شناسهٔ خبر: 60161 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

دربارۀ چرایی حمله اصحاب جامعه‌شناسی به زبان فارسی و تبلیغ زبان بومی در سال‌های اخیر (۱)؛

هم‌سرایی با دشمنان ایران

زبان فارسی حمله به زبان فارسی، رنگ و نشان کردن ستون فقرات تمدن و فرهنگ چندلایه و عظیم و خوانده‌نشدۀ ما در طول هزاره‌هاست، برای تیر انداختن و شکستن این ستون فقرات به ‌این گناه که تمدنی عظیم و تأثیرگذار را چون نخاعی در میان دارد و با باری از خرد و دانش و مشترکات فرهنگی باعث انسجام ملی است و به ‌این اعتبار نقش نهادی بسیار عظیمی‌ را در جهت انسجام ملی پذیرفته ‌است.

فرهنگ امروز/ مجید اسدی/ پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی:

نخست باید به ‌این نکتۀ مهم حتماً توجه شود که دفاع از ماهیت ملی و منافع آن هرچند بر شهروندان هر جغرافیایی لازم است، اما این امر ناظر بر این ادعا نخواهد بود که ما خواستار جامعه‌ای مانند جامعۀ مورد نظر در نگاه نخستینی فیلم دهکده ساختۀ نایت شیامالان هستیم که شیوه‌ای از زندگی را در ناب‌ترین شکل خود بر اساس ترس به تصویر می‌کشد که ‌اعضای دهکده نباید از دیوار یا حصار دهکده خارج شوند زیرا هیولاهای خطرناکی با عنوان «آن‌ها که حرفشان را نمی‌زنیم» نابودشان می‌کنند. چنان‌که ‌از تاریخ دیر و دور ما برمی‌آید، ایرانیان در طول تاریخ با جهان اطراف دارای روابطی فعالانه بوده‌اند و بدیهی است که هر تمدنی اگر دارای توان دادوستد نباشد، نمی‌تواند زندگی داشته باشد؛ پس بعد از اینکه دامن افترازنندگان را از هر سنگی تکاندیم وارد موضوع این نوشتار می‌شویم و به چرایی حمله به زبان فارسی می‌پردازیم و در همین مسیر به جهات مختلف منشأ حملات و همچنین نقاط ضعف زبان فارسی نیز اشاره می‌کنیم.

در بدو امر باید گفته شود که حمله به زبان هر جغرافیایی، حمله به تمامیت تأسیسات فرهنگی و تمدنی آن جغرافیاست. این ادعا را با اندک توجهی به ماهیت زبان به ‌سهولت می‌توان دریافت. آنجایی که هایدگر می‌گوید زبان خانۀ وجود آدمی‌ است، این گفته را می‌شود به وجود تاریخی انسان اجتماعی تعمیم داد که در طول سده‌ها با ایجاد و احداث انواع فضاهای استعاری در این فضاها زیسته ‌است. به همین دلیل، این زبان است که مسئولیت حفظ و حمل آن فضاهای متنوع را به همراه ‌انسان موصوف، در خود و بر شانۀ خود بر عهده دارد که ‌این فضا ذائقه و توجه معنادار و جهت‌دار زیستی او را فراهم آورده ‌است و ایجاد مرزهای تمدنی، فرهنگی و در نهایت سیاسی از این منظر قابل بررسی است. برای پی بردن بیشتر به ماهیت، اهمیت و نقش زبان -سوای آنچه که دیگران گفته‌اند- گفته‌های والتر بنیامین نیز خالی از لطف نخواهد بود که می‌گوید: «ما قادر نیستیم در هیچ‌چیزی غیبت مطلق زبان را تصور کنیم. هسته‌ای که کاملاً فاقد ارتباط زبانی است، یک ایده ‌است.» او اعتقاد دارد که هر چیزی دارای یک جوهر ذهنی است که خود را در زبان پیام‌رسانی می‌کند. سپس اضافه می‌کند: زبان رسانای جوهر ذهنی سازگار با خودش می‌باشد ...۱

هرچند این تعریف انتزاعی به نظر می‌رسد، اما می‌تواند ماهیت زبان را در رابطه‌اش با انسان و انسان را با اطراف بیان کند؛ و یکی از دلایل تمایز فرهنگ‌ها را نیز در آن می‌توان دید که ماهیت انسان و جغرافیای او یعنی ماهیت زیست انسان در طول سده‌ها را که تاریخ می‌نامیم نشان می‌دهد. بر این اساس، ما انسان‌ها دارای انواع زبان از معماری تا رفتاری و گفتاری می‌باشیم که زبان گفتاری به مفهوم دقیق کلمه زبان میانجی همۀ زبان‌هاست و پرچمی ‌است که ‌افراد دارندۀ تمدن و جغرافیای مشترک تنها می‌توانند در زیر این پرچم و به همراهی انواع دلایل دیگر، جامعه را به مفهوم سیاسی کلمه تشکیل دهند. به همین دلیل است که زبان در هنگام ترجمه جان‌سختی غیرقابل باوری را از خود نشان می‌دهد، زیرا ترجمه، گرفتن بار از دوش زبانی در جغرافیایی و تعبیۀ آن بار بر دوش زبان دیگر یعنی جای دادن در فضای جغرافیایی دیگر است؛ که سوگمندانه‌ امروز چندان در این امر مهم هم موفق نبوده‌ایم. باز به همین دلیل است که به‌محض تولید یا ورود مفهوم جدید که در اینجا وارداتی بودن یا داخلی بودن آن مدنظر است، در بادی امر این عنصر جدید با زبان درگیر می‌شود و بر این بنیاد است که ظهور هر اندیشه‌ای باعث تنش با زبان می‌شود و هرچه ‌اندیشه غلیظ‌تر باشد درگیری با زبان بیشتر است.

برای نمونه، ما سیب داشتیم اما بر درخت تولید می‌شد؛ ولی با ورود سیب‌زمینی، این محصول وارداتی از جغرافیایی دیگر و بی‌سابقه در داخل، ما را مجبور کرد تا اینکه آن را سیب‌زمینی نام نهاده‌ایم. صدالبته در مورد اندیشه وضع مشکل‌تر خواهد بود و حتی با کمبود زبان روبه‌رو می‌شویم؛ برای نمونه، واژۀ رِند قبل از حافظ تنها برابر یک واژه بوده  مانند واژۀ پست یا اوباش، اما حافظ چنان بار جدیدی از دریافت خود بر آن نهاد که تنها باید توضیح و تفسیر شود و با هیچ واژه‌ای نمی‌شود به آن پرداخت. این قضیه در مورد واردات انواع نمودهای فرهنگی و نظریات و مفهوم‌سازی‌ها واقعیت دارد که درگیری اول در ساحت زبانی شکل می‌گیرد، زیرا زبان تجلی ماهیت تاریخی هر ملتی است که با خود حمل می‌کند. اینکه شاهنامۀ خردمند طوس در ایران و فقط در ایران سیاسی و حتی ایران فرهنگی هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود، هرچند کهن است چون سهم بزرگی از ماهیت تاریخی ما در آن تعبیه ‌است و ازقضا این زبان با به دوش کشیدن این بار عظیم تاریخی که محصول تمدن چندلایه، عظیم و تأثیرگذار بر جغرافیای بیش از پنج‌ میلیون کیلومتر مربع می‌باشد، خود را استوار نگه داشته ‌است؛ زبانی که ‌امروز به دلیل عدم توانایی در خواندن تاریخ خود سده‌هاست که تهیدست اما صبور با ما همراه‌ است.

بر این اساس، حمله به زبان فارسی، رنگ و نشان کردن ستون فقرات تمدن و فرهنگ چندلایه و عظیم و خوانده‌نشدۀ ما در طول هزاره‌هاست، برای تیر انداختن و شکستن این ستون فقرات به ‌این گناه که تمدنی عظیم و تأثیرگذار را چون نخاعی در میان دارد و با باری از خرد و دانش و مشترکات فرهنگی باعث انسجام ملی است و به ‌این اعتبار نقش نهادی بسیار عظیمی‌ را در جهت انسجام ملی پذیرفته ‌است. اگر سایر نمودهای فرهنگی سخت و نرم ما نیز در فشار و حمله قرار دارند (گفتن دربارۀ آن‌ها مجال دیگری می‌طلبد) مانند زبان معماری، شهرسازی و غیره. بر این اساس، اعتقاد دارم حمله به زبان فارسی به صورت صریح حمله به کل ماهیت و منافع ملی ماست که در نبود اولی، دومی ‌نابود خواهد شد؛ و نه ‌از تاک نشان خواهد ماند نه‌ از تاک‌نشان. به ‌این جهت، با تأکید باید گفت که حمله به زبان فارسی به خاطر نقش اساسی و نهادی آن در انسجام ملی است. برای روشن شدن مطلب به نظر می‌رسد جهات مختلف حمله و ماهیت مهاجمان باید مشخص شود و از آنجا که ‌این مهاجمان یکدیگر را در این یورش پوشش می‌دهند و تقویت می‌کنند، شناخت نقاط ضعف و مسیر حملۀ مهاجمان و ارائه راهکار، وظیفۀ هر ایرانی است.

به‌زعم خود، جهات حمله به زبان فارسی و نقاط ضعف آن را این‌گونه می‌بینیم که در زیر می‌آید و دربارۀ ماهیت هریک شرح خواهم داد:

۱. تهیدستی زبان فارسی از اقتصاد مادی و معنوی

در مورد تهیدستی زبان فارسی امروز می‌شود گفت هر زبانی برای زیستن و بر روی پای خود ایستادن، در مرحلۀ نخست باید بتواند نیازهای اجتماعی خود را برآورد؛ یعنی از عهدۀ تولید خود و تاریخ خود برآید و در مرحلۀ بعد بتواند نیازهایش را در صورت کمبود از فرهنگ سایر کسب کند. زبانی که نتواند از عهدۀ تولید خود برآید، نمی‌تواند در میدان‌های دادوستد بین‌المللی حضور یابد، زیرا تنها گیرنده و مصرف‌کننده‌ای بیش نیست و از آنجا که بر وضع دچارشده نمی‌تواند حرف بزند، از زبان بودن خود سقوط خواهد کرد. بر این اساس، زبان زنده زبانی است که علاوه بر رفع نیازهای اجتماعی در حد مقدور، دارای قدرت دادوستد باشد و در غیر این وضع و صورت، زبان که نمایانگر ماهیت کمی ‌و کیفی فرهنگ است، در مضیقه قرار خواهد گرفت؛ که نشان از در تنگنا افتادگی فرهنگ و انسان آن فرهنگ است (‌امروزه سوگمندانه در چنین وضعی به سر می‌بریم). زبانی که نتواند دارای مفهوم‌سازی‌های منطقی و فلسفی باشد و نتواند کالاهای اقتصادی خود را تولید کند، با ترجمه و ایجاد فرهنگستان (هرچند باارزش باشند) راهی به دهی نخواهد بُرد.

پس زبان باید از پشتوانۀ اقتصاد معنوی برخوردار باشد و برای تولید اقتصاد معنوی، زبان باید آزاد باشد. برای تولید اقتصاد مادی برنامه‌ریزی دقیق اقتصادی نیاز است. ایجاد فرهنگستان (باز هم با نگرانی و بی‌درنگ اعلام می‌کنم باارزش است) شبیه وضع شرایط جنگی است و قرار بر این نیست که تا ابد در شرایط فشار و جنگ باشیم، بلکه باید بتوانیم تولید کنیم. برای آوردن نمونه‌ای تاریخی از دلیل ایجاد این وضعیت باید اقرار کنیم که بعد از جنگ‌های خسارت‌بار ایران و روس، به دلیل بستن تعرفه‌های نابرابر بر واردات و صادرات، در بازۀ زمانی سی‌ساله، اقتصاد ایران به دلیل عدم توانایی رقابت تولید داخلی با تولید خارجی کاملاً زمینگیر شد و راه را بر ورود انواع کالاهای خارجی به همراه واژه‌های جدید باز کرد. چنان‌که کاتوزیان در کتاب اقتصاد سیاسی نشان می‌دهد: در سال ۱۸۵۰ میلادی صادرات مواد خام به خارج ۱۹ درصد کل صادرات کشور را تشکیل می‌داد، درصورتی‌که ‌این مقدار سه دهه بعد یعنی ۱۸۸۰ میلادی به ۶۰ درصد رسید. درصورتی‌که صادرات منسوجات در ۱۸۵۰ میلادی ۶۱ درصد کل صادرات کشور بوده‌ است، در سال ۱۸۸۰ به ۱۹ درصد تقلیل پیدا کرد.۲ از این تاریخ تا امروز همچنان با ورود انواع تولیدات مادی و معنوی نه تنها از نظر اقتصادی با مشکل روبه‌رو هستیم، بلکه ‌از نظر فرهنگی نیز زبانمان در فشار است.

برای نمونه، اگر تنها به یک واژۀ وارداتی مثل واژۀ تکنولوژی توجه کنیم، می‌بینیم که ‌این واژه ‌از دو بخش تکنو از تخنۀ یونان باستان ریشه دارد و بخش دیگر یعنی لوژی باز از لوگس بهره دارد که برای هریک چندین معنی متصور است؛ ولی توجه داریم و می‌بینیم که از باستان و از ریشۀ فرهنگی غرب است که در نیمۀ قرن نوزدهم وارد ادبیات علمی‌ غرب می‌شود و می‌فهمیم که دارای جغرافیا و محل مشخص نشو و نماست. حال در نظر بگیریم که ما واژۀ نارسای فناوری! را به جای آن به کار می‌بریم و حتی با شکل نوشتاری غلط آن را می‌نمایانیم. در نظر بگیریم هزاران واژۀ ناشناس دیگر چه در علوم انسانی و اجتماعی و چه در علوم پزشکی و مهندسی را که در زبان ما بدون کوچک‌ترین تغییر ماهیت و با رنگ‌وبوی جغرافیایی دیگر نه تنها جا خوش نکرده‌اند که فضا را یعنی ماهیت تاریخی ما و ذهنیت انسان ایرانی را ناخوش کرده‌اند. بر این اساس، اعتقاد دارم در ایجاد اقتصاد معنوی هم تا زمانی که نتوانیم صاحب دانش شویم و تولید نظر کنیم وضع بر همین سیاق خواهد بود (چنان‌که سوگمندانه چنین نیز هست).

راه رهایی در این مواقع نامناسب، آزادی زبان جهت خواندن تاریخ بر زمین ماندۀ ماست که به‌مثابه درخت بسیار دانه در میان دریای فراخ کرت است و سیمرغی می‌خواهد تا بر آن بنشیند، بال بتکاند تا جهان را تخم‌افشانی و سبز کند. نمونۀ درخشان این کار نیماست که در خصوص جلای شعرش می‌گوید: من روابط مادی و عینی را در نظر گرفتم و از «گات‌ها» که فرمان اصلی است و اصلیت وزنی را در شعر ما داراست شروع کردم.۳ و باز می‌گوید: قدما برای ما به‌منزلۀ پایه و ریشه‌اند، حکم معدن‌های سربه‌مُهر را دارند، با مواد خامی‌که به ما می‌رسانند به ما کمک می‌کنند، جز اینکه ساختمان به دست خود ماست که تعریف جامع و مانعش را از طرف خود ما باید داشته باشد.۴ اقتصاد مادی نیز باید جهت تولید کالای مادی مورد نیاز بر اساس فناوری کارا و روزآمد و بر پایۀ تلاش و تعریف علمی‌ و صادرات‌محور تأسیس شود.

ادامه دارد...

نظر شما