شناسهٔ خبر: 49416 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

پل ارتباطی علوم ‌تجربی و علوم ‌انسانی

 نورومیتولوژی یا عصب- اسطوره‌شناسی چیست؟



فرهنگ امروز / عبدالرضا ناصرمقدسی: علوم تجربی در سال‌های اخیر چهره علوم‌ انسانی را دگرگون کرده است. اکنون ژنتیک، زیست‌شناسی تکاملی، دیرین‌شناسی، روش‌های آماری و... باعث شده دید ما نسبت به بسیاری از یافته‌های علوم‌ انسانی عوض شود، در این بین البته علوم اعصاب جایگاه ویژه‌ای دارد؛ ما جهان پیرامونی خود را به‌واسطه قدرت و توانایی‌های شناختی خود می‌شناسیم، این توانایی‌های شناختی نیز حاصل فعل و انفعالات و پردازش‌های مغزی ماست. به عبارت دیگر، مغز ما مهم‌ترین وسیله شناخت جهان پیرامونی است. ما نه‌تنها داده‌های حسی‌ای را که از طبیعت دریافت می‌کنیم، با مغزمان درک و تفسیر می‌کنیم بلکه درعین‌حال مغزمان بر شیوه تفکر و نیز محتوای آن تأثیر درخور ‌توجهی می‌گذارد. به سخن دیگر، تجربه ما از جهان با مغز ما درآمیخته است.  ازاین‌رو علوم اعصاب با قدرت بسیار بیشتری نسبت به علوم دیگر وارد مباحث علوم انسانی شده است، زیرا هر شناختی اعم از شناخت انسان، جامعه و جهان، بدون توجه به سازوکارهای مغزی ناقص و ناکامل خواهد بود.  اسطوره نیز به‌عنوان یک پدیده عمیقا انسانی، از آنچه گفتیم مستثنا نیست؛ اما بسیار جالب است که در مقایسه با سایر شاخه‌های علوم انسانی، تاکنون چنین اهتمامی در عرصه اسطوره‌شناسی صورت نگرفته است.

علم بینارشته‌ای نورومیتولوژی یا عصب-اسطوره‌شناسی را اولین‌بار نگارنده در کتاب «رستاخیز اسطوره: نگاهی به رابطه مغز و اسطوره در جهان پیچیده جدید» معرفی کرد. پس از آن نگارنده کتابی مجزا به نام «درآمدی بر نورومیتولوژی» به چاپ رساند که در آن جنبه‌های مختلف این علم جدید به‌طور مبسوط واکاوی و معرفی شد. این جستار کوتاه در واقع معرفی این علم جدید و کتاب‌های یادشده است.  اگر بخواهیم به‌طور ساده علم نورومیتولوژی را تعریف کنیم، می‌توانیم آن را بررسی ریشه‌های نوروساینتیفیک یک اسطوره تلقی کنیم؛ به زبان دیگر این علم به‌دنبال آن است که بداند یک اسطوره از نظر به‌وجود آمدن و تکوین خود، تا چه میزان تحت ‌تأثیر سازوکارهای مغزی انسان بوده است؟ آیا یک اسطوره می‌تواند به‌دلیل شکل خاص ارتباط مغز با جهان پیرامونی به ‌وجود آمده باشد؟ آیا ممکن است سازوکارهای مغزی انسان در تغییر و دگردیسی اسطوره‌ها نیز تأثیر داشته باشند؟ اگر اسطوره‌ها یا بخشی از آنها ریشه در مغز و نحوه پردازشگری آن داشته باشند، آیا همین موضوع توجیه‌کننده اسطوره‌های موازی در ملل مختلف نخواهد بود؟ و آیا همین ریشه‌های بیولوژیک یک اسطوره نیست که آن را به مقوله‌ای تبدیل کرده که نوع انسان را از آن گریزی نباشد و درک اسطوره‌ای عملا به یکی از شیوه‌های جاویدان شناخت مبدل شود؟
اینها همه سؤال‌هایی است که این علم به آنها می‌پردازد؛ اما درعین‌حال محدود به آن نیز نمی‌ماند. برای اینکه به شیوه بهتری نحوه رویکرد این علم به اسطوره را درک کنیم و امکانات آن را دریابیم، بهتر است کمی درباره روش تحقیق در این علم نوپا صحبت کنیم. وقتی صحبت از ریشه‌های یک اسطوره می‌شود، لاجرم باید در تاریخ به عقب بازگردیم و ببینیم الفبای ساخت یک اسطوره چه چیزهایی بوده است. ما در نگاه اول و با دیدن اسطوره‌های پرقدرتی مانند نبرد اهورامزدا و اهریمن یا داستان پرومتئوس، مبهوت شکوه این اسطوره‌ها و عمق بینش و نفوذ مستتر در آنها می‌شویم؛ اما فراموش می‌کنیم که مانند هر ایده و ساختاری، این اسطوره‌های پرشکوه و پرقدرت نیز یک‌شبه به وجود نیامده‌اند و احتمالا پیش‌اسطوره‌ها و الفباهای ساخت یک اسطوره، راهی طولانی را طی کرده است تا در نهایت در یک تحول، به چنین هماهنگی و شکوهی دست یازند. این پیش‌اسطوره‌ها به دلیل ثبت‌نشدن یا ناتوانی ما در تحلیل نمادهای باقی‌مانده از تمدن‌های پیشین، پنهان باقی مانده‌اند؛ برای نمونه می‌توان به اسطوره گیلگمش اشاره کرد. گیلگمش یکی از پرشکوه‌ترین و پرمغزترین اسطوره‌های بشری است که یکی از مهم‌ترین مفاهیم انسانی یعنی مرگ را هدف قرار داده؛ بینش نهفته در این اسطوره صرفا یک داستان نیست، بلکه ناتوانی انسان در برابر مرگ را به نمایش می‌گذارد، حقیقتی که با وجود گذشت ‌هزاران سال، هنوز هم یکی از مهم‌ترین مسئله‌های فلسفی انسان را تشکیل می‌دهد. هنوز مرگ و چیستی آن برای انسان نامعلوم است و هنوز مرگ بزرگ‌ترین معضل انسانی‌ است که بشر نتوانسته بر آن غلبه کند. این موضوع همواره برای من مطرح بوده که چنین تفکر پرشکوهی نمی‌توانسته یک‌شبه به‌ وجود بیاید. حتما در این تمدن یا دیگر تمدن‌های قبلی، باید پیش‌زمینه‌هایی برای چنین اسطوره باشکوهی وجود داشته باشد. پیش‌اسطوره‌هایی که می‌توانند به‌دلیل فرم ابتدایی خود، بهترین راهنمای ما در بررسی نحوه ارتباط مغز با جهان پیرامونی باشند و این‌گونه به درک ریشه‌های نوروساینتیفیک اسطوره یاری برسانند. دیدن جام مشهور مارلیک در موزه ایران باستان، برای من محرز کرد که چنین اندیشه‌ای که مرگ را امری عادی و ناگزیر جلوه می‌دهد، در تمدن‌های پیش‌تر از تمدن سومر نیز وجود داشته است. جام مارلیک داستان یک بز کوهی، از تولد تا مرگ را به نمایش می‌گذارد، داستانی که خود شاید نمایش‌دهند. یک روایت اسطوره‌ای در تمدن مارلیک محسوب شود. اسطوره‌ای که مرگ را ناگزیر و مانند داستان گیلگمش جزئی از زندگانی انسان معرفی می‌کند؛ اما آیا می‌توان باز هم به عقب‌تر رفت؟ بی‌گمان نبود شواهد، این کار را بسیار سخت می‌کند. انگار نورومیتولوژی باید خود را به همین چند نمونه محدود کند؛ اما این‌طور نیست، درک نورومیتولوژیک از ساختار اسطوره باعث می‌شود ما اسطوره را به شکلی دیگر تعریف کنیم؛ از این منظر، اسطوره شکلی از آگاهی تلقی می‌شود، نوعی تجربه انسانی از محیط پیرامون. اسطوره شکلی از تجربه‌های انسان از خود و جهان پیرامونی خود تلقی می‌شود. وقتی اسطوره را شکلی از آگاهی و تجربه بدانیم، راه برای واکاوی ریشه‌های آن نیز هموار می‌شود، زیرا این‌گونه، جست‌وجو برای ریشه‌های اسطوره، به جست‌وجو برای آگاهی و ریشه‌ها و قدمت آن، نه‌تنها در گونه «هومو ساپینس»، بلکه در تمام سرده‌هومو و چه‌بسا فراتر از آن بدل می‌شود. این‌گونه می‌توان انتظار داشت که هرجا آگاهی و تجربه آگاهانه از جهان و خود وجود داشته باشد، احتمال وجود تجربه اسطوره‌ای نیز امکان‌پذیر است.  کتاب «درآمدی بر نورومیتولوژی» تمام این مفاهیم را دنبال می‌کند. در این کتاب می‌خواهیم بدانیم که آیا تجربه اسطوره‌ای فقط محدود به گونه «هوموساپینس» یا همان انسان امروزی است یا نه، سایر گونه‌های سرده‌هومو مانند «هوموهابیلیس» یا «هومو ارکتوس» نیز تجربه اسطوره‌ای داشته‌اند؟ اگر این‌گونه بوده این تجربه‌ها کدام‌اند؟ آیا در ساخت اسطوره‌های پرشکوهی که ما می‌شناسیم نیز دخالت دارند؟ وقتی این سؤال‌ها به‌صورت دقیق واکاوی شد، نوبت به گونه «هوموساپینس» می‌رسد؛ در این بخش به‌دنبال آن هستیم که نقش گونه انسان امروزی را در تکوین اسطوره‌ها جست‌وجو کنیم. به‌هرصورت ١٢٠‌هزار سال که از حضور انسان امروزی می‌گذرد، قدرت زبان‌ورزی و به‌دنبال آن نگارش سبب شد اسطوره‌ها شکل امروزی به خود بگیرند و ثبت شوند. ازاین‌رو قابلیت‌های شناختی و قدرت پردازش مغزی «هوموساپینس» باید تأثیرهای بسیاری بر ساخت اسطوره‌ها گذاشته باشد. کتاب با یک بخش کوتاه و یک سؤال مهم به پایان می‌رسد: در صورت تکامل گونه انسان و به‌ویژه با آمدن هوش مصنوعی، چه بر سر اسطوره خواهد آمد؟ آیا تجربه اسطوره‌ای در این انسان جدید نیز ادامه خواهد داشت؟
آنچه گفته شد در واقع نگاهی اجمالی به محتویات کتاب «درآمدی بر نورومیتولوژی» بود. بی‌شک این کتاب نقص‌های عمده‌ای نیز دارد. راهنمایی و انتقاد می‌تواند به پربارترشدن این علم جدید یاری رساند. این کتاب را انتشارات فرهامه منتشر کرده است.


منبع: شرق

نظر شما