شناسهٔ خبر: 38200 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

لزوم زنگ هنر تئاتر در مدارس پایه

سعید ابک: هنر تئا‌تر برای کودکان و حضورش در کنار دروس دیگر کمکی وافر به ذهن یادگیر کودکان خواهد کرد. بدین گونه که می‌تواند آن‌ها را از سکون و دلزدگی و رخوتی که ممکن است در دراز مدت، از محیط مدرسه به آن‌ها سرایت کند، مصون بدارد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ کودکان همواره در دنیای بزرگ کودکی خود، ذهن پر مشغله خویش را معطوف سوال‌ها، خیال‌پردازی‌ها، کشف و شهود و بازی‌هایی می‌کنند که سعی دارند در آن، به یک نقطه مشترک نورانی یا به عبارت دیگر، نتیجه دلخواهشان دست یابند.

کودکان در مرحله‌ای که شخصیت‌شان در حال بارور شدن و شکل گرفتن است، همواره سوال‌های متعددی ذهن‌شان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در این تقاطع پر ترافیک پرسش‌ها، آن‌ها قادر خواهند بود تا برخی را پاسخگو باشند. اما بخش اعظمش را که بی‌جواب مانده، بالاجبار در پستوخانه ذهن‌شان به کناری می‌گذارند. همین نقطه‌ی آغاز انواع خلاءها و سوء‌تفاهم‌هایی است که می‌تواند بزرگ‌ترین سموم، در جهت کج‌راهی ذهن کودکانِ در حال رشد باشد. اما پاسخ دادن به انبوه سوالات کودکان که ذهن کاوش‌گری نسبت به پیرامون خویش دارند، چندان هم سهل به نظر نمی‌آید. سوالاتی که شاید بارها و بارها برای هر یک از کودکان، ممکن که نه، قطع به یقین برای لحظه‌ای کوتاه از ذهن‌شان عبور کرده است.

محیطی امن به نام خانه و خانواده

کودکان ابتدای به امر با مکانی امن و دوست داشتنی با نام خانه و خانواده، خود و درون خویشتن را از شناخت می‌گذرانند. خانواده در ایجاد شکل‌گیری شخصیت آن‌ها نقشی پر رنگ را ایفا می‌کنند. البته نباید از ذهن، این موضوع را راند که همین مکان پر محبت و دوست داشتنی، ایجاد هزاران سوال را در ذهن‌شان ترسیم می‌کند. وجود خانواده و ساختن محیطی که خانه در درجه اول کودکان با آن مواجه می‌شوند، می‌تواند سهم بسزایی در رسیدن به پاسخ‌هایشان داشته باشد. محیطی که کودکان در آن به کنکاش و واکاوی پیرامون خود، خویشتن را به آزمون می‌گذارند و به خود می‌آموزند تا تجربیاتی را در درون خانه و خانواده در کوله بار خویش جمع آوری کرده و همراه خود داشته باشند. ایشان با این عمل به دنبال آنند تا شاید پاسخی بر سوالات نقش بسته در ذهن و اندیشه خویش بیابند. در ادامه همچون یک فیلسوف در فضای خانه که آن را چون آزمایشگاهی مشاهده می‌نمایند، کشفیات جدیدشان را ابتدا برای خود سپس برای دیگران و پدر و مادر خویش تشریح می‌کنند. در این مسیرِ کشف و شهود آن‌ها به یک نکته بیش از همه اهمیت می‌دهند که همانا بازی و سرگرمی است. بازی برایشان همچون رسیدن به آرامشی صد چندان است. آن‌ها به واسطه اندیشه ژرفی که دارند از کوچکترین بازی‌ها برای خود داستان سرایی نموده و در همان فضای آزمایشگاهی‌شان از آن بهره می‌برند تا از این طریق نیز پاسخی بر سوالات متعددشان بیابند. چرا که کودکان با آنکه سوالات پیچیده‌ای را در ذهن می‌پرورانند اما در خیال بافی‌ها و در محیط بازی‌های کودکانه خویش آن را از درون به بیرون ذهن‌شان سوق می‌دهند تا از کنار این بازی‌ها که حال با خیال‌بافی و تخیلات‌شان چون تار و پودی در هم تنیده شده به پرسش و پاسخی مطمئن‌تر دست پیدا کنند.

شناخت پیرامون، خیال‌بافی و داستان‌سرایی، بازی همراه با ذهن خلاق عناصر اصلی شکل‌گیری اندیشه کودکان را شکل می‌دهند.

کودکان تماما در حال ساخت قصه و نمایشنامه برای خود هستند. در این نمایشنامه که خود کارگردانند، نقش‌ها را بین خود تقسیم کرده و به تحلیل و بازشناسی پیرامون، با استفاده از بازی‌ها می‌شوند. آن‌ها ممکن است در یک لحظه چندین نقش را ایفا کنند و در نقش‌شان نیز پیروز داستان و یا یک شکست خورده باشند. پس کودکان همواره در داستان‌سرایی و نقش پروری سیر می‌کنند. اما در این قصه‌پردازی، هسته اصلی را بازی‌های کودکانه ایفا می‌کنند. آن‌ها بازی و تفریح را به مدد گرفته تا بدین واسطه خویشتن را به دنیایی دیگر سوق دهند تا از این طریق علامت سوال‌های ذهن‌شان را پاک و نقطه پایان در مقابلش بگذارند. در این میان خانواده به عنوان مهمترین ستون این امر می‌تواند فضای حاکم در خانه را برای ساخت نمایشنامه و داستان برای کودکان مهیا سازد تا آن‌ها را در رسیدن به اهداف‌شان یاری رسانند.

قصه محوری خانواده

خانواده می‌تواند فضای درونی خویش را به محیطی داستان محور و قصه پرور برای کودکان پایه‌ریزی کند. بدین معنا که پدر و مادر در نقش داستان‌گو و راوی قصه‌ای برآیند و از کودک خویش بخواهند تا به واسطه تخیل پر قدرتش آنچه را که شنیده به تصویر درآورد. این گونه کودکان با دنیایی جدید‌تر نیز آشنا خواهند شد و شخصیت‌های تازه‌تر و بکرتری به ذهن‌شان راه می‌یابد. در نقطه مقابل نیز کودکان هر لحظه و در هر گامی که رو به رشد و تعالی ذهن خویش گام برمی‌دارند، نقش داستان‌سرایی و تخیل‌شان بارور‌تر می‌شود. پس از این مرحله کودکان حس شنوایی دیگران را مدد می‌گیرند تا برایشان آنچه را که در ذهن خویش ساخته و پرداخته‌اند بازگو نمایند و از اکتشافاتی که خود در پالایش ذهن‌شان بدان دست یافته برون‌ریزی کرده و به خود ببالند. خانواده نیز در مسیر داستان محوری و قصه‌پروی، باید تخیلاتی که حال به قصه‌ای مبدل گشته را از زبان کودک خود بشنود و در مقام بازی ساز و تصویرگر، قصه کودک خویش را تصویر نماید. پس در این مسیر یک بار خانواده در نقش قصه گو برآمده و کودکان بازی ساز داستان هستند و در جایی دیگر این کودکانند که راوی نمایشنامه خویش شده و پدر و مادر باید برای او نقش ایفا کنند.

دکتر دایان مک درمت استاد و مشاور روان‌شناسی دانشگاه کانزاس در این باره معتقد است: "کودکان پیوسته در حال قصه‌گویی هستند. کودکان علاقه دارند درباره دوستان واقعی و البته تخیلی خود، ماجراهای خیالی و کارهایی که می‌خواهند انجام دهند صحبت کنند. همه داستان‌های آنان ارزشمند است و بهتر آن است تا آنجا که می‌توانید به سخنانشان گوش دهید. به یاد داشته باشید که گوش دادن دقیق به افکار و عواطف کودکان، پیوند خوبی بین شما و کودکانتان برقرار می‌کند."

با چنین هدفی است که ابتدای به امر بر این واقعیت چنگ خواهیم زد که کودکان بسیار موشکافانه به سخنان بزرگتر‌ها گوش می‌دهند تا بر کشف و شهود خود بی‌افزایند. سپس در نقطه مقابل او نیز این انتظار را دارد تا به دنیایی که خود خالق آن است گوش فرا دهند. آن‌ها نیازمند گوش‌ها و چشم‌هایی هستند که با تمرکز بالا به ایشان توجه شود. پس داستان‌سرایی، خیال‌پردازی و بازی‌ها از منظر و نگاه تیزبین‌شان اتفاقی بس جدی است. چونان که در لحظه تخیل‌سرایی و بازی با انواع وسایل ماورایی که به چشم دیگران نمی‌آید؛ اگر طوفانی درگیرد حاضر به ترکش نیستند. چرا که کودکان در حین بازی، در حال ساخت شخصیت‌های جدید و قصه‌های گوناگونی هستند که از لحاظ شناخت تا سیراب نشوند حاضر به ترکش نخواهند بود. در اینصورت است که ایشان از دنیای پیرامون خود خارج شده و گام به دنیایی می‌گذارند که تنها و فقط خودشان آدرس آن را دارند و با تخیلاتشان خود را در آن لحظه جدا از زمین و آسمان می‌بینند. گویی معلق در آسمان و زمین هستند. به همین دلیل است که برخی از بازی‌های کودکان، از منظر بزرگسالان خنده آور و یا به زعم آنان دیوانه وار قلمداد می‌شود. اما این همانا ذهن موشکافانه کودکان است که بازی و تخیل و ارتباط با دوستان و موجودات خیالی را دستمایه رسیدن به پاسخی برای انبوه سوالاتشان می‌بینند.

مدرسه محیط بین خانواده و جامعه

کودکان قبل از اینکه به محیط بزرگ و لبریز از دیده‌ها و شنیده‌ها وارد شوند، به محیط کوچک‌تری از جامعه و بزرگ‌تری از خانواده وارد می‌شوند که نقش بسزایی در شکل‌گیری شخصیت‌شان ایفا می‌نماید. بی‌تردید محل تحصیل و مدرسه نام همین لوکیشن است که از ارزش بی‌شماری در جهت پروراندن چنین ذهن سپیدی دارد. کودکان پس از محیط خانه و خانواده با محلی تازه‌تر و البته بزرگ‌تر از خانه و اتاق‌شان روبرو می‌شوند. کسانی همبازی‌هایش خواهند شد که خود صد‌ها سوال دیگر در ذهن دارند و این‌‌ همان نقطه اشتراک کودکان، در جمعی بزرگ‌تر از خانه و خانواده است که هم می‌تواند سوالات بیشتری را به سبد ذهنش بی‌افزاید و هم به پاسخ‌ها و کشفیات جدیدتری دست یابند. تبادل پرسش و پاسخ‌ها از طرف کودکان با یکدیگر و تقسیم کردن تخیلات و خیال پروری‌های‌شان، باعث نمود بازی‌هایی به مراتب جدی‌تر از قبل خواهد شد که این اتفاق میمون، کار را برای پدر و مادر و مدرسان محیط مدرسه سخت‌تر خواهد کرد. حال او بر خلاف محیط خانواده، به همراه همقطارانش ذهن خلاق و بکر خویش را به بازی‌های جمعی تزریق می‌کنند و اینک به مدد ذهن‌های خلاق و همسوی دیگر، خود را در فضایی جدا از پیرامون خویش قرار داده و از غوطه ور شدن در آن لحظهٔ خلق شده لذت وافری می‌برند. در این میان اگر محیط بانان مدرسه بدون شناخت این لذایذ، در لحظه‌ای کوتاه و در نقطه‌ای طلایی که کودکان باید تخیلات و ذهنیات خویش را در هیاتی وسیع‌تر بروز داده و از دنیای پیرامونشان خارج و سوار بر قالیچه‌ای به دنیای پر رمز و راز سفر کنند، به یکباره تابلوی ورود ممنوع در مقابل نگاه‌شان برافراشته کنند آنگاه است که کودکان در خلایی معلق مانده و هزاران پرسش بی‌پاسخ ذهنشان را در برمی گیرد. از سویی در ذهن و بازی خویش هر چه تلاش کنند دیگر قادر به سوار شدن بر قالیچه پرنده و یا قایقی بر آب و یا بر پشت کبوتری بزرگ در آسمان نخواهند بود. پس برای جلوگیری از بروز چنین اتفاق سوگوارانه‌ای، می‌بایست آن نقطهٔ طلایی را ابتدا شناسایی نمود؛ سپس در پی پروراندن و رشد دادنش حرکت کرد. چرا که کودکان در کنار همقطاران خود و با تخیلات گوناگون قرار گرفته و هر کدام با نگاه و ذهنیت متفاوت، انبوه سوالات‌شان را با یکدیگر به تبادل می‌گذارند.

حال سوالی این چنین رخ می‌نمایاند که، آیا در حال حاضر چنین محیطی همراه با محیط بانان زیرک، برای کودکان‌مان برآورده شده تا بتوانند در آن غوطه ور شده و در نقطه‌ای طلایی تخیلات‌شان را فوران دهند؟

متاسفانه پاسخ منفی است...!

از این جهت که مراکز و به طور کلی سیستم آموزشی که برنامه و نحوه و چگونگی آموزش و تعلیم را برعهده دارد، هنوز نتوانسته برنامه مدون و تدوین شده‌ای را برای کودکان ترسیم نماید تا ایشان به واسطه حضور چنین برنامه‌ای، ذهن و اندیشه پر مشغله‌شان را به واسطه هدایتی روشن تخلیه نمایند.‌‌ همان طور که اشاره شد کودکان تماما در ذهن خویش تخیل را سرلوحه افکار خود قرار می‌دهند. پس آن‌ها لحظه‌ای را جدای از به خاطر سپردن جمع و تفریق‌ها را طلب می‌کنند که در آن لحظهٔ طلایی خلاقیتش را به تخیلاتش تزریق نموده و بدین واسطه سفری به اعماق ذهنشان داشته باشند. بدین گونه است که اکتشافاتی جدید را به کوله پشتی ذهنشان افزون می‌سازند. اما در حال کنونی و در محیط آموزشی همچنان فقر یک درس یا به عبارتی دیگر نبود یک زنگ مستقل که به شور شعوری و ذهن فرار ایشان مدد رسانند به طور ملموسی احساس می‌شود. زنگی به نام، زنگ هنر تئا‌تر.

زنگ هنر تئا‌تر و حضورش به عنوان یک واحد در محیط مدارس به نحوی می‌تواند تمامی خلاءهایی که ذکر شد را بپوشاند. هنر تئا‌تر برای کودکان و حضورش در کنار دروس دیگر کمکی وافر به ذهن یادگیر کودکان خواهد کرد. بدین گونه که می‌تواند آن‌ها را از سکون و دلزدگی و رخوتی که ممکن است در دراز مدت، از محیط مدرسه به آن‌ها سرایت کند، مصون بدارد. به جرات می‌توان گفت که بسیاری از روان‌شناسان، نظریه پردازان و مربیان فن در علوم درون شناختیِ کودکان، همواره بر این عقیده پا فشاری می‌نمایند که آن هنگام که آموزش از سطح و یکنواختی خود ساقط شده و بر مسیری دیگر قرار گیرد که شادابی و نشاط درونی کودکان را برانگیزد، آن هنگام است که کودکان را ناخودآگاه بر آن می‌دارد تا خودشان را به تمامی بر مرکب آموزش سوار نموده و اندیشه‌شان را مملو از یادگیری‌های بی‌حد و شمار کنند.

اهمیت ظهور زنگ هنر تا‌تر

. ایجاد اشتیاق، شور شعوری، سرورِ اندیشه و نشاط در کودکان
. تغییر مسیر دادن تعالیم از سطح و یکنواختی به مسیری شعف برانگیز
. بازپروری ذهن خلاقانه کودکان
. ایجاد و شکل دادن کودکان در جمعی از نوع هم اندیشانشان، به جهت آموزشِ جمع پذیری و شکل دهی گروه پذیری
. قصه‌پردازی کودکان همراه با تصویرسازی با کمک خویش و دوستان هم ذهنش
. تخلیه خیال پردازی‌ها و دنیای ماورایی ذهن کودکان در وقتی معین، در جهت رسیدن به انبوه پاسخ‌ها و آماده سازی ذهن برای پرسش‌ های بکر‌تر و تازه‌تر
. پر نمودن خلاء‌ها و بررسی حفره‌های پرسشگر ذهن کودکان
. آشنایی کودکان با دنیایی مملو از خیال و تصویر
. هدف دار نمودن نگاه کاشف کودکان
. مشاهده نمایش‌های گوناگون و بحث و نظر در مورد آن‌ها
. و...

فردریش فروبل از برجسته‌ترین پایه گذاران امر آموزش از طریق هنر خلاق اعتقاد دارد: "کودکان بی‌تردید با مهربانی و دوستی، شادی و بازی پرورش می‌یابند و قطع به یقین آموزش را می‌پذیرند. شادابی و نشاط درون هنر، این امکان را به او می‌دهد تا بیشتر از پیش خود را به تعلیم و یادگیری نزدیک نماید. هنر به عنوان ابزاری مهم می‌تواند تعلیم را از درون خود بیرون ریزد و کودکان را با خود به هر جا که می‌خواهد همسفر خویش کند."

نشاط و سرزندگی جزو جداناشدنی درونیات کودکان به شمار می‌رود. آن‌ها با شادی و سرور آنچه که در ذهن خویش به ترسیم درمی آورند را از درون به لایه بیرونی خویش انتقال می‌دهند و آن هنگام که دیگران از بیرون آن‌ها را می‌نگرند ممکن است ایشان را در هیبت یک جنگجو، خلبان، راننده، موتور سوار، دانشمند، دکتر و... مشاهده کنند. این‌‌ همان ذهن خلاق و ژرف کودکان است که آزاد و‌‌ رها خویشتن را به ذهن و اندیشه شگرفشان می‌سپارند تا دنیایی دیگر را برای خود آماده و مهیا سازند. در این چهارراه پر پیچ و خم اگر مسیر برای آن‌ها به درستی مهیا نشود قطع به یقین آن ذهن کاوشگر و خلاق دچار کج راهی و مسیری تار خواهد شد که دیگر برگشتی نخواهد داشت. مسیری که ممکن است ذهنشان را چونان دچار خدشه کند که آرام آرام‌‌ همان اندیشه خلاق به حبابی تهی تبدیل شود که دیگر چیزی برایشان شگرف و حیرت آور نخواهد بود. به معنایی دیگر ذهنشان خالی از پرسش است و سوال. و این نقطه‌ای است که از‌‌ همان دوران کودکی که باید به کنکاش پیرامونشان بپردازند، با سری رو به پایین و بدون هدف به جلو گام برمی دارند. گام‌هایی که در آتیه برای ایشان روزمرگی به همراه خواهد داشت. پس امر آموزش در این نقطه خود را برجسته‌تر نشان می‌دهد. آموزشی که بتواند تمامی آن نشاط درونی و شور شعوری کودکان را یک جا در خود داشته باشد.

هنر تئا‌تر به عنوان هنری به کمال نشسته، بی‌شک این پتانسیل را دارد تا از طریق آموزش آنچه را که لازمهٔ خوراکی مفید برای کودکان تلقی می‌شود را به آن‌ها انتقال دهد. هنر تا‌تر بذاته هنری اندیشمند است که تخیل، خلاقیت، تفکر، موسیقی، شعر، ورزش، حرکت، ریتم و حتی بازی که کودکان در آن احساس آزادی و نشاط می‌کنند را یکجا در خود ذخیره دارد. هنر تا‌تر به دلیل گروه پذیریش، این توان را دارد تا جمعی از کودکان را در گرد خود بنشاند و به واسطه دارا بودن ذهن خلاقشان، دنیای جدیدی را در مقابل دیده گانشان باز گشاید.

رودولف اشتاینر فیلسوف، هنرمند و نمایشنامه نویس بزرگ اتریشی در همین راستا سبکی نوین را در امر آموزش وارد مراکز آموزشی کودکان نمود که سرمشق بسیاری از سیستم‌های آموزشی قرار گرفت. او عقیده داشت: «هنر به عنوان ابزاری والا می‌تواند وسیله‌ای تاثیر گذار در امر آموزش و یادگیری کودکان باشد. کودکان قبل از آنکه تعالیم وعلم دروس را به خاطر بسپارند، باید که هنر و آموزش را در کنار یکدیگر داشته باشند. بدین واسطه است که تعالیم را می‌توان از طریق هنر به آن‌ها آموزش داد.» اشتاینر در مدرسه خود کودکان را قبل از آنکه به درک و یادگیری و مفاهیم خواندن و نوشتن سوق پیدا کنند، ابتدای به امر هنر و مشتقات آن را به کودکان آموزش می‌داد تا از این طریق ذهن پرسشگرشان را به درستی بیازماید و اندیشه‌شان را آماده برای آموزه‌های دیگر نماید. او ذهن کاوشگر کودکان را به خوبی مورد کنکاش قرار داده بود و تا قبل از آنکه اندیشه‌شان اسیر پیرامون و روزمره گردد، ایشان را با عنصری به نام هنر و تئا‌تر آشنا می‌کرد. همین شناخت از هنر در ابتدای سن کودکی، علاوه بر گشایش ذهن خلاقشان، نگاه‌شان را به اطراف و پیرامون متفاوت‌تر از دیگران می‌ساخت.

ظهور زنگ تئا‌تر در محیط آموزشی این فرصت را نیز به کودکان خواهد داد تا به کمک آن اعتماد به نفس از دست رفته خویش را باز ستانند. انزوا، گوشه پذیری، نگاهی رو به پایین، تجربه نکردن پیرامون، اضطراب همیشگی و بی‌تمرکزی عناصری هستند که امروزه بسیاری از کودکان با آن دست به گریبانند. اما هنر تئا‌تر این قابلیت را دارد تا همگی را به کناری زده و کودکان را با پیرامونشان مواجه سازد و ایشان را به تجربه کردن وادارد. این اتفاق ذهنشان را پاکسازی کرده و با نگاهی روبه بالا، اندیشه‌شان را به واکاوی فرامی خواند.

همچنین زنگ هنر تئا‌تر این امکان را به کودکان می‌دهد تا در زمانی معین آموزه‌هایی دیگر، جدا از جمع و تفریق‌های مرسوم و بعضا کسل کننده را بیازماید. آن‌ها این بار در ساعتی مشخص، همراه دوستانشان با قرار گرفتن در نقش‌هایی که شاید روزی در موردشان سوالی داشته‌اند به دنیای دیگر سفر کرده و به جستجو در تخیلاتشان می‌پردازند. آن‌ها این بار برای هدفی چنین عملی را انجام می‌دهند که همانا روح و ذهن خود را از پرسش‌ها تخلیه کرده و برای بروز سوالاتی دیگر خویشتن را آماده می‌سازند. در چنین حرکتی است که نیاز جدی‌تر به مدرسان فن در اولویت آموزش قرار خواهد گرفت. مدرسان، کودکان را در بطن و فضای قصه‌ای که برایشان بازگو کرده‌اند قرار می‌دهند و از ایشان می‌خواهند تا با کمک ذهن خلاقشان بخشی از قصه را تصویر نمایند. از منظری دیگر، کودکان شخصیت‌های مورد علاقه و یا خیال پردازی‌های خود را برای دیگران تعریف کرده و به کمک دوستانشان دنیای در پس ذهن مانده خود را با دیگران به صورت نمایش تقسیم و تصویر می‌کنند. تجربه‌ای که پیش از این نیز در محیط خانواده آن را از سر گذرانده‌اند. با این تفاوت که حال پس از انجامشان به همراه مدرسان و دوستانشان به بحث و نظر در مورد عملکردشان می‌پردازند. چنین اتفاقی همواره کودکان را در محیط خلاقه نگاه می‌دارد و دیگر به تنهایی برای خود داستانسرایی نخواهند کرد. بلکه با کمک دیگران دنیایی دیگر را ساخته و پرداخته می‌نمایند. دنیایی که ذهنشان را آماده برای یادگیری‌های افزون‌تر و تعالیم دیگر می‌کند.

در این زنگ می‌توان از بازی‌ها، اشعار فولکلور و سرودهای دسته جمعی نیز مدد گرفت و با حرکات منظم در میان کودکان، ریتم و موسیقی را نیز در ذهنشان پرورش داد. موسیقی که برای کودکان از ارزش بالایی برخوردار است و شور و نشاط را به آن‌ها می‌دهد. در همین راستا هنر موسیقی می‌تواند در کنار هنر تئا‌تر تاثیر بسزایی داشته باشد و در جهت نشاط بخشیدن به کودکان و اندیشه‌شان گام موثری بر دارد. نکته‌ای که بسیاری از صاحب نظران و موسیقیدانان نیز بر آن توجهی خاص داشته‌اند. امیل ژاک داکلروز، کلودیو مونته سوری و کارل ارف همگی این نظر را داشته‌اند که موسیقی همراه با حرکات بدنی و خواندن آواز باعث تحریک و رشد گفتار، به دور ماندن از تنبلی جسم و همچنین تکامل ذهن کودکان می‌شود. پس می‌توان نتیجه حاصل شده را اینچنین بازگو کرد که هنر موسیقی در کنار هنر تئا‌تر می‌توانند پلی باشند در جهت تکامل بخشیدن شخصیت کودکان.

در این وقت معین همچنین می‌توان کودکان را به دیدن نمایش‌های گوناگون دعوت نمود و با آنان همراه شد. پس از دیدن نمایش در موردش به بحث و نظر با کودکان پرداخت تا کشفیات و یا سوالات پیش آمده در مورد نمایش را پاسخ گفت. البته که سخن در باب تولید نمایش برای کودکان و نوجوانان و ارزیابی کیفیت آن، همواره دغدغه‌ای است که شاید در این مقال نتوان در موردش سخن به میان آورد.

با ایجاد چنین ساختاری در سیستم آموزشی، کودکان از بدو ورود به محیط تعلیمی، ذهنشان هیچ‌گاه دچار خستگی و ملال نخواهد شد. چرا که خودشان بازیگر نمایش‌ها یا به عبارت ساده‌تر بازی‌هایی شده‌اند که نویسنده، کارگردان و بازیگر اثرشان خودشانند. مدرسان و محیط بانان نیز تنها در مقام نظاره گر و خط نگه دار این لوکوموتیو در حال حرکت ایفای نقش می‌کنند تا مبادا خیالپردازان و خالقان داستان‌ها، از ریل خود خارج شوند. شناخت گونه‌های دیگر هنر در بطن هنر تئا‌تر مانند شعر، موسیقی، آواز، حرکت و رقص باعث می‌شوند کودکان هنری ارزنده را در کنار هم کیشان خود بیاموزند. نیز هنر تئا‌تر این پتانسیل را دارد تا با استفاده از ذات خلاقش، آموزه‌های علمی و تعالیم دروسی را با مدد گرفتن از عناصر نمایشی به ذهن کودکان بسپارد. اتفاقی که آتیه‌ای سراسر روشن را برای جامعه به ارمغان خواهد آورد.

کودکان امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند چنین تعلیماتی هستند. در زمانی که ذهن کودکان روز به روز درگیر انواع ارتباطات جمعی و شبکه‌های گوناگون و رنگارنگ شده است. همچنین تولد انواع بازی‌هایی که کمکی به بارور شدن ذهن پر رمز و راز آن‌ها نمی‌کنند و چه جای تاسف که در این مقال نیز به دلیل تنبلی ذهن، سوالات بیشماری که هیچ‌گاه به پاسخش دست نخواهند یافت ایشان را به لحاظ پرسش‌ها دچار لبریز کرده و شخصیتشان را رو به پرخاشگری، عصبیت، افسردگی، گوشه گیری، عدم اعتماد به نفس و... سوق می‌دهد. مهم‌تر از همه آنکه آن‌ها در ناخودآگاه خویش خانه و خانواده را متهم ردیف اول در شکل گیری چنین شخصیتی از خودشان مشاهده می‌کنند. چرا که خانواده برای رشد و تعالی آن‌ها گامی روبه عقب نهاده است و با خیالات و خلاقه‌هایشان همراه نشده است. بدین سان هر روز و هر لحظه که از عمر کودکانه‌شان می‌گذرد، خود را دور‌تر از خانواده مشاهده می‌کنند. از این جهت است که هنر تا‌تر می‌تواند تمامی این سنگلاخ‌ها را به کناری زده و پیکان ذهن کودکان را در جهتی نشانه رود که باعث شکل گیری شخصیتی از ایشان شود که قادر است برای سوالات خود اندیشه کنند و به پاسخی مناسب دست یابند برای انبوه سوالاتشان.

باری، در این اثنا ورازتخانه آموزش و پرورش که متولی تولد چنین رویدادی در سیستم آموزشی است، می‌بایست که توجه‌اش به هنر تئا‌تر و به طور کل ظهور هنر در محیط‌های آموزشی بیش از گذشته باشد. اتفاقی که منفعتی صدچندان را به جامعه تزریق خواهد نمود. البته که به مانند همیشه، هنرمندان همواره چندین گام جلو‌تر از مسندنشینان هستند و به صورت پراکنده چنین فعالیت‌هایی را پی می‌گیرند. البته از این نکته هم نباید غافل شد و می‌باید اعتراف کرد که در برخی مواقع به دلیل نداشتن مطالعه‌ای دقیق در این مسیر، آزمون و خطاهایی نیز از سمت هنرمندان صورت می‌گیرد که بی‌تردید صدمات جبران ناپذیری را بر پیکره اندیشه بکر کودکان وارد خواهد نمود. به هر تقدیر‌ای کاش این آرزوی دیرین هر چه سریع‌تر محقق شده و در برنامه‌ای مدون در صدد بالندگی و شکوفایی ذهن و تفکر خلاقه کودکان برآید و ایشان را هر چه بیشتر به هنر نزدیک و به واسطه آن، پلی سازد تا کودکان به جهان پر رموز خویش سرکشی کنند و شخصیتشان را آنگونه که اندیشه‌شان می‌گوید شکل دهند. نه آنگونه که پیرامونشان به ایشان املاء می‌کند.

سعید ابک

نظر شما