فرهنگ امروز/مصیب قرهبیگی: پس از برافتادن تشت رسوایی استالینیسم، هواداران چپ در ایران (چپ نه به معنای مصطلح و مشهور در ایران امروز که اصلاحطلبان را دربر میگیرد، بلکه به همان معنای دیرین و نژاده که از زمان انقلاب فرانسه مشهور شد و غالباً گروههای مارکسیستی به ویژه سوسیالیسم را دربر میگیرد) روزگار درازی را در گوشهی عزلت گذراندند. این دوران سکوت، گهگاه به ترجمههایی از اندیشمندان چپ، آن هم در قالب چند ده صفحه منتهی میگشت، اما یک «عاملیت» مهم و رویدادهای برآمده از آن، سبب فعالیت دوبارهی چپهای ایران شد و آن هم دو عامل بیرونی و درونی بود که عبارتند از:
- پدیدآییِ پسامدرنتیه در غرب (و به تبع آن، شاخ و برگ یافتن پسامارکسیسم)
- ظهور نواندیشی دینی در ایران
عامل اول، موجی از خوانشهای تازه را در «مارکسیسم» پدید آورد و اندیشمندان بیشماری به بازتقریر آرای مارکس و زدایش کاستیها و تنگیهای آن مبادرت ورزیدند. مراد فرهادپور در همین بحبوحه پدیدار گشت و با چند ترجمه از شاخصترین چهرههای چپ نو در اروپا (جورجیو آگامبن، اسلاوی ژیژک و آلن بادیو)، فضایی دوباره برای تنفس اندیشهی چپ در ایران باز گشود. عامل دوم برخلاف عامل نخست، نوعی واکنش پدافندی برای چپ نو در ایران ایجاد کرد. «چپ نوِ» ایران با چنگاندازی به آموزههای پیشین مارکسیستی، با هرگونه اندیشهی دینی میانهی چندانی ندارد و گهگاه نوعی ستیز سرسختانه نیز در رویکرد هوادارن چپ به این حوزه دیده میشود. از همین رهگذر، مراد فرهادپور به مثابهی یکی از نمایندگان چپ نو در ایران، با انتقاد از نواندیشی دینی[1] (که آن هم یکی از برآیندهای پسامدرنیته در ایران است) کوشید تا پایههای «مکتب فرانکفورت» را بهزعم خود در ایران (و در واقع پایههای پسامارکسیسم) را استوار سازد. ستیز مراد فرهادپور با نواندیشان دینی از یک جهت به آرمانهای ایدئولوژیک وی نیز باز میگردد؛ زیرا اساساً کسانی چون «کارل پوپر» و «ماکس وبر»[2] (که نمایندهی فکری گروه کثیری از نواندیشان دینی به شمار میروند)، در میان چپاندیشان، چهرهی ناخوشایندی دارند. آن هم به این دلیل که این دو اندیشمند به ویژه پوپر با رویگردانی از مارکسیسم و نقدهای تندوتیز خود، سهم مهمی در ریزش اقبال اروپاییان به مارکسیسم (به ویژه کمونیسم) داشتند.[3] پس میتوان تا اندازهای نقد مراد فرهادپور به نواندیشان دینی را برآمده از نقد و یا شاید دلخوری او از پوپر دانست که در میان نواندیشان دینی ایران بارگیری فکری از این اندیشمند، چشمگیر است.
به هر روی، دو عامل بیرونی (پسامدرنتیه) و درونی (نواندیشی دینی) سبب شد تا چپ نو در ایران شکل گیرد و دوباره به عرصهی نقد و نظر بازگردد. مراد فرهادپور با تأسی از عامل اول، «خصیصهی سانتریفیوژی» برای خود دستوپا کرده است؛ بدین معنی که وی یک هویت فکری گریز از مرکز و بیثبات دارد و ذرات بیشماری از هویتهای «پارهپاره» در فرهادپور گرد آمده است که در چند حوزهی گوناگون به فعالیت میپردازد. چنین خصیصهای البته نه تنها نکوهیده نیست، بلکه جذاب و کارگشا نیز هست، اما نکتهی مهم دربارهی خصیصهی سانتریفیوژی مراد فرهادپور این است که وی مرکزیتی خارج از منظومهی فکری خود بنا کرده است و به ناگزیر همهی ساختارِ موزاییکوار (یا به گفتهی خود فرهادپور، پارهپاره) اندیشهی وی به یک مرکزیت سفتوسختِ ایدئولوژیک، فرجام مییابد. این مرکزیت ایدئولوژیک (که من میخواهم آن را پساسوسیالیسم[4] بنامم)، از «تئودور آدورنو» بارگیری و تغذیهی فکری میکند به گونهای که مراد فرهادپور در همهی نقدهای خود (از ادبیات و سینما[5] گرفته تا جامعهشناسی و فلسفه) از این اندیشمند مکتب فرانکفورت (که پسزمینهی مارکسیستی نیز دارد) مدد میجوید. رویهمرفته، مراد فرهادپور همانند بیشتر اندیشمندان پسامدرنیست ایران دارای ویژگیهای گریز از مرکز فراوانی است که دستهبندی و گردآوری قطعی افکار و آرای آن را دشوار میسازد. با این حال، مهمترین ویژگیهای مراد فرهادپور به عنوان نمایندهی فکری «چپ نو» در ایران را میتوان فهرستوار به نقد کشید. در ادامه به توضیح هریک از مهمترین خصیصههای فکری فرهادپور خواهیم پرداخت.
- مالیخولیای جمعی؛ وجه مشترکِ بیشینهی اندیشههای مراد فرهادپور، خصیصهی مالیخولیایی و ناامیدی از همهی جریانهای فکری در ایران است؛ زیرا وی به مثابهی یک مارکسیست، شاهد رویگردانی همگان از «گریزناپذیری انقلاب» است. وی خود را در میان «بیجانان»، تنها میبیند.[6]
- برداشت مغرضانه و یکسویه از صنعت فرهنگی؛ مراد فرهادپور با آنکه همهی دیدگاههای فرهنگی خود را در چارچوب ایدئولوژی پسامارکسیسم میبیند، اما باز هم معتقد است که «فرهنگ در ایران، [به ویژه سینما] تحت تأثیر نظام سرمایهداری غرب به یک کالای بیارزش تجاری تبدیل شده است». شاید بخشی (و نه همه) از این انتقاد وی بجا باشد، اما باید پرسید که آیا «صنعت فرهنگی» و «چیزواره شدن (شیوارگی) فرهنگ» در برابر ایدئولوژیزه کردن فرهنگ، سخنی ندارد؟ پاسخ روشن است، از نظر مکتب فرانکفورت، فرهنگ نباید با بازیها و ایدئولوژیهای تنگ، حالتی امری و ساختگی یابد. البته نقد مراد فرهادپور، بیشتر اتکای یکسویه بر آرای لوکاچ است. شیوارگی از نقطهنظر لوکاچ به معنی کالایی شدن است، کالایی شدن روابط انسانی یا به تعبیری چیزواره شدن روابط انسانی و اجتماعی. هنگامی که همه چیز تبدیل به کالا میشود، و کالا میشود همه چیز. از نظرگاه لوکاچ چون عقلانیت مدرن به ویژه پوزیتیویسم هیچگاه دربارهی حقانیت خود تشکیک نمیکند؛ لذا این تمامیت مغفول، همچنان مغفول باقی میماند. در این دیدگاه، پوزیتیویسم «تمامیت مدرنیته» قلمداد میشود و از یک «گزارهی جزئی» نتیجهی «همگانی و جهانگستر» برون کشیده میشود. حال آنکه در مکتب فرانکفورت درست بر باژگونهی این روند تأکید میشود. این هم یکی از شگردهای نقد مغرضانه و تکبعدی است که فقط آن گزارهای برجسته میشود که باب طبع شخص است.
3-خنثي بودن و ديگر هيچ؛ مراد فرهادپور در کسوت یک مترجم تا حدی توانسته است جریان فکری پسامارکسیسم را در ایران معرفی کند (آن هم با انگشت گذاشتن بر چند چهرهی شاخص، شاید بهتر آن است که بگوییم اندیشمندان پسامارکسیست را در ایران معرفی کرده است)، اما از نظر داشتههای «خودی» همچنان خنثی است و بیانش دربارهی اندیشهی چپ، واگویی همان افکار چپ کهنه در ایران و گهگاه سخنان پسامارکسیستهای اروپایی است.
4-مینیمالیسم؛ شاید نکتهی جدید در آرای مراد فرهادپور، نقد ادبی وی باشد که البته آن هم ملهم از «مینیمالیسم» (تقلیلگرایی) ساموئل بکت[7] است. ادبیات مورد نظر فرهادپور، ادبیاتی ناهمسان است که بهزعم خود، موفق به شکست سد ایدهآلیسم شده و راهی «رهاییبخش» را پیش رو گذارده است. اما آیا این پرسش فرهادپور که «ما اصلاً رمان خوب نداریم و در جهان حرفی برای گفتن نداریم» و «ادبیات ما شکست خورده است» و سایر گزارههای سلبی، تخریبی از سوی وی میتواند بستری جدید از فعالیت ادبی و انتقادی را باز بگشاید که بر پایهی آن ادبیات مدام خود را از حلقهی مفاهیم بیرون کشد و خود را در فرایندی دگرگونشونده قرار دهد؟ یا باز با ارزشی تلقی کردن ادبیات بِکِتگونه و ویرانسازی فرمی به شعارزدگی فرمی و همسانسازی مفهومی میرسیم؟
5-معصومیت بر باد رفته؛ چپهای نو در ایران در حوزهی جامعهشناسی کاربردی وارد نمیشوند و تنها به ارائهی نظریاتی در حوزههای نظری صرف، دل خوش میکنند. شاید چنین سیاستی، الزامی برای ادامهی زیست فکری آنهاست و یا شاید هم به دلیل راضی نگاه داشتن و جذب همهی مخاطبان باشد! اما مراد فرهادپور از این خصیصهی معصومیت کودکانه، فاصله گرفته است و میکوشد تا از این «تصویر جعلی» فاصله بگیرد، «تصوير جعلي همان تصويري است که در عقل سليم و سنت و افکار عمومي رايج است؛ يعني تصوير کودک به عنوان نمايندهی بيگناهي، پاکي، معصوميت و بري بودن از همهی پيچيدگيهاي آميخته با شري که بزرگسالان را درگير رقابت و حسد و طمع و پولدوستي و اين گونه مسائل ميکند، اما تصوير واقعي هماني است که کودکان از خودشان دارند. از منظر اين نگاه، کودک اتفاقاً موجودي خودخواه، بيمسئوليت، بيعاطفه، شرور و خشن است که بايد با او در نهايت خشونت رفتار کرد» (تهران، پاریس، ص 99).
6-دردنمونِ[8] گروه سوم؛ مراد فرهادپور بهزعم خود، نمایندهی فکری کسانی است که از لحاظ فکری از دو حزب راست (اصولگرایان) و چپ (اصلاحطلبان) ایران تخلیهی فکری شدهاند و در پی بارگیری فکری از «گروه سومی» هستند که حرفهای تازهتر و کاراتری داشته باشد. وی در این راستا، نخست به سراغ «زنان» میرود، «مسئلهی زنان، گِرهگاه به هم پيچيدن روابط و تناقضات سنتي و مدرن است. زنان به راستي نقش سيمپتوم يا علائم درد و بيماري جامعه را ايفا ميکنند، پس زن ميتواند سيمپتوم يا دردنشان يک جامعهی بيمار و بحرانزده محسوب شود و حذف و غيبت او به صورت کامل يا نسبي ميتواند يک سرپوش ايدئولوژيک بسيار مؤثر باشد» (تهران، پاریس، ص 88).
7-پساسوسیالیسم؛ این مکتب فکری (که از آن با نام پساکمونیسم[9] نیز یاد میشود) کوششی است که اغلب از سوی گروههای سوسیال و در راستای پسامدرنیسم صورت میگیرد. به سخنی رساتر، با فراهم آمدن فضای نقدِ مدرنیسم و پدیدار شدن پسامدرنیسم، گروههای سوسیال و کمونیست با بازخوانی شماری از گزارههای پیشین خود به پی افکندن پساسوسیالیسم همت گماشتند. نکتهی جالب توجه این است که پایگاه فکری این مکتب همانند مراد فرهادپور، بیشتر برگرفته از «مکتب فرانکفورت» است.
8-شکست و شهرت؛ یکی از خوانشهای فرهادپور دربارهی شهرت رماننویسان، اشاره به فرایند «شکست» است، فرایندی که در آن به وضعیت انسانها عمیقاً بدبینانه نگریسته میشود. این حس بدبینی[10] اغلب با قریحهی طنزپردازی نیرومند و غالباً نیشدار همراه است (مانند آثار ساموئل بکت، صادق هدایت و...).[11] به نظر میرسد که خود وی نیز برای «شهرت» از همین شیوه استفاده میکند و نقدهای تند و آتشین وی به هنرمندان، نواندیشان و دیگران در همین فرایند قابل بررسی است.[12]
9-کاپیتالیسم + امپریالیسم؛ مراد فرهادپور همانند بسیاری از همگنان چپ خود در ایران، هیچگاه به «کاستیهای درونی» و «تکبعدی بودن» مارکسیسم اعتقاد ندارد. ویژگی شگفتآور این گروه، چنگ در انداختن به «اما و اگرها» و البته «توهم توطئه» است. از نظرگاه مراد فرهادپور آنچه مارکسیسم، کمونیسم و استالینیسم را با شکست مواجه ساخت، توطئههای امپریالیسم و فرزند فکری آن، کاپیتالیسم بود. جالبتر آنکه، فرهادپور اقبال نه چندان درخشان نسل امروزی ایران به پسامارکسیسم را نیز به جذبهها و قدرت «نئوکولونیالیسم» ارتباط میدهد. این قرائت «رمانتیک» از مارکسیسم، به سبب «شکست عشق دیرین» آنها است.[13]
منابع:
آدرنو، تئودور (1385)؛ علیه ایدهآلیسم، ترجمهی مراد فرهادپور، انتشارات رخداد نو.
بدیو، آلن (1387)؛ منتخبی از آثار آلن بدیو؛ گزینش و ویرایش مراد فرهادپور، صالح نجفی و علی عباس بیگی، انتشارات رخداد نو.
بکت، ساموئل (1374)؛ آرنولد آلوارز، ترجمهی مراد فرهادپور، انتشارات طرح نو.
فرهادپور، مراد (1380)؛ نشانهشناسی یازده سپتامبر؛ نیویورک، کابل؛ گفتوگو با یوسف اباذری، انتشارات طرح نو.
فرهادپور، مراد (1384)؛ دیالکتیک روشنگری؛ تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر، برگردان به همراه امید مهرگان، انتشارات رخداد نو.
فرهادپور، مراد (1385)؛ منتخبی از آثار اسلاوی ژیژک، انتشارات رخداد نو.
فرهادپور، مراد (1387)؛ پاریس، تهران؛ نقد سینمای عباس کیارستمی؛ به همراه مازیاراسلامی، انتشارات فرهنگ صبا.
فرهادپور، مراد (1388)؛ پارههای فکر، جلد 2، انتشارات طرح نو.
فرهادپور، مراد؛ شیطان، ماخولیا و تمثیل؛ بازنشر در تارنمای اندیشهسرا؛
http://www.andishesara.com
فرهادپور، مراد؛ داستایوفسكی، نیهیلیسم و نیچه؛ بازنشر سخنرانی در؛
http://www.prospect.blogfa.com/post-91.aspx
Erjavec, A. C. (2003). Postmodernism and the Post-Socialist Condition: politicized art under late socialism. Berkeley, Calif; London, University of California Press
[1] - یکی از برساختههای جالب مراد فرهادپور، اصطلاح «آبغورهی فلزی» است که بهزعم خود برای ترکیب متناقض «روشنفکری دینی» ابداع کرده است.
[2] - ماکس وبر از زمرهی نخستین اندیشمندانی است که توانست دیدگاه تکبعدی و یکسویهی مارکس را بر مبنای روشهای جامعهشناختی نشان دهد. کتاب «اخلاق سرمایهداری و روح سرمایهداری» کوششی در همین راستا است که نشان داد مناسبات اجتماعی و تاریخ، تنها بر ماتریالیسم مبتنی نیست، بلکه مجموعهی پیچیدهای از تعامل دین، فرهنگ، آیین و... در کنار مناسبات تولیدی، تاریخ و زیست انسانی را میسازند.
[3] - کتاب «جامعهی باز و دشمنان آن» اثر پوپر، به همین نیت نوشته شد. این کتاب دربردارندهی انتقادهای سفتوسخت به مارکسیسیم است. كتاب «ظلمت در نيمروز» آرتور كوستلر نیز در فرانسه تأثير گذاشت و ضربهی محكمي به حزب كمونيست در فرانسه زد. گروهی برآنند که با نوشته شدن کتاب «جامعهی باز»، کمر مارکسیسم در اروپا شکست!
[4]- Post-Socialism
[5] - شاخصترین اثر فرهادپور دربارهی سینما، كتاب «پاريس، تهران» است که حاوي گفتوگوي صريح و انتقاد تندوتیز مراد فرهادپور و مازيار اسلامي دربارهی سينماي عباس كيارستمي است. اساس نقد در این کتاب، آمیزهای است از اندیشههاي ژاک لاکان، اسلاوي ژيژک، آلن باديو و تئودور آدورنو.
[6] - به باور مراد فرهادپور، نقاشی ماخولیا (melancholia) اثر آلبرشت دورر (Albrecht Dürer)، مجموعهای است از نشانههای تمثیلی که به واسطهی شماری از نسبتها، تناظرها و تقابلها، ایده یا مثال ماخولیا را در دیالکتیکی ساکن تجسم بخشیده است و ازاینرو میتوان آن را یک «تمثیل بصری» یا نوعی «تاریخ بیجان» دانست.
[7]- Samuel Beckett
[8]- Symptom
[9]- Post-Communism
[10]- Pessimism
[11] - در ادبیات انگلیسی به این نوع از ژانر ادبی که با نقد ویرانگرانه همراه است و یا نقدی است بنیانفکن با زبان تمسخر و سرکوفت که از مرز شوخی و مزاح نیز بسیار فراتر میرود، satire میگویند.
[12] - یکی از نواندیشان دینی، مراد فرهادپور را این گونه وصف کرده است: «دريافت من اين است که مراد فرهادپور به افکار چندان اهميت نمیدهد که به حواشی آنها. آشکارتر بگويم، وی جرئت رويارويی با فکر و قدرت نقد معرفتی آن را ندارد و اين بیقدرتی و بیجرئتی را در لفافی از انگيزهخوانیها، سياستمالیها و ماستمالیها، تخفيف و تمسخرها، طعن و کنايهها، شماتتها و ملامتها، حرمتشکنیها و فرافکنیها فرو میپوشاند و در اين ميدان چنان گردوخاکی به پا میکند که چشم خودش را هم نابينا میکند.»
[13] - این عبارت را از «پیر بوردیو» وام گرفتهام، آنجا که میگوید؛
“…le ressentiment de l'amour déçu porte à inverser la vision dominante, en diabolisant ce qu'elle divinize” (P. BOURDIEU, Les règles de l'art, p. 270).
نظرات مخاطبان 0 7
۱۳۹۲-۰۸-۲۶ ۱۱:۰۷Hamid 11 7
۱۳۹۲-۰۸-۲۶ ۱۲:۵۰Arash 0 11
۱۳۹۲-۰۸-۲۶ ۱۴:۲۴AmirHesaM 2 9
۱۳۹۲-۰۸-۲۶ ۱۵:۴۷حمید 10 0
۱۳۹۲-۰۸-۲۷ ۰۱:۲۹سعیدی 5 4
۱۳۹۲-۰۹-۱۳ ۰۳:۴۵philsoph 0 0
۱۳۹۳-۱۲-۲۱ ۱۲:۵۰known nomad 1 3