شناسهٔ خبر: 57845 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

جنگ و صلح از دیدگاه متفکران کلاسیک ایرانی (۲)؛

مسکویه و نکوهش جنگ

مسکویه مسکویه جنگ را منبع تمامی رذایل می‌داند، چه اینکه نه ‌تنها با انسان‎ها، بلکه با کلیت انسانیت در تضاد است. وی می‎گوید: «تهور و جبن همانند شجاعت، ریشه در قوۀ غضبیه دارند، آن‌گاه که غضب یا شهوتِ انتقام نفس را تحریک می‎کنند. غضب و تکبر علل اصلی ظلم و دیگر امراض اجتماعی هستند و جوهر تکبر دیدگاهی کاذب دربارۀ نفس است که باعث می‎شود خود را مستحق مقامی والاتر از آنچه کسب کرده بداند.»

فرهنگ امروز/ محمدجعفر امیرمحلاتی/ترجمه: محمد غفوری:

اُنس

این ابوعلی مسکویه (درگذشت: ۴۲۱ ه.ق) بود که میراث فارابی در زمینۀ اخلاق را به ارث برد و در «تهذیب الاخلاق» خویش فلسفۀ اخلاق را به اوج رساند. مسکویه مانند فارابی و اخوان الصفا، گرایشهایی شیعی داشت. دستاورد عظیم او در تهذیب الاخلاق ترکیبی بود از «ادب» ایرانیِ پیش از اسلام و دیدگاههای اخلاقی هندیان که هر دو را در ساختاری واحد درهم میتند. وی دامنۀ این کلیت ترکیبی را نمیگستراند تا شامل حال اخلاق سیاسی یا فلسفه شود؛ لیکن دیدگاههای وی دربارۀ جوهرۀ محبت و الفت انسان دلالتهای مهمی در مورد جنگ و صلح دارند.

طبق نظر گودمن، مسکویه با ابن‌عَدی (درگذشت: ۳۶۳ یا ۳۶۴ ه.ق) در این دیدگاه مشترک است که یکی از غایات اصلی اخلاق، مهار کردن قوۀ غضبیۀ طبیعی ما است، امری که زمینهساز وحدت عمیقتر ما در سطح کنشهای حُب و مودت میگردد. مهم آنکه، او و ابن‌عدی در این دیدگاه نیز مشترکند که هدف بنیادین مهمترین احکام و توصیههای قرآن -که تبدیل و ترجمه به فقه اسلامی شدهاند- تهذیب نفس است.

از نظر مسکویه (به تبعیت از سخن ارسطو) محبت اهمیتی بسیار بیشتر از منبع تمامی فضایل، یعنی عدل دارد. محبت صرفاً یک فضیلت نیست، بلکه تعیینکنندۀ انسانیت انسانها است. مسکویه اشاره میکند که واژۀ «انسان» از «اُنس» ریشه میگیرد. به نظر ماجد فخری، «ابن‌مسکویه تأکید میکند که سعادت تامۀ انسانی را نمیتوان بدون محبت محبان و اصدقاء کسب کرد، چه اینکه انسان به سبب آنکه ماهیتاً "حیوانی سیاسی" است، نمیتواند در انزوا خویش را به کمال رساند». در این طرح کلی نظری، شریعت تأکید میکند که حتی نماز جماعت میتواند باعث تحکیم دوستی و محبت انسانها گردد؛ بنابراین، مسکویه «انسانیت» را تبدیل به هدف اخلاق میکند، هدفی که میتوان آن را از طریق کمال ذاتمان در مقام انسان محقق کرد.

ازاین‌قرار، ممکن است به این نتیجه برسیم که دیدگاه مسکویه دربارۀ جنگ و جنگافروزی این است که جنگ منبع تمامی رذایل است، چه اینکه نه ‌تنها با انسانها، بلکه با کلیت انسانیت در تضاد است. وی میگوید: «تهور و جبن همانند شجاعت، ریشه در قوۀ غضبیه دارند، آن‌گاه که غضب یا شهوتِ انتقام نفس را تحریک میکنند. غضب و تکبر علل اصلی ظلم و دیگر امراض اجتماعی هستند و جوهر تکبر دیدگاهی کاذب دربارۀ نفس است که باعث میشود خود را مستحق مقامی والاتر از آنچه کسب کرده بداند.» تنها از طریق عقل است که آدمی میتواند مهار قوۀ غضبیه و در نتیجه مهار کِبر نفس خویش را در اختیار گیرد. بااین‌حال، از نظر مسکویه، عقل طبیعی و عینی است و در معرض تفسیرهای فقهی قرار ندارد. وی به‌عنوان شاهد، خوانشی معتزلی از آیاتی آشنا در قرآن را عرضه میدارد: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» (سوره شمس، آیات ۷-۸).

مسکویه میگوید: «ادب میزان حکمت و معرفت است که با تجربۀ زندگی خوب و ابزارهای نیل به آن محک زده میشود؛ نکته مهم آن است که بدون این تجربه عقل، عقل نیست.» مسکویه میگوید که ادب انسان را میسازد. تفسیر وی از ادب نسبت به اخلاقیات جنبهای بیرونی ندارد، بلکه نسبتی انداموار با آن دارد؛ به تعبیر دیگر، شیوهای که آدمی عملی اخلاقی را انجام میدهد دستکم به همان اندازه پیامد آن عمل اهمیت دارد. این مسئله در تناظر با همان رابطۀ معیارین میان هدف و وسیله است. بااین‌حال، مسکویه بر این باور بود که اهداف نمیتوانند وسایل را توجیه کنند. چنان‌که گودمن اشاره میکند، «برخلاف مارکس، یا حتی از جهاتی افلاطون، ولی همانند اخلاقیات کتاب مقدس در یهودیت و مسیحیت، اخلاق قرآنی نقض ملاکهایش را برای رسیدن به اهدافش مجاز نمیشمارد». از نظر مسکویه، از آنجا که ادب مبتنی بر عقل عملی است، آدمی میتواند تصوری دقیق از خویش داشته باشد و ازاین‌رو تصوری از «دیگران» به‌مثابه انسانهایی برابر با او، امری که سبب پرهیز از جنگ و نزاع میشود.

تلقی مسکویه از محبت -که تحت تأثیر برداشتی نوافلاطونی از ارسطو است- تا سطح فلسفۀ سیاسی تعمیم مییابد؛ یعنی آن‌گاه که وی مدعی میشود که به سبب مدنی بالطبع بودن انسان، «سعادت تامۀ انسان از طریق دوستانش محقق میشود؛ و هرآن‌کس که کمال خویش را در دیگران مییابد یحتمل نمیتواند سعادت ‌تامۀ خویش را در انزا و عزلت کسب کند». وی در ادامه میگوید: «بنابراین، انسان سعادتمند کسی است که دوستانی به دست میآورد و میکوشد تا خیرات را به‌گونه‌ای سخاوتمندانه در میان آنان تقسیم کند تا همراه با آنان به چیزی نائل آید که نمیتواند به تنهایی کسب کند.» وی در جایی دیگر میگوید: «این طبیعت سعادت انسان است که نمیتواند بدون کنشهای جسمانی، قیود مدنی، مساعدت نیک و دوستان شریف حاصل آید.»

مسکویه با اولویت بخشیدن به محبت و احسان بر عدالت در سلسلهمراتب اخلاقی در آن فلسفۀ سیاسیای مساهمت میجوید که تصمیمگیری برای جنگ و صلح را از انحصار فقه بیرون میآورد. وی میگوید: «گرچه فقه صلح عمومی را تجویز میکند، اما احسان را تجویز نمیکند. فقه تنها مردم را ترغیب میکند تا احسان بورزند؛ و این در مورد امور خاصی است که نمیتوان آن‌ها را مشخص کرد، زیرا بیانتها هستند.» وی نتیجه میگیرد: «فقه قاطعانه عدالت عمومی را [تجویز میکند]، زیرا محدود است و میتوان آن را مشخص نمود.» به تعبیر دیگر، مسکویه بر آن است که به سبب اینکه احسان به‌عنوان فضیلتی فزون بر عدالت هیچ محدودیتی نمیشناسد، فقه قادر به دستیابی به آن نیست، نمیتواند کیفیات آن را تعریف کند، یا قواعدی برای آن وضع کند؛ این بدان سبب است که فقه تنها با محدودیتها سروکار دارد.

مسکویه اندیشۀ محبت بنیادین را به‌گونه‌ای طرح میکند که منتهی به گام مهمی میگردد که بهگونهای مؤثر نظریۀ امامت در تشیع را خطاب قرار میدهد. وی اشاره میکند که هدف اصلی تمامی آیینهای جمعی و عبادی در اسلام، نظیر حج و نماز جماعت، تحکیم پیوندهای دوستانه و صمیمانه میان اعضای جامعۀ اسلامی است. این تلقی از آیینهای عبادی به‌مثابه عوامل تحکیم دوستی و محبت در جامعه منجر به شکلگیری فلسفۀ سیاسی مهمی میگردد. از نظر مسکویه، وظیفۀ اصلی امام که رهبر سیاسی-مذهبی مشروع و کاریزماتیک جامعۀ مسلمان است، حفظ انس در جامعه است؛ این نقطۀ عزیمت نوینی از مفهوم متعارف امام در تشیع به‌عنوان حافظ و تحکیمبخش عدالت در یک جامعۀ اسلامی آرمانی است. درحالی‌که عدالت بنیان یک جامعۀ حقوقی است، محبت به‌عنوان یک فضای اخلاقیِ عدالت-افزوده گرایش بسیار کمتری به عدالت تنبیهی و کیفری دارد. انسانها در این جهان زندگی میکنند تا عشق ورزند و یکدیگر را دوست باشند، نه اینکه عشق بورزند تا زندگی کنند. این دیدگاه حاکی از آن است که انس و صمیمیت انسان از کارکردهای بقا نیستند، بلکه هدف اصلی یک زندگی دینی و زندگی در معنای کلی آن هستند؛ ازاین‌قرار، دیدگاه مسکویه بنیانهای فلسفی و کلامی نوینی برای صلحطلبی و رویکردهای رفع نزاع فراهم میآورند. آن‌گاه که عدالت اولویت خود را به سود دوستی و مودت در یک نظام هنجارین از دست میدهد، جنگها، حتی جنگهای عادلانه نیز وجه الزامی خود را از دست میدهند.

دیگر اشارۀ مستقیم به اخلاق جنگ را میتوان در کتاب دیگر مسکویه، یعنی «جاویدان خرد» یافت. مسکویه به نقل از هوشنگ (پادشاه پیشدادی) مینویسد: «نادانی کردن در جنگ و نادان بودن در آن بهتر از عقل داشتن و عاقل بودن است در امضای آن.» مسکویه با اشارۀ صریح به جنگهای توسعهطلبانهای که فاقد توجیه اخلاقی هستند، نقل معروف دیگری از هوشنگ را ذکر میکند: «شخص را مرد دانای کامل نتوان گفت؛ یعنی تمامعقل نیست اگر به غزا و جنگ رود و حال آنکه به زنی عقد نکاح بسته باشد و کدخداناشده و از زن خود محظوظ نگردیده به جنگ رود؛ همچنین عاقل کامل نیست کسی که بنیاد عمارتی نهاده باشد و آن را تمام نکرده و در آن نانشسته به جنگ رود یا آنکه زراعتی کرده باشد و آن را نادرویده گذاشته به جنگ رود.» واضح است که وی قائل به ارجحیتی اخلاقی برای تمامی مشغلههای ناتمام خانوادگی و شغلی در برابر جنگ است، چه اینکه هنگامی که هیچ‌کس کار ناتمامی نداشته باشد به‌ندرت بخشی از جامعه درگیر جنگ میشود. این گزاره توجیه اخلاقی استوار و گستردهای برای پرهیز عمومی از مشارکت در جنگهای توسعهطلبانه فراهم میآورد.

موضعگیریهای جرمستیزانه در متون کهن دامنه‌ای فراتر از جنگها را دربر میگیرد. مسکویه به نقل از آذرپاد مینویسد: «اجتناب کن از بسیار کشتن جانوران تا میتوانی و سعی کن در اعتدال و میانهروی در آن؛ زیرا که عتاب بر آن در آخرت بسیار است و سخت و دشوار است و بپرهیز از بدعاقبتی آن نیز در اینجا [یعنی] از بدی پیش آمدن آن در دنیا، زیرا که هر مکانی که قتل و خونریزی در آن کمتر است، شمارۀ مردم در آن بیشتر است و شر و بدی در آن مکان بسیار ظاهر نیست، بلکه سلامتی آن مردم از بلا و محنت ظاهر است و تسلط آفت‌ها و بلاها در آن مکان از دیگر مکان‌ها ضعیف‌تر و کمتر است و خرابی کردن شیطان‌ها و سحرکاران کمتر و سستتر است.» مسکویه در تأکید فلسفی و اخلاقی خویش بر اولویت محبت و دوستی فرصت را برای موضعگیری علیه جنگ و خونریزی در جامعۀ انسانی و فراتر از آن مغتنم میشمارد.

ادامه دارد ...

نقل‌قول‌های فارسی مسکویه در جاویدان خرد از منبع زیر برگرفته شده‌اند:

احمدبن‌محمد مسکویه، جاویدان خرد، ترجمه تقی‌الدین محمد شوشتری، به اهتمام دکتر بهروز ثروتیان، تهران، انتشارات دانشگاه مک‌گیل با همکاری دانشگاه تهران، ۲۵۳۵ (۱۳۵۵).

نظر شما