شناسهٔ خبر: 14107 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

آغاز عرضه‌ی اخلاق دین‎شناسی در نیبوک

كتاب «اخلاق دين‌شناسی؛ پژوهشی در مبانی معرفتی و اخلاقی فقه» نوشتۀ دکتر ابوالقاسم فنايی از طریق سامانه فروشگاهی نیبوک آماده تحویل پستی به محققان و علاقه‌مندان گردید.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از سایت فرهنگی نیلوفر؛ این کتاب در ۶۰۴ صفحه از سوی نشر نگاه معاصر به زیور طبع آراسته شده است و به بیان یکی از اندیشمندان شاخص کشور، «غنی‌ترین کتاب سنت «روشنفکری دینی» در تمام سال‌های پس از انقلاب و خردپسندانه‌ترین الگوی دفاع از دین و نقد اخلاقی دین رسمی» است.

اخلاق دين‌شناسی  در فصل اول به موضوع «نشاندن فقه به جای اخلاق» مي‌پردازد. اين فصل می كوشد نشان دهد كه چرا و چگونه در فرهنگ و تمدن اسلامی عقل عملي (و به تبع آن بخشي از عقل نظری) تعطيل گرديده، و فقه جايگزين «اخلاق اجتماعی» شده است. در اين فصل دلايل متعددي كه به سود اشعريت مدرن يا پست مدرن و ضرورت نشاندن فقه به جاي اخلاق عرضه شده، يا در عمق ضمير متشرعان وجود دارد، به تفصيل مورد بررسي قرار مي‌گيرد، و وابستگي منطقي و معرفت‌شناسانه اخلاق به دين، و وابستگي منطقي و معرفت‌شناسانه دين به اخلاق اثبات مي‌شود. وابستگی منطقی و معرفت‌شناسانه اخلاق به دين عبارت از يكي از دو ادعای زير است:
(۱)    شناخت يا توجيه معرفت‌شناسانه باورهای اخلاقی مبتنی بر پيش‌فرض‌های كلامی/الهياتی است.
(۲)    فقه جايگزين اخلاق است.
اين دعاوی و دلايلی كه به سود آنها آورده شده در اين فصل نقد و ابطال مي‌شوند. سپس نقش اخلاقِ تفكر، اخلاقِ رفتار در دين‌شناسي و شريعت‌شناسي مورد تأكيد قرار میگيرد.

فصل دوم به «فقه و چالشهاي عصر جديد» مي‌پردازد. در اين فصل روش تحقيق در فقه سنتي به خاطر بي‌توجهي به «موضوع‌شناسي» و خصوصاً به خاطر غفلت از تفاوتهاي سرنوشت‌ساز دنياي جديد و دنياي قديم و نيز راه حلهاي سنتي در مواجهه با چالشهاي عصر جديد مورد بررسي قرار مي‌گيرند و سپس پاره‌اي از مهم‌ترين ويژگيهای دنياي جديد از حيث تأثيری كه در شناخت احكام شرعي دارند فهرست مي‌شوند. اين ويژگيها عبارتند از «سكولاريسم»، «نشستن اراده به جاي حق»، «اخلاق مدرن»، «پارادايمها و گفتمانهاي مدرن». با شرح و بسط اين تفاوتها ادعا مي‌شود كه ناكامي فقه سنتي و ناكارآمدي اجتهاد مصطلح در حل مسائل و معضلات هنجاری دنيای جديد از ناديده گرفتن اين ويژگيها و تفاوتها سرچشمه مي‌گيرد.

فصل سوم «عقلانيت مدرن و عقلانيت سنتي» را مقايسه مي‌كند و نتيجه مي‌گيرد كه عصري كردنِ انديشه ديني متوقف بر عصري كردنِ عقلانيت و اخلاقي است كه انديشه ديني از آن تغذيه مي‌كند.

فصل چهارم «عقلانيت فقهي و عقلانيت عرفي» را مقايسه مي‌كند و فرق و فاصله اين دو نوع عقلانيت را نشان مي‌دهد. مقايسه اين دو نوع عقلانيت از آن‌رو اهميت دارد كه بر طبق ادعای فقيهان اصولي‌مشرب، علم فقه مبتني بر همان مباني عقلاني‌اي است كه در عرف عقلا بماهم عقلا جريان دارد. مباحث اين فصل نشان مي‌دهد كه چنين نيست و بين عقلانيت فقهي رايج در حوزه‌هاي علميه و عقلانيت عرفي (= فراديني) رايج در خارج از حوزه‌های علميه تفاوتهای بارز و روشني وجود دارد كه قابل انكار نيست.
در سه فصل بعدي كه سه تا از نظريه‌هاي مدرني كه بر كارآمد كردن فقه سنتي در مقام پاسخ به پرسشهاي هنجاري عصر جديد ارائه شده، مورد بررسي و نقد قرار مي‌گيرند. اين نظريه‌ها هر سه از آراء نوانديشان مسلمان، خصوصاً از خوانش دكتر عبدالكريم سروش از اين نظري‌ها، اقتباس و سپس شرح و بسط داده شده‌اند. بدين ترتيب، فصل پنجم به «قبض و بسط تئوريك فقه» مي‌پردازد. در اين فصل نگارنده مي‌كوشد در ابتدا گوهر مدعاي نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت را عرضه كند و پيامدها و لوازم آن در خصوص فهم دين به معناي خاص كلمه (= شريعت) را شرح دهد، و سپس به نقد اين نظريه بپردازد. مباحث اين فصل عمدتاً ناظر به ديدگاههاي دكتر سروش در باب «انواع معرفت‌شناسي»، «شأن و كاركرد فلسفه علم»، «توصيه‌هاي معرفت‌شناسانه» و «ساختار معرفت و توجيه» است و در طي ان نگارنده مي‌كوشد پاره‌اي از نارسائي‌ها ابهامات اين نظريه را برطرف كند.

عنوان فصل ششم عبارت است از «بسطِ تجربه‌ي فقهي نبوي». در اين فصل ابتدا نظريه دكتر سروش در باب بسط تجربه نبوي تشريح مي‌گردد و سپس تلاش مي‌شود تا لوازم و فحواهاي اين نظريه در خصوص فهم شريعت استخراج شده و شرح و بسط كافی بيابد. اين فصل، من حيث المجموع، قرائت متفاوتي از اين نظريه به دست مي‌دهد كه با قرائت دكتر سروش تفاوت‌های اصولی دارد.

فصل هفتم به تفكيك «ذاتيات» و «عرضياتِ» شريعت، يا تفكيك «ظرف» از «مظروف» و يا تفكيك «دينِ تاريخي» از «دينِ فراتاريخي» مي‌پردازد و بر ضرورت ترجمه فرهنگي متون ديني احتجاج مي‌كند. در اين فصل يكي از مهم‌ترين مباني فقه سنتي در باب ماهيت اجتهاد، و نحوه تفسير متون ديني نقد مي‌شود؛ و سپس به جاي آن روش جديدي براي تفسير متون ديني صرفاً براي فهم آن بخش از متون دينی مناسب است كه بيانگر دين «مطلق» و «فراتاريخي» و «تطبيق‌شده» بر اوضاع و شرايط خاص است به هيچ وجه مناسب نيست، زيرا به فهم نادرست و ناموجه دين منجر مي‌شود. براي فهم درست و موجه اين بخش از متون ديني بايد روش ديگري را به كار برد. اين روش عبارت است از ترجمۀ فرهنگی. بر اساس اين روش، مفسران در آغاز بايد بكوشند محتواي ديني اين بخش از متون ديني را از ظرف آن، كه همان فرهنگ عصر نزول است جدا كنند و سپس آن را در ظرف فرهنگ معاصر بريزند. افزون بر اين، اين فصل دوازده معيار متفاوت برای تفكيك ذاتيات و عرضيات يا تفكيك ظرف از مظروف در قلمرو فقه به دست مي‌دهد.

 

لینک سفارش این اثر در نیبوک

نظر شما