فرهنگ امروز / مسعود صادقی *: استاد دانشمند، دکتر سید حسن اسلامی اردکانی، مقالهای به رشتهی تحریر درآوردهاند با نام تقابل پرنویسی و خوبنویسی. دوست و استاد فاضل، آقای محمد اسفندیاری نیز در کتاب مایهور کتابپژوهی مقالهای دارند تحت عنوان از بیشترنویسی تا بهترنویسی. تقابل ناخواستهی موضوع و محتوای این دو مقاله خواندنی و دیدنی است، جالبتر آن است که دستکم بر اساس متن و محتوای این مقالات، هیچیک از دو بزرگوار از کار و نوشتار یکدیگر باخبر نیستند و ارجاعی نیز به مکتوب یکدیگر ندادهاند.
لبّ سخن آقای اسفندیاری این است که جمع بیشترنویسی و بهترنویسی ممکن نیست (اسفندیاری،1390، ص 47). در برابر، قلب کلام جناب اسلامی این است که اولاً کمنویسی بهخودیخود فضیلت نیست و ثانیاً پرنویسی بهتر است مشروط بر آنکه در جهت تعمیق مباحث علمی و گشودن آفاق دانش باشد (اسلامی،1393، ص 125).
اگر کسی نوشتهی هر دو نویسنده را از نظر بگذراند در نگاه نخست چنین به نظرش میرسد که گویی این دو به تکافوی ادله رسیدهاند و هریک از حیثی درست میگویند. اما باید گفت که چنین نیست، علیرغم همهی شواهدی که اسفندیاری در ستایش کمنویسان و نکوهش پرنویسان میآورد، جای یک چیز در مقالهی او خالی است؛ خلأیی که اسلامی آن را با استناد به یک پیمایش و پژوهش مستند جای آن را پر کرده است. ایشان با اشاره به قاعدهای به نام لوتکا (Lotka) که از بررسی مکتوبات علمی حاصل آمده، نشان میدهد که پرنویسی لازمهی تولید علم است و بیشترین تولید علم در هر رشتهای بر عهدهی تعداد کمی از نویسندگان بوده و هست (همان، ص 123). این تحقیق علمی در واقع بهترین وسیله برای تحقق هدف و مدعای اسلامی در حمایت از پرنویسی است.
به تعبیری شاید بشود گفت که لازمهی خوب نوشتن، بسیار نوشتن است. حقاً این فقط خوشنویسی نیست که محتاج مشق کردن و تکرار و ممارست است، بلکه خوبنویسی و مطلوبنویسی نیز از راه مشق و تمرین و تکرار حاصل میشود. جالب است که اسفندیاری که در ذم پرنویسان سخنها گفته و حتی در جایی دیگر بازنویسی را بهتر از بسیارنویسی دانسته است (اسفندیاری،59)، اما خود در مقالهای درخشان و نوشتهای پُرجان با نام «نوشتن برای دانستن»، ناخواسته پاسخ خویش در مقالهی از بیشترنویسی تا بهترنویسی را داده است. حرف حساب و اصل سخن وی در آن مقاله این است که نوشتن یکی از ابزارهای دانستن است و حتی فراتر و مهمتر آنکه نوشتن، ویراستن اندیشه است و اندیشهی نوشتهنشده مانند نوشتهی ویرایشنشده است (اسفندیاری، ص 167). نهایتاً نتیجهی عملی مقالهی خوب نوشتن برای دانستن نیز آن است که نویسندگان باید بیشتر بنویسند و کمتر سخنرانی کنند (همان، ص 169). ممکن است اسفندیاری بگوید منظور من این است که ما باید در قیاس با سخنرانی و خطابه، بیشتر به نوشتن کتاب و مقاله بپردازیم و بنابراین سخن من ناظر بر رجحان مطلق پرنویسی بر کمنویسی نیست و بنابراین من سخنی ناسازگار با دیگر سخنم در مقالهی از بیشترنویسی تا بهترنویسی بر زبان نیاوردهام.
اما قصه در همین جا تمام نمیگردد، اسفندیاری بر این نظر است که:
اولاً: نوشتن یکی از بهترین و دقیقترین راهها برای دانستن است؛
ثانیاً: تفکر کتبی عمیقتر از تفکر ذهنی یا شفاهی است؛
ثالثاً: مطالبی در هنگام نوشتن به ذهن نویسنده خطور میکند که پیشتر در خیالش هم نمیگنجیدند؛
رابعاً: ما در هنگام نوشتن دیرتر قانع میشویم تا هنگام مطالعه و خواندن؛
خامساً: بهواسطهی نوشتن میتوانیم منابع کلام خود را بسنجیم و از نو محک بزنیم؛
سادساً: ما تا ننویسیم دقیقاً نمیدانیم که چقدر میدانیم (همان، ص 168).
بر اساس همین نکات ژرف و مملو از حرف و البته برخلاف نظر اسفندیاری در از بیشترنویسی تا بهترنویسی میتوان گفت که هرکه بیشتر بنویسد بهتر و عمیقتر میاندیشید؛ هرکه بیشتر بنویسد نکات و اشارات بیشتری از ذهنش خطور و عبور میکند؛ هرکه بیشتر بنویسد دیرتر قانع میشود و استدلال قویتری مییابد، ضمن آنکه هرکه بیشتر بنویسد منابع سخنش را بیشتر محک میزند و دستآخر اینکه هرکه بیشتر مینویسد بیشتر و بهتر میداند که در باب موضوع مورد نظر چقدر میداند!
با همهی اینها گمان میکنم که برخی از خوانندگان محترم ممکن است کماکان با من همدل نباشند و پرنویسی را یک آفت بدانند؛ البته تا حدی حق با آنهاست، کافی است برای اثبات حقانیت نگرانی خود به بازار نشر و کتابهای سطحی و دمدستی فراوانی استناد کنند که در آن دیده میشود و معمولاً بسیاری از آنها از آن تعداد نسبتاً معدودی نویسنده میباشد. پس مشکل کجاست؟
به گمان حقیر، مشکل در این است که ما همهی پرنویسان و پرکاران عرصهی علم و نشر را به یک چوب میرانیم. عدهای از پرنویسان سطحی لزوماً و واقعاً بیشتر ننوشته و نتیجتاً بیشتر نیز نیندیشیدهاند؛ مثلاً استادی که سی مقالهی علمی-پژوهشی نوشته، اما یازدهتا را هریک با یکی و یکی را با دو تن و ششتا را با یکی دیگر و هفتتا را با دو دیگر و تنها پنجتا را به تنهایی نگاشته، معلوم است که پرنویسی است که امتیاز بسیاری از محل مقاله کسب کرده، اما واقعاً و شخصاً بسیار ننوشته و به تبع آن بسیار نیز نیندیشیده است! باری، چنین بسیار نوشتنی از راه تعامل با دانشجو به دست آمده تا تأمل در دانش و بیشتر نتیجهی تمایل به ترقی کاری و اداری است تا تحقیق و تتبع علمی. در واقع بسیاری از پرنویسان کمکارانی هستند که نوشتههای بسیار خود را از دو راه اصلی بسیار ساختهاند:
1) یا با جای دادن نام خود پیش یا پس از نام دیگران بالاخص دانشجویان؛
2) یا با نقلقولهای طولانی و وام گرفتنهای بسیار از مکتوبات و منقولات دیگران.
دیگر آنکه برخی از پرنویسان سطحی نیز در حقیقت از حیث تعداد عنوان کتب یا مقالات و صفحات آنها بسیار نوشتهاند، اما اگر مجموع این مکتوبات را به حوزهها و موضوعات متنوع و بعضاً نامرتبط آنها تقسیم کنیم نهایتاً متوجه خواهیم شد که در هیچ حوزهای پرنویس نبودهاند، به تعبیر دیگر، آنها از حیث و با ملاک کاغذهایی که سیاه کردهاند پرنویس هستند، اما از حیث آنچه که در یک عرصهی تخصصی گفتهاند کمنویس و کمکار بودهاند.
مجموعاً و نهایتاً میخواهم بگویم که بهترین شکل اندیشیدن پس از محضِ اندیشیدن، نوشتن است، ضمن آنکه نوشتن نیز همانند هر فن دیگری محتاج تکرار و ورزیده شدن است؛ دیگر آنکه هرگونه نوشتهای را نباید چاپ یا منتشر کرد، اما هیچ اندیشهای را نیز نباید ننوشته رها کرد.
در پایان اگر بخواهیم میان دو رأی آقایان اسلامی و اسفندیاری جمع نموده باشیم و راهی میانهتر را برگزینیم میتوانیم چنین بگوییم:
- فراوان بنویسیم اما لزوماً هر چیزی را به دست ناشران نسپاریم و یا در سایتها درج نکنیم. همانقدر که «بنویس و بچاپ» مذموم است، «ننویس و بیندیش» یا «کمتر بنویس و بیشتر بیندیش» نیز مغلوط و مذموم است.
- فراوان بنویسیم اما نه در باب موضوعات، ساحات و رشتههای گوناگون و فراوان. معمولاً پرنویسان بدنام، نه در باب یک موضوع بلکه از هر بابی سخن گفتهاند و نوشتهاند؛ در واقع مشکل در نوشتن بسیار نیست، بلکه عیب کار در فراروی از حوزههای تخصصی و سرک کشیدن به ساحتهای نامرتبط یا کمتر مرتبط است.
باری، ما سخت محتاج کسانی هستیم که سخت کار کنند و بسیار بیندیشند و بسیار بنویسند، اما تنها و تنها خود بنویسند و تنها در حوزهی تخصص خود بنویسند و اگر کار جمعی میکنند واقعاً چنین باشد و نه اینکه دیگری بنویسد و او تنها نام خویش را بر صدر آن بنهد و نیز اگر از رشتهاش فراتر میرود به نیت کنشی میانرشتهای باشد و نه در سودای علامگی و همهچیزدانی و یا فضلفروشی!
ـــــــــــــ
* پژوهشگر و دانشجوی دکتری فلسفهی اخلاق
منابع:
- اسفندیاری، محمد (1390) کتابپژوهی، پژوهشهایی در زمینهی کتاب و نقد کتاب، ویرایش سوم، قم: صحیفه خرد
- اسلامی اردکانی، سید حسن (1393)، «تقابل پرنویسی و خوبنویسی در تولید علم»، مجله راهبرد فرهنگ، شماره بیستوپنجم، شماره بهار، 12-105
نظرات مخاطبان 0 5
۱۳۹۴-۰۴-۲۵ ۰۲:۰۴سجاد علیپور 0 1
نویسنده به نکته مهمی اشاره کرده است و البته این روزها دل خیلی از دانشجویان از مجبور بودن به آوردن نام استاد راهنما در مقالاتی که بعضا شاید بسیار برایشان سنگین و سخت بوده ، آزده خاطرند. به نظر می رسد پر نوشتن در در زمینه خاص بایستی در جلوه های گونانگون ان موضوع خاص برایند های گوناگون و یا بعضا مختلف اما داخل چارچوب و در حیطه منظومه فکری قابل قبول و بدیهی یک نویسنده باشد. بعبارتی دیگر برای نمونه افرادی همچون علامه حسن زاده آملی بسیار پر نویسند و در حوزه تخصصی عرفان آثار متعددی دارند ولی این بدان معنی نیست که در هر کتاب بنحوی اندیشیده و نگاریند بلکه می توان زیر بنا و بدیهیات مقبول اندیش ورزیشان را در تمامی کتاب هایشان در تجلیات خاص آن کتاب دید یعنی مبناهای فکری شان در ظروف مختلف در بسته بندی های محتوای کتب شان عرضه شده است. یعنی یک ثبات طراوت بر انگیز. در مقابل افرادی هم هستند که سیر تحولشان بسان ابر و آفتاب فصل بهار است. هر چند شاید در یک موضوع زیاد بنویسند ولی تکلیف شان با موضوعشان حداقل برای مخاطب به نظر می رسد مشخص نیست یعنی شاید به محوطه موضوع مورد نظرشان احاطه کافی نداشته و دائما در کشف اند و ذوق کشفیات صبر شان را ربوده و علاقه مندند صرفا یافتهه ایشان بروز دهند. و یا اینکه دوست دارند مخاطب شان را قفس فکری منویاتشان هموراه نگه دارند هر چند امر صرفا بدی نیست ولی لزوما نمی تواند امری دقیق و حداقل در مبنا سازی فکری موضوع مورد بحثش مستحکم و قابل اتکا به نظر برسد. به نظر می رسد در این این مقاله میشد از ثبات اندیشه ورزی پر نویس های واقعی و یا عدم ثبات انها نیز سخن بمیان اورد.۱۳۹۴-۰۴-۲۵ ۰۵:۳۵نظر 0 1
در واقع حرف حساب نویسنده ظاهرا اینه که باید بسیار پربار حرف زد۱۳۹۴-۰۴-۲۵ ۱۸:۱۵ 1 1
در اینجا بسیاری از مفاهیم دچار ابهام اند از جمله پرنویسی بهترنویسی۱۳۹۴-۰۴-۲۷ ۰۱:۲۰ 0 3
بله بهترین محک تخصصی نوشتن است و این ربطی به کم نوشتن و زیاد نوشتن ندارد. فرد می تواند تخصصی بنویسد اما کم نوشته باشد اما همان کم ارجاع قرنها باشد. در ایران بهترین معیار برای خالی بودن محتوا نوشته ی افرادای است که از هر دری می نویسند. این معیار متاسفانه در جامعه ی علمی و دانشگاهی ما بی توجه مانده است و بر تعداد امتیاز داده می شود نه بر محتوا.۱۳۹۴-۰۴-۲۸ ۰۰:۳۳ 1 0
به نظرم زیاد نوشتن حتما برای خود نویسنده جنبه های مثبت زیادی داره, اما چیزی که جای بحث داره, "چاپ یا انتشار" نوشته هاست. یعنی بعید می دونم برای خواننده هم بشه از این زاویه نگاه کرد. مزایایی که برای پرنویسی هست از جنبه فردی قابل پذیرشه. مثلا یه موزیسین می تونه دهها قطعه بسازه ولی ممکنه در هر سال یا چند سال تعداد کمی از اونها رو منتشر کنه و حتی از همونها هم استقبال نشه. نویسنده هم همینطوره.