی خواندن و آموختن آن را نادرست و بل حرام می‌دانسته‌اند. این تصور افسانه‌ای بیش نیست. من به تاریخ قدیم تشیع کاری ندارم. حتی به زمان علامه حلی و شاگردانش هم کاری ندارم (در هر دو مورد می‌توان از نمونه‌های بسیار از اهتمام به فلسفه و دانش‌های عقلی سراغ گرفت.) در همین چند قرن اخیر بسیاری از فقها و اصولیان در عین حال اهل فلسفه و بل فیلسوف و متفلسف به معنای متعارف در سنت اسلامی بوده‌اند. در عصر صفوی محقق اردبیلی و میرداماد و محقق سبزواری و آقا حسین خوانساری و آقا جمال و فاضل سراب و ملای شیروانی و فاضل هندی و بسیاری دیگر از فقهای معتبر و طراز اول نه تنها آموزش‌های فلسفی داشته‌اند بلکه در این رشته صاحب کتاب‌های مهمند.

اصول فقه مکتب شاگردان وحید بهبهانی آمیخته با فلسفه است و در اصفهان مهمترین فقیهان و اصولیان سده نوزدهم در دانش فلسفه شاگردان ملا اسماعیل خواجویی و آقا محمد بیدآبادی و ملا علی نوری بوده‌اند. ملا مهدی نراقی و ملا احمد را تنها مرادم نیست. حتی کسانی مانند حاجی کلباسی و محقق شفتی و فقها و اصولیان دیگر در درس فلسفه شرکت کرده‌اند. شاگردان وحید بهبهانی و شاگردان شاگردان او بیشترشان قبل از استقرار در نجف در اصفهان از مکتب فلسفی اصفهان بهره‌مند بودند و در نزد استادان برجسته اصفهان در فلسفه این دانش را آموخته بودند. آثار اصولی فقهای اصفهان و عتبات و طهران آن عصر پر است از نکته‌های فلسفی و دلالاتی قوی دارد بر اطلاع از فلسفه و بهره‌وری از دانش فلسفه در علم اصول. از عصر شیخ انصاری به بعد و به ویژه با آخوند خراسانی به این طرف اصلا علم اصول بدون فلسفه دانی ممکن نبود و نیست. این فقط منحصر به آخوند و صاحب نهایة نمی‌شود که از آموزش‌های فلسفی هر دو، اولی نزد حاجی سبزواری و دومی نزد شیخ محمد باقر اصطهباناتی، خبر داریم بلکه تمامی اصولیان مهم عتبات در اواخر سده نوزدهم و در طول سده بیستم یا در خود نجف و یا در اصفهان و یا در طهران در محضر استادان مسلم فلسفه این دانش را خوانده بودند.

بیشتر شاگردان میرزای جلوه و آقا علی مدرس و شاگردان آن‌ها بعدا در شمار فقهای اصولی معتبر در عراق و ایران شدند. فهرست شاگردان آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی در اصفهان نشان می‌دهد که تعداد زیادی از آنها بعدا در شمار فقیهان و اصولیان برجسته قرار گرفتند. کسانی مانند آقا ضیاء عراقی و یا حتی سید ابوالحسن اصفهانی در اصفهان فلسفه آموخته بودند. آقای بروجردی که حکمت را خیلی جدی خوانده بود. تقریبا همه فقهای معتبر نجف در نسل‌های متوالی به ترتیب از محضر اصطهباناتیِ یادشده و همچنین سید حسین بادکوبه‌ای و بعد شیخ صدرا بادکوبه‌ای و شیخ مرتضی طالقانی و بسیاری دیگر از مدرسان فلسفه آموزش دیده بودند. در نسل همدرسان مرحوم پدرم بیشتر فضلا درس شیخ صدرا را در شرح منظومه و اسفار شرکت کرده بودند.

مرحوم پدرم خود در نجف چند سالی درس شیخ صدرا می‌رفت و در تهران بعدها مدتی، خود می‌گفت، متنی فلسفی را به قصد تعمیق در مباحث با مرحوم آقای دکتر مهدی حائری یزدی به مباحثه و مذاکره خوانده بود. بسیاری از مجتهدان نجف در نیمه سده بیستم قبلا مدتی را در طهران در محضر استادان مسلم فلسفه مشاء و حکمت متعالیه مانند آقا حسن کرمانشاهی و آقا هاشم گیلانی به آموختن فلسفه پرداخته بودند. در همین تهران جدا از کسانی مانند فاضل تونی و میرزا طاهر تنکابنی که ممحض در فلسفه بودند شیخ عبدالنبی نوری و ملا محمد آملی و فرزندش شیخ محمد تقی آملی و افراد متعدد خاندان آشتیانی و از جمله میرزا احمد آشتیانی و مرحوم رفیعی قزوینی و خیلی دیگر همزمان از استادان معتبر فلسفه و فقه و اصول بودند.

به واسطه حضور مرحوم حکمی یزدی و شاه آبادی و برخی دیگر از شاگردان دیگر نسل جلوه و قمشه‌ای و آقا علی مدرس در قم تقریبا کمتر فقیهی در سده بیستم در این شهر می‌شناسیم که دوره‌ای در فلسفه از شرح منظومه و یا شرح اشارات و اسفار را نگذرانده باشد. مرحوم آقای سید احمد خوانساری در تدریس شفای بوعلی و فلسفه مشاء استاد مسلم بود. فلسفه در قم تا قبل از شروع درس‌های مرحوم آقای طباطبایی تدریس می‌شد و چندین استاد مسلم فلسفه و عرفان آثار حکمی و عرفانی را تدریس می‌کردند. حتی در مشهد تدریس فلسفه هیچگاه منقطع نبود. فهرست شاگردان آقا بزرگ شهیدی و فاضل خراسانی را کافی است ببینید تا متوجه شوید که تقریبا تمامی فقهای مطرح مشهد در طول حدود هشتاد سال گذشته از میان شاگردان این دو بودند. بسیاری از آنها بعدا به نجف رفتند و در آنجا به تدریس فلسفه اشتغال داشتند (مانند مرحوم آقای بجنوردی که در فقاهت و عمق اصولی‌اش تردید نیست.) در خود نجف هم در طول صد و اندی سال گذشته تدریس فلسفه تقریبا هیچ گاه انقطاع نداشته است.

نگاهی بکنید به کتاب «الفردوس الأعلی» اثر مرحوم کاشف الغطاء (با حواشی مرحوم قاضی طباطبایی) تا متوجه این مطلب شوید. مرحوم آقا نجفی در سیاحت شرق از تدریس فلسفه در نجف سخن می‌گوید. درست است که گاهی تدریس فلسفه مورد انتقاد شمار بسیار محدودی از فقیهان قرار می‌گرفت و درس فلسفه درسی عمومی در حوزه نبود اما همواره به گواهی منابع تاریخی و شهادات اشخاص مطلع تداوم داشت. دایی من مرحوم آقا عزیز طباطبایی به من می‌گفت که نیای مادری‌ام سید محمد کاظم طباطبایی یزدی در اصفهان آن مقدار فلسفه و حکمت خوانده بود که وقتی به نجف رفت تا مدتی معروف به سید کاظم حکمی بود. در نسل‌های بعدی کسانی مانند شیخ عبد الکریم زنجانی و مرحوم مظفر و شهید صدر آثاری در فلسفه می‌نوشتند. نوشتن و دنبال کردن اصول اعلام ثلاثه (نائینی، آقا ضیاء و  غروی کمپانی) مگر بدون فلسفه و دانستن آن ممکن می‌شد و می‌شود؟مرحوم آقای خویی هم حکمت آموخته بود و در اصول از آن بهره می‌برد. او حتی به محضر مرحوم سید علی قاضی هم می‌رسید. 

واقعیت این است که دست کم از دوران صفوی به این طرف فلسفه اسلامی بخشی از تاریخ و هویت شیعه است و با دانش‌های کلام و اصول پیوسته. بسیاری از مباحث علم اصول اساسا به دلیل اطلاع بر فلسفه توسعه یافته و دقت ورزی‌های اصولیانی مانند آقا ضیاء و نائینی و مرحوم صاحب حاشیه و صاحب درر و صاحب وقایه بدون فلسفه و منطق و آشنایی با مباحث آن ممکن نبود و نیست. این تصور که فقیهان اصولی با فلسفه و اهالی فلسفه اسلامی و با حکمای مکتب اصفهان و طهران مخالف بوده‌اند تصوری نادرست است و گویای واقعیت نیست. حساب پاره‌ای از مخالفت‌های موردی را باید به اسباب و علل دیگر و جزیی راجع دانست و نباید حکمی عمومی صادر کرد.»

نظر شما