محمد هدایتی*
هویت مفهومی «همزاد» با آدمی است. پرسش از کیستی و بازشناسی خود(self) در حیات اجتماعی، در میان «دیگری»(other) هایی بسیار، اهمیت خطیری برای فرد داشته و دارد. این امر، موضوع نظرورزی های مختلف فلسفی، روان شناختی و جامعه شناختی قرار گرفته است. هویت را می توان با تبعیت از مانوئل کاستلزسرچشمه معنا برای زندگی دانست. برای او هویت عبارتست از«فرایند معناسازی براساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه به هم پیوستهایاز ویژگیهای فرهنگیکه بر منابع دیگر اولویت داده میشود»(1). بهعبارتی دیگر بدون داشتن فهمی از هویت زیست و پدیدههای موجود در آن با نوعی آشفتگی معنایی مواجه میشوند.
هویت مفهومی چند بعدی است که بسته به زمینه و موقعیت، هرکدام از آنها اهمیت مییابد با این حال ریچارد جنکینز در کتاب «مقدمه ای بر هویت اجتماعی» برتری را بر جنبه اجتماعی هویت میدهد. او اصطلاحات هویت و هویت اجتماعی را به جای یکدیگر به کار میبرد و میافزاید «همه هویتهای انسانی به یک معنا (غالبا در معنای قوی تر) هویتهای اجتماعی هستند». همه ما تعدادی هویتهای اجتماعی داریم که روابط ما با دیگر افراد وگروهها رادر جهان اجتماعیمان سامان میبخشد.وی غیر اجتماعی بودن هویتها را غیرممکن میداند چرا که «ممکن نیست غیر از این باشد اگر فقط به این خاطر که هویت به معنا مربوط میشود و معنا خصیصه ذاتی واژهها واشیا نیست. معنا نتیجه توافق و یا عدم توافق است، همواره موضوع قرارداد و نوآوری است، همواره تا اندازهای بهاشتراک گذاشته میشود و تا اندازهای درباره آن چون وچرامیشود»(2). هویت دنیویترین چیزهاست و میتواند شگفتانگیزترین چیزها نیز باشد....چگونه ما به این فهم که چه کسی هستیم نائل میشویم و دیگران ما را چگونه شناسایی میکنند؟ چگونه این احساس را که افرادی یگانه هستیم با این فهم که همواره و در همه جا جنبههایی از هویتمان با بسیاری دیگر مشترک است را سازگار میکنیم؟ تا چه اندازه محتمل است که به کسی یا چیزی غیر از آنکه اکنون هستیم مبدل شویم؟ آیا امکان دارد فقط خودمان باشیم؟ هویت براستی مفهومی پیچیده و چالش برانگیز است.
با وجود اهمیت همیشگی هویت، جامعه شناسی هویت بر آن است تا نشان دهد که هویت در دوره های مختلف تاریخی و اجتماعی به گونه ای متفاوت صورت بندی(articulation) شده است. بسیاری از اندیشمندان اجتماعی براین باورند که گرچه هویت هم در جامعه ی سنتی و هم در جامعه مدرن از اهمیت بسزایی برخوردار بوده است اما به گونه متفاوت نگریسته و مفهومپردازی شده است. گویی هویت و هویتیابی در جامعه مدرن برخلاف اعصار ماقبل که امری از پیش داده شده(given) محسوب میشد به وظیفهای همیشگی و فرایندی تبدیل شده است.به طور کلی در جوامع سنتی پیشامدرن این ویژگیهای انتسابی بود که عامل اصلی هویتبخش و هویتساز به حساب میآمد. مولفههایی چون نژاد، قومیت، مذهب، دودمان و غیره مواردی به حساب میآمدند که کلیت زندگی را برای فرد معنا میبخشیدند و درکی از جایگاهش در جهان به او عطا می کردند. جهان مدرن هرچند نتوانست بطور کلی نقش این مولفه ها را از بین ببرد اما از حاکمیت و نفوذ بی چون و چرای آنها کاست. جوامع مدرن هویت را به عنوان امری که از خلال تلاش فردی، خواستن و منافع فردی قابل دستیابی است تعریف میکنند. در مدرنیته هویت به مانند خود به یک مسئله، هدف و پروژه تبدیل میشود. چالش اصلی این پروژه آشتی دادن و وفق دادن جنبههای مجزا و رقیب در درون یک فرد و پیدا کردن خود حقیقی در ارتباط با بیگانگی و بی ریشگی فرد است.
از نقطه نظر جامعه معاصر، هویت در آنچه ما جامعه سنتی مینامیم مسئله خاصی به حساب نمیآید. در جوامع سنتی و در واحدهای اجتماعی پیوسته وکوچک هویت از بدو تولد توسط گروه و اجتماع از خلال روابط سلسله مراتبی مذهب، خویشاوندی، قبیله، جنسیت و سن نسبت داده میشود.این شکل از هویت بر نظام عقاید و ارزشهایی که بهصورت خارجی و ارثی اعمال میشوند مبتنی است. فقدان فردگرایی به آن صورت که ما میشناسیم در این جوامع سنتی منجر به استحاله فرد در گروه میشود. در مقابل جوامع مدرن وظیفه تعریف هویت را از گروه به فرد واگذار کرده است و فشار بیرونی اجتماع نسبت به منابع درونی فردی از اهمیت کمتری برخوردار میشود(3) . با وجود اینکه این انتساب بیرونی کاملا محو نمیشود وکماکان عناصری از آن باقی می ماند اما دیگر عنصر قاطع به شمار نمی رود. بنابراین رخداد (event) قاطع در پروبلماتیک شدن هویت، مدرنیته است با تمام مظاهر و ویژگی های خاص آن.
به صورت سنتی هویت به صورت چیزی درک شده است که منسجم و تثبیت شده است، یک کفیت ذاتی فرد که به وسیله طبیعت علی الخصوص بیولوژی انسانی تضمین شده است. یک خوداستوار و چالش ناپذیر. در خلال قرن 19 و اوایل قرن 20 تعدادی از بزرگترین روشنفکران این نگاه را به چالش کشیده اند و هرکدام به طریقه خاص خود ایده خودِ منسجم و تثبیت شده را زیر سوال بردهاند. آنها به تعبیر استوارت هال به مرکز زدایی از سوژه و خود پرداختند. نظریات مختلفی چون نظریه تکامل داروین(خود در حال تکامل)، مفهوم مارکس از تاریخ، نظریه روانکاوی فروید و نظریه زبان شناختی سوسور به طرق گوناگون، به مرکززدایی از مفهوم سنتی خود ثابت و استوار یاری رسانده اند. جدا از این چالشها، اخیرا پساساختارگرایی و پست مدرنیسم طریقه دیگری برای فهم هویت ظهور یافته است. این نگرش هویت را نه به مثابه امری استوار و ثابت بلکه به مثابه چیزی ساخته شده و همیشه در حال شدن میبیند که هرگز کامل نمیشود. مهم تر از همه هویت مفهومیاست که در تاریخ و فرهنگ ساخته شده است و چیزی نیست که از طبیعت به ارث رسیده باشد. همچنین این بینش صورت بندی ای است که در آن مفهوم هویت با هویتها جایگزین میشود یعنی هویتهای چندگانه و متحرک. بنابراین هویتها بیشتر شکلی از تولید هستند تا اینکه مصرف میراثی ثابت.
بر مبنای نظر استوارتهال هویت درباره استفاده از منابع تاریخی، فرهنگی و زبان در یک فرایند «شدن» است تا «بودن». اگرچه هویتها بهروشنی درباره این هستند که«ما فکر میکنیم که هستیم» و یا «فکر میکنیم از کجا آمده ایم»، آنها همچنین درباره این هم مطرح میشوند که «کجا میرویم». هویتها همیشه روایتی از خود «شدن» هستند. «اگر بپرسید من چه کسی هستم من به شما داستانی خواهم گفت. در این معنا همچنانکه هال خاطر نشان میکند هویتها کمتر درباره ریشهها مطرح میشوند و بیشتر از مسیر وراه صحبت خواهند کرد(4). برای مثال من ممکن است در یک لحظه هوادار یک تیم فوتبال، درلحظه ای دیگر استاد دانشگاه، در جایی دیگر پدر و در لحظه دیگر یک دوست باشم. هرکدام از این دقایق و لحظات سویه مناسب و زمینه اظهاری خاص خود را دارد که به زمینه خاص آن بستگی دارد. هویتهای ما سلسله مراتب خاصی از خودرا شکل میدهند. در یک زمینه خاص هویت غالب ممکن است چیز خاصی باشد و در زمینه دیگر چیزی کاملا متفاوت. اما مسئله این است که بقیه هویتهایی که در این لحظه و زمینه غالب نیستند همیشه حاضرند، همیشه منتظرند و آماده نقشی در تغییر صورت بندی خود هستند. بنابراین دروضعیتی که طرفدار یک تیم فوتبال بودن مهم ترین هویت من است، چگونه عملکرد من در این هویت با این واقعیت که من هنوز یک استاد دانشگاه هستم تحت الشعاع و تحت فشار قرار می گیرند.
جامعه شناسی و هویت:
جامعهشناسی در بحث از هویت به نوعی طبیعی بودن آن را زیر سوال میبرد و آن را نتیجه و ناشی از فرایندها و عوامل اجتماعی میداند، یعنی سویه ی اجتماعی و تاریخی هویت را برجسته می کند. به طور کلی در جامعهشناسی درباره هویت میتوان پرسشها و ایدههای کلی زیر را استخراج کرد.
1) هویت برساختهای اجتماعی است. کیفیتی ثابت یاذاتی نیست بلکه ساخته میشود و سپس در تعامل با دیگران تغییر میکند. در زندگی روزمره هویت را پدیده ای به شمار میآوریم که در ابتدای کودکی شکل گرفته و تثبیت شده است. اما در مقابل جامعهشناسی، هویت را پدیده ای منعطف و تغییر پذیر میداند که روابط اجتماعی و دیگران آن را شکل داده اند. چنین نگرشی به این معناست که دریافت ما از اینکه چه کسی هستیم بر پایه پیوند میان نگرش ما نسبت به هویت خودمان و نگرش دیگران نسبت به هویت ما شکل میگیرد. به علاوه هویت یابی فرایند مستمری است که طی آن فرد در طول حیاتش تصور خود را از چه کسی بودن از طریق رابطه با دیگران در خود پرورانده و پالایش میکند. در یک جمله هویت یک توافق است.
2) دوم اینکه هویت توام با احساس تعلق است. بخش جدایی ناپذیر آگاهی ما از اینکه چه کسی هستیم از عضویت در گروههای اجتماعی ناشی می شود که از اعضای شبیه به یکدیگر تشکیل شده اند. احساسمان نسبت به اینکه چه کسی هستیم به شکل جدایی ناپذیر به احساس تعلقمان به یک پدیده اجتماعی بزرگتر از ما پیوند خورده است. این تعلق میتواند شکلی از عضویت آشکار داشته باشد یا نه. سازوکارهای مختلفی که میتوان نام آنها را استراتژیهای تعلق نام گذاشت، تعلق را به هویت پیوند میدهند.
3) مسئله هویت به تفاوت ما با دیگران نیز مربوط میشود: بخشی از دانستن اینکه چه کسی هستیم دانستن این است که چه کسی نیستیم.
4) از آنجا که هویت اکتسابی و آموختنی است انعطاف پذیر نیز هست و در برخی از جوامع انعطاف پذیرتر از دیگر جوامع است. اگر هویت کسانی را که در جوامع مدرن زندگی میکنند با هویت آنهایی که برای مثال در قرن 19 زندگی میکردند مقایسه کنیم میتوان گفت که احتمالا هویت انسان مدرن چندپاره است و سریع تر تغییر میکند(5).
یکی از اساسی ترین وجوه هویت های مدرن این است که عوامل هویت بخش متکثر گشته اند. در میان نظریه پردازان هویت استدلال بر این است که مدرنیته جایگاه طبقاتی افراد(قرار گرفتن در نظام تولید خاص) را به عنوان یکی از عوامل اصلی هویت بخش مطرح کرده است. در عین حال با تعمیق مدرنیته و قرار گرفتن در آنچه پست مدرنیسم یا مدرنیته متاخر خوانده می شود ویژگی هایی از زندگی روزمره مانند مصرف افراد نقشی موثر در فرایند هویت بخشی ایفا می کنند. در یکی از آگهی های تجاری جمله معروف دکارت یعمی من فکر می کنم، پس هستم دستاویز این شعر قرار گرفته بود که من خرید می کنم، پس هستم. مشاهده می شود که هویت های مدرن تا چه حد از انگاره های انتسابی سنتی فاصله گرفته اند و سیال گشته اند تا بدان جا که کنشی روزمره چون مصرف امروزه یکی از عوامل اصلی هویت بخش معرفی می شود.
یکی از جامعه شناسانی که بصورت جدی به مباحث مربوط به هویت پرداخته و آن را به متن مدرنیته پیوند زده است گیدنز است. آرای گیدنز درباره هویت در متن نظریه کلیتر او درباره مدرنیته قرار دارد. او معنا و انگاره جدید هویت را ناشی از شرایط مدرنیته و به ویژه مدرنیته متاخر میداند. در زمینه مرتبط کردن هویت به مدرنیته در آرای او میتوان چهار نکته را تشخیص داد که برای فهم هویت های مدرن بسیار راه گشا هستند. اولا مدرنیته یک نظم پساسنتی است که در آن هویتهای ثابت و مستقر نه انتسابی هستند و نه اینکه به شیوه روشن و غیر مبهمی مشخص میشوند.هویت که به صورت روزافزونی از سنت، مذهب، حقوق و... فاصله میگیرد تنها میتواند از طریق انتخاب حاصل شود. دوم مدرنیته دربردارنده تکثیرسازی زیست جهانهایی است که در آنهاهر فردی در مواجهه با فضاهای خصوصی و عمومی با نقشها و هنجارهای خاص آنها، باید به مذاکره و گفتگو با انواع هویتهای چندگانه و متضاد بپردازد. سوم مدرنیته اقتدار سنتی را با شک روش شناختی(به جای قطعیت خرد) جایگزین میکند. حقیقت زمینه ای(وابسته به موقعیت) میشود و اقتداری که اعمال میشود مشروط است. سرانجام چهارم اینکه مدرنیته تجربه باواسطهرا در مرکز جهان اجتماعی قرار میدهد. بواسطه تجارت، شهر، تحرک ناشی از مسافرت و ارتباطات از طریق رسانههای تودهای، زیست جهانهایی همیشه در معرض ما هستند و به انتخابهای ممکنی برای هویت ما تبدیل میشوند. از طریق بازاریابی و تبلیغات و پتانسیل آنها در تجاری کردن تجربه با واسطه این تکثر زندگی مدرن بطور مستقیمی به انتخابهای مصرفی ما تبدیل می شود(6). از نظر گیدنز افراد در مدرنیته تحت تاثیر شرایط باید این مسئله را که چه کسی باشند و چگونه دیده شوند را از طریق بکارگیری تنوع حیرت آوری از منابع مادی و نمادی، انتخاب، برساخت، نگه داری، تفسیر،مذاکره و نمایش دهند.
گیدنز بر این اعتقاد است که هویت در جامعه مدرن به امری پروژه ای و زندگینامه ای تبدیل شده است که با جزییات زندگی روزمره افراد پیوند یافته است. تمام تصمیماتی که یک فرد در طول زندگی روزانه اتخاذ میکند، اینکه چه بپوشد، چه بخورد، چه کسی را ملاقات کند و ..در راستای این امور زندگینامهای است(7). تمام این انتخابها تصمیمهایی هستند نه تنها درباره چگونگی عمل بلکه درباره چه کسی بودن. به زعم او زیستن در عصر تجدد مسئولیت خطیری است. چون ما مسئولیم زندگینامه خود را خلق کنیم. هویت شخصی در مدرنیته مستلزم آگاهی بازتابی است. هویت شخصی چیزی نیست که در نتیجه تداوم کنشهای اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد بلکه چیزی است که فرد باید آن را به طور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیتهای بازتابی خویش مورد محافظت و پشتیبانی قرار دهد. از نظر گیدنز بی ثباتی هویت در جامعه مدرن پساسنتی نیازمند این است که ما به شیوه ای گریزناپذیر در یک پروژه بازتابی از خود درگیر شویم. این پروژه بازتابی است چرا که دربردارنده خودنگری مداوم، دقت در امورات خود، برنامهریزی و نظم دادن همیشگی به عناصر زندگیمان، رسیدگی دائمیبه ظاهر و عملکردها و همه اینها در راستای مرتب کردنشان برای دستیابی به روایت منسجمی است که خودنامیده میشود. از نظر گیدنز افراد نه تنها مسئول خلق و حفظ خود میشوند بلکه این مسئولیت به امری دائمی و فراگیر تبدیل میشود. در عصر مدرن حتی بدن نیز وارد عرصه تنظیم بازتابی زندگی اجتماعی میشود. ما نه تنها مسئول طراحی خودمان میشویم بلکه این مسئولیت را نیز در قبال بدنمان به عهده می گیریم. در رابطه با هویت ما باید گذشته مان را تفسیر و برای آینده برنامه ریزی کنیم و با این کارها تلاش کنیم تا هویتی را در حال(با عطف توجه به این گذشته و آینده) پیریزی کنیم. مشاهده می شود که بخشی از تغییرات در فرایند هویت یابی ناشی از فرایند جهانی شدن است. جهانی شدن امروزه به یک معنا انگاره مرز را با چالش مواجه کرده است. افراد در دورترین فواصل با بیش ترین سرعت به تحولات دیگر نقاط جهان واکنش نشان می دهند. این تحت تاثیر قرار گرفتن در برابر امور غیر و نو باعث می شود امور پیشینی و قطعی زیر سوال روند و درباره قطعیت آنها چون و چرا صورت بگیرد. انقلاب اطلاعاتی همراه با جهانی شدن امکان های جدیدی برای فرایند هویت یابی افراد ارائه کرده اند.
هر گاه ما از هويت افراد سخن بگوييم ناچاريم جنبه هاي فردي و اجتماعي آنرا هم زمان در نظر بگيريم. زيرا هم زمانيهويت فردي و اجتماعي در فرد ما راناچار به اين کارميکند. در واقع هويت از ويژگيهايي برخوردار استکه حاکي از پيوند ميان هويت فردي و هويتاجتماعياست. وود وارد در کتاب « به پرسش گرفتن هویت» اين ويژگيها را چنين برمي شمارد:
1) هويت مربوط است به نگاه من به خودم و نگاه ديگران به من
2) هويت فرد و جامعه را به هم وصل ميکند.
3) هويت از خلال تفاوت ها و تشابهات مشخص ميشود.
4) هويت هم پذيرش فعالانه نقش توسط ما و هم تنش ميان عمل بشري و ساختارهاي اجتماعي را دربرميگيرد.
4) هويتها يگانه و چند گانه هستند.
5) هويتها را ميتوان ثابت، سيال و متغيير در نظر گرفت(8).
همانطور که مشاهده می شود از آنجاییکه وجود دیگری است که پرسش از خود را معنا می بخشد حتی فردی ترین هویت ها هم واجد عناصر اجتماعی هستند . اساسا نمی توان از هویت های غیر اجتماعی سخن گفت.
ایران و هویت:
یکی از اساسی ترین وجوه هویت در ایران پیوند آن با امر سیاسی است. گویی نمی توان فارغ از جهت گیری ها و دغدغه های سیاسی به هویت پرداخت. بر خلاف جوامع غربی که تا حدی از دیدگاه های اصالت گرایانه پیرامون هویت فاصله گرفته اند در ایران اما کماکان نگاه اصالت گرایانه حاکم است. تقابل هویت ملی با قومی، هویت مذهبی با ملی و هویت های مدرن با همه اشکال هویت سنتی کانون بحث های پیرامون هویت است. غالب تحقیقات و مطالعات تجربی هم به بررسی رابطه این هویت ها با هم پرداخته اند. از آنجاییکه ما هنوز به شرایط تعمیق مدرنیته نرسیده ایم شاید این مواجهات گریز ناپذیر باشد.
در عین حال تحت تاثیر جهانی شدن و گسترش تکنولوژی ارتباطی طبقات متوسط شهرهای بزرگ، نشانه هایی از فرارفتن از اصالت گرایی را بروز داده اند. آنهاامروزه می کوشند تا حدی به تعبیر زیمل از طریق دنبال کردن نمادهای مد و منزلت به خود تمایز بخشند و از این طریق به برساختی از کیستی خود بپردازند. احتمالا برای آنها هویت های سنتی نه کاملا بی اهمیت بلکه تا حدی به حاشیه رانده شده اند.بررسی حیات زندگی روزمره و نقش اموری چون مصرف و رسانه در هویت یابی افراد از موضوعاتی است که در دپارتمان های جامعه شناسی توجه فزاینده ای را به خود جلب کرده است.
در بحث پیرامون هویت های مدرن اشاره شده که این هویت ها و منابع هویت بخش متکثر شده اند. این ایده یکی از مهم ترین وجوه هویت در ایران امروز نیز هست. به این معنا که هویت های امروزی بسان گذشته آیینه تمام نمای زندگی افراد محسوب نمی شوند . امروزه نمی توان با آگاهی از بخش هایی از زندگی فرد دیگر وجوه آن را پیش بینی کرد. برای مثال فردی ممکن است هویت مذهب نیرومندی داشته باشد، مسجد برود اما در عین حال موسیقی جاز خارجی گوش کند، به مارک لباسش اهمیت دهد و شیفته سفر به کشورهای خارجی باشد. گویی هویت های مدرن را ثباتی نیست. پرسش دیرین هویت هنوز هم پرسش عصر ماست.
پی نوشت:
(1)کاستلز، مانوئل (1382)، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، مترجم حسن چاوشیان، تهران طرح نو؛
(2)جنکینز، ریچارد (1381)، هویت اجتماعی، ترجمه تورج یارمحمدی، تهران، نشر شیرازه؛
(3)Dunn Robert (2008), Identifying consumption: Subjects And Objects In Consumer Society, Temple university press
Storey John (2003) , Inventing Popular culture: From Folklore ToGlobalization Blackwel (4)
(5)ابرکرامبی،نیکولاس(1388)، درآمدی بر جامعهشناسی، ترجمه هادی جلیلی، تهران، نشر نی؛
(6) Slater Dan (1999), Consumer Culture and Modernity, Polity Press
(7)گیدنز، آنتونی( 1382)، تجدد و تشخص: هویت شخصی در جامعه مدرن، ترجمه ناصر موفقیان تهران، انتشارات؛
(8 ) Woodward, Kath(2000), Questioning Identitiy: Gender, Class, Nation. London: Routledge in association with the Open University
*دانشجوی دکترای جامعه شناسی
هویت مفهومی «همزاد» با آدمی است. پرسش از کیستی و بازشناسی خود(self) در حیات اجتماعی، در میان «دیگری»(other) هایی بسیار، اهمیت خطیری برای فرد داشته و دارد. این امر، موضوع نظرورزی های مختلف فلسفی، روان شناختی و جامعه شناختی قرار گرفته است. هویت را می توان با تبعیت از مانوئل کاستلزسرچشمه معنا برای زندگی دانست. برای او هویت عبارتست از«فرایند معناسازی براساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه به هم پیوستهایاز ویژگیهای فرهنگیکه بر منابع دیگر اولویت داده میشود»(1). بهعبارتی دیگر بدون داشتن فهمی از هویت زیست و پدیدههای موجود در آن با نوعی آشفتگی معنایی مواجه میشوند.
هویت مفهومی چند بعدی است که بسته به زمینه و موقعیت، هرکدام از آنها اهمیت مییابد با این حال ریچارد جنکینز در کتاب «مقدمه ای بر هویت اجتماعی» برتری را بر جنبه اجتماعی هویت میدهد. او اصطلاحات هویت و هویت اجتماعی را به جای یکدیگر به کار میبرد و میافزاید «همه هویتهای انسانی به یک معنا (غالبا در معنای قوی تر) هویتهای اجتماعی هستند». همه ما تعدادی هویتهای اجتماعی داریم که روابط ما با دیگر افراد وگروهها رادر جهان اجتماعیمان سامان میبخشد.وی غیر اجتماعی بودن هویتها را غیرممکن میداند چرا که «ممکن نیست غیر از این باشد اگر فقط به این خاطر که هویت به معنا مربوط میشود و معنا خصیصه ذاتی واژهها واشیا نیست. معنا نتیجه توافق و یا عدم توافق است، همواره موضوع قرارداد و نوآوری است، همواره تا اندازهای بهاشتراک گذاشته میشود و تا اندازهای درباره آن چون وچرامیشود»(2). هویت دنیویترین چیزهاست و میتواند شگفتانگیزترین چیزها نیز باشد....چگونه ما به این فهم که چه کسی هستیم نائل میشویم و دیگران ما را چگونه شناسایی میکنند؟ چگونه این احساس را که افرادی یگانه هستیم با این فهم که همواره و در همه جا جنبههایی از هویتمان با بسیاری دیگر مشترک است را سازگار میکنیم؟ تا چه اندازه محتمل است که به کسی یا چیزی غیر از آنکه اکنون هستیم مبدل شویم؟ آیا امکان دارد فقط خودمان باشیم؟ هویت براستی مفهومی پیچیده و چالش برانگیز است.
با وجود اهمیت همیشگی هویت، جامعه شناسی هویت بر آن است تا نشان دهد که هویت در دوره های مختلف تاریخی و اجتماعی به گونه ای متفاوت صورت بندی(articulation) شده است. بسیاری از اندیشمندان اجتماعی براین باورند که گرچه هویت هم در جامعه ی سنتی و هم در جامعه مدرن از اهمیت بسزایی برخوردار بوده است اما به گونه متفاوت نگریسته و مفهومپردازی شده است. گویی هویت و هویتیابی در جامعه مدرن برخلاف اعصار ماقبل که امری از پیش داده شده(given) محسوب میشد به وظیفهای همیشگی و فرایندی تبدیل شده است.به طور کلی در جوامع سنتی پیشامدرن این ویژگیهای انتسابی بود که عامل اصلی هویتبخش و هویتساز به حساب میآمد. مولفههایی چون نژاد، قومیت، مذهب، دودمان و غیره مواردی به حساب میآمدند که کلیت زندگی را برای فرد معنا میبخشیدند و درکی از جایگاهش در جهان به او عطا می کردند. جهان مدرن هرچند نتوانست بطور کلی نقش این مولفه ها را از بین ببرد اما از حاکمیت و نفوذ بی چون و چرای آنها کاست. جوامع مدرن هویت را به عنوان امری که از خلال تلاش فردی، خواستن و منافع فردی قابل دستیابی است تعریف میکنند. در مدرنیته هویت به مانند خود به یک مسئله، هدف و پروژه تبدیل میشود. چالش اصلی این پروژه آشتی دادن و وفق دادن جنبههای مجزا و رقیب در درون یک فرد و پیدا کردن خود حقیقی در ارتباط با بیگانگی و بی ریشگی فرد است.
از نقطه نظر جامعه معاصر، هویت در آنچه ما جامعه سنتی مینامیم مسئله خاصی به حساب نمیآید. در جوامع سنتی و در واحدهای اجتماعی پیوسته وکوچک هویت از بدو تولد توسط گروه و اجتماع از خلال روابط سلسله مراتبی مذهب، خویشاوندی، قبیله، جنسیت و سن نسبت داده میشود.این شکل از هویت بر نظام عقاید و ارزشهایی که بهصورت خارجی و ارثی اعمال میشوند مبتنی است. فقدان فردگرایی به آن صورت که ما میشناسیم در این جوامع سنتی منجر به استحاله فرد در گروه میشود. در مقابل جوامع مدرن وظیفه تعریف هویت را از گروه به فرد واگذار کرده است و فشار بیرونی اجتماع نسبت به منابع درونی فردی از اهمیت کمتری برخوردار میشود(3) . با وجود اینکه این انتساب بیرونی کاملا محو نمیشود وکماکان عناصری از آن باقی می ماند اما دیگر عنصر قاطع به شمار نمی رود. بنابراین رخداد (event) قاطع در پروبلماتیک شدن هویت، مدرنیته است با تمام مظاهر و ویژگی های خاص آن.
به صورت سنتی هویت به صورت چیزی درک شده است که منسجم و تثبیت شده است، یک کفیت ذاتی فرد که به وسیله طبیعت علی الخصوص بیولوژی انسانی تضمین شده است. یک خوداستوار و چالش ناپذیر. در خلال قرن 19 و اوایل قرن 20 تعدادی از بزرگترین روشنفکران این نگاه را به چالش کشیده اند و هرکدام به طریقه خاص خود ایده خودِ منسجم و تثبیت شده را زیر سوال بردهاند. آنها به تعبیر استوارت هال به مرکز زدایی از سوژه و خود پرداختند. نظریات مختلفی چون نظریه تکامل داروین(خود در حال تکامل)، مفهوم مارکس از تاریخ، نظریه روانکاوی فروید و نظریه زبان شناختی سوسور به طرق گوناگون، به مرکززدایی از مفهوم سنتی خود ثابت و استوار یاری رسانده اند. جدا از این چالشها، اخیرا پساساختارگرایی و پست مدرنیسم طریقه دیگری برای فهم هویت ظهور یافته است. این نگرش هویت را نه به مثابه امری استوار و ثابت بلکه به مثابه چیزی ساخته شده و همیشه در حال شدن میبیند که هرگز کامل نمیشود. مهم تر از همه هویت مفهومیاست که در تاریخ و فرهنگ ساخته شده است و چیزی نیست که از طبیعت به ارث رسیده باشد. همچنین این بینش صورت بندی ای است که در آن مفهوم هویت با هویتها جایگزین میشود یعنی هویتهای چندگانه و متحرک. بنابراین هویتها بیشتر شکلی از تولید هستند تا اینکه مصرف میراثی ثابت.
بر مبنای نظر استوارتهال هویت درباره استفاده از منابع تاریخی، فرهنگی و زبان در یک فرایند «شدن» است تا «بودن». اگرچه هویتها بهروشنی درباره این هستند که«ما فکر میکنیم که هستیم» و یا «فکر میکنیم از کجا آمده ایم»، آنها همچنین درباره این هم مطرح میشوند که «کجا میرویم». هویتها همیشه روایتی از خود «شدن» هستند. «اگر بپرسید من چه کسی هستم من به شما داستانی خواهم گفت. در این معنا همچنانکه هال خاطر نشان میکند هویتها کمتر درباره ریشهها مطرح میشوند و بیشتر از مسیر وراه صحبت خواهند کرد(4). برای مثال من ممکن است در یک لحظه هوادار یک تیم فوتبال، درلحظه ای دیگر استاد دانشگاه، در جایی دیگر پدر و در لحظه دیگر یک دوست باشم. هرکدام از این دقایق و لحظات سویه مناسب و زمینه اظهاری خاص خود را دارد که به زمینه خاص آن بستگی دارد. هویتهای ما سلسله مراتب خاصی از خودرا شکل میدهند. در یک زمینه خاص هویت غالب ممکن است چیز خاصی باشد و در زمینه دیگر چیزی کاملا متفاوت. اما مسئله این است که بقیه هویتهایی که در این لحظه و زمینه غالب نیستند همیشه حاضرند، همیشه منتظرند و آماده نقشی در تغییر صورت بندی خود هستند. بنابراین دروضعیتی که طرفدار یک تیم فوتبال بودن مهم ترین هویت من است، چگونه عملکرد من در این هویت با این واقعیت که من هنوز یک استاد دانشگاه هستم تحت الشعاع و تحت فشار قرار می گیرند.
جامعه شناسی و هویت:
جامعهشناسی در بحث از هویت به نوعی طبیعی بودن آن را زیر سوال میبرد و آن را نتیجه و ناشی از فرایندها و عوامل اجتماعی میداند، یعنی سویه ی اجتماعی و تاریخی هویت را برجسته می کند. به طور کلی در جامعهشناسی درباره هویت میتوان پرسشها و ایدههای کلی زیر را استخراج کرد.
1) هویت برساختهای اجتماعی است. کیفیتی ثابت یاذاتی نیست بلکه ساخته میشود و سپس در تعامل با دیگران تغییر میکند. در زندگی روزمره هویت را پدیده ای به شمار میآوریم که در ابتدای کودکی شکل گرفته و تثبیت شده است. اما در مقابل جامعهشناسی، هویت را پدیده ای منعطف و تغییر پذیر میداند که روابط اجتماعی و دیگران آن را شکل داده اند. چنین نگرشی به این معناست که دریافت ما از اینکه چه کسی هستیم بر پایه پیوند میان نگرش ما نسبت به هویت خودمان و نگرش دیگران نسبت به هویت ما شکل میگیرد. به علاوه هویت یابی فرایند مستمری است که طی آن فرد در طول حیاتش تصور خود را از چه کسی بودن از طریق رابطه با دیگران در خود پرورانده و پالایش میکند. در یک جمله هویت یک توافق است.
2) دوم اینکه هویت توام با احساس تعلق است. بخش جدایی ناپذیر آگاهی ما از اینکه چه کسی هستیم از عضویت در گروههای اجتماعی ناشی می شود که از اعضای شبیه به یکدیگر تشکیل شده اند. احساسمان نسبت به اینکه چه کسی هستیم به شکل جدایی ناپذیر به احساس تعلقمان به یک پدیده اجتماعی بزرگتر از ما پیوند خورده است. این تعلق میتواند شکلی از عضویت آشکار داشته باشد یا نه. سازوکارهای مختلفی که میتوان نام آنها را استراتژیهای تعلق نام گذاشت، تعلق را به هویت پیوند میدهند.
3) مسئله هویت به تفاوت ما با دیگران نیز مربوط میشود: بخشی از دانستن اینکه چه کسی هستیم دانستن این است که چه کسی نیستیم.
4) از آنجا که هویت اکتسابی و آموختنی است انعطاف پذیر نیز هست و در برخی از جوامع انعطاف پذیرتر از دیگر جوامع است. اگر هویت کسانی را که در جوامع مدرن زندگی میکنند با هویت آنهایی که برای مثال در قرن 19 زندگی میکردند مقایسه کنیم میتوان گفت که احتمالا هویت انسان مدرن چندپاره است و سریع تر تغییر میکند(5).
یکی از اساسی ترین وجوه هویت های مدرن این است که عوامل هویت بخش متکثر گشته اند. در میان نظریه پردازان هویت استدلال بر این است که مدرنیته جایگاه طبقاتی افراد(قرار گرفتن در نظام تولید خاص) را به عنوان یکی از عوامل اصلی هویت بخش مطرح کرده است. در عین حال با تعمیق مدرنیته و قرار گرفتن در آنچه پست مدرنیسم یا مدرنیته متاخر خوانده می شود ویژگی هایی از زندگی روزمره مانند مصرف افراد نقشی موثر در فرایند هویت بخشی ایفا می کنند. در یکی از آگهی های تجاری جمله معروف دکارت یعمی من فکر می کنم، پس هستم دستاویز این شعر قرار گرفته بود که من خرید می کنم، پس هستم. مشاهده می شود که هویت های مدرن تا چه حد از انگاره های انتسابی سنتی فاصله گرفته اند و سیال گشته اند تا بدان جا که کنشی روزمره چون مصرف امروزه یکی از عوامل اصلی هویت بخش معرفی می شود.
یکی از جامعه شناسانی که بصورت جدی به مباحث مربوط به هویت پرداخته و آن را به متن مدرنیته پیوند زده است گیدنز است. آرای گیدنز درباره هویت در متن نظریه کلیتر او درباره مدرنیته قرار دارد. او معنا و انگاره جدید هویت را ناشی از شرایط مدرنیته و به ویژه مدرنیته متاخر میداند. در زمینه مرتبط کردن هویت به مدرنیته در آرای او میتوان چهار نکته را تشخیص داد که برای فهم هویت های مدرن بسیار راه گشا هستند. اولا مدرنیته یک نظم پساسنتی است که در آن هویتهای ثابت و مستقر نه انتسابی هستند و نه اینکه به شیوه روشن و غیر مبهمی مشخص میشوند.هویت که به صورت روزافزونی از سنت، مذهب، حقوق و... فاصله میگیرد تنها میتواند از طریق انتخاب حاصل شود. دوم مدرنیته دربردارنده تکثیرسازی زیست جهانهایی است که در آنهاهر فردی در مواجهه با فضاهای خصوصی و عمومی با نقشها و هنجارهای خاص آنها، باید به مذاکره و گفتگو با انواع هویتهای چندگانه و متضاد بپردازد. سوم مدرنیته اقتدار سنتی را با شک روش شناختی(به جای قطعیت خرد) جایگزین میکند. حقیقت زمینه ای(وابسته به موقعیت) میشود و اقتداری که اعمال میشود مشروط است. سرانجام چهارم اینکه مدرنیته تجربه باواسطهرا در مرکز جهان اجتماعی قرار میدهد. بواسطه تجارت، شهر، تحرک ناشی از مسافرت و ارتباطات از طریق رسانههای تودهای، زیست جهانهایی همیشه در معرض ما هستند و به انتخابهای ممکنی برای هویت ما تبدیل میشوند. از طریق بازاریابی و تبلیغات و پتانسیل آنها در تجاری کردن تجربه با واسطه این تکثر زندگی مدرن بطور مستقیمی به انتخابهای مصرفی ما تبدیل می شود(6). از نظر گیدنز افراد در مدرنیته تحت تاثیر شرایط باید این مسئله را که چه کسی باشند و چگونه دیده شوند را از طریق بکارگیری تنوع حیرت آوری از منابع مادی و نمادی، انتخاب، برساخت، نگه داری، تفسیر،مذاکره و نمایش دهند.
گیدنز بر این اعتقاد است که هویت در جامعه مدرن به امری پروژه ای و زندگینامه ای تبدیل شده است که با جزییات زندگی روزمره افراد پیوند یافته است. تمام تصمیماتی که یک فرد در طول زندگی روزانه اتخاذ میکند، اینکه چه بپوشد، چه بخورد، چه کسی را ملاقات کند و ..در راستای این امور زندگینامهای است(7). تمام این انتخابها تصمیمهایی هستند نه تنها درباره چگونگی عمل بلکه درباره چه کسی بودن. به زعم او زیستن در عصر تجدد مسئولیت خطیری است. چون ما مسئولیم زندگینامه خود را خلق کنیم. هویت شخصی در مدرنیته مستلزم آگاهی بازتابی است. هویت شخصی چیزی نیست که در نتیجه تداوم کنشهای اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد بلکه چیزی است که فرد باید آن را به طور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیتهای بازتابی خویش مورد محافظت و پشتیبانی قرار دهد. از نظر گیدنز بی ثباتی هویت در جامعه مدرن پساسنتی نیازمند این است که ما به شیوه ای گریزناپذیر در یک پروژه بازتابی از خود درگیر شویم. این پروژه بازتابی است چرا که دربردارنده خودنگری مداوم، دقت در امورات خود، برنامهریزی و نظم دادن همیشگی به عناصر زندگیمان، رسیدگی دائمیبه ظاهر و عملکردها و همه اینها در راستای مرتب کردنشان برای دستیابی به روایت منسجمی است که خودنامیده میشود. از نظر گیدنز افراد نه تنها مسئول خلق و حفظ خود میشوند بلکه این مسئولیت به امری دائمی و فراگیر تبدیل میشود. در عصر مدرن حتی بدن نیز وارد عرصه تنظیم بازتابی زندگی اجتماعی میشود. ما نه تنها مسئول طراحی خودمان میشویم بلکه این مسئولیت را نیز در قبال بدنمان به عهده می گیریم. در رابطه با هویت ما باید گذشته مان را تفسیر و برای آینده برنامه ریزی کنیم و با این کارها تلاش کنیم تا هویتی را در حال(با عطف توجه به این گذشته و آینده) پیریزی کنیم. مشاهده می شود که بخشی از تغییرات در فرایند هویت یابی ناشی از فرایند جهانی شدن است. جهانی شدن امروزه به یک معنا انگاره مرز را با چالش مواجه کرده است. افراد در دورترین فواصل با بیش ترین سرعت به تحولات دیگر نقاط جهان واکنش نشان می دهند. این تحت تاثیر قرار گرفتن در برابر امور غیر و نو باعث می شود امور پیشینی و قطعی زیر سوال روند و درباره قطعیت آنها چون و چرا صورت بگیرد. انقلاب اطلاعاتی همراه با جهانی شدن امکان های جدیدی برای فرایند هویت یابی افراد ارائه کرده اند.
هر گاه ما از هويت افراد سخن بگوييم ناچاريم جنبه هاي فردي و اجتماعي آنرا هم زمان در نظر بگيريم. زيرا هم زمانيهويت فردي و اجتماعي در فرد ما راناچار به اين کارميکند. در واقع هويت از ويژگيهايي برخوردار استکه حاکي از پيوند ميان هويت فردي و هويتاجتماعياست. وود وارد در کتاب « به پرسش گرفتن هویت» اين ويژگيها را چنين برمي شمارد:
1) هويت مربوط است به نگاه من به خودم و نگاه ديگران به من
2) هويت فرد و جامعه را به هم وصل ميکند.
3) هويت از خلال تفاوت ها و تشابهات مشخص ميشود.
4) هويت هم پذيرش فعالانه نقش توسط ما و هم تنش ميان عمل بشري و ساختارهاي اجتماعي را دربرميگيرد.
4) هويتها يگانه و چند گانه هستند.
5) هويتها را ميتوان ثابت، سيال و متغيير در نظر گرفت(8).
همانطور که مشاهده می شود از آنجاییکه وجود دیگری است که پرسش از خود را معنا می بخشد حتی فردی ترین هویت ها هم واجد عناصر اجتماعی هستند . اساسا نمی توان از هویت های غیر اجتماعی سخن گفت.
ایران و هویت:
یکی از اساسی ترین وجوه هویت در ایران پیوند آن با امر سیاسی است. گویی نمی توان فارغ از جهت گیری ها و دغدغه های سیاسی به هویت پرداخت. بر خلاف جوامع غربی که تا حدی از دیدگاه های اصالت گرایانه پیرامون هویت فاصله گرفته اند در ایران اما کماکان نگاه اصالت گرایانه حاکم است. تقابل هویت ملی با قومی، هویت مذهبی با ملی و هویت های مدرن با همه اشکال هویت سنتی کانون بحث های پیرامون هویت است. غالب تحقیقات و مطالعات تجربی هم به بررسی رابطه این هویت ها با هم پرداخته اند. از آنجاییکه ما هنوز به شرایط تعمیق مدرنیته نرسیده ایم شاید این مواجهات گریز ناپذیر باشد.
در عین حال تحت تاثیر جهانی شدن و گسترش تکنولوژی ارتباطی طبقات متوسط شهرهای بزرگ، نشانه هایی از فرارفتن از اصالت گرایی را بروز داده اند. آنهاامروزه می کوشند تا حدی به تعبیر زیمل از طریق دنبال کردن نمادهای مد و منزلت به خود تمایز بخشند و از این طریق به برساختی از کیستی خود بپردازند. احتمالا برای آنها هویت های سنتی نه کاملا بی اهمیت بلکه تا حدی به حاشیه رانده شده اند.بررسی حیات زندگی روزمره و نقش اموری چون مصرف و رسانه در هویت یابی افراد از موضوعاتی است که در دپارتمان های جامعه شناسی توجه فزاینده ای را به خود جلب کرده است.
در بحث پیرامون هویت های مدرن اشاره شده که این هویت ها و منابع هویت بخش متکثر شده اند. این ایده یکی از مهم ترین وجوه هویت در ایران امروز نیز هست. به این معنا که هویت های امروزی بسان گذشته آیینه تمام نمای زندگی افراد محسوب نمی شوند . امروزه نمی توان با آگاهی از بخش هایی از زندگی فرد دیگر وجوه آن را پیش بینی کرد. برای مثال فردی ممکن است هویت مذهب نیرومندی داشته باشد، مسجد برود اما در عین حال موسیقی جاز خارجی گوش کند، به مارک لباسش اهمیت دهد و شیفته سفر به کشورهای خارجی باشد. گویی هویت های مدرن را ثباتی نیست. پرسش دیرین هویت هنوز هم پرسش عصر ماست.
پی نوشت:
(1)کاستلز، مانوئل (1382)، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، مترجم حسن چاوشیان، تهران طرح نو؛
(2)جنکینز، ریچارد (1381)، هویت اجتماعی، ترجمه تورج یارمحمدی، تهران، نشر شیرازه؛
(3)Dunn Robert (2008), Identifying consumption: Subjects And Objects In Consumer Society, Temple university press
Storey John (2003) , Inventing Popular culture: From Folklore ToGlobalization Blackwel (4)
(5)ابرکرامبی،نیکولاس(1388)، درآمدی بر جامعهشناسی، ترجمه هادی جلیلی، تهران، نشر نی؛
(6) Slater Dan (1999), Consumer Culture and Modernity, Polity Press
(7)گیدنز، آنتونی( 1382)، تجدد و تشخص: هویت شخصی در جامعه مدرن، ترجمه ناصر موفقیان تهران، انتشارات؛
(8 ) Woodward, Kath(2000), Questioning Identitiy: Gender, Class, Nation. London: Routledge in association with the Open University
*دانشجوی دکترای جامعه شناسی