شناسهٔ خبر: 64320 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

دست‌نوشته‌های ناتمام ادوارد سعید که داستان را بی‌ارزش می‌دانست

یک بیوگرافی جدید نشان می‌دهد که ادوارد سعید، محقق و نظریه‌پرداز فلسطینی-امریکایی آرزو داشت رمان بنویسد اما هرگز موفق نشد.

دست‌نوشته‌های ناتمام ادوارد سعید که داستان را بی‌ارزش می‌دانست

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  ادوارد سعید صریح و مصمم بود: او معتقد بود کار یک منتقد بسیار مهم‌تر از کار شاعران و داستان‌نویسان است. به اعتقاد او این روشنفکران و اندیشمندان عمومی هستند که قادر به چالش کشیدن قدرت و تغییر جهان‌اند.
 
اما بر اساس یک بیوگرافی جدید از این محقق و منتقد ادبی بسیار مورد احترام فلسطینی، سعید مخفیانه هم شعر می‌سرود و هم داستان می‌نوشت و این را حتا به دوستانش هم نگفته بود.
 
کتاب بیوگرافی جدید ادوارد سعید که توسط تیموتی برنان نوشته شده برای اولین بار این موضوع را فاش کرد که او که در سال ۲۰۰۳ درگذشت، دو رمان ناتمام و رهاشده، یک داستان کوتاه و حداقل ۲۰ شعر از خود به جای گذاشته است.
 
برنان دانشجوی پیشین سعید که حالا استاد ادبیات تطبیقی دانشگاه مینه‌سوتاست از سوی خانواده سعید به‌طور بی‌سابقه‌ای به دست‌نوشته‌های منتشرنشده او دسترسی یافت.
 
این زندگی‌نامه، «مقام‌های ذهن: زندگی ادوارد سعید» که توسط انتشارات بلومزبری منتشر شده روشن می‌کند که سعید بعد از یک عمر تدریس ادبیات چطور در سال ۱۹۹۲ رمان را به عنوان یک فرم ادبی رد کرد.
 
ادوارد سعید، نفر دوم از چپ، به صحبت‌های پدرش گوش می‌دهد

ادوارد سعید، نفر دوم از چپ، به صحبت‌های پدرش گوش می‌دهد



برنان می‌گوید:‌ «من فکر می‌کنم او متوجه اِشکال بزرگی در نوشتن رمان شد. سعید دریافت که اگر قصدتان تغییر دنیا باشد نمی‌توانید با داستان این کار را انجام دهید.» او حالا فکر می‌کند نتیجه‌گیری سعید مبنی بر اینکه «برای کسانی که انگیزه تحقق تغییرات سیاسی را احساس می‌کنند، رمان بهترین وسیله نیست» نتیجه‌ای است که بخشی از آن به تجربه خودش به عنوان یک نویسنده ناموفق داستان برمی‌گردد.
 
در آن زمان سعید به چالش‌هایی که نویسندگان هنگام تلاش برای مداخله سیاسی با نوشتن رمان با آن مواجه بودند پی برد اما تصمیم گرفت این بینش شخصی بالقوه شرم‌آور را به همراه دست‌نوشته‌های منتشرنشده‌اش مخفی نگه دارد.
 
وقتی دوستان سعید که رمان‌نویس‌های مشهوری بودند برایش نامه‌های ستایش‌آمیز می‌نوشتند و از او می‌خواستند به نوشتن رمان فکر کند، نامه‌نگاری‌های او نشان می‌دهد که درخواست‌هایشان را نادیده می‌گرفت، یا به‌گونه‌ای گول‌زننده از آنها می‌پرسید: «باید درباره چه چیزِ این کره خاکی بنویسم؟» برنان می‌گوید: «او به وضوح کنار می‌کشد تا تلاشش برای نوشتن داستان را از مردم مخفی نگه دارد و گمراهشان ‌کند.»
 
تصور برنان این است که شاید تنها یک یا دو نفر می‌دانستند که سعید تلاش کرده رمان بنویسد. او می‌گوید: «بارها و بارها در مصاحبه با آدم‌هایی که تمام عمر سعید را می‌شناختند متوجه شدم که آنها هیچ چیزی در این باره نمی‌دانستند.»
 
هر دو رمان سیاسی و زندگی‌نامه شخصی هستند و داستان هر دو در خاورمیانه اتفاق می‌افتد. اولی سه‌گانه‌ای به نام «مرثیه» ۷۰ صفحه است و در قاهره دهه ۱۹۴۰ یعنی کودکی سعید اتفاق می‌افتد. او نوشتن این رمان را در سال ۱۹۵۷ هنگامی که ۲۲ ساله بود آغاز کرد، بیشتر از ۲۰ سال قبل از آنکه «خاورگرایی»، اثر انتقادی پسااستعماری معروفش از تصویر غرب از مشرق‌زمین را بنویسد.
 
برنان تصور می‌کند او در تلاش بود تا راهی قابل فهم برای توضیح چیزی پیدا کند که به عنوان یک شهروند امریکایی ساکن در ایالات متحده فهمیده بود بسیاری از مردم متوجه آن نشده‌اند. اینکه فرهنگ مستقلی به نام «عرب» وجود دارد که مذاکره موفقیت‌آمیزی داشته و در برابر نفوذ خارجی در مکان‌هایی نظیر قاهره مقاومت کرده است.
 
به گفته برنان، شعر او نیز به همان اندازه «غرق در عرب بودن» است. برخی از اشعار که در دهه ۱۹۵۰ نوشته شده بیانگر احساسات روشن ضداستعماری هستند و به کاوش پیرامون احساس گرفتار شدن بین دو دنیا و بزرگ شدن در سرزمین شام می‌پردازند، جایی که سعید در یکی از رمان‌هایش می‌نویسد: «همه سرها مثل بادنماها به سمت غرب چرخیده‌اند.»
 
باقی شعرها به نظر بسیار شخصی می‌رسند. هنگام بررسی کتاب، برنان متوجه شد که سعید غرق در اشعار جرارد منلی هاپکینز بود و بی‌وقفه برای همسر دومش شعر می‌خواند. او می‌گوید: «فکر می‌کنم سعید سودای شعر را در سر داشت. این شخصیتِ پنهان او بود. خودی که زبان‌بازتر و آسیب‌پذیرتر از آنی بود که اجازه می‌داد دیگران ببینند.»
 
ادوارد سعید در جوانی در قاهره

ادوارد سعید در جوانی در قاهره


عنوان تنها اثر داستانی او که موفق به تکمیلش شد از سطری از شعر هاپکینز گرفته شده. «پناهی برای شنونده» داستان کوتاهی است درباره مردی از بیروت که رفته‌رفته مجبور می‌شود به دوستان خانوادگی فلسطینی‌اش که از خانه خود بیرون شده‌اند آشکارا آسیب برساند. بعد از آنکه این داستان در سال ۱۹۶۵ توسط نیویورکر رد شد، سعید نوشتن داستان را به مدت ۲۵ سال کنار گذاشت.
 
نکته مهم این است که این آثار منتشرنشده اولیه نشان می‌دهد که سعید آن‌طور که تصور می‌شود پیش از جنگ شش‌روزه سال ۱۹۶۷ هم بی‌علاقه به سیاست نبوده است. برنان می‌گوید: «این یک افسانه است. او پیش از این از بسیاری از جهات بر کارهایی سرمایه‌گذاری کرد که بعدا به حرفه‌ و روند کارش تبدیل شد.»
 
در سال ۱۹۸۷ سعید دومین رمانش را نوشت که یک داستان پلیسی سیاسی درباره خیانت است و در بیروت ۱۹۵۷ اتفاق می‌افتد. داستانی سرشار از اتفاقات جاسوسی و بسیار شبیه به رمان‌های جان لوکاره که درباره دسیسه‌های سیاسی پیرامون حمله امریکا و نیروهای مختلفی است که در آن دخیل هستند.
 
سعید حدود ۵۰ صفحه نوشت اما وقتی مشخص شد که به سرطان خون مبتلاست، آن را رها کرد تا خاطراتش را بنویسد. او بیش از پیش متقاعد شد که «در نهایت، متفکران مهم‌تر از نویسندگان هستند. آنها کسانی هستند که برنامه‌ها را تغییر می‌دهند و قدرت را به چالش می‌کشند.»

نظر شما