شناسهٔ خبر: 11281 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ارسطو در کتاب «سیاست» جامعه سياسی مطلوب را بررسی کرده است

اوود مهدوی زادگان در نشست سیاست از منظر ارسطو با اشاره به اینکه ارسطو در کتاب سیاست، جامعه سياسی مطلوب و در اخلاق نیکوماخوس در مورد فلسفه سياسی بحث کرده است، گفت: کتاب اخلاق نيکوماخوس مترادف با دانش سياست و موضوع آن خير اعلی يا همان سعادت است.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از مهر؛ در یازدهمین جلسه گروه علمی فلسفه سیاسی مجمع عالی حکمت اسلامی حجت الاسلام والمسلمین داوود مهدوی زادگان به ارائه بحث با موضوع چیستی فلسفه سیاسی از دیدگاه ارسطو پرداخت.

خلاصه مباحث مطرح شده توسط دکتر مهدوی زادگان به شرح زیر است:

بحث امروز پاسخ به این پرسش است که «آیا ارسطو تعریفی روشن و صریحی درباره فلسفه سیاسی ارائه کرده است؟» تحقیقات اندیشمندان و پژوهشگران پیرامون اندیشه سیاسی ارسطو، لااقل، دو دسته است: الف) مورخین و شارحین، این گروه بی آنکه به تعریف ارسطو از فلسفه سیاسی توجه کرده باشند در مقام شرح و بیان فلسفه سیاسی ارسطو برآمده اند. طبیعی است که این گروه بر مبنای تعریفی که خود از فلسفه سیاسی دارند به شرح فلسفه سیاسی ارسطو پرداخته اند. (برای مثال تئودور گمپرتس در متفکران یونانی، فردیک کاپلستون در تاریخ فلسفه، جورج کلوسکو در تاریخ فلسفه سیاسی دوران کلاسیک، مایکل فاستر در خداوندان اندیشه سیاسی، مارتا نوسباوم در ارسطو)

(ب) فیلسوفان سیاسی، این گروه که به نسبت گروه اول تعدادشان کمتر است، چون دغدغه فهم فلسفه سیاسی را دارند به فهم تعریف ارسطو از فلسفه سیاسی توجه کرده اند. لئو اشتراوس در دو کتاب «فلسفه سیاسی چیست» و «شهر و انسان» به این مسأله پرداخته است.

مشخصاً سه اثر ارسطو درباره امر سیاسی است: ۱)اصول حکومت آتن ۲) سیاست ۳) اخلاق نیکوماخوس

با توجه به مشخصات متن فلسفی ـ پیشیني بودن، عام بودن (غیر انضمامی)، مطلق بودن (غیر زمانی و غیر مکانی، به تعبیر اشتراوس: غیر علمی و غیر تاریخی) و کلی بودن ـ اثر اول عاری از این مشخصات است. اگر چه در آن تأملات فیلسوفانه را می توان مشاهده کرد. بنابراین، باید برای بدست آوردن پاسخ مسأله به دو اثر دیگر توجه کنیم. زیرا ارسطو در این دو اثر، در مقام بحث فلسفی است.

نظر لئو اشتراوس

اشتراوس در گفتار دوم از کتاب «فلسفه سیاسی چیست» در بیان فراگیري که طیف فیلسوفان سیاسی، از سقراط تا روسو و حتی برخی از متفکران بعد از روسو، شامل می شود به تحقیق درباره چیستی فلسفه سیاسی کلاسیک پرداخته است. از این رو، تعریف ارسطویی فلسفه سیاسی را هم در بر دارد.

فلسفه سیاسی در معنای کلاسیک آن عبارت است از: کوشش برای جایگزین ساختن علم یا معرفت اصیل درباره اصول سیاسی به جای آراء و گمانهایی در این باره. این اصول شامل دو دسته از موضوعات بود: ۱ـ «ماهیت مقوله های سیاسی»؛ یعنی ماهیت قوانین، نهادها، قدرت، آمریت، وظایف و حقوق، شرایط، رفتارها، تصمیم ها، برنامه ها، آمال و آرزوها و آدمیان به عنوان عاملان فعال یا موضوع های رفتار سیاسی.  ۲ ـ «بهترین و عادلانه ترین نظم سیاسی»، البته این معنا از فلسفه سیاسی و انتساب آن به فیلسوفان کلاسیک، قدری قابل خدشه است. زیرا از منظر غیر فلسفی و بیرونی است. اما اشتراوس در کتاب «شهر و انسان» مشخصاً به تعریف ارسطویی از فلسفه سیاسی پرداخته است.

وی در پایان تحقیق خود به این نتیجه می رسد که بر مبنای کتاب سیاست، فلسفه سیاسی از نظر ارسطو عبارت از مسأله بهترین رژیم سیاسی است که بنیاد آن بر این اصل قرار دارد که بالاترین عنایت انسان، یعنی خوشبختی برای فرد و شهر یکسان است. (ص ۸۲) گرچه تحقیقات انجام شده در فهم تعریف ارسطویی فلسفه سیاسی، کمک زیادی به ما می کند؛ لیکن چاره ای از مواجهه مستقیم و بدون واسطه به دو اثر فلسفی ارسطو در امر سیاسی، نداریم.

کتاب سیاست

این اثر، متنی فلسفی است، حتی ارسطو به خواننده این توجه را داده است که در صدد علم سیاست نیست. دانش فلسفی، دانش محض است و به عالم نظر معطوف است ولی معرفت علمی که با عالم عين سر و کار دارد، بحث از اقتضای احوال می کند و از طریق تجربه بدست می آید. ارسطو این مطلب را در بحث انواع فن به دست آوردن مال توضیح داده است. (سیاست: ۲۹)

ارسطو کتاب سياست را با موضوع شهر Polis آغاز کرده است: «هر شهري هم چنان که مي دانيم، نوعي اجتماع است و هر اجتماعي به قصد خير بر پا مي گردد» (ص ۱). شهر در اينجا شامل حکومت و جامعه است.( اشتراوس، ۱۳۹۲: ۵۶ ، گمپرتس: ۳/۱۵۵۱) بنابر اين، مفهوم شهر دو معناي اجتماع و سلطه را در بر دارد. ظاهراً، ارسطو شهر را از دو منظر کلي نگر و کل نگر نگاه کرده است. از منظر کلي نگر شهر يا اجتماع سياسي به سه نوع سروري شهرياري و سياستمدار ، سروري خانواده و سروري خدايگان و بنده تقسيم مي شود. اما از منظر کل نگر، شهر جامعه سياسي است که در فرايند رشد خود از اجتماع چند دهکده در کنار هم و هر دهکده از اجتماع چند خانواده پديد مي آيد، بنابر اين، مطالعه فلسفي شهر هم در معناي کلي نگر و هم در معناي کل نگر در يک فن جا نمي گيرد. مطالعه شهر در معناي کلي آن به چند فن تقسيم مي شود: فن تدبير منزل، فن خدايگان و شوي و پدر و فن شهريار و سياستمدار. اما شهر در معناي کل موضوع فنوني است که هر فن از جنبه و حيثيت خاص که لازمه ذاتي شهر است، از آن بحث مي کند. ارسطو اين فنون را با ملاحظه تجزيه و تحليل شهر معلوم کرده است.

ارسطو، از کتاب دوم سياست به بعد بحث از شهر يا جامعه سياسي را در مفهوم عام و نوع خاص مورد مطالعه فلسفي خود قرار مي دهد. يعني شهر هم به عنوان شکل رشد يافته اجتماع دهکده ها و خانواده و هم به عنوان اجتماع سياسي مبتني بر سروري شهريار و سياستمدار. کمال مطلوب هر شخصي که توانايي آن را دارد، زندگي در جامعه سياسي است. اما چون در تعريف کمالي مطلوب يا جامعه سياسي مطلوب، اتفاق نظر نيست، پرسش از بهترين شکل جامعه سياسي يا چيستي کمال مطلوب ، به ميان مي آيد.

بنابر اين، ارسطو در کتاب سياست، فلسفه سياسي را در دو معناي کلي و خاص لحاظ کرده است. فلسفه سياسي به معناي عام، شامل همه فنوني مي شود که موضوع آن شهر است. اما فلسفه سياسي به معناي خاص عبارت از دانشي است که درباره جامعه سياسي مطلوب و لوازم ذاتي آن بحث مي کند. بر اين اساس، هر يک از فنون شهري يا سياسي در معناي عام فلسفه سياسي بخشي از فلسفه سياسي است. اما همين فنون در معناي خاص، غير فلسفه سياسي به شمار مي آيند. مثلاً فن تدبير منزل بنابر معناي عام فلسفه سياسي، بخشي از آن است. به همين خاطر، فن تدبير منزل در کتاب سياست گنجانده شده است. اما بنابر معناي خاص، فن تدبير منزل، دانشي غير از فلسفه سياسي به شمار مي آيد. لذا هر دو فن در کنار هم آمده است.

کتاب اخلاق نيکوماخوس

با خواندن اين کتاب، جايگاه و موضع کتاب سياست در هندسه معرفتي ارسطو دقيق تر معلوم مي گرد. به عقيده ارسطو «دانش سياست معين مي کند که در جامعه کدام دانشها بايد موجود باشند و هر طبقه اي از شهروندان کدام دانش ها را تا چه حد بايد بياموزند» و به علاوه هنرهايي مانند لشکرکشي، اقتصاد، بلاغت و فنون ديگر تابع دانش سياستند. (اخلاق: ۱۴) اين امر، به دليل شرافت غايي دانش سياست نسبت به ساير فنون است، زيرا هر دانشي، غايت خيري دارند. غايت در علم پزشکي تندرستي است و در هنر لشکرکشي پيروزي، در فن معماري خانه و در علم اقتصاد دارايي است و غايات خير هم به خادم و مخدوم تقسيم مي شوند.

خير اعلی همان خير في نفسه مطلق است که خادم هيچ خير ديگري واقع نمي شود. آن خير اعلاء عبارت از سعادت است . بحث از خير اعلاء (سعادت) موضوع دانش سياسي است. غايات خادم از خير اعلی انشعاب مي شوند. پس «معلوم مي شود غايت دانش سياست حاوي غايات همه دانشهاي دیگر است و اين غايت، خير آدميان است». (همان) حال معلوم گرديد که چرا بحث از برخي فنون مانند فن تدبير منزل، فن تحصيل مال و ثروت، در کتاب سياست آمده است، اما خير و نيک بختي براي آدمي فعاليت نفس در انطباق بافضيلت است و اگر فضائل متعدد وجود دارند، در انطباق با بهترين و کامل ترين فضايل است، (اخلاق ۳۱) ارسطو با اين مقدمه وارد تبيين فضايل اخلاق مي شود. بنابراين کتاب اخلاق نيکوماخوس مترادف با دانش سياست و موضوع آن خير اعلی يا همان سعادت است. سعادت غايت نهايي جامعه سياسي است.

کتاب اخلاق ارسطو همان کتاب فلسفه سياسي است که در آن درباره غايت جامعه سياسي (سعادت يا خير اعلی) بحث مي شود. ارسطو در کتاب پنجم از اخلاق نيکو ماخوس، عدالت را فضيلتي در کنار فضايل نمي داند. بلکه عدالت عبارت است از عمل به فضيلت يا تمام فضيلت، پس سعادت مترادف با عدالت است و بر اين اساس، عدالت غايت نهايي جامعه سياسي است.

جمع بندي

ارسطو در دو اثر سياسي خود، کتاب سياست و کتاب اخلاق نيکوماخوس، به بحث فلسفه سياسي يا دانش سياسي پرداخته است. منتها در يکي به اعتبار موضوع (جامعه سياسي مطلوب) و در ديگري به اعتبار غايت (سعادت و عدالت) فلسفه سياسي، بحث کرده است. بر اين اساس، تعريف ارسطويي فلسفه سياسي اين گونه است: «فلسفه سياسي، آن بخش از مطالعات فلسفي است که به موضوع شهر يا جامعه سياسي مطلوب و غايت آن مي پردازد و رعايت آن موجب تحقق کمال مطلوب در زندگي سياسي است».

نظر شما