شناسهٔ خبر: 62951 - سرویس کتاب و نشر
نسخه قابل چاپ

درباره کتاب «بنیان‌های عقلانی و اجتماعی موسیقی» ماکس وبر؛

عقل در موسیقی

وبر اوج تحلیل‌های روش‌شناختی وبر از ادوات موسیقی وقتی است که به سراغ پیانو می‌رود، چنان‌که گویی عوامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، تکنیکی و حتی آب‌وهوایی کنار هم جمع می‌شوند تا به بررسی این ساز بپردازند. اگرچه پیانو در جنوب اروپا (ایتالیا) اختراع شد، اما اصلاح و توزیع آن در شمال اروپا (آلمان) سرعت بیشتری داشت و وبر علت آن را شرایط آب‌وهوایی می‌داند.

بنیان‌های عقلانی و اجتماعی موسیقی

ماکس وبر

مترجم: حسن خیاطی

ناشر: علمی و فرهنگی

تعداد صفحه: ۱۳۱ صفحه

قیمت: ۲۵ هزار تومان

یحیی شعبانی/فرهنگ امروز: کمتر اشتغالی وجود دارد که اجتماعی‌تر از موسیقی باشد. بررسی نسبت جامعه و موسیقی (و بالعکس) در دو دهۀ اخیر اهمیت و توجه فراوانی را به خود جلب نموده است. بااین‌حال، نمی‌توان از تحلیل‌های ماکس وبر در دو دهۀ اول قرن بیستم به آسانی گذشت. چنان‌که از گزارش‌های مارینه وبر (همسر ماکس وبر) برمی‌آید، ماکس وبر قصد نگارش یک جامعه‌شناسی را داشت که کلیۀ هنرها را در بر بگیرد، باوجوداین او بیشتر از هر چیزی به موسیقی پرداخت. صرف‌نظر از اشارات پراکندۀ وبر به موسیقی، مهم‌ترین تحلیل‌های وی در باب موسیقی در پیوستی بر کتاب «اقتصاد و جامعه» به چاپ رسید که در سال ۱۹۲۱ و پس از مرگش نمایان شد. با کمی آسان‌گیری می‌توان در اینجا گام‌هایی استوار به‌سوی تکوین جامعه‌شناسی موسیقی را مشاهده کرد؛ ظاهراً وبر قصد داشت بر مبنای همین پیوست کتاب مبسوطی در جامعه‌شناسی موسیقی بنویسد که مجال نیافت؛ در این پیوست، تلفیقی از عناصر آشنا در نظریه‌های وبر (نظریه‌های مربوط به شهرنشینی، طبقات، تقسیم کار، عقلانی‌سازی و حتی تغییرات آب‌وهوایی) به صحنه می‌آیند تا مؤلفه‌های اجتماعی موسیقی را پیگیری کنند؛ به‌عنوان مثال وبر برآمدن سرمایه‌داری در غرب را پیامد بسط فرایند عقلانی‌سازی می‌داند و در همین راستا نیز استانداردسازی و پیشرفت موسیقی غربی را نمونه‌ای گویا از همین فرایند در نظر می‌گیرد. اگرچه جامعه‌شناسان پیش از وبر نیز نکاتی در نسبت جامعه و موسیقی گفته‌اند، اما تحلیل‌های آن‌ها تا حدودی ساده‌انگارانه و بیرون از قلمرو فنی و درونی موسیقی است. وبر که احاطۀ خوبی بر نظریۀ موسیقی و هارمونی دارد، تلاش می‌کند تحلیل‌هایش فاصلۀ زیادی با زبان آشنای موسیقی‌دانان نداشته باشد و درست به همین دلیل است که مباحث وبر برای موسیقی‌دانان نیز جذاب و معنادار به نظر می‌رسد.

فرایند عقلانی‌سازی در موسیقی

وبر مهم‌ترین بستر سرمایه‌داری را عقلانی‌سازی فرهنگ می‌دانست. یکی از وجوه عقلانی‌سازی فرهنگ رشد بوروکراسی و به تبع آن تقسیم کار در نهادهای اجتماعی (دولت، آموزش، کلیسا و...) است. به نظر وبر این فرایند در هیچ کجا آشکارتر از برآمدن تاریخی کلیسای کاتولیک روم نبود و بوروکراتیزاسیون در کلیسا تأثیرات عمیقی بر روی تولید موسیقی کلیسایی گذاشت. ازجملۀ این تأثیرات می‌توان به استاندارد و عقلانی‌سازی موسیقی اشاره کرد. ابداعات نوین در موسیقی و حوزه‌های مربوطه ریشه در همین فرایند کلیسایی داشت. بوروکراسی کلیسایی منجر به ابداع قواعدی برای نگارش موسیقی و نوازندگی شد و آنچه با عنوان موسیقی کلاسیک می‌شناسیم به همین ابداعات مربوط است؛ به‌عنوان مثال تدوین سیستم نت‌نویسی، تدوین هارمونی پیراسته، دسته‌های سازمان‌یافتۀ هم‌سرایان، گروه‌نوازی، ارکستراسیون و در نهایت ساختار استاندارد سازها و مسائل مربوط به آن (کوک ساز) محصول همین فرایند اشاره‌شده است. آنچه به‌عنوان سبک منحصربه‌فرد موسیقی اروپایی می‌شناسیم نتیجۀ همین رخداد است. البته وبر برای بررسی و یافتن شواهد این ادعا (عقلانی‌سازی در موسیقی) مواد فراوانی در اختیار داشت؛ کلیسای کاتولیک روم ظاهراً تنها نهادی در دنیای قدیم بود که با ثبت موسیقی آن را حفظ نموده و به شکل‌گیری و انتقال سنت موسیقایی کمک کرده است. بررسی‌های وبر نشان می‌دهد در واقع این راهبان کلیسایی بودند که با استاندارد کردن شیوه‌های ثبت موسیقی به آموزش یک‌پارچۀ موسیقی و دست‌به‌دست شدن آن کمک شایانی نمودند (البته در اینجا منظور موسیقی کلیسایی است).

 استانداردسازی موسیقی از خلال ثبت نوشتاری آن به ایدئالیزه شدن آن کمک شایانی کرد. آموزش و اجرای یک‌پارچه و استاندارد موسیقی برای مناسک عبادی‌ـ‌کلیسایی در گام بعدی نیازمند ساخت ادواتی در موسیقی بود که مقتضی این استانداردسازی و سیستم یک‌پارچۀ نت‌نویسی باشند؛ و بدین‌ترتیب ساختن سازهای استاندارد نیز اهمیت یافت. وبر معتقد است همزیستی بین نوازندگان، آهنگ‌سازان و صنعتگران شرط بهبود ادوات موسیقی بوده است و در واقع نیز در قرن سیزدهم میلادی پیشرفت و تقاضا برای موسیقی پیچیده‌تر و بهتر در حوزه‌های مختلف فئودالی نیاز برای ادوات بهتر و بعضاً جدید را شعله‌ور ساخت. از طرف دیگر، ادواتی که صنف صنعتگر می‌ساخت نیز در مناطق فئودالی شیوع روزافزونی یافت و به‌نوبۀ خود نیاز به موزیسین‌های ماهرتر را برانگیخت. در طی قرون‌وسطی ارکسترها شیوع بیشتری یافت.

اوج تحلیل‌های روش‌شناختی وبر از ادوات موسیقی وقتی است که به سراغ پیانو می‌رود، چنان‌که گویی عوامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، تکنیکی و حتی آب‌وهوایی کنار هم جمع می‌شوند تا به بررسی این ساز بپردازند. اگرچه پیانو در جنوب اروپا (ایتالیا) اختراع شد، اما اصلاح و توزیع آن در شمال اروپا (آلمان) سرعت بیشتری داشت و وبر علت آن را شرایط آب‌وهوایی می‌داند. شرایط آب‌وهوایی در شمال اروپا به گونه‌ای است که افراد بیشتر در خانه می‌مانند و خانه مرکزیت بیشتری برای آن‌ها دارد. بدین‌ترتیب پیانو به‌سرعت به بخشی از فرهنگ طبقۀ متوسط در شمال اروپا تبدیل شد به‌نحوی‌که هیچ خانوادۀ فرهیخته‌ای بدون پیانو نبود. وبر پیشرفت و اصلاح تاریخی و اقتصادی پیانو را نشانه‌ای از فرایند عقلانی‌سازی در جوامع سرمایه‌داری می‌داند. طراحی پیانو و تغییرات متأثر از شرایط محیطی و آب‌وهوایی از چشم وبر دور نمی‌ماند. استانداردسازی ادوات موسیقی مثلاً در سنت موسیقایی فولکلور و یا حتی در موسیقی غیراروپایی و یا پیشامدرن دیده نمی‌شود؛ نتیجۀ منطقی این اتفاق دشوار بودن نت‌نویسی برای این موسیقی‌ها است، به‌ویژه وقتی پای گروه‌نوازی و ارکستراسیون در میان باشد (پدیدۀ هم‌کوک نبودن سازها در این نوع موسیقی شایع است).

 بدین‌ترتیب وبر گمان می‌کند که گذار از موسیقی قدیم به موسیقی مدرن به‌تدریج ویژگی‌های عقلانی را جایگزین ویژگی‌های جادویی و غیرعقلانی کرده است. توجه وبر بر موسیقی در شکل تاریخی آن است و آنچه در این ارزیابی اهمیت ویژه دارد تمرکز بر بسط منحصربه‌فرد هارمونی‌ـ‌آکورد در موسیقی غربی است؛ منظور البته جایگزینی اصل عقلانی، استاندارد و پیراستۀ هارمونی‌ـ‌اکورد با فواصل بین نغماتی است که موزیسین ناچار به اجرای آن‌ها است. به زبان ساده در اینجا بحث بر سر مدرج کردن، تقسیم‌بندی و کمی‌سازی اصوات برحسب اصلی عقلانی و نحوۀ به کار بردن یک‌پارچه و استاندارد آن در اجراهای موسیقایی است. وبر در کنار تأثیر کلیسای کاتولیک روم به دیگر عناصر نیز تا حدی می‌پردازد؛ به‌عنوان مثال تأثیر زبان گفتاری بر ساختار و تکوین ملودی یکی دیگر از چیزهایی است که وبر تا حدی اشاراتی بدان دارد.

منابع اولیۀ وبر منحصر و محدود به مستندات کلیسایی است، وبر نه در سنت غیرکلیسایی و نه حتی در سنت غیرغربی نشانی از سیستم نت‌نویسی نمی‌یابد. کمی عجیب است که وبر تقریباً نقشی برای موزیسین‌ها در ابداع نت‌نویسی قائل نیست و نت‌نویسی را صرفاً ابداع راهبان در دیرهای کلیسایی برای یک‌دست کردن آموزش و اجرای مناسک دینی می‌داند. علاوه بر این، فرایند عقلانی‌سازی در موسیقی غیرکلاسیک کمتر به چشم می‌خورد؛ به‌عنوان مثال تاریخ موسیقی اروپایی پس از تکامل موسیقی کلاسیک پیچیده‌تر از آن است که آن را به فرایند عقلانی شدن تقلیل دهیم. طبیعی است که نتیجۀ تحلیل وبر مرکزیت دادن به موسیقی (کلاسیک) اروپایی است، به عبارتی روش‌شناسی وبری از همان ابتدا نتیجه‌ای جز این نمی‌توانست داشته باشد. به همۀ این‌ها اضافه کنید اطلاعات دست‌دوم و ناقصی که وبر از موسیقی غیراروپایی داشت. به‌اختصار می‌توان اشاره کرد که تلقی وبر از موسیقی غیراروپایی بسیار فقیر و تحریف‌شده است.[۱] همۀ این موارد علی‌رغم اهمیت و جذابیت تحلیل وبر از موسیقی، به فراتر رفتن جامعه‌شناسی موسیقی از تحلیل‌های وبر انجامید، به‌ویژه در دو دهۀ آخر قرن بیستم.

تنش پویای هارمونی و ملودی

تحلیل‌های وبر فقط منحصر به نت‌نویسی و استانداردسازی ادوات موسیقی نمی‌ماند. در واقع بخش جالب کار وبر بررسی فرایند عقلانی‌سازی در سطوح فنی‌تر تئوری موسیقی است؛ به‌عنوان مثال، وبر نشان می‌دهد که فرایند عقلانی‌سازی در موسیقی قرن نوزدهم خود را بیشتر در تنش بین عناصر هارمونیک و عناصر ملودیک نشان می‌دهد. جالب‌ترین ویژگی‌های تنش بین هارمونی و ملودی در واقع نشانگر تنش بین اقتضائات عقل و اقتضائات عاطفه است. ظاهراً دیالکتیک هارمونی و ملودی چیزی نیست مگر دیالکتیک بیشترین نظم منطقی از یک سو و عاطفه، شور، تغزل و خلاقیت آزاد از سوی دیگر. به نظر می‌رسد وبر در اینجا با پرسشی اساسی روبه‌رو است: آیا هم‌جواری عقلانیت هارمونیک و احساس و بیان ملودیک نشان‌دهندۀ محدودیت و بن‌بست موسیقی غربی نیست؟ در واقع وبر برای پاسخ دادن به همین پرسش است که دست به مقایسۀ سیستم‌های موسیقایی شرقی (پیشادیاتونیک) و غربی می‌زند تا نشان دهد چگونه فرایند عقلانی شدن در موسیقی غربی ممکن و منحصربه‌فرد است. در تحلیل نهایی، وبر موسیقی غیرغربی را غیرعقلانی‌تر از موسیقی غربی می‌داند. اگر قرار بر ساده‌سازی بحث پیچیدۀ وبر باشد، می‌توان گفت موسیقی شرقی و موسیقی پیشامدرن بیشتر بر مبنای اصول ملودیک سامان می‌یابند و ازاین‌رو از حیث هارمونیک خام و ساده‌اند. اما چرا در این نوع موسیقی عقلانیت هارمونیک چندان بسط نیافت؟ شاید به علت «تثبیت جادویی موتیف‌های موسیقایی» یا حتی بداهه‌محور (نوازنده‌محور) بودن آن؛ به زبان ساده‌گویی مقولۀ آهنگ‌سازی چندان وجهی در این فرهنگ‌ها ندارد!

فرایند عقلانی شدن در موسیقی غربی وقتی به مرحلۀ بازگشت‌ناپذیر خود رسید که به مقولۀ چندصدایی ورود کرد. توسعۀ موسیقی چندصدایی در غرب شاید مهم‌ترین انگیزه برای عقلانی‌سازی و موتور محرک دیگر انگیزه‌ها است. حتی وبر نت‌نویسی را نیز بی‌ارتباط با حرکت موسیقی به سمت چندصدایی نمی‌داند؛ اصلاً به نظر وبر نت‌نویسی مصالحه بین امر عقلانی و غیرعقلانی در موسیقی است. وبر در ادامه ادعا می‌کند که در سیر رشد موسیقی چندصدایی، بدون نت‌نویسی و بهبود آن از جایی به بعد دیگر توسعه‌ای ممکن نیست.

 

[۱] به‌عنوان مثال برای بررسی سوءفهم‌های وبر از موسیقی ایرانی نگاه کنید به:

محسن حجاریان، دیدگاه ماکس وبر دربارۀ موسیقی ایرانی، سایت انسان‌شناسی و فرهنگ

نظر شما