شناسهٔ خبر: 55829 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

رقابت‌های محلی که بین امیرمؤید و سردارسپه بعد از کودتا صورت گرفت

مصطفی نوری گفت: امیرمؤید با وجود این که همیشه به نظام متحد و دولت قوی توجه داشت و می‌گفت: «باید تفنگ را از دست سرباز محلی گرفت و به جای آن، کتاب به دستش داد»، اما رقابت‌های محلی نگذاشتند که امیرمؤید و رضاخان با هم به نتیجه مطلوب برسند. مذاکرات بسیاری بین آنها انجام شد که در نهایت هم امیرمؤید مغلوب شد.

رقابت‌های محلی که بین امیرمؤید و سردارسپه بعد از کودتا صورت گرفت

فرهنگ امروز/ مریم منصوری: کتاب «سردار سوادکوهی؛ سرگذشت امیر موید باوند» تالیف مصطفی نوری، نه فقط به خاطر ترسیم چهره امیر موید باوند سوادکوهی اهمیت دارد که پیش از این کتاب فقط وجه ضد مشروطه او دیده شده بود و حالا به وجوه ایرانی‌خواهی و ملی‌گرایی او هم به خصوص در مبارزه به روس‌ها در نواحی شمالی کشور توجه شده‌ است. نکته جذاب در این کتاب، نور تاباندن به تاریکی‌های جدال‌های محلی رضا خان تا رسیدن به قدرت است، جدالی که ریشه‌ای قومی دارد و جالب‌تر این که، پیش از رضا خان، پیشنهاد کودتا به امیر موید باوند داده شده بود که او به خاطر نگاه ملی و ناسیونالیستی که داشت نپذیرفت و قرعه به نام رضا خان افتاد و آنچه گذشت...

بامصطفی نوری درباره این کتاب که برگی به برگ‌های تاریخ ایران افزوده است، گفت‌وگویی داشتیم که در پی می‌آید:

برای نگارش کتاب «سردار سوادکوهی» از چه اسناد و منابعی استفاده کرده‌اید؟

من برای به تصویر کشیدن سرگذشت امیرمؤید سوادکوهی و نیز سیر رویدادهایی که در خلال انقلاب مشروطه تا تاجگذاری رضا شاه پهلوی در مازندران و سوادکوه رخ داد از اسناد و آرشیوهای داخلی ایران استفاده‌  کرده‌ام که به طور مشخص می‌توانم از مرکز آرشیو اداره اسناد و تاریخ و دیپلماسی وزارت امور خارجه، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، مرکز اسناد ریاست جمهوری، مرکز اسناد کاخ گلستان، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و اسناد خانوادگی خاندان باوند که به لطف چند نفر از اعضای این خانواده؛ بهارک باوند و ونداد باوندی، نادر باوند و  هرمیداس باوند در اختیار من قرار گرفت، نام ببرم. علاوه بر این‌ها از خاطرات منتشر شده و منتشر نشده و مطبوعات آن دوره هم استفاده کرده‌ام که از جمله روزنامه‌های آن دوره می‌توان به؛ ایران، حبل المتین، رعد، ستاره ایران، طبیعت، عظمت اسلام، کوشش، مجلس، نجات ایران و وقایع اتفاقیه اشاره کرد. همچنین مصاحبه‌های تاریخ شفاهی از بازماندگان و شاهدان عینی ماجرا هم کمک شایانی به من کرد.

خاندان باوند چه پیشینه تاریخی‌ای دارند؟

پیشینه خاندان باوند به سلسله باوندیه می‌رسد که از سال ۴۵ قمری آغاز و تا سال ۷۵۰ قمری به طول انجامید. این سلسله یکی از حکمران‌های محلی شمال ایران هستند که بر مناطق کوهستانی مازندران و سوادکوه حکمرانی کردند. از ۷۵۰ قمری تا اوایل قاجار، دیگر چندان اطلاعی از آن‌ها نداریم. در اوایل قاجار باز نام آن‌ها در برخی از اسناد دیده می‌شود. پدربزرگ امیرمؤید باوند در دوره ناصرالدین شاه با ولیعهد در تبریز دیدار کرد و از نزدیکانش شد و پدرش، ابراهیم خان شعاع‌الملک، در دوره ناصرالدین شاه از درباریان و ملاکین سوادکوه و از ملتزمین رکاب او در سفرش به مازندران در سال ۱۳۸۲ قمری بود. اعتمادالسلطنه هم در روزنامه خاطراتش از شعاع الملک یاد می‌کند. از بچه‌های او، اسماعیل خان امیرمؤید، وارد فوج سوادکوه می‌شود و سلسله مراتبی را طی می‌کند و در اواخر دوره مظفری، یکی از رجال صاحب نام تهران می‌شود. وی از دوره مشروطه تا روی کار آمدن رضاخان سردار سپه، یکی از شخصیت‌های اصلی تحولات شمال ایران است.

امیرمؤید باوند چه رویکردی به انقلاب مشروطه داشت؟

از دوره‌ای که انقلاب مشروطه اتفاق افتاده، اسنادی هست که امیرمؤید طی گفت‌وگویی با آسید یعقوب انوار گفته که «اصلا اعتقادی به انقلاب مشروطه نداشته و معتقد بوده که این انقلاب برای ایران زود است.» البته انقلاب مشروطه هم آش دهان‌سوزی نبود. در خاطرات سالار معتضد که با عنوان «ناگفته‌های مشروطه» منتشر شده آمده که اگر اردوی محمدعلی‌شاه در شمال ایران، خرابی‌هایی به بار آورد، اردوی مشروطه هم فجایع عجیب و غریبی در شمال ایران به وجود آوردند. البته در گزارش‌های رسمی بسیاری از این موارد ذکر نشده است اما در خاطرات خود مشروطه‌چی‌ها به مواردی از این دست اشاره شده است.

مثلا از آسید یعقوب انوار از قوای مشروطه خواه، مامور سرکوبی محمد علی شاه مخلوع نقل شده که در سواد کوه بودیم که دیدیم زنی تنها و لرزان پیداش شد و گفت که سربازان شما دیشب آمدند و هر چه داشتیم و نداشتیم را بردند و من و فرزندان یتیمم را بی‌چیز تنها گذاشتند.
مشروطه‌خواهی با آزادی‌خواهی برابر نیست. مشروطه‌خواهان مسبب خیلی از قتل‌ها در شمال ایران بودند. بسیاری از این جهت‌گیری‌ها در راستای منافع است. در منطقه گرگان هم بررسی کرده‌ام و مشروطه‌خواهان‌شان، آش دهان سوزی نبودند و مخالفان‌شان هم جنایتکار نیستند. خیلی از افراد در این جریان‌ها به دنبال منفعت شخصی‌شان هستند. و مساله تامین منافع و حفظ موجودیت افراد است که در خلال درگیری‌های محلی و گاهاً ملی یکی به اصطلاح مشروطه خواه می شود و دیگری به اصطلاح مستبد. دست کم این ماجرا در تمام تاریخ معاصر ما مشهود است.

البته امیرمؤید تا آخر عمرش، ضد مشروطه نبود. تا اواسط ماجرای بازگشت محمدعلی شاه، امیرمؤید با حکومت مرکزی ایران موافقت نداشت. وقتی محمدعلی‌شاه از سوادکوه شکست خورد و به ترکمن صحرا گریخت، امیرمؤید نگاهش عوض می‌شود و به اردوی شکست‌خورده مشروطه به سرکردگی سردار محیی پناه می‌دهد. از این به بعد، امیرمؤید با حکومت مشروطه مراوده دارد و اصلا به خاطر همین پناه دادن به اردوی مشروطه، لقب امیرمؤید را می‌گیرد. بعد از آن هم به تهران می‌آید و در دوره سوم مجلس، نماینده می‌شود.



مصطفی نوری

از حمایت امیرمؤید از محمدعلی‌شاه بگویید.

امیرمؤید بود که محمد علی شاه را به سوادکوه آورد و جنگ اصلی را هم او در مرز سوادکوه و فیروزکوه فرماندهی کرد. البته در سفرنامه میرزا افضل الملک آمده که امیرمؤید در باطن با محمدعلیشاه همراه نبود. در واقع این ماجرا از محرم ۱۳۲۶ قمری شروع شد که امیرمؤید مامور تنظیمات مازندران می‌شود تا ۲۰ رجب ۱۳۲۹ قمری که محمدعلی شاه وارد ایران می‌شود. سیر رویدادها در این دوره نشان می‌دهد که امیرمؤید هیچ ارتباطی با مشروطه ندارد. امیرمؤید و ترکمن‌ها و افرادی از مناطق مختلف مازندران در اردوی محمدعلی‌شاه هستند که در نهایت هم شکست می‌خورد و عقب‌نشینی می‌کند. اردوی دولت مشروطه در بندر گز شکست می‌خورد و در برگشت، امیرمؤید مشروطه‌چی‌ها را پناه می‌دهد.

امیرمؤید چه نگاهی به اولتیماتوم ۱۹۱۱ داشت؟

این اولتیماتوم، نقطه عطفی در رویکرد امیرمؤید، نسبت به روس‌ها بود. در حالی که محمدعلیشاه قاجار تحت حمایت روس‌ها بود. اسنادی موجود است که نشان می‌دهد از اولتیماتوم ۱۹۱۱، رویکرد امیرمؤید متفاوت می‌شود و در برابر زیادی خواهی روس‌ها در شمال ایستادگی می‌کرد مساله از اینجا شدت گرفت که محدوده تحت نفوذ امیرمؤید به نام شیرگاه، توسط ژنرال روس پاتاپوف اشغال می‌شود. امیرمؤید در طول این مدت، علاوه بر این که از حضور روس‌ها در منطقه مازندران دل خوشی نداشت، می‌خواست املاکی را که از دست داده بود بازپس گیرد. به همین دلیل هم در برابر روس‌ها ایستاد. در حالی که هر چه حکومت مرکزی بر او فشار می‌آورد تا با روس‌ها همکاری کند، او هیچ وقت با آن‌ها سازگاری نداشت.

سفیر روس در گزارشی می‌گوید: (نقل به مضمون) تمام محترمین صلح طلب شمال با ما همکاری می‌کنند به جز امیرمؤید سوادکوهی! در ماجرای مبارزه با روس‌ها، مساله پناه داده چهار نفر از سران ترکمن، توسط امیرمؤید هم مطرح می‌شود. هر چقدر هم حکومت مرکزی او را تهدید می‌کرد که این چهار نفر را به روس‌ها تحویل دهد فایده نداشت. و او به خاطر عقاید ناسیونالیستی که داشت حاضر به انجام این کار نشد. در خلال انقلاب ۱۹۱۷ و عقب نشینی قوای تزاری از ایران امیرمؤید توانست تمام منطقه شیرگاه را از ژنرال پاتاپوف بازپس گیرد.

امیرمؤید چه رویکردی نسبت به نهضت جنگل داشت؟

در اواخر جنگ جهانی اول، اتفاقاتی در مازندران افتاد و بحث اتحاد ملی طبرستان مطرح شد. همیشه هم بین امیرمؤید و قوای جنگل، ارتباط بود، اما این که با هم همکاری داشته باشند؛ نه!
 ابوالقاسم کسمایی در خاطراتش اشاره می‌کند که دو هیات از جنگل برای مذاکره با امیرمؤید و اتحاد ملی طبرستان وارد شدند و مذاکراتی با هم داشتند. کسمایی در خاطراتش گفته که در مورد ماجرای جنگل با امیرمؤید گفت‌وگو کرده و او گفته است: «من مطلعم که میرزا شخصا آدم خوب و ایرانی است. اما تشکیلات جنگل بی‌رویه است و توسعه نخواهد یافت و محدود می‌ماند و عاقبت هم منحل می‌شود.» در نهایت هم وقتی آرای امیرمؤید به گوش میرزا کوچک خان می‌رسد، او ایرادات امیرمؤید را به جا می‌داند.

با توجه به اینکه رضا خان و امیرمؤید هر دو سوادکوهی بودند، رابطه دولت کودتا با امیرمؤید چگونه بود؟

برای توضیح آنچه که بعد از کودتا بین امیر موید و سردارسپه رخ داد باید اندکی به عقب برگردیم و ماجرا را در رقابت‌های محلی در فوج سوادکوه جستجو کنیم. فوج سوادکوه از دوره ناصری شکل روشنی گرفت و در این فوج دو دسته وجود داشت؛ یک دسته؛ ولوپی‌ها و دسته‌ دیگر؛ راستوپی‌ها بودند. این فوج در واقع یک تیولی داشت که شیرگاه، جزء تیول فوج سواد کوه بود. این دو دسته در تصاحب شیرگاه و حکومت سوادکوه با هم رقابت داشتند. امیرمؤید، نماینده راستویی‌ها و چراغ علی خان امیر اکرم، نماینده ولوپی‌ها بود. ولوپی‌ها از اقوام و بستگان رضاخان هستند. حکومت سوادکوه و تیول شیرگاه، مساله مورد بحث و جدال در این دو گروه بودند که از دوره مظفرالدین شاه وجود داشت و در طول دوره مشروطه تا کودتا ادامه داشت.

با کودتای اسفند ۱۲۹۹ و روی کار آمدن رضا خان سردار سپه، ولوپی‌ها کفه‌شان سنگین شد و  بستگان رضا شاه، دست بالا را گرفتند؛ هم در حکومت سوادکوه و هم در اموال مورد مناقشه آن. امیرمؤید با وجود این که همیشه به نظام متحد و دولت قوی توجه داشت و می‌گفت: «باید تفنگ را از دست سرباز محلی گرفت و به جای آن، کتاب به دستش داد» اما رقابت‌های محلی نگذاشتند که امیرمؤید و رضاخان با هم به نتیجه مطلوب برسند. مذاکرات بسیاری بین آن‌ها انجام شد که در نهایت هم امیرمؤید مغلوب شد و فرزندانش هم در گرگان دستگیر شدند و در راه مازندران که می‌خواستند به تهران بیایند آن‌ها را در بهار سال ۱۳۰۳ خورشیدی در بهشهر اعدام می‌کنند. این اتفاق ظاهراً در اثر توطئه‌های چراغ‌علی خان امیر اکرم انجام می‌شود!

مهم‌ترین واکنش به مساله قتل پسران امیرمؤید، در منطقه مراوه تپه در شمال گنبد، مرز ایران و ترکمنستان اتفاق افتاد. لهاک خان سالارجنگ، برادرزاده امیرمؤید در این منطقه شورش می‌کند. آن شورش پاراشیزم نامیده می‌شود که شکست می‌خورد و در نهایت او هم به روسیه می‌رود. امیرمؤید و خانواده‌اش، تحت نظر در تهران می‌مانند تا اینکه او به سرطان حنجره مبتلا می‌شود و در تیرماه ۱۳۱۱ فوت می‌کند. در واقع می‌توان گفت که رضاخان، بعد از کودتا، اولین لشکر کشی‌اش را به سوادکوه برای مقابله با امیرمؤید داشت.



هژبر؛ فرزند امیر موید که کشته شد

 کتاب‌تان جانبدارانه به نظر نمی‌رسد؟

نکته‌ای که سعی کردم در این کتاب بدون جانبداری نشان دهم، نگاه ایران دوستی و ناسیونالیسم امیرمؤید است که در این سال‌های پرآشوب و حادثه این روحیه را حفظ کرد. در سخت‌ترین دوره‌ها جواب رد به انگلیسی‌ها و روس‌ها داد و همیشه حفظ تمامیت ارضی ایران و استقلال کشور برایش اهمیت داشت. در مقابل قوای خارجی به شدت ایستاد. معمولا به این وجه امیرمؤید سوادکوهی کمتر پرداخته شده و بیشتر به وجه ضد مشروطه او می‌پردازند.

من در این کتاب یک فهرست توصیفی رجال هم آورده‌ام که کار پرزحمتی بود اما سعی کردم تا فهرستی از افرادی که در این کتاب راجع‌به‌شان حرف زده می‌شود، تهیه کنم و در مورد هر یک، دست کم در حدود یک پاراگراف توضیح دهم. نکته دیگر، این که من این کتاب را به استاد ابوالحسن خوشرو پیشکش کرده‌ام که بیشتر منظومه‌های تاریخی شمال ایران، توسط او ثبت و ضبط شده است. از آن جمله می‌توان به منظومه تاریخی هژبرخوانی اشاره کرد که در مورد مرگ فرزندان امیرمؤید سواد کوهی است. فردا استاد ابوالحسن خوشرو، عمل جراحی قلب باز دارد و من برای او آرزوی سلامتی دارم.

ایبنا

نظر شما