شناسهٔ خبر: 63576 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

یادداشتی از شهناز شایان‌فر؛ دو چهره ثابت و سیال فلسفه اسلامی

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه الزهرا (س) در یادداشتی نوشت: اهتمام جدی و سیستمی به فلسفه تطبیقی می‌تواند در شنیدن تپش نبض زمان در فلسفه اسلامی سهم بزرگی داشته باشد.

دو چهره ثابت و سیال فلسفه اسلامی

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛  متن زیر یادداشتی است که شهناز شایان‌فر دانشیار گروه فلسفه دانشگاه الزهرا (س) به مناسبت روز جهانی فلسفه با عنوان فلسفه با دو چهره ثابت و سیال فلسفه اسلامی نوشته است:

فلسفه پرسش‌های بنیادینی را ساماندهی می‌کند؛ پرسش‌هایی که قرار است جهت دهد به بسیاری از مسائل. پرسش‌هایی که با تار و پودِ عقل و هستی، جهانِ زندگی را می‌سازند. این پرسش‌ها نه از صفر آغاز می‌شوند و نه در خلأ می‌رویند و نه به تنهایی رقم می‌خورند.

پرسش‌ها گاهی متکی بر پیشفرض‌ها و شرایطی‌اند از این جهت، مطرح کردم پرسش‌ها از صفر شروع نمی‌شود. دکارت هم که سعی کرد فلسفه‌اش را از صفر شروع کند به او اشکال گرفته‌اند و گفته‌اند کوگیتوی شما مبتنی بر پیش‌فرض‌های متعدد است. البته حضور پیشفرض‌های ناآزموده می‌تواند عمارت پرسش را لرزان کند.

همین‌طور پرسش‌ها در زمینه خاصی یا در رویارویی با درِ بسته‌ای شکل می‌گیرند. از این رو هر پرسشی در هر کجا و تحت هر شرایطی مطرح نمی‌شود. به همین دلیل گفته‌ام پرسش‌ها در خلأ ظهور نمی‌یابند.

پرسش‌ها برای تولد نیازمند طرح و عالَمی هستند؛ فلسفه‌های پیشین، فیلسوفان قبلی، پرسش‌های کهن، و جهانِ دینی یا الحادی‌ای که فیلسوف در آن نَفَس می‌کشد زمینه ظهور طرح و عالَمی را فراهم می‌کند تا در آن، پرسش‌های اصیل و بنیادین بروید. به این دلیل گفته‌ام پرسش‌ها به تنهایی رقم نمی‌خورند بلکه مسبوق به تلاشی جمعی است.

پرسش‌های بنیادینی که در سنت فلسفی در جهان اسلام ارائه شده‌اند از منظری دو دسته‌اند: ۱. پرسش‌هایی که ناظر به مشکلاتی و بن‌بست‌هایی بوده‌اند و اگر همان فیلسوف صاحب پرسش به جهان ما بیاید بی‌تردید پرسش‌های متفاوتی عرضه خواهد کرد. ۲. پرسش‌هایی فراتر از زمان و مکان. دسته دومِ پرسش‌ها به زمان و منطقه جغرافیایی خاصی ارتباط ندارند، بلکه پرسش‌هایی است به یک معنا، ازلی و ابدی، پرسش‌هایی که می‌تواند به طور جدی ذهن و ضمیر هر فیلسوفی را در هر نقطه از تاریخ به خویش مشغول کند؛ همانند پرسش‌های مرتبط با خدا و پرسش‌های مرتبط با انسان. هر چند در هر روزگاری زاویه دید این پرسش‌ها و نحوه پرسش و مبادی و مقاصد پرسش‌ها تفاوت‌هایی با هم دارند.

بنابر این دو نوع پرسش، می‌توان گفت: فلسفه اسلامی دو چهره دارد: چهره‌ای ثابت و لایتغیر و چهره‌ای سیال. چهره ثابت این فلسفه هماره شارحان و طالبانی دارد اما از چهره سیالِ فلسفه اسلامی که با متغیر زمان، تغییر می‌کند به میزان چهره ثابت استقبال نشد. انسان معاصر و دوره جدید شرایطی را رقم می‌زند که نیازمند نگاه فیلسوفانه است، معضلاتی با به خود به همراه می‌آورد که به راه‌حل‌های فلسفی محتاج است.

هر فلسفه‌ای ظرفیت‌های درونی‌ای دارد که بر اساس آن، سعی می‌کند چهره سیال خویش را حفظ کند و خود را در زمان زنده نگه دارد و پرسش‌های بنیادینی جهت سر و سامان دادن معضلات بشر مطرح کند. از این منظر میان فلسفه‌ها رقابت وجود دارد. طبیعی است که هر فلسفه‌ای بتواند به طور سیستمی و اثربخش‌تر، پرسش‌های بنیادین را عرضه کند و در واکاوی و تحلیل آن بکوشد توجه بیشتری را معطوف به خود می‌کند.

فلسفه اسلامی میراث غنی و قدرتمندی است با ظرفیت‌های درونی بسیار. اما امروزه به نظر می‌رسد تمایل به حفظ چهره ثابت آن بیش از توجه به چهره سیال آن است و ما بر اساس همین ترجیح، بیشتر شارح فلسفه اسلامی و دانای فلسفه اسلامی داریم؛ شارحان و دانایانی که کمتر به مسائل روز و معضلات انسان معاصر نظر دارند. البته کم نیستند کسانی که به حفظ چهره سیال فلسفه اسلامی توجه دارند و نفوذ و توانمندی آن را در واکاوی مسائل جامعه و اثربخش تر کردن دانش‌های گوناگون رصد می‌کنند.

اما جای یک تقسیم کار جدی در فلسفه اسلامی خالی است؛ تقسیم کاری که هم چهره ثابت فلسفه را به رسمیت می‌شناسد و هم چهره سیال فلسفه را. دانشجویان و طالبان فلسفه بدون یک سیاست‌گذاری اثربخش و برنامه‌ریزی دقیق، یا یکسره به مسائل انتزاعی فلسفه روی می‌آورند یا یکسره از انتزاع گریزان و صد در صد علاقمند کاربردی کردن فلسفه می‌شوند و هر دو حزب به آنچه نزد آنهاست سرخوش هستند و از آنچه نزد دیگری است گریزان.

دادوستد و گفتگوی فلسفه اسلامی و فلسفه غرب هم می‌تواند در غنای چهره سیال فلسفه اسلامی کمک کند، زیرا هر یک از این دو فلسفه، ظرفیت‌های درونی‌ای دارند که می‌تواند در اثربخش‌تر کردن دیگری نقش مهمی ایفا کند، اما در این گفتگو باید مرزها را حفظ کرد و یک فلسفه را منحل در فلسفه دیگر نکرد. به دیگر سخن اهتمام جدی و سیستمی به فلسفه تطبیقی می‌تواند در شنیدن تپش نبض زمان در فلسفه اسلامی سهم بزرگی داشته باشد.

نظر شما