شناسهٔ خبر: 44824 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

علي (ع) الگوي انسان كامل/ نشست «علی (ع) در آينه تفكر شريعتی» با حضور احسان شريعتی

شريعتي در دوره دوم كه به حسينيه ارشاد آمد تاكيد را روي تشيع گذاشت؛ اما اين‌بار نيز متهم به شيعي‌گري افراطي شد. هنوز هم در برخي مناطق از نوع عربستان سعودي او را يك شيعه افراطي مي‌دانند. اما در برخي كشورها مثل تركيه امروز ۹۹ درصد از كتاب‌هاي دكتر شريعتي ترجمه شده و مورداستقبال نيز قرار گرفته و سمينارهايي دايمي برگزار مي‌شود، اما اين جو در ايران نيست. زيرا ارزش‌هاي ديني مواجه با دافعه‌ شده‌اند و متاسفانه ما امروز نسبت به گذشته به شكل پارادوكسيكالي با جامعه‌اي غيرديني‌تر سروكار داريم!

فرهنگ امروز / عاطفه شمس:

دكتر شريعتي، علي (ع) را انسان مافوق مي‌دانست، حقيقتي بر گونه اساطير كه تخته بند تاريخ و جغرافيا نمي‌ماند و زمان و مكان را در مي‌نوردد و الگوي انسان كامل را متحقق مي‌سازد. شريعتي در اسلامياتش به بسياري از چهره‌هاي برجسته تاريخ اسلام از ابوذر گرفته تا سلمان پرداخت اما در مجموعه آثارش امام علي (ع) جايگاهي ويژه داشت، چهره‌اي كه مي‌تواند الگويي عيني براي واپسين پروژه شريعتي يعني عرفان، برابري و آزادي باشد. در نشست «علي (ع) در آينه تفكر شريعتي» كه به مناسبت سي و نهمين سالگرد درگذشت دكتر علي شريعتي، به همت جمعيت امداد دانشجويي- مردمي امام علي (ع) برگزار شد؛ احسان شريعتي به تشريح ويژگي‌هاي خوانش امام علي (ع) در آثار پدرش پرداخت. او گفت كه انسان‌شناسي دكتر شريعتي در كتاب «امت و امامت» از امام علي (ع) مدل يك انسان كامل را مي‌سازد. بحث «عرفان، برابري و آزادي» نيز آخرين مانيفست دكتر شريعتي است به اين معنا كه همه مبارزات، جنبش‌ها و همه تاريخ بايد به تحقق اين سه آرمان بينجامد. وي در ادامه به ويژگي‌هاي شخصيتي امام علي (ع) اشاره كرده و مي‌گويد: مدلي كه شريعتي از علي (ع) ارايه مي‌كند مدلي است كه براي ما انسان جديدي را به ارمغان مي‌آورد. انساني كه معيارهاي او آزادي، عدالت و به طور كلي توسعه فرهنگي و معنوي است. در واقع، از نظر علي (ع) جامعه‌اي كه در آن آزادي و عدالت نباشد معنوي نيست و اين كلام اصلي آن حضرت است. متن كامل اين سخنراني را در ادامه مي‌خوانيد.

تفاوت حسنات و صالحات
مدت‌هاست كه من با « جمعيت
امام علي» آشنا هستم. اين‌گونه انجمن‌ها، خوشبختانه طي سال‌هاي اخير فعاليت خود رشد خوبي داشته‌اند. معلم شريعتي نيز بحثي به نام «صالحات و حسنات» داشت و اين سوال را مطرح مي‌كرد كه چگونه مي‌توان مسائل مبتلابه اجتماعي-  اقتصادي را به‌شكل ريشه‌اي و بنيادين حل كرد؟ به تبع، مي‌دانستيم كه تغيير سيستم‌هاي باطل،  مبارزه سيستماتيك مي‌طلبد و كار «صالحه» همين مبارزه ريشه‌اي بود، در حالي كه كار «حسنه» (يا خيريه)، اقدامي رفرميستي يا اصلاحي‌. امروز نيز معتقديم كه از همين گام‌هاي كوچك بايد آغاز كرد و از آن رو كه در «دوران اصلاحات» هستيم، پس بايد به همين «كوچك زيباست»ها، قانع باشيم بلكه به اين اميد كه شايد از اين‌راه بتوان به‌تدريج تغييرات اساسي را ايجاد كرد. اين امر البته باز مستلزم داشتن بينشي بنيادين، ريشه‌اي و صالحه است و با اين بينش همين كارهاي اصلاحي كمي مي‌تواند به يك تحول كيفي انقلابي منجر شود. من اين‌دو را از لحاظ مفهومي در تضاد نمي‌بينم. اين بحث كه اصلاحات درست است يا انقلاب، پيش از انقلاب مطرح شد و كتابي از مباحثه ميان ماركوزه و پوپر در اين زمينه منتشر شد و تا به امروز ادامه يافته است.
واقعيت اين‌ است كه نهضت اصلاحي در بعضي ممالك توانسته از راه مسالمت‌آميز يا خشونت‌پرهيز پيروز شود و از طريق تغييرات تدريجي به نوعي تغيير كيفي تدريجي بينجامد؛ مثل كشورهاي اروپاي شمالي و ژرمانيك كه در آنها رفرماسيون يا اصلاح ديني پيش‌تر صورت گرفته بود. پروتستانتيسم نهضتي بود كه در قرون ۱۵ و ۱۶ در برابر سلطه واتيكان و دوره فئودال اروپا شكل گرفت. نهضت اصلاح ديني زمينه را آماده كرد تا اين كشورها به‌شكل مسالمت‌آميز و اصلاحي به‌ سمت دموكراسي بروند، با خشونت و خونريزي‌هاي كمتري از انقلاب‌هايي كه در كشورهاي كاتوليك مثل فرانسه و... رخ داد. انقلاب كبير فرانسه به اين دليل به خشونت و راديكاليسم و قطع‌كردن بنيادي ريشه‌ها به‌شكل ارگانيك يا اندام‌وار كشيده شد كه انقلابيون اصرار بر گسست نمادين ارتباط با گذشته داشتند. پس «گيوتين» ساخته شد كه سمبلي است مبني براينكه مي‌خواهيم با گذشته و با دنياي كهن قطع پيوند كنيم و بنابراين شاه بايد گردن زده مي‌شد  و دلايل اينكه انقلاب به خشونت و حتي جنگ داخلي و ارعاب و ارهاب يا «ترور» كشيده شد، بحثي است كه برخي انديشه‌ورزان بعدها به تحليل ريشه‌هاي فكري آن نشستند. البته اين انقلاب به‌ظاهر پيروز شد. سپس دوباره
فراز و نشيب‌هايي را طي كرد. به جنگ داخلي كشيده شد. شكست خورد. اكنون پس از دو قرن، دستاوردهاي آن را مي‌بينيم. به‌هرحال تغييرات در فرانسه به‌شكل مسالمت‌آميز تحقق نيافت. اما در كشورهايي مثل آلمان، انگلستان و كشورهاي اسكانديناوي  برخي از اشكال گذشته را محترمانه نگه داشته‌اند و در بعضي جاها حتي هنوز سلطنت صوري استمرار دارد، اما همه‌جا دموكراسي مستقر است.
ضرورت شناخت شخصيت امام علي (ع)
اگر در ايران نيز سلطنت هوشيار بود و خود را از زمان مشروطه كه مظفرالدين شاه آن را امضا كرد با دموكراسي و آزاديخواهي ملت ايران تطبيق مي‌داد شايد هنوز به‌شكل فرهنگي و فولكلوريك هم كه شده ادامه مي‌يافت؛ زيرا ما سنت ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي داشته‌ايم و حتي در برخورد با اديان جديد
دوست داشته‌ايم آن را با همان سنت‌هاي خود وفق دهيم، براي نمونه اسلام ما با كشورهاي ديگر اسلامي فرق دارد زيرا سعي كرده‌ايم آن را با فرهنگ خود تطبيق دهيم. حتي اگر ايدئولوژي جديدي نيز مثل ليبراليسم يا كمونيسم به ايران مي‌آمد همين اتفاق درباره آن رخ مي‌داد. يكي از متفكران روس؛ نيكولاي برديايف،  دركتابي با عنوان «مبنا و معناي كمونيسم روس» نشان مي‌دهد كه چگونه در روسيه، سنت‌هاي گذشته ديني و سياسي پس از انقلاب شكل كمونيستي به خود گرفت. در ايران نيز اينها بازتوليد مي‌شده‌اند.
موضوع امروز ما ميراث امام علي است. براي اينكه اختيار كردن اين نام از سوي اين جمعيت و فعاليت‌هاي آن بامعنا باشد و ما روشنفكران نيز به عنوان نيروهاي فرهنگي در خدمت اين كار كوچك تغيير اصلاحي باشيم و نوعي چشم‌انداز نظري خوب براي آن تدارك ببينيم، بايد روش امام علي را بشناسيم. تبديل‌شدن امام علي به‌نوعي ارزش عام در جامعه ما دلايلي دارد؛ يكي اينكه متعلق به جامعه شيعه اسلامي است كه از گذشته وجود داشته است. تشيع به‌ويژه در چهار قرن اخير و از زمان صفويه دين رسمي ما بوده است و بنابراين اصلا كلمه تشيع به‌معناي پيروي از امام علي است. بنابراين، پيروان امام علي را شيعه مي‌گفتند كه خود اين كلمه در قرآن نيز وجود دارد و به معناي شاخه‌شاخه شدن است. پيروان امام علي را در تاريخ، علوي يا پيروان حضرت فاطمه را فاطمي مي‌گويند و به اين نام، سلسله‌ها، نحله‌ها و قدرت‌هايي در جهان اسلام تشكيل شد كه مخالف خلافت حاكم اسلامي بودند و به‌همين دليل تكفير مي‌شدند كه تا به امروز نيز اين تكفير ادامه دارد و يكي از آماج حملات جنبش‌هاي تكفيري مثل داعش همين شيعيان هستند. همين هفته پيش در زينبيه كه دكتر علي شريعتي نيز در آنجا دفن شده است انفجاري تروريستي رخ داد.
اخيرا سي و نهمين سالگرد هجرت و شهادت معلم انقلاب ايران دكتر علي شريعتي بود كه چندين خيابان نيز به نام اوست اما در رسانه‌هاي رسمي هيچ صحبتي درباره او نشد و هيچ مراسمي نيز براي او برگزار نمي‌شود و در سكوت از آن مي‌گذرند. اين «سكوت» با معنا براي ما يك دستاورد است و ما از همه مسوولان به‌خاطر اين سكوت متشكريم. اين سبب مي‌شود كه شريعتي به يك حرف، مراسم، شعار و اشكال صوري تبديل نشود، چنان‌كه بقيه شخصيت‌هاي ما تبديل شده‌اند كساني مثل دكتر چمران كه در آستانه سالگرد شهادت ايشان نيز قرار گرفته‌ايم. در حالي كه چمران نيز يكي از دوستان دكتر شريعتي و از نيروهاي مبارز ملي و مذهبي زمان شاه بود و ما با ايشان روابط نزديكي داشتيم. اما در حال حاضر چمران در جامعه ما كيست؟ افرادي مثل شريعتي و چمران در اثر بي‌توجهي به اسامي بي‌محتوا تبديل مي‌شوند و پرداختن به آنها به نام‌گذاري اتوبان و خيابان محدود مي‌شود و حتي در اين بين، بايد بازسازي نيز بشوند. اما چمران واقعي كه در تاريخ بوده ممكن است نقاط قوت و ضعفي داشته باشد.
انسان مافوق در انسان‌شناسي شريعتي
امام علي يك انسان و در تعريف دكتر شريعتي يك انسان مافوق بود و نه يك مافوق انسان؛ از آن‌گونه كه بايد باشد و نيست. انسان‌شناسي دكتر شريعتي در كتاب «امت و امامت» از امام علي (ع) مدل يك انسان كامل را مي‌سازد. تثليث «عرفان، برابري و آزادي» نيز آخرين مانيفست دكتر شريعتي است، به اين معنا كه همه مبارزات، جنبش‌ها و همه تاريخ بايد به تحقق اين سه آرمان بينجامد. نخستين اين آرمان‌ها آزادي است؛ يعني ما از آزادي سياسي شروع مي‌كنيم و تا فلاح و رستگاري پيش مي‌رويم كه همه اديان به آن دعوت مي‌كرده‌اند. سپس مبارزات عدالت‌خواهانه كه درطول تاريخ از اسپارتاكوس در جهان و در اسلام ابوذر غفاري -كه نمادهاي قيام رنجبران در تاريخ هستند- و بردگان و طبقات محروم مانند آن سمبل‌ها را داشته‌اند. اصولا تاريخ‌شناسي شريعتي و فلسفه تاريخ او، تاريخ ستمديدگان خاموش است و در «آري، اينچنين بود برادر» شرح مي‌دهد كه چگونه اين مبارزات عدالت‌خواهانه ادامه يافته است و در اوايل انقلاب فيلم زيبايي از آن ساخته شد. در نهايت، جوهر همه اديان و معنويت‌ها كه او آن را عرفان مي‌نامد و مي‌توان نام آن را عشق گذاشت، يا معنويت و اخلاق، اما جوهرش همان امر قدسي است. همان‌گونه كه موضوع فلسفه امر هستي است. موضوع همه اديان امري است كه حتي ادياني كه خدا ندارند، پرستش اين ساحت معنوي قدسي را دارند. اين امر را دين‌شناسان بزرگي نيز مانند ميرچا الياده وارسي كرده‌اند. اين خود، نگاهي معنوي به عالم و آدم است كه معنويت در آن «معنا» مي‌يابد و مي‌بخشد. اين معنا داشتن عالم نزد همه اديان و عرفان‌ها و فرقه‌هاي معنوي وجود داشته است؛ تفاوت عرفان شريعتي اما اين‌ است كه اولا به نقد عرفان‌هاي گذشته و سنت تصوف خودمان مي‌پردازد و انحطاط آنها را نوعي از انواع خودبيگانگي معرفي مي‌كند. به اين دليل كه نسبت به دنيا بي‌توجه هستند و مي‌گويد كه در جامعه‌اي كه استبداد، استثمار و فقر حضور دارد، به هيچ‌وجه نمي‌توان از معنويت، تعالي و عرفان سخن گفت و اگر سخني در ميان باشد فريب است. سه بعد عرفان، برابري و آزادي مكمل و در عين حال يك امرند. اينكه در تاريخ بعد آزاديخواهي ليبرال با سوسياليسم در تضاد افتاده است، از ديدگاه شريعتي يك انحراف تلقي مي‌شود. همان طور كه اديان وقتي از برابري و آزاديخواهي دنيوي جدا شوند، نمي‌توانند از معنويت سخن بگويند. هر يك از اين ابعاد نيز متفكراني براي خود دارند؛ به‌طور مثال در غرب، ماركس به عدالت فرا مي‌خواند، سارتر به آزادي مي‌پردازد و پاسكال، معنويت را در دوره قديم و برگسون در دوره جديد به‌لحاظ فلسفي تبيين مي‌كنند. در شرق نيز، مزدك و بودا و حلاج اين سه بعد را نمايندگي مي‌كنند. اما در اسلام و تشيع، امام علي به عنوان شخصيتي كه اين سه بعد در وي تجلي دارد، معرفي مي‌‌شود.
دموكراسي راي‌ها يا دموكراسي راس‌ها
شريعتي در كتابش تزي را مطرح مي‌كند و مي‌گويد كه در جامعه‌اي كه هنوز آگاهي به بلوغ نرسيده، آيا دموكراسي راي‌ها به دموكراسي راس‌ها منتهي نمي‌شود؟ به اعتقاد او دموكراسي حقيقي شرايط حداقل آگاهي و رشدي اجتماعي مي‌طلبد. در غيراين‌صورت دموكراسي دستخوش سوءاستفاده‌هايي مي‌شود. اين بحث از زمان دكتر مصدق مطرح شد. ايشان ديد كه فئودال‌ها به‌نام دموكراسي صوري و راي‌گيري به مناطق قبيله‌اي و عشيره‌اي رفته و با جلب‌نظر رييس قبيله، به جمع‌آوري راي مي‌پرداختند و مجلس به دست نيروهاي مرتجع و مستبد مي‌افتد. بنابراين، دكتر مصدق اين پيشنهاد را طرح كرد كه راي‌دهندگان باسواد باشند، يعني لااقل كانديداها را بشناسند. اين پيشنهاد مورد اعتراض عوامفريبان واقع شد و منتقدان وي را به دليل طرح شرط سواد آن هم در جامعه‌اي كه هنوز اكثريت بي‌سواد بودند، غيردموكرات خواندند! اين البته يكي از معضلاتي بود كه از حوزه سياست شروع شد. اينكه آيا مي‌توان دموكراسي واقعي را در شرايطي از فقر و عدم‌توسعه و ناآگاهي به وجود آورد يا خير؟ سپس به عنوان يك نظريه در دوره‌اي مطرح شد كه جنبش‌هاي ضداستعماري كشورهاي
استقلال يافته مي‌خواستند دموكراسي را به اجرا بگذارند، اما مي‌ديدند كه روشنفكران و نيروهاي انقلابي هنوز مسووليت زيادي دارند و نمي‌توانند سرنوشت كشور ‌را به شكل سريع به راي‌گيري واگذار كنند.
رفتار امام علي در هر سه بعد «آزادي، برابري و عرفان» شهره است. براي همگان چه كساني كه ديندار هستند و چه آنها كه نگاه انساني دارند، در ايران، جهان و اسلام از نظر انساني مورد احترام است و حتي اهل سنت هم ايشان را خليفه چهارم خود مي‌دانند. در «موسسه عالم اسلاميIMA » پاريس نيز جمله‌اي از امام علي (ع) بر سر در گذاشته‌اند و متاسفانه نام ايشان را ذكر نكرده‌اند. از ترجمه‌هاي اين جمله اين‌ است كه «بهاي هر انسان به نيك‌ورزي يا كنش زيباي اوست!» (قِيمةُ كُلِّ امْرِئ ما يُحْسِنُهُ، حكمة ۸۱) . خود نهج‌البلاغه نيز يك كتاب حكمي است كه فرزانگي از سطور آن مي‌بارد. البته اينها منتخبات ادبي سيدرضي است، از مجموعه مفصلي كه در حال حاضر در لبنان كامل آن منتشر شده است.
ضرورت شناخت تاريخ اسلام
دكتر علي شريعتي، براي تغييرات اجتماعي طرحي داشت مبني بر اينكه بايد ديني كه در عامل فرهنگي يا مانع فرهنگي نقش اساسي دارد، اصلاح شود. او معتقد بود تا وقتي كه ما اصلاح ديني نكنيم نمي‌توانيم مانع فرهنگي را براي تحولات اجتماعي از بين ببريم. ايشان كه ابتدا مبارزي سياسي بود، وقتي از اروپا بازگشت به اين نتيجه رسيد كه توده مردم ما مذهبي اند؛ در حالي كه مسائل روشنفكران ذهني و دور از واقعيت عمومي است. عده‌اي كه از اطرافيان و دوستان خود ايشان نيز بودند همواره به ايشان نقد مي‌كردند كه چرا كتاب‌هاي خارجي از آخرين منابع و ادبيات ماركسيستي و انقلابي را ترجمه نمي‌كند. اما شريعتي مي‌گفت بايد زيارتنامه‌ها را ترجمه كنيم تا مردم بدانند ارزش‌هاي اصل آن چه بوده و از چه چيزي ستايش و نيايش مي‌كنند. روشنفكر نيز بايد با اين مخاطب، توده مردم ارتباط داشته باشد. بنابراين روش ديگري انتخاب كرد كه از بحث اسلام‌شناسي در دانشگاه مشهد شروع شد. اينكه چون اين جامعه مسلمان و مذهبي است، چه اعتقاد به اسلام داشته باشيم و چه نداشته باشيم، بايد تاريخ اسلام را بشناسيم. در اين ميان، حتي از منابع اهل سنت نيز استفاده و پيشنهاد كرد كه از منابع آنها استفاده كنيم تا آنها نيز از منابع ما استفاده كنند. در نتيجه مدتي محكوم به سني بودن شد!
آزادي و تساهل در تشيع علوي
شريعتي در دوره دوم كه به حسينيه ارشاد آمد تاكيد را روي تشيع گذاشت؛ اما اين‌بار نيز متهم به شيعي‌گري افراطي شد. هنوز هم در برخي مناطق از نوع عربستان سعودي او را يك شيعه افراطي مي‌دانند. اما در برخي كشورها مثل تركيه امروز ۹۹ درصد از كتاب‌هاي دكتر شريعتي ترجمه شده و مورداستقبال نيز قرار گرفته و سمينارهايي دايمي برگزار مي‌شود، اما اين جو در ايران نيست. زيرا ارزش‌هاي ديني مواجه با دافعه‌ شده‌اند و متاسفانه ما امروز نسبت به گذشته به شكل پارادوكسيكالي با جامعه‌اي غيرديني‌تر سروكار داريم! امروز نسبت به آنچه شريعتي درباره امام علي (ع) اين پرسش مطرح مي‌شود كه واقعيت امام علي (ع) چه بوده است؟ چون برخي معتقدند ممكن ا‌ست روشنفكراني چون شريعتي خواسته‌ باشند چهره‌هاي تاريخي را به‌شكل بهينه معرفي كنند. اما همان طور كه امام علي (ع) در دهه ۶۰، توسط برخي روحانيون، به‌گونه ديگري معرفي مي‌شد، شخصيتي تاريخي باشد كه از شمشيرش به طور دايم خون مي‌چكد! حال‌آن‌كه امام علي(ع) توسط دكتر شريعتي به عنوان يك انسان كامل در همه ابعاد معرفي شده است. يك سوال تاريخي علمي مطرح شده كه آيا اين تصوير واقعي است يا خير؟ آيا تلاش شريعتي‌ها و ساير مصلحان ديني اين نبوده كه يك تصوير ايده‌آل و اسطوره‌اي از شخصيت‌هاي تاريخي بسازند؟ و واقعيت تاريخي شكل ديگري باشد؟ تاريخ ساير اديان البته گاه با اسطوره‌سازي عجين شده‌اند اما وقايع اسلام از آنجا كه از نظر تاريخي به ما نزديك‌تر بوده است و امكان ثبت و ضبط رخدادهاي آن بيشتر فراهم بوده، واقعي‌تر است. امام علي (ع) آن گونه كه شريعتي به ما مي‌شناساند، در بعد آزادي و حقوق‌بشر كسي است كه از آزار دختر يهودي توسط سپاه مسلمانان به خشم مي‌آيد؛ اجازه مي‌دهد مخالفان او، طلحه و زبير تا مرز توطئه مسلحانه آزادانه پيش روند؛ حتي اخلال خوارج را در حين نماز و... تحمل مي‌كند. از نگاه شريعتي تساهل و آزادي در حكومت علوي مشهور و مبرهن است. اما واقعيت‌هاي تاريخي ديگري نيز وجود دارند: در آن زمان جنگ‌هايي جاري بوده و روش‌هايي نيز براي جنگيدن در آنها به‌كار مي‌رفته، همان‌گونه كه امروز به تناسب زمان، روش‌هاي خاص ديگر وجود دارد. امام علي(ع) در چنان جامعه‌اي مي‌زيسته و بسياري از اين آداب و رسوم را نيز انجام مي‌داده است. بنابراين مشتركاتي با آن جامعه و حتي با همان سيستم خلافتي كه با آن مبارزه مي‌كرده در كنش او وجود داشته كه اينها هم بخشي از واقعيت تاريخي است. البته در كار مصلحان ديني كمتر به اين سنن كهنه و منسوخ اشاره شده است؛ زيرا پروژه آنها اين بوده كه جامعه و درك ديني كنوني را عوض كنند. بنابراين وجوهي را مطرح مي‌كردند كه عام و اساسي، فلسفي يا داراي قابليت براي امروز و كاركرد مثبت و پوياي كنوني داشته‌اند. اما يك واقعيت اين‌ است كه در تاريخ دين يا اديان واقعيت‌هاي منفي با ارزيابي‌هاي امروزي نيز وجود دارد. البته اين منفي و مثبت يا خوب و بد تلقي كردن واقعيت‌ها، ارزشگذاري‌هاي روز است كه از لحاظ علمي في‌الذاته ارزشي ندارد. به طور مثال ازدواج با محارم در ميان شاهان ايران باستان براي حفظ پادشاهي در ميان همخونان خود با ارزشگذاري‌هاي بعدي، عملي نكوهيده و منفي است؛ اما امثال اين پديده‌ها را بايد در زمينه و زمانه خود بررسي كرد. يعني نخست بايد پيشداوري‌هاي‌ خود را به تعليق درآوريم، تا «معنا» يا مراد و مقصود رفتار آدميان و اقوام و فرهنگ‌ها را دريابيم. به اين «منظور» نيز، نخستين كار از نظر اهل تاويل يا هرمنوتيك اين‌ است كه در داوري تعجيل نكنيم و بكوشيم پديده‌ها و شخصيت‌ها را آن گونه كه بوده‌اند و خود را مي‌فهميده‌اند، همدلانه بشناسيم. در اين صورت بسياري از سوءتفاهماتي را كه در حال حاضر با آن مواجهيم، حل مي‌شود و امروز بيش از پيش به چنين رويكرد پژوهشي نيازمنديم.
ضرورت نگاه «ابژكتيو»، به‌معناي پديده‌شناختي اصطلاح، به واقعيت‌هاي تاريخي
در شتاب زمان دكتر شريعتي، او اصلا وقت اين كار را نداشت. تمام آثار شريعتي در دهه ۳۰ عمر او نوشته شده‌اند و در واقع او در جواني و طي سال‌هاي كوتاهي اين حجم از آثار را توليد كرد كه اين رخداد نيز خود نوعي نبوغ و پديده استثنايي در تاريخ را نشان مي‌دهد. تلاش كساني كه اين متون را به صورت جزوه و به سرعت و در فاصله سخنراني‌هاي ايشان، در سطح كشور منتشر مي‌كردند جاي قدرداني دارد. زيرا سبب يك انقلاب فرهنگي بزرگ شد. بنابراين اينكه شريعتي را «معلم انقلاب» مي‌نامند به‌دليل همين زمينه‌سازي فرهنگي او بوده است كه در حسينيه ارشاد انجام مي‌گرفت. در كشاكش اين سرعت و محدوديت‌ها، شريعتي قصد داشت يك حرف اصلي را بزند و البته موفق شد. اينكه از دين براي دنيا و براي تغييرات اجتماعي و تحولات فكري چه انتظاري داريم؟ بنابراين چيستي و ابعاد جنبه‌هاي ضعف يا قوت كلامي و تاريخي دين، آن گونه كه در دانشگاه مورد مطالعه ابژكتيو يا بي‌طرفانه علمي قرار مي‌گيرد، مساله اصلي امثال او نبود. اما امروزه فرصت بازخواني تاريخ اسلام به‌صورت علمي و ابژكتيو يعني بي‌طرفانه و انتقادي، براي بيان واقعيت تاريخي، براي ما فراهم‌تر است. پس اينك بايد از منظر علمي به ابهامات در رابطه با زندگي و شخصيت امام علي(ع) پاسخ گفته شود. همچنين بعد ببينيم از امام علي(ع) چه انتظاري داريم. به گفته دكتر شريعتي امام علي(ع) و حتي خود پيامبر (ص) يك انسان مافوق هستند. امام علي(ع) خود مي‌فرمايد از من رو در رو انتقاد كنيد، زيرا «برتر از آن نيستم كه خطا نكنم، پس به‌رسم سخن گفتن با جباران تاريخ با من سخن مگوييد» و (فلا تكلموني بما تكلم به الجبابره، ... فاني لست في نفسي بفوق ان اخطيء، خ ۲۱۵، نهج، ترجمه استاد م. م. جعفري) ! مدلي كه شريعتي از علي(ع) ارايه مي‌كند الگويي است كه براي ما انسانيت از سنخ جديدي را به ارمغان مي‌آورد. معيارهاي او آزادي، عدالت و به طوركلي توسعه فرهنگي و معنوي است. از نظر امام علي(ع)، جامعه‌اي كه در آن آزادي و عدالت نباشد، معنوي نيست و اين اصل كلام علوي است.
سرمايه‌اي اجتماعي به‌نام علي شريعتي
شريعتي يك سرمايه اجتماعي، به معناي بورديويي اصطلاح، است كه مي‌توان در فرصت‌هاي مشابه اين جلسه، از ميراث او براي آگاه‌سازي اذهان و افكار عمومي استفاده كرد. امثال ما بايد در فعاليت‌هاي اجتماعي حضور داشته باشيم. درد را ببينيم و براي رفع آن مشاركت داشته باشيم. در دوردست‌ترين نقاط كشور ديده‌ايم كه به  طور مثال، هموطنان سني مذهب عكس شريعتي را در رستوران خود نصب كرده بودند با اين جمله دكتر كه «با تو، تمامي نقاط اين سرزمين برايم آشناست»، يا در يك طباخي در خيابان منيريه تهران جمله «دوست داشتن از عشق برتر است» را روي ديوار خوشنويسي كرده بود، يا در جنگل‌هاي شمال كنار عكس ميرزا كوچك، عكس دكتر شريعتي و جمله‌هاي او را نصب كرده‌اند. شريعتي در جامعه ايران نفوذ و جايگاه و محبوبيتي مردمي دارد. بنابراين با بحث درباره انديشه‌هاي او در اين گونه مكان‌هاي سمبليك ‌است كه مي‌توان به بيدارسازي روان‌ها و روشنگري ذهن‌- و- ضميرها ياري رساند و به تدريج به‌‌سمت تغييرات اصلاحي و انقلابي گام برداشت. ما  بايد در فعاليت‌هاي اجتماعي حضور داشته باشيم، درد را ببينيم و در رفع آن مشاركت كنيم. تا هنگامي كه در جهان، اختلاف بين شمال و جنوب تا بدان حد باشد كه وقتي يك نفر در اروپا و امريكا كشته مي‌شود تمام اخبار دنيا بر آن تمركز ‌كنند، اما در همان‌زمان در مناطقي از جهان مردم گروه‌گروه كشته شوند و آماري از آنها در ميان نباشد، اين اختلاف، اين دوگانگي سياست يك بام و دو هوا در لحاظ كردن ارزش و كرامت انسان، به اشكال مختلف «واكنش» خواهد آفريد.

روزنامه اهتماد

نظر شما