شناسهٔ خبر: 60864 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

یادداشتی درباره نمایش لانچر ۵؛

برای رنج هایی که در لابه لای پوشه ها بایگانی می شوند...

این اثر، تنها یک تئاتر نیست؛ یک غنیمت هم هست؛ در این سال هایی که بیشتر اجراها با سالن های نیمه خالی به روی صحنه می روند و بلیت نمایش ها به زور طنزهای مبتذل و سوژه های زرد به فروش می رسند، نمایش هایی مثل لانچر ۵ نمی گذارند که تشکچه های خارج از ظرفیت، خاک بخورند و این چنین کورسوی امید را در دل دلبستگان به تئاتر اصیل، زنده نگاه می دارند.

فرهنگ امروز/ علی کاکادزفولی:

گرفتن بلیت برای کار مشترک پویا سعیدی و مسعود صرّامی کار بسیار دشواری است؛ با وجود سه اجرا در هر روز، باز هم ظرفیت تکمیل است و تمام بلیت ها خریداری شده اند؛ البته وجود چنین دشواری هایی در تئاتر ایران خوشایند است. لانچر ۵ نمایشی است از درد؛ ذره بینی است بر رنج هایی که کشیده می شوند، بی آن که دیده شوند. رنج هایی که گاه در اندرون آدم ها برای همیشه دفن می شوند.

با رنج های خاموش چه می توان کرد؟ با رنج هایی که تماشای آن برای افراد بالای ۱۵ سال مجاز است اما تجربه وحشتناک آن، بی رحمانه هیچ سن و سالی را نمی شناسد. آخرِ دنیای بعضی آدم ها، شبیه یک پرتگاه است و آخر دنیای بعضی دیگر، یک تیرگی بی پایان. لانچر ۵ هم آخر دنیای سربازها است که برای رسیدن به آن، چکاندن ماشه یک اسلحه ژ۳ کافی است. چه کسی می داند که آخر دنیا کجاست؟ چه کسی زندگی هایی را که در لابه لای پرونده های اتاق بازرسی یک سربازخانه نمور بایگانی می شوند، ورق خواهد زد؟

ماجرای نمایش در یک سربازخانه دوران پهلوی می گذرد؛ نمایش آغاز می شود در حالی که تابلوی شاهنشاه بر دیوار است؛ چراغ ها روشن می شوند و خاموش می شوند؛ آدم ها می آیند و می روند؛ نمایش تمام می شود و تابلوی شاهنشاه هنوز بر دیوار است؛ در این میان تنها رنجی است که بر رنجی تلنبار می شود؛ البته شاید تابلوی شاهنشاه هم چند سانتی متری کج شده باشد؛ چه کسی به رنج اهمیت می دهد؟ چه کسی به کجی تابلوی اعلیحضرت؟

لانچر ۵ تعلیقی است مدام که مخاطب را از لابه لای شخصیت ها عبور می دهد و قصه ای منسجم را به تصویر می کشد. نمایش در بیشتر قسمت های خود مخاطب را می خنداند بی آن که او را در سرخوشی خنده هایش به حال خویش رها کند؛ مرز بین طنز و جدی کاملا روشن است و کلمات به درستی انتخاب شده اند تا احساسی را که باید، به مخاطب انتقال دهند. همه چیز واقعی است؛ سیلی ها همان‌قدر واقعی هستند که بوی دود سیگار پیچیده در صحنه؛ و مگر می توان در بین این واقعیت ها، رنج را تنها یک نمایش به حساب آورد؟ همه چیز طوری کنار هم قرار داده شده تا به مخاطب بفهماند که انسان تحقیر شده تا چه حد می تواند خطرناک باشد.

لانچر ۵ به جز ستاره هایی که بر دوش «سروان شایگان» است، ستاره دیگری ندارد؛ اما بازیگرانی توانا دارد که نه تنها در کنش‌ها، بلکه حتی در سکوتشان نیز می توانند نفس را در سینه مخاطب حبس کنند. این اثر، تنها یک تئاتر نیست؛ یک غنیمت هم هست؛ در این سال هایی که بیشتر اجراها با سالن های نیمه خالی به روی صحنه می روند و بلیت نمایش ها به زور طنزهای مبتذل و سوژه های زرد به فروش می رسند، نمایش هایی مثل لانچر ۵ نمی گذارند که تشکچه های خارج از ظرفیت، خاک بخورند و این چنین کورسوی امید را در دل دلبستگان به تئاتر اصیل، زنده نگاه می دارند.

نظر شما