شناسهٔ خبر: 48876 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فرشته‌ای بر بالای شانه/ درباره نمایش موفق «حرفه‌ای» کیانیان در سالن پالیز

اما مهم‌ترین امتیاز حرفه‌ای، طنز بسیار قوی درونی آن است که همراه با طنز آشکار حتی بار اصلی محتوایی نمایش را برعهده می‌گیرد.

فرهنگ امروز/ سیدرضا تهامی:

ایده رویارویی مجدد میان دو انسان با دو جایگاه مخالف (امنیتی- انقلابی) آن‌هم در دوران پس از تغییر (به‌نفع انقلابی)، دوتایی جذاب و ایده قابل‌گسترشی را در اختیار سینما و تئاتر قرار می‌دهد که هنرمند علاقه‌مند به بحث‌های اجتماعی- سیاسی، به‌سختی می‌تواند خود را از چنگ آن رها کند، اما چنین ایده‌ای مار خوش‌خط‌وخالی است که راه‌آمدن با آن بسیار ظرافت و توانمندی نیاز دارد. زیرا به‌راحتی می‌تواند تبدیل به یک کار شعاری و بی‌مایه از نوع سریال‌های تلویزیونی خودمان شود.  درواقع اگر بخواهیم سریال‌ها و فیلم‌های آبکی را که پس از هر تغییر اجتماعی ساخته می‌شود، کنار بگذاریم با چند رویکرد مختلف در این‌گونه آثار روبه‌روییم: رویکردی که به وجه سیاسی در این دوتایی نظر دارد، نگاهی که وجوه اجتماعی این دوتایی را پس از تغییر ارزیابی می‌کند و بالاخره توجهی که به فرد و هویت خاص و درونیات آن دو نفر تشکیل‌دهنده دوتایی می‌شود.
در این زمینه اثری که به کار بسیار حرفه‌ای کیانیان در حرفه‌ای نزدیک‌تر است «زندگی‌ (های) دیگران» اثر فیلم‌ساز آلمانی، فون دونرس‌مارک، است که ١٠ سال پیش ساخته شد و به این قضایا در آلمان‌شرقی اواسط دهه ٨٠  می‌پرداخت. هم در «زندگی دیگران» و هم در «حرفه‌ای» با تعقیب‌کننده- بازجویی روبه‌رو هستیم که پس از تغییرات اجتماعی با قربانی سابق خود در حالی دیدار می‌کند که حالا آن «انقلابی» به موقعیت بهتری رسیده و آن فرد «پلیس» در مراتب پایین جامعه قرار گرفته است و در هر دو این آثار، شنود و ضبط حرف‌های مخالفان در آن زمان و اهمیتی که محتوای آن در زمان فعلی پیدا می‌کند، محور پردازش داستان هستند.  اما نکته بسیار مهمی در مقایسه میان آن فیلم آلمانی (که اتفاقا جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را هم گرفت) و اثر حرفه‌ای وجود دارد؛ اینکه نمایشی یک‌ساعته با حداقل امکانات و سه، چهار بازیگر و مشتی کتاب و یک میز و صندلی و دو چمدان پر از خرت‌وپرت و خرده‌ریز دیگر می‌تواند چند پله بالاتر از فیلمی پر از امکانات قرار گیرد، آن‌هم فیلمی که به دلیل خط مسلط سیاسی فیلم که اساسا تبلیغ نقش «قهرمانانه» و موفق سازمان سیا در ایجاد و هدایت ناراضیان بلوک شرق است، از امکانات بسیار بهتر رسانه‌ای و مالی تغذیه شده است.
«زندگی دیگران» از چند موضوع تماشاگرپسند برای پیشبرد خطش استفاده می‌کند. (آن‌هم به‌نوعی کاملا سیاسی و یک‌طرفه و در خدمت تبلیغ سفارش‌دهنده آمریکایی) و اصلا ماجرای فیلم بر مبنای مثلث (درواقع مربع) عشقی و سوءاستفاده و چشم به ناموس و... و اینها پیش می‌رود، نه مسائل درجه اول اجتماعی. به نحوی که حتی دفاع از حق شهروندی شنودنشدن نیز انگار در خدمت جلوه‌گری همین موضوع‌هاست.  اما متن حرفه‌ای که نمی‌دانم چه اندازه‌اش به نویسنده آن (کواچویچ) برمی‌گردد و چه سهمی از آن متعلق به کیانیان است، تلاش دارد با ظریف‌ترین نقب‌ها از دوتایی مأمور- انقلابی به زوایای پنهان ذهنیت‌های آدمیان برسد و در این مسیر، یکی‌یکی، همه آنچه مسلم فرض می‌شده دچار تزلزل می‌شود. تفاوت اصلی کار کیانیان با اجرای چند سال پیش همین اثر، مهارت در چنین تلاشی است. در چنین نگاه ظریف و موشکافانه‌ای که بر متن حاکم است و در نتایج درخشانی که از آن بار می‌آید، می‌توان مهر و نشان رضا کیانیان را به‌وضوح مشاهده کرد. اساسا متن حرفه‌ای «حرفه‌ای»، مأمور- انقلابی را از محدوده یک واقعه مشخص تاریخی (یوگسلاوی زمان مارشال تیتو) فراتر می‌برد و آن را همه‌جایی می‌کند.
اما مهم‌ترین امتیاز حرفه‌ای، طنز بسیار قوی درونی آن است که همراه با طنز آشکار حتی بار اصلی محتوایی نمایش را برعهده می‌گیرد. تیا، انقلابی سابقی که حالا مدیرکل شده، خود را داستان‌نویس و شاعر و... می‌داند، اما فقط دو کتاب چاپ کرده است. یک مجموعه داستان و یکی هم شعر، اما کماکان خود را نویسنده و شاعر می‌داند. پس بقیه این عمر را چگونه سر کرده است؟ او نمی‌داند چرا فقط دو کتاب دارد. به نظرش، هم طبیعی و هم عجیب می‌آید.
و آن طنز اصلی درونی متن در آنجاست که او متوجه می‌شود درواقع به لطف لوگ است (پلیسی که همواره در این ١٨ سال مراقبش بوده است) که همه آثار و کارهای او ناگهان دوباره زنده شده‌اند. او حالا می‌بیند که اگر لوگ نبود و اگر سانسوری و... نبود، شاید بیشتر این آثار یا همه‌شان یا اصلا امکان خلق نمی‌یافتند یا حتی در صورت خلق نیز در چاه گشاد فراموش‌کاری‌ها و مستی‌ها و تنبلی‌های او مدفون می‌شدند. مانند فرشته‌ای که بالای شانه هرکس وجود دارد و همه اعمال او را ثبت می‌کند. طنز قوی بیش از همه آن است که پسر پلیس از جنس انقلابی است و حتی پس از بازنشستگی پدر نیز او را تشویق به ادامه کرده است (چون می‌داند به چه نتیجه‌ای خواهد رسید) و پدر تیا نیز از جنس لوگ و مثل او پلیس بوده است و تیا حالا معذب است که او را درواقع با قضاوت‌هایی به شکل ناجوانمردانه‌ای کشته است. اما متن از اینها نیز فراتر می‌رود و جابه‌جا به مقایسه ادعاهای مطرح‌شده و واقعیت موجود می‌پردازد که به سرعت برق و باد دارد خود را به شکل همان سیستم قبلی درمی‌آورد؛ یعنی همان‌طور که ویسلر در زندگی دیگران به آرای سوسیالیستی آزاداندیشانه نزدیک می‌شود، لوگ نیز در «حرفه‌ای» با مراقبت دائمی از تئودور (تیا) به عنصر نامطلوب بدل می‌شود! درعوض، آن‌سو نیز تیا و بالادستی‌هایش ناگزیرند برای حفظ موقعیتشان تبدیل‌شدن به همان سیستم قبلی و همان نگره‌ها را تجربه کنند. می‌توان پیش‌بینی کرد که اگر سروکله لوگ پیدا نمی‌شد، او داشت به همان نوع مأمور بداخلاق و بددهن و بی‌حوصله‌ای تبدیل می‌شد که از قبل نیز بود. «هیچ‌چیز عوض نمی‌شود!» انگار فقط جایشان عوض می‌شود! اما حالا باز هم آن فرشته بالای شانه‌اش است و شاید بتواند او را از این سقوط بازدارد.  لوگ پسرش را و تیا پدرش را (و مادرش را) در مسیر پیمایش و تحول دوتایی در مسیری سخت بیهوده از دست داده‌اند. همسانی سرنوشت‌ها که در عناصری بیرونی (حکاکی نام روی ساعت) نیز تبلور عینی می‌یابد، یکی از حرف‌های اصلی کواچویچ- کیانیان است. در زندگی دیگران، بخش بسیار محدودی از روابط انسانی (همان‌ها که برای تماشاگران جذابیت بیشتری دارند) مورد توجه بیشتر و تصویربرداری قرار می‌گرفت، اما در اینجا اصلی‌ترین روابط خانوادگی بدون حشو و زوائد و با ظرافت کنده‌کاری یک قلم‌تراش ظریف، مورد تجزیه و بررسی قرار می‌گیرد.
هنوز و هنوز خیلی نکته‌های ظریف حرفه‌ای قابلیت طرح و بررسی دارد و طبعا در یک مطلب نمی‌توان به همه آنها پرداخت.
هنگام اجرا، چندبار به یاد رکن‌الدین خسروی افتادم. نمی‌دانم چرا، ولی احساس می‌کردم در سالن حاضر است و کاملا راضی. شاید هیچ‌گاه آقای کیانیان با ایشان حشر و نشر و کاری نداشته‌اند، اما به نحوی عجیب، افسردگی‌ام از درگذشت ایشان به‌مراتب کاهش یافت. فضای حاکم بر نمایش، خیلی خسروی بود. روحش شاد.
به‌هرحال این نمایش بسیاربسیار خوب حرفه‌ای تا ٢٧ اسفند ادامه دارد. هرطور شده، ‌دیدن آن را از دست ندهید.

نظر شما